ویروس کسادی در شب عید
اسفند به نیمه میرسد اما بهار پشت درهای شهر منجمد شده و سوز زمستان در خیابانهای خلوت یکهتازی میکند. کوی و برزنها بیرونق است، آدمها در خانه در قرنطینه کرونا هستند، زاغها در پیادهروهای خالی پرسه میزنند و کلاغها روی چنارهای بلند پایتخت فرمانروایی میکنند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، رد و نشانی از نوروز نیست، سرنوشت زندگی و کار و بار آدمیان بهدست لشگر ویروسها افتاده. فرقی نمیکند چه از روی خوف و چه از روی احتیاط، شهر در باتلاق سکوت و ایستایی محض است. فروشگاهها، پارکها و بوستانها، تفرجگاهها، رستورانها و تهیهکنندگان غذاهای آماده، دستفروشها و در یک کلام بیشتر کاسبان در بیداری؛ کابوس خیابانهای خلوت رهایشان نمیکند.
ویروس بیرونقی
در میدان تجریش حوالی ظهر، گرد رخوت و سکوت پاشیدهاند. پیادهروهای عریض و همیشه شلوغ حالا تنک و خلوتند. اما کاسبان پرجمعیت تجریش اصرار به مقاومت دارند و با چنگ و دندان چراغهای دکانهای کم و بیمشتری را روشن نگه داشتهاند. بوی بلال و بال کبابهای لذیذ به زیر بینیها میزند. رنگ و لعاب لبوها، آلو و آلوچهها زیر نورهای طلایی کام اندک رهگذران را بزاقآلود میکند. انگشتشماری حریف حس چشاییشان نمیشوند، پا در معرکه میگذارند، دل به دریا میزنند و وارد غذاخوری میشوند تا فارغ از وحشت کرونا دلی از عزا در بیاورند. اما باقی، پا روی دلشان میگذارند ماسکهایشان را بالاتر میکشند تا شامه را هم کور کنند.
صحبت فقط از آلو و آلوچه و بلال و بال کباب نیست، ما در روزهایی به سر میبریم که کباب ترکی هم از چشمها افتاده، کباب ترکی زن معروفی که چنین بیرونقی در باورش نیست، باور کرده دشمنی کرونا با شخص او بوده و بس!« خدا روسیاش کنه- کرونا را میگوید- که به روز سیاه نشوندمون. تا 10 روز پیش صف میبستن اینجا. اصلن کی فکرش رو میکرد به این بلا دچار شیم. باور میکنی ۹۰درصد مشتریامو از دست دادم! دیروز ۲ تا از کارگرام و ۴پیک موتوری رو رد کردم رفتن. اونام بیکار شدن. الانه که سکته کنم! داداش از واکسن خبری نیست؟ تو وات ساپم اومده که واکسنش کشف شده. راسه!؟» ۴ نوجوان شنگول شلنگ تخته میاندازند و عرض خیابان خلوت را طی میکنند.۲پرس کباب ترکی سفارش میدهند نه ماسک دارند نه دستکش، قبل از غذا هم دستشان را بهمدت ۲۰ ثانیه با صابون نمیشویند؛ چهارچنگولی افتادهاند در ظرف غذا، مرد کبابی با عشق تماشایشان میکند و یادش میرود سکته کند و یا بداند واکسن آمده یا نه!؟
مهمانی گربهها!
کاسبی که نیست. این از این. اما حرکات و احساسات هیستریکواری در وجود برخی کاسبان رخنه کرده که دلشان میخواهد بهخاطر بار سنگین ضرری که به آنها تحمیل شده، کسی، چیزی یا حتی پدیدهای را یقه کنند تا دلشان خنک شود. آقا مهدی فستفودی چهارراه ولیعصر که از شدت عصبانیت و رکود مشتری گیر داده به مگسهای مادرمرده، میگوید:« تو ۱۰ روز اجاره مغازه، پول آب و برق و گاز هم در نیومده. آقا به روزی افتادیم که مگسها هم تو مغازهمون نمیان. ببین چه بلایی سرمون اومده؛ خدایی مگس میبینی؟» (راست میگوید مگسی در هوا نیست)
آقامهدی، دولت را نشانه میگیرد و سعی میکند کاسهکوزهها را سر دولت بشکند:« من نمیدونم چه جوری به داد مردم باید برسن! من که رئیسجمهور نیستم. سوادم ندارم. هر کی مسئول شده حالا باید جواب بده.»
حوالی ساعت ۵ عصر، رستورانی در خیابان کریمخان زند یک حال اساسی به مخزن زباله میدهد و کارگری چندین بنماری (ظرفهای مخصوص بزرگ استیلی را که در رستورانها پر از غذا میشود و در کانتر قرار میگیرد تا غذا گرم بماند) در مخزن کلهپا میکند. صاحب رستوران پشت میز خشکش زده و گهگاهی که فکر و خیال عاصیاش میکند سری تکان میدهد و نچنچ میکند: «هر روز این موقعها مهمونی گربههاس. هر چی پخت رو کمتر میکنیم باز بیرونریزی داریم. نگاه کن چن تا گربه افتاده تو سطل زباله! این زندگی و امید ماست که داره خوراک گربهها میشه! چی میخوای بدونی!؟ منم و این سالن با ۱۱۰ صندلی خالی! حالا برو حوصله هیشکیو ندارم...»
سایه خفاش روی دستفروشها
ویروس در سطح شهر پشت نقاب نامرئی هولناکی جولان میدهد و مردم شهر جرأت آمدن به خیابان را ندارند. فقط این غذاخوریها نیستند که مگس میپرانند و جشن برای گربههای شهر برپا میکنند، دستفروشها، پوشاکیها، لوازم خانگی فروشها، تولیدیها و... هم زمینگیر شدهاند. حوالی چهارراه ولیعصر دستفروشی به سیم آخر زده و سر مردم ووهان چین داد میزند! « آخه همینا اگه خفاش نمیخوردن ما بدبخت نمیشدیم. ۳ روزه دشت نکردم به خدا!»
مغازهداری که دم دکانش ایستاده خطاب به مرد دستفروش میگوید: «چه ربطی به اون بندهخداها داره. به خفاش هم ربط نداره. اگه راست میگین و دنبال باعث و بانیش هستین باید اون شرکت هواپیمایی رو به چهار میخ کشید که پروازهاش رو به چین لغو نکرد و یه ملتو بدبخت کرد...»
راسته دستفروشان در چهارراه ولیعصر همیشه غوغا بود؛ مخصوصا در روزهای آخر سال. اما حالا عجیب، دستفروشان هستند اما مشتریان نه! زن میانسال که بساط شال و روسری دارد از این کسادی بیشتر از کرونا میترسد: «برای مریض نشدن باید امکانات داشته باشی. ماها نداریم. اگه یه روز کار نکنیم نه اجاره خونه در میاد نه پول نون شب. خیلیها الان تو خونهها خودشون رو قرنطینه کردن اما ما اگه این کار رو کنیم از گرسنگی میمیریم. کرونا برای امثال من شوخیه! من سالهاست ویروسهای بدتر از کرونا تو زندگیم دارم.»
تا همین چند روز پیش با دستفروشی در مکانهای غیرمجاز برخورد تند میشد اما حالا آنقدر خیابانها خلوت شده که هر نقطهای بساط کنند به جایی بر نمیخورد: «هرسال این موقعها بازارچه شب عید مخصوص دستفروشها برپا میشد اما اونقدر وضعیت خرابه که خبری از بازارچهها نیست. مردم هراس دارن. کسی به فکر خرید نیست.»
کرونا نهتنها بر بازار شب عید که حتی بر هیجانها و اشتیاق رسیدن بهار سایه انداخته. پاساژها و مراکز خرید سوت و کورند. پایینتر از میدان ولیعصر در پاساژ نور - مرکز خرید پوشاک- هیچ بازدیدکننده و مشتری به چشم نمیخورد. یکی از فروشندگان پوشاک میگوید: «مردم حتی برای تماشا هم نمیآن چه برسه به خرید. موندیم با این همه تولید پوشاک و قرض و چک چی کار کنیم. آخه هر سال سه،چهارماه مونده به عید همه پوشاکیها همه سرمایهشون رو میذارن به امید اینکه کاسبی شب عید عوض یه سال خاکخوری مغازه رو در آره. اما میبینی که همه بهروز سیاه نشستیم.»