بازی کرونا با کودکان کار
بررسیهای میدانی نشان میدهد با شیوع ویروس کرونا و خاموشی کسبوکارها، برخی از خانوادههای تهیدست کودکان خود را برای کسب درآمد روانه خیابان کرده اند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری؛ خیابانها خالی نیست اما شهر نیمهجان است. رزق و رونق هنوز از خواب کرونایی بیدار نشده، ویروس سایه مستدام خیابانهاست و آنهایی که به اجبار خانههای امن را ترک میکنند خود را در لایههای ماسک و دستکشهای سیاه و سفید پنهان کردهاند. نبرد نان و جان برای کودکان کار دشوارتر است. دختربچهای با چهرهای کبود در میان هالهای سفید از دود اسپند سعی دارد درد و بلا را دور کند. او تنها ۶۰ثانیه فرصت دارد تا رانندگان پشت چراغ قرمز را مجاب کند که دست به جیب شوند. ۸سالش است. ایرانی است. پدر و مادرش از جنوب کشور آمدهاند و خودش در شهرری متولد شده. ۲سال است که کار میکند؛ قبلا مرکز شهر حوالی میدان و چهارراه ولیعصر. حالا با شیوع کرونا و ایجاد حساسیت به غرب آمده؛ حوالی میدان آزادی پشت تقاطع بزرگراه جناح. ماسک دارد، سهلایه، سفید و چرکمرده. آن را بهصورت نزده، زیر گلو مچاله شده، میگوید: «نفس کشیدن از پشت ماسک خیلی سخته.»
نمیخواهم در خیابان بمانم
خودش را زهرا معرفی میکند. کرونا را میشناسد: «تلویزیون نمیبینم. آخه روزی دهدوازدهساعت بیرونم. مامانم بهم گفته که خیلی مواظب باشم. چن روز پیش هم چن نفر اومدن سراغم. یه خانم مهربون و چن تا آقا. یهچیزایی در مورد کرونا گفتن و چن تا ماسک و دستکش بهم دادن و رفتن.»
زهرا خیلی ساده از کنار لطف آن چند نفر رد میشود یعنی بیرمق در موردشان حرف میزند؛ طوریکه انگار یک جای کار میلنگد و یا ایراد نادیدهای هست که این بچه میبیند و بقیه نه: «میدونی کاش یه کاری میکردن که من هم تو خونه بشینم پای کارتون تلویزیون. منم خانهبودن رو دوست دارم! وقتی آدما میان کمک کنن خوشحال میشم میگم پولی یا خوراکی آوردن که باهاش بشینم یه روز تو خونه کیف کنم. اما ماسک و دستکش میارن این ینی تو خیابون بمون و کار کن... من از این کارا بدم میاد! ینی نمیفهمن! بهشون بگو پول و خوراکی کمک کنن من از ماسک و دستکش متنفرم. دستم عرق میکنه تو دستکش ماسک هم نفسم رو بند میاره...»
میانه خیابان ستارخان پسر دهیازدهسالهای تا نیمه سرش را در مخزن زباله فرو کرده و دستمالها و ماسکها و دستکشهای آلوده را زیر رو میکند تا ظرفهای پلاستیکی شکار کند. اسماعیل هم میگوید ایرانی است و متولد تهران. او از دار دنیا یک مادر دارد و ۲خواهر کوچکتر از خودش. پدرش معتاد کارتنخواب است و الان ۶ماهی میشود که از او بیخبرند: «مامانم میگه باباتون مرده! ینی خیال کنین مرده. چون نیس. آدمی هم که نیس با مرده فرقی نمیکنه. اینا رو مامانم میگه اما من دلم برای بابام تنگ شده...»
اسماعیل نانآور خانه است. سواد خواندن و نوشتن دارد و میداند ویروس کرونا خطرناک است و شهر قرنطینه شده: «تو تا الان اونقدر گرسنه بودی که از ضعف نتونی جم بخوری!؟ همین پارسال قبل از اینکه بیام زبالهگردی کنم، دستمون خیلی خالی بود. یه روز هیچی تو خونهمون نبود بخوریم. ینی از شب قبل شام نخوردیم، فرداش صبحونه، ناهار هم نخوردیم شب که شد ضعف کردیم مامانم به من و خواهرام گفت اگه میخواین ضعف نکنین تا میتونین آب بخورین. خواهرم اونقدر شکم خالی آب خورد که رودهش پاره شد! بچه ۵ساله. رفیق ما از کرونا بیشتر از گرسنگی نمیترسیم!»
موج تازه کودکان کار
اتفاقات و تحولات نگران کنندهای در خیابانهای پایتخت در حال وقوع است. بررسیهای میدانی نشان میدهد که با شیوع ویروس کرونا و خاموشی چراغ کسب و کارها برخی خانوادههای تهیدست، کودکان خود را برای نانآوری روانه خیابانها کردهاند. این گزارش که در مواجهه و گفتوگو با ۲۵کودک کار در غرب تهران تهیه شده میتواند نمونه کوچکی از کل جامعه کودکان کار باشد؛ چراکه حدود ۱۱ نفر از کودکان از این نمونه کوچک میگویند در جریان کرونا به زباله گردی، تکدیگری، گلفروشی و... روی آوردهاند.
به گفته این کودکان، پدر و مادر آنها اغلب در بخش خدمات و مشاغل روزمزد مشغول به فعالیت بودهاند که نزدیک به 2ماه است که بیکار شدهاند ؛ مشاغل آسیبپذیری مانند پیک موتوری، کارگری کارواش، کارگر ساختمانی، دست فروشی، کارگر رستوران و...
این روزها تعطیلی مدارس نیز بستری برای فعالیت این کودکان در خیابانها فراهم کرده تا آنجا که برخی از این کودکان، تعطیلی مدارس بهعلت شیوع ویروس خطرناک کرونا را مشابه تعطیلی تابستان تصور میکنند و معتقدند باید کمک خرج خانه باشند.
ساغر کم رو و خجالتی است؛ او راه و رسم کاسبی در پشت چراغ قرمز را هنوز بلد نیست. کلاس چهارم ابتدایی است و میگوید بچه درسخوانی است. ساغر برای مردی که آن طرف خیابان صندوق عقب ماشینش را بالا زده و گلها را دسته میکند گل میفروشد. میگوید آن مرد همسایهشان است و پدرش او را به او سپرده تا برایش کار کند. دختر ۱۰ ساله از اسلامشهر میآید و به گفته او، در محلهای زندگی میکند که کارکردن بچهها در آن مرسوم است؛ اما تا به حال پدر و مادرش به او اجازه کارکردن ندادهاند تا اینکه کرونا سر و کلهاش پیدا شد:«بابام با موتورش کار میکرد اما قبل از عید بهخاطر بیکاری و اجاره خونه مجبور شد بفروشتش. از ۲۵ اسفند بیکاره، کسی هم دیگه بهش پول قرض نمیده، یه هفته پیش مامانم راضیش کرد تا من بیام سرکار...»ساغر میگوید روزانه ۱۵هزار تومان درآمد دارد!
آرزوهایی که خرج نان میشوند
علی و پیمان از پاکدشت میآیند. علی ۱۱ و پیمان ۹ سالش است. آنها در تلاشند که با زبالهگردی پولی بهدست بیاورند. درحالیکه حوالی میدان توحید مشغول زبالهگردی هستند علی میگوید به خانوادههایشان به دروغ گفتهاند که در یک گاراژ ضایعاتی کار میکنند:« بابای من دستفروشه بابای پیمان هم همینطور. خیلی وقته بیکار شدن اوضاع تو خونه ما خیلی خرابه. من و پیمان درس میخونیم اما هیچی تو خونهمون برای خوردن پیدا نمیشه. میخواستیم تو پاکدشت زبالهگردی کنیم اما اونجا دست زیاد شده سطلای زباله زود خالی میشه از چهارم و پنجم عید کار میکنیم میبینی که دستکش و ماسک هم داریم...»
هر دو آنها امیدوارند اوضاع مانند قبل شود هر چند قبل از این زندگی برایشان دشوار بود اما به گفته خودشان این روزها اگر زبالهگردی نکنند خود و خانوادهشان از گرسنگی میمیرند.
حوالی میدان جمهوری خواهر و برادری با اسپند دود دادن مشغول تکدیگری هستند. رضا ۹ و شکوفه ۶ سالش است. آنها 10 روزی میشود که از یافتآباد به اینجا میآیند تا کار کنند. پدرشان کارگر ساختمانی است که مدتهاست بیکار شده. شکوفه میگوید:« آره. بابام معتاده» رضا غیرتی میشود و میگوید؛« نه خیرم. اصلنم معتاد نیست.»
شکوفه میگوید:« مامانم میدونه میایم سرکار.»
رضا میگوید:« مامانم نمیدونه. میگیم رفتیم پارک بازی کنیم!»
شکوفه میگوید:« دلم میخواد پولی که دارم رو بدم یه دامن کوتاه قرمز رنگ بخرم.»
رضا میگوید:« دوچرخه و اسکوتر. عاشقشونم.»
شکوفه میگوید:« دیشب یه عالمه پول دادیم به بابام. نصفشو خودش برداشت نصفشو داد مامانم.»
رضا میخندد:« همش۲۷ هزار تومن بود. هزاری و 2هزاری. دیووونه شمردن بلد نیس فکر میکنه خیلی پول بوده.»
شکوفه میگوید:« نه خیرم. زیاد بود. بیشترشم مال من بود... دروغگو.»
رضا میگوید:« عمو، کرونا کی میره!؟»
شکوفه میگوید:« مامانم میگه به بچهها کاری نداره اما من ازش میترسم...»
کودکان کار کانون بالقوه انتقال کرونا
علیرضا زالی فرمانده عملیات مقابله با کرونا درکلان شهر تهران گفت: کودکان کار کانون بالقوه ابتلا و انتقال کرونا محسوب میشوند. تهران به دلیل پراکندگی جغرافیایی، شرایط زندگی، بالاترین رقم حاشیه نشینی درکشور، اتباع خارجی و عناصر آسیب های اجتماعی در شرایط ویژه ای است. کنترل شیوع کرونا در تهران ضرورت دارد چرا که اگر این بیماری در کلان شهر تهران کنترل نشود پیروزی لازم را بهدست نخواهیم آورد و شکست در تهران به منزله یک شکست ملی تلقی میشود.