کرونا سایه به سایه با شهروندان پایتخت
مسئولان وزارت بهداشت برای چندمین بار اعلام کردهاند که در تهران حدود 90 درصد مردم نسبت به پروتکلهای بهداشتی بیتفاوتند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، تنها 10 درصد تهراننشینها خود را موظف به رعایت مسائل بهداشتی میدانند و مابقی رفتارهای خودشان را به دوران پیش از کرونا برگرداندهاند، اگر میخواهید بدانید آیا واقعاً شهروندان دیگر تمایلی به انجام مقررات و توصیههای بهداشتی ندارند، این گزارش را دنبال کنید. در این گزارش یک روز پایتخت از حوالی ظهر تا بعدازظهر از شمالیترین نقطه تا بازار تهران به تصویر کشیده شده است تا صحت این ادعا مشخص شود.
خیابان ولیعصر – ساعت 11:35 دقیقه صبح، پارکوی تا خیابان زعفرانیه
کرونا همچنان با ماست، اما شاید در این نقطه ترس از ابتلا به بیماری بیشتر از نقاط دیگر تهران خودنمایی کند، درست در یک مسیر 5 کیلومتری از خیابان پارکوی که بهسمت میدان تجریش تغییر مسیر میدهید، با منظره شگفتانگیز ماسکپوشان مواجه میشوید. این شگفتی به این دلیل است که از هر 10 نفر تقریباً 8 نفر ماسک زدهاند. در این مسیربه ندرت افرادی را میبینید که جلوی عابر بانک یا مغازهای صف کشیده باشند.فاصله فیزیکی در پیادهروها تقریباً رعایت شده و علیرغم ترافیک نیمه سنگین خیابان ولیعصر پیادهروها خلوت است. تنها نقطه شلوغ به تجمع چند نفره مردم در جلوی یکی از صرافیهای معروف برمیگردد که در فاصله نیم متری از یکدیگر مشغول گپ و گفت و چانه زدن برای خرید ارز و سکه هستند. اغلب فروشگاههای بزرگ دربهای خود را باز گذاشتهاند و مردم حتی برای تماشای ویترین مغازهها نیز جلوی آنها نمیایستند. فروشندگان بدون ماسک در فضای بزرگ و خالی از مشتری مغازهها چرت میزنند و خودشان اذعان میکنند که این روزها سرشان خلوتتر از همیشه است. آنها ادعا میکنند که مشتریهای لوکس و منحصر به خودشان را دارند که حالا از طریق تلفنی سفارش میدهند و بهندرت از خانه خارج میشوند. مردم در پیادهرو علیرغم اینکه ماسک زدهاند اما با سرعت بیشتری در حال حرکتند و اگر کسی ناخواسته نزدیکشان شود، با غرولند و عصبانیت از کنارش رد میشوند.جالبتر اینکه به محض نزدیک شدن یک شهروند بدون ماسک، ناخواسته از او فاصله میگیرند و اگر کسی بخواهد آدرسی بپرسد، حتی سرشان را هم برنمیگردانند. کمکم رستورانهای اطراف باغ فردوس، آماده چیدن صندلیها در فضای باز میشوند، اما کسی دست و دلش به نشستن نمیرود. رستوراندارها میگویند حتی در شبها نیز مثل قبل مشتری ندارند و اگر هم باشد افرادی هستند که بومی این منطقه نیستند. مردم حتی برای توقفهای چند دقیقهای نیزدنبال دلیل میگردند و اگر بهانهای برای ایست کردن نداشته باشد، نگرانی و اضطرابشان اجازه نمیدهد توقف کنند.
میدان تجریش
فقط با چند متر فاصله در میدان تجریش با لوکیشن جدیدی آشنا میشوید که تفاوتهای زیادی با لوکیشن قبلی دارد. میدان تقریباً مملو از جمعیت است، اما اگر در روزهای عادی گذرتان به این منطقه افتاده باشد، متوجه تغییر معنادار آن میشوید. تجریش اگرچه به شلوغی روزهای قبل از کرونا برنگشته، اما در ظهر یک روز غیر تعطیل، مشتریهای زیادی برای خرید آمدهاند. اغلبشان ماسک دارند و عده انگشتشماری نیز دستکش پوشیدهاند. رونق میوهفروشیهای نزدیک بازارچه اما مثل سابق است. هیچ کدامشان ماسک نزدهاند، از دستکش هم که اصلاً خبری نیست. فروشندهها در فاصله 20 سانتیمتری یکدیگر نشستهاند، با صدای بلند برای جلب مشتریها فریاد میزنند. مشتری که نیامد حرفهایشان را ازسرمی گیرند.... میخندند... عطسه میکنند، ترس برایشان بیمعنی است. حتی مغازهدارهای داخل بازارچه هم اغلب دلیلی برای ترسیدن ندارند. با دستی که در سطل پر از آب کاهوها را شسته، سیب را بر میدارد و با زیرپیراهنیاش تمیز کرده و به بغل دستیاش میدهد که هوس کرده. او هم میگیرد و گاز اول را که میزند، آب دهانش روی سطل هویجها چکه میکند. مشتری تقاضای آب هویج میکند با همان دست هویجها را یکی یکی داخل آبمیوهگیری میاندازد و تمام؛ ماجرا، اما به این جا ختم نمیشود. گرمای ظهر تابستان مشتریها را به خوردن آبمیوههای طبیعی ترغیب کرده است. خریداری که در مغازه کفشفروشی داخل پاساژ، یک جفت کفش خریده، با دستی که از صبح به همه جا کشیده شده، درپوش لیوان را بر میدارد و چند جرعه که نوشید به دوستش تعارف میکند! نوبرانه شاتوت حالا خیلیها را به هوس انداخته، ماسک را پایین میآورد و همانطور که آب دهانش را قورت میدهد، شاتوتی را که فوت کرده تا به قول خودش کرونایش برود لای دهانش میگذارد. کمکم کرکره اغذیهفروشیهای میدان قدس هم بالا میرود. مشتری ساندویچ فلافل سفارش داده، سلفسرویس مغازه همچنان برقرار است. ماسک را در میآورد و روی سینی پلاستیکی اغذیهفروشی میگذارد، با دستش که به قول خودش با اسپری ضدعفونی کرده به سراغ سلف میرود، چنگال فلزی ظرف ترشی را که برداشت، با نوک ناخنش یک تکه خیارشور داخل دهانش میگذارد و نانی را که در دستش مانده تا جا دارد پر میکند، به سراغ ظرف بعدی میرود و کارش که تمام شد با همان دست ساندویچش را تا نیمه گاز میزند.
خیابان میرداماد- ساعت 13:30 دقیقه ظهر
بهجز رانندگانی که در سمت شرق میدان مادر بهدنبال مشتریهای دربستیاند، عابران پیاده تمایلی به ترددهای غیرضروری نشان نمیدهند. به زحمت چند نفر را با ماسک در اطراف خیابان میبینید. مغازهها و پاساژها کاملاً خلوت است. رانندهها اما بدون ماسک و حتی حفاظهایی که آن اوایل دور صندلی خود پیچیده بودند، درحال خوش و بش هستند. چهرههایشان خندان است و اگر غمی هم باشد، ردش به دلار بیست هزار تومنی برمیگردد. عابران ماسک زده که رد میشوند، یادتان میرود که کرونایی هم بوده! راننده پولهای خرد جلوی شیشهاش را که میشمرد، نگاهی به مسافرانش میاندازد و میگوید: «یک نفر بیاید، حرکت میکنیم.» مسافر دوم که اعتراض میکند، چهرهاش را درهم میکند: «پول سومی را تو بده!»
میدان هفت تیر- ساعت 14:30 دقیقه ظهر
زن تازه از محل کارش مرخص شده، نه ماسکی دارد و نه دستکشی، با یک دستش کیک را از داخل پاکت در میآورد و همینطور که مشغول گاز زدن کیک است، داخل مغازه مانتوفروشی میشود. یکی یکی مانتوها را میپوشد و در نهایت آخرین مدلی که نظرش را جلب کرد، به نشانه تأیید کارت عابربانکش را به فروشنده میدهد. فروشنده انگار نه انگار که کرونایی هست، کارت را میکشد و درحالی که منتظر جواب دستگاه کارتخوان است، با دستی که حالا جلوی عطسهاش را گرفته، کارت را به زن پس میدهد. زن کارت را داخل کیفش کنار کیک نصف و نیمهاش میگذارد و از مغازه که بیرون آمد، نیمه دیگر کیک را گاز میزند!
بازار بزرگ تهران- ساعت 15:30 ظهر
دستش را که از داخل گوشش در آورد، با دستمال چرکی که بوی کهنگیاش تمام فضا را برداشته، روی میزهای غذاخوری داخل پیادهرو را تمیز میکند، ماسکش را به زحمت زیر چانهاش محکم کرده، تا صاحبکارش صدایش میزند با عجله برای پر کردن ساندویچهای کباب ترکی حاضر میشود، دستمالش را روی دخل شلوغ میاندازد و جلوی چشم مشتریها، چاقو که نه! با انگشت اشارهاش لای نانها را باز میکند. مشتریها نیم نگاهی میاندازند و بعد هم یک صندلی که خالی میشود، سریع کیسههای خریدشان را روی صندلیها میچینند. کمی آن طرفتر صف بههم چسبیده بلندبالایی با صدای دعوا منظم میشود. فردی که مسئول نظم این رستوران معروف است، با عجله خودش را به مشتریها میرساند تا اطمینان دهد که غذا کافیست! مشتریها اما طاقت نمیآورند، آنقدر صفشان را فشرده کردهاند که مبادا یک نفر این وسطها لایی بکشد. چند نفرشان که آخر صف را پیدا نمیکنند، عطای چلوکباب را به لقای یک آش داغ میبخشند و با ظرفی که داغداغ است روی نیمکت وسط بازار مینشینند. نیمکتی که برای نشستن، 30 دقیقه سرپا ایستادهاند! نان بربری را روی نیمکت میگذارند و بعد هم که قاشقشان روی زمین میافتد، با یک قاشق شریکی، آش را تمام میکنند، بعد ماسکها را از روی نیمکت برداشته و دوباره روی صورتشان سوار میکنند. صدای خرید و فروش دلار و سکه که بلند میشود، چند نفر برای بههم زدن نرخها لای دلالها جا باز میکنند، حدوداً 20-30 نفر آدم در یک فضای 2 متری در مرکزیترین نقطه بازار، جوری درهم تنیدهاند که یادشان میرود کرونایی هم هست، ماسک زده یا نزده، آنقدر با صدای بلند فریاد میزنند و نرخ تعیین میکنند که ذرات آب دهانشان را روی هوا میشود شمرد! مشتریها از کنار دلالها با زحمت راه پیدا میکنند و از همهمه و ازدحام دستفروشها که رد شدند تازه پایشان به سرای اصلی باز میشود. اما برای جلو رفتن باید چند ثانیه مکث کرد، جمعیت آنقدر فشرده شده که برای دیدن اجناس مغازهها باید دیگران را هل داد. جنسها را یکی یکی لمس میکنند و با صدای بلند فروشندهها به خرید کردن ترغیب میشوند. زن قابلمه استیل دولایه را که سرجایش میگذارد، با انگشت اشارهاش لای دندانهایش را تمیز میکند. کمی که جلوتر میرود بوی کالباسهای مش رضا، از روی گاریاش بلند میشود. مشتریها نانهای بولکی را از کنار گاری مش رضا برمیدارند و با اجازه مشتی، به اندازه 7 هزار تومن پر میکنند. نفر بعد که آمد نانهای بولکی تمام شده است. برخی مشتریها اما ماسک زدهاند، دالانها که شلوغ باشد، راهشان را به سمت مغازه دیگری کج میکنند. مسیر که خلوت شد از گوشه دنجی رد میشوند و سراغ فروشندههایی میروند که ماسک نزده، جنسی نمیفروشند.برخیها هم جلوی دخلشان را با کیسههای پلاستیکی پوشاندهاند، مشتری سرش را به زیر خم میکند، جوابش را نمیدهند. برخیها کرکرهها را بالا کشیدهاند اما خیالشان هنوز ناآرام است. نگران و مضطربند. شلوغی بازار امانشان را بریده، مردم خریدشان محدود شده اما بازارگردیشان تعطیل نشده. فروشندهها نگرانند بازار دوباره به محدوده قرمز وارد شود. محدودیتها اگر برگردد، غم جانشان نباشد؛غم نانشان حتمی است.