پرداخت یارانه رفتار مردم را عوض کرده است
آیا شرایط تحریم و محدود شدن درآمد کشورمان میتواند در تغییر رفتارهای ما به ویژه در شیوه مصرف منابع موثر واقع شود؟
به نظرم فقط در یک صورت میتوان به بهبود الگوی مصرف امیدوار بود؛ اینکه واقعا در یک شرایط خاصی گرفتار شویم که نه راه پیش داشته باشیم و نه راه پس.» اگر این حرف را مبنا قرار دهیم باید امیدوار باشیم که مردم و مدیران در شرایط موجود دست به تغییراتی بزنند تا به شیوههایی بازگردیم که سالها مطابق با اقلیم و شرایط خاص کشور آنگونه زندگی میکردیم. معیدفر در این باره توضیح میدهد: در گذشته مردم ما یاد میگرفتند که چطور با وجود محدودیتهای طبیعی به زندگی خود ادامه دهند. مثلا در شهرهای کمآب و کویری مثل یزد که آب آشامیدنی در آنها به شدت کم بود، یک سبک زندگی خاص و دقیق و با مصرف بسیار بهینه آب وجود داشت. اما ما چه کردیم؟ ما با مدیریت و حکمرانی بدی که داشتیم آب را از سرچشمه زاگرس به یزد بردیم یا آب را از جایی دیگر به قم منتقل کردیم .
آقای دکتر همانطور که میدانید در کشور ما بر اساس آمار و ارقام موجود سرانه مصرف در بسیاری از موارد بالاتر از حد نرمال جهانی است. مثلا در روزهای سرد دی امسال، مصرف گاز ما در کل کشور به بیش از 600 میلیون مترمکعب در روز رسیده است یا مصرف بنزینمان از خیلی از کشورهای همسطح مثل ترکیه، هند، روسیه و برزیل هم بیشتر است. از این دست مثالها فراوان است. ما فقط در تهران روزانه بین 7 تا 9 میلیون تن زباله تولید میکنیم که خودش دلیلی است بر مصرفگرایی ایرانیان. با این حساب به نظر میرسد شکی باقی نمیماند برای اینکه ایرانیها مصرفگرا هستند. شما هم قبول دارید که شهروندان ایرانی در مجموع مصرفگرا هستند؟
بستگی دارد به اینکه «مصرفگرایی» را با چه متر و معیاری یا با کدام کشورها مقایسه کنیم؟ اگر بخواهیم خودمان را با خودمان مقایسه کنیم، واقعیت این است که وضعیتمان چندان هم بد نیست. ولی اگر بخواهیم خودمان را با سایر کشورها مقایسه کنیم باید اول بررسی کنیم که چه پارامترهایی در این کشورها و ما تغییر کرده که ما را به مصرفگرایی رسانده است؟ اگر خودمان را با کشورهایی که نفت ندارند یا از ثروتهای طبیعی مثل انرژی محرومند، مقایسه کنیم، خواهیم دید که این کشورها به خاطر کمبود منابعی که دارند خودشان را با شرایط موجود وفق دادهاند. اما در مقابل از آنجایی که ما کشوری هستیم که از ذخایر خوبی در بخش انرژی برخورداریم، همین مساله باعث شده تا سطح زندگی و مصرف ما تحت تاثیر قرار گیرد. اما اگر کشورمان را با کشورهای توسعه یافته مقایسه کنیم، میبینیم که در بسیاری از موارد سرانههای مصرف ما از آنها بسیار پایینتر است؛ مثل مصرف بسیاری از اقلام خوراکی یا دارویی. البته در بسیاری دیگر از موارد هم شاید مصرفمان بیشتر از آنها باشد؛ مثل مصرف آب، گاز و بنزین.
خب چرا ؟ سوال اصلی ما هم همین است.
به نظرم باید دلیل آن را در مناسبات اداری کشور جستوجو کرد. چون اصولا برای بعضی مدیران حفظ میزهای مدیران، حاضرند به مردم «باج» بدهند. دلیل آن هم واضح است، چون اداره جامعه و بقای عمر مدیران آن، مبتنی بر یک پدیده اجتماعی پایدار نیست. برای همین مدیران برای آنکه اداره جامعه از دستشان در نرود، به طرق مختلف مثل یارانه و... به شهروندان باج میدهند و این باج دادن باعث میشود تا سبک زندگی و مصرف جامعه تغییر کند و عرضه و تقاضا معنای علمی خود را از دست بدهد.
نتیجه این شیوه مدیریت هم این میشود که مثلا ما با بحران آب مواجهیم ولی در عوض سرانه مصرف آب شهروندانمان به شدت بالاست. در حقیقت این برهم زدن تعادل باعث میشود تا فاصله بین جامعه و محیط زیست، با حاکمیت و حتی خود شهروندان روز به روز بیشتر و بیشتر شود و شاهد جامعهای پر از تبعیض باشیم. اینها همه باعث ایجاد یک نوع ناهنجاری در تمامی ارکان زندگی و مصرفپذیری جامعه میشود.
چه جالب یعنی شما معتقدید که سیستم مدیریتی کشور باعث بروز این مصرفگرایی شده است؟
بله، دقیقا شما به سابقه تاریخی کشورمان نگاه کنید، در گذشته مردم ما یاد میگرفتند که چطور با وجود محدودیتهای طبیعی به زندگی خود ادامه دهند. مثلا در شهرهای کمآب و کویری مثل یزد که آب آشامیدنی در آنها به شدت کم بود، یک سبک زندگی خاص و دقیق و با مصرف بسیار بهینه آب وجود داشت. اما ما چه کردیم؟ ما با مدیریت و حکمرانی بدی که داشتیم آب را از سرچشمه زاگرس به یزد بردیم یا آب را از جایی دیگر به قم منتقل کردیم. نتیجه این بیتدبیری افزایش جمعیت و تغییر سبک زندگی مردم این شهرها بود و اینکه ما شاهد افزایش تراکم در این شهرها هستیم. از سویی آب این شهرها را از طریق آبهای پشت سدها تامین میکنیم. در واقع شهروندان بدون اینکه بدانند برای تامین این آب چه زحمات و سختیهایی کشیده شده، آن را در اختیارشان قرار میدهیم. در حالی که در گذشته مردم خودشان در بطن طبیعت زندگی میکردند و از نزدیک شاهد بودند که چقدر آب کم و نایاب است و برای همین سبک زندگیشان را با آن تغییر میدادند.
یعنی چقدر به نقش فرهنگ در موضوع مصرفگرایی اعتقادی دارید؟
من برخلاف همه که میخواهند تمامی مسائل را به فرهنگ ربط دهند، معتقد نیستم که این موضوع به فرهنگ ارتباطی دارد. اصلا مگر غیر از این است که فرهنگ در بستر جامعه شکل میگیرد؟ فرهنگ در حقیقت «معلول» است، نه «علت». برخی معتقدند که باید «فرهنگ» را با آموزش ارتقا داد؛ باید از این دوستان پرسید که در طول این سالها، چقدر در این امر و ارتقای فرهنگ جامعه موفق بودهاند؟! به جای این کارها باید کاری کنیم که یک رابطه منطقی بین شهروندان و دنیای اطرافشان برقرار کنیم. الان بیشتر مردم نسبت به هم بیگانهاند. یعنی فردگرایی در جامعه موج میزند. در چنین جامعهای آدمها همواره با هم در رقابت هستند و حس اجتماعی و سرنوشت مشترکی ندارند. به جای آن، دایما در حال سبقت گرفتن از هم هستند. درست مثل وقتی که میخواهند با ماشین و در خیابان از هم سبقت بگیرند، در بخشهای مصرفگرایی هم میگویند: چرا من نه؟! یعنی خودشان اولویت بر همه دارند.
مسلم است که توضیح صرفهجویی و مصرف بهینه برای چنین جامعهای اصلا راه به جایی نمیبرد.
خب، چه باید کرد؟ یعنی باید دست روی دست بگذاریم تا همه چیز خود به خود درست شود؟
به شخصه معتقدم که ما نتوانستهایم در دنیای مدرن، باورهایمان را بهروز و متناسب با وضعیت کنونی کنیم. برای همین در چرخهای گرفتار شدهایم که همه چیز را به هم ریخته است. به نظرم فقط در یک صورت میتوان به بهبود الگوی مصرف امیدوار بود. اینکه واقعا در یک شرایط خاصی قرار بگیریم... آن وقت شاید به خاطر فشارها و مصیبتهایی که به ما وارد میشود، بخواهیم تغییری کنیم. وگرنه با این سیستم مدیریتی و این شیوه زندگی تقریبا نمیتوان به بهبود روند مصرفگرایی امیدوار بود.