نقشه باجناق برای سرقت از آقای خلبان
طراح نقشه سرقت از خانه مرد خلبان، کسی جز باجناقش نبود. این مرد برای تصاحب سکه و دلارهای باجناقش، 2سارق حرفهای اجیر کرد، اما خیلی زود دستش رو شد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، چند وقت قبل مردی که به همراه خانوادهاش به مهمانی خانوادگی دعوت شده بود وقتی به خانه برگشت با صحنه عجیبی روبهرو شد. با اینکه قفل در و پنجرهها سالم بود، اما همه جای خانه بههم ریخته بهنظر میرسید سارقان به آنجا دستبرد زدهاند و مرد جوان یک راست بهسراغ گاوصندوق اتاقش رفت و متوجه شد که تمام دلارها و سکههای طلایش به سرقت رفته است. مرد که بهشدت هراسان شده بود به پلیس زنگ زد و طولی نکشید که مأموران در آپارتمان وی حاضر شدند. مالباخته که خلبان است در توضیح ماجرای دستبرد به خانهاش گفت: هنوز یکماه از خرید سکه و دلارهایم نگذشته است. چرا که مدتی قبل خانه پدریام را فروختیم و با بخشی از سهمام سکه و دلار خریدم، اما پس از بازگشت از مهمانی خانوادگی با سرقت روبهرو شدم. عجیبتر اینکه هیچ تخریبی صورت نگرفته و بهنظر میرسد دزدان کلید خانهام را داشتهاند.
شروع تحقیقات
پروندهای درخصوص این سرقت تشکیل شد و گروهی از مأموران اداره یکم پلیس آگاهی تهران با دستور دادیار دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات خود را برای پیدا کردن ردی از متهمان آغاز کردند. تیم تجسس در نخستین اقدام دریافت که در اطراف محل حادثه دوربینهای مداربسته موجود است و در این شرایط بود که آنها به بازبینی تصاویر دوربینها پرداختند. تحقیق در این شاخه نتیجه داد و مشخص شد دزدان 2 نفر هستند. آنها اگرچه کلاه به سر داشتند، اما مأموران موفق شدند چهره آنها را بهدست آورند. در مرحله بعد به سراغ بانک اطلاعات مجرمان سابقهدار رفتند و به این ترتیب هویت یکی از متهمان به نام سامان شناسایی شد. او دزد سابقهداری بود که به تازگی از زندان آزاد شده بود. با این سرنخ کارآگاهان در یک قدمی بازداشت سارقان و کشف معمای این پرونده سرقت قرار گرفتند.
ردپای یک آشنا
کارآگاهان پاتوقهای احتمالی متهم سابقهدار را زیرنظر قرار دادند تا اینکه موفق شدند او را در اواخر اسفند 88بازداشت کنند. او دربازجوییها راز این سرقت را فاش کرد و گفت: وی و همدستش با دستور مردی به نام مهدی این سرقت را اجرا کردند و این مهدی بود که کلید خانه مالباخته را در اختیارشان قرار داده بود. وی گفت: مهدی چندماه قبل نزد من آمد. او را از مدتها قبل میشناختم. پیش از این در یک مغازه فروش لوازم خودرو کار میکردم و مهدی هر از گاهی پیش من میآمد تا اینکه متوجه شد سارق سابقه دارم. آخرین بار یک هفته قبل از اجرای نقشه سرقت به سراغم آمد وگفت یکی از بستگانش به تازگی سکه و دلار خریده است. قرار شد در فرصتی مناسب کلید خانهاش را به من بدهد تا دست به سرقت بزنم. من هم به خاطر پول قبول کردم و قرار شد به یکی از دوستانم نیز خبر بدهم تا او هم با ما همکاری کند.
وی ادامه داد: صبح روز حادثه مهدی به ما زنگ زد و گفت: ساعت 8شب وارد خانه موردنظر شویم. ما هم طبق نقشه و دستور مهدی پیش رفتیم. در ادامه تحقیقات معلوم شد که مهدی کسی جز باجناق مالباخته(مرد خلبان) نیست. به این ترتیب مأموران در ادامه بررسیها مهدی و سارق دیگر را دستگیر کردند و آنها پس از اعتراف به سرقت میلیونی با قرار قانونی راهی زندان شدند.
باجناق حسود
مهدی سرکرده گروه، طراح نقشه سرقت و باجناق شاکی پرونده است که میگوید تصور نمیکرده که دستگیر شود. او میگوید: انگیزهاش هم حسادت بوده و هم تصاحب اموال او.
چرا سرقت از خانه باجناقت را انتخاب کردی، فکر نمیکردی لو بروی؟
اگر فکر میکردم که حالا اینجا نبودم. ماندهام با این آبروریزی چه کنم. راستش را بخواهید چندماه قبل همه در خانه پدرزنم دعوت بودیم. بعد از شام دور هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم. البته جمع مردانه بود، باجناقها و برادر خانمهایم هم بودند. یکی از باجناقهایم خلبان است و همه احترام خاصی برای او قائل هستند. همه به او احترام بیشتری میگذاشتند و خیلی تحویلش میگرفتند. هم بهخاطر شغلش و هم بهخاطر ثروتش. او پولدارتر از بقیه باجناقها بود و همین باعث شده بود که به او حسادت کنم. آن شب باجناقم گفت: به تازگی خانه پدریاش را فروختهاند و به او ارثیه میلیاردی رسیده است. میگفت با بخشی از پولش دلار خریده چون میخواهد بهزودی به ترکیه برود و خانهای بخرد. همان لحظه فکر سرقت دلارها به سرم زد. تصمیم گرفتم نقشهام را عملی کنم، هرچند تا قبل از این مرتکب خلافی در زندگیام نشده بودم و این نخستین باری است که دستگیر میشوم.
چطور به کلید خانه دست پیدا کردی؟
یکی،دو شب بعد به خانه باجناقم رفتم و میدانستم خواهر زنم دسته کلیدش را به جا کلیدی که مقابل خانهاش بود آویزان میکند. در فرصتی مناسب کلید را سرقت کردم. آخر همان هفته باجناقم را به خانهام دعوت کردم و همان شب از دزدانی که اجیر کرده بودم خواستم به محل سرقت بروند و نقشه را اجرا کنند.
دزدان اجیر شده را چطور میشناختی؟
سامان را میشناختم، اما همدستش را نه. او در مغازهای که در نزدیکی خانهمان بود کار میکرد. من یکبار برای خرید ضبط ماشین به مغازه او رفتم که با هم آشنا شدیم. میدانستم او سابقهدار است، به همین دلیل برایش موضوع سرقت را مطرح کردم. وعده یک ماشین صفر به او دادم که سامان هم قبول کرد. کلید خانه را به او دادم و همان روز وی را به محل سرقت بردم. خانه را نشانش دادم و شب حادثه از او خواستم تا به همراه همدستش به آنجا دستبرد بزنند.
با اموال سرقتی چه کردید؟
سامان همه دلارها و سکهها را فردای شب سرقت به من تحویل داد. بخشی از سکه و دلارها را به او دادم و مابقی را نزد خود نگه داشتم. میخواستم برای خودم ماشین بخرم، اما میترسیدم ریسک کنم. منتظر بودم آبها از آسیاب بیفتد بعد ماشین بخرم، اما دستم رو شد.