سبد کالا در ترازوی بیاعتمادی
چند هفته پیش که دکتر هادی صالح اصفهانی میهمان اقتصاد آنلاین بود به نکته جالبی اشاره کرد : "هدفمندی یارانه ها در ایران یک نکته درس آموز برای سازمانها و کشورهای مشابه داشت ، اینکه برای کمتر کردن مخاطرات ، قبل از گران کردن انرژی (یا موارد مشابه) یارانه تخصیصی را به حساب مردم واریز نمائید. "
دولت دهم با عنایت باینکه مردم اعتمادی به نظام و دولت ندارند و حرفش را نمی پذیرند. نمی توانست انرژی را گران کند و بعد ما به التفاوت آنرا به حساب مردم بریزد. پس دولت برای نشان دادن حسن نیت خود و جلب اعتماد لازم دانست که از قبل مبلغ یارانه را از خزانه قرض کند و در حساب مردم واریز نماید. با اینحال این حس عدم اعتماد بخصوص درروستاها و شهرهای کوچک آنچنان بزرگ بود که صف های کیلومتری جلوی خودپردازها شکل گرفت و مردم سریعا پولشان را از بانک می گرفتند که همگان تصاویر آنرا به یاد داریم. در واقع ترس آن مردم این بود که مبادا یکوقت دولت دوباره حسابها را مسدود نکند و پول دوباره از حسابشان به جیب دولت برنگردد. این ترس و عدم و اعتماد، چندان هم بیجا نبود و ریشه در بسیاری از تصمیمات ناپایدار دولتها در ایران دارد. اگر از تاریخ اقتصاد ایران در چند صدساله اخیر بگذریم و فقط به همین چند ده سال اخیر رجوع کنیم. شاید برخی هنوز قضایای ورود ماشین دانشجویی در اواخر دهه 50 را بیاد بیاورند، دانشجویان خارج از کشور می توانستند یک خودرو (بعنوان خودروی شخصیشان) وارد کنند و باتوجه به ممنوعیت واردات خودرو در آن سالها سود بادآورده ای نصیبشان میشد، مصوبه ای که چندی بعد لغو شد و سر دیگر دانشجویان بی کلاه ماند و بسیاری هنوز در حسرت این هستند که چرا زودتر برای واردات ماشین اقدام نکردند! یا قضایای فروش 5000 دلار به مردم در سال 73 ، حتی فروش ارز مسافرتی فقط با یک بلیط و پاسپورت در سالهای گذشته که سود خوبی را نصیب دیگران کرد. یا مثلا بحث معافیت دو برادری از سربازی، خرید خدمت سربازی و موارد مشابه که کسانی با بخت و اقبال بهتر به رایگان و یا هزینه یکی دو میلیونی معاف شدند و سایرین مجبور شدند دو سال بیگاری بکشند و شاهد تلف شدن زندگیشان باشند. یا طرح انتقال کارمندان به شهرستانها که کسانی که فریفته وعده های دولت نهم شدند و از تهران به شهرستان به امید دوبرابری حقوق و مزایای مختلف و وام خرید مسکن منتقل شدند اما عملا چیز خاصی عایدشان نشد و عملا آواره شدند. این مثال ها همه نشان می دهد که چندان هم بیراه نیست وقتی در تاکسی و اتوبوس از آنهایی که مویی سپید کرده اند به کرات می شنوی "که اگر دولت چیزی می دهد ، زودتر بگیر و اگر می گیرد ، دیرتر بده" بالاخره این موها در آسیاب سپید نشده است! مساله سبد کالا و اتفاقات حول و حوش آن نیز ، ناشی از همین جریان است. یعنی "عدم اعتماد مردم به دولت" و " ترس از عدم ثبات تصمیم گیری در دولت ". به لحاظ اقتصادی می شود اسم این را گذاشت "کمبود سرمایه اجتماعی" و "عدم اعتماد مردم به نهادهای رسمی" که بدیهی است در کشورهایی با کیفیت نهادی پایین تر نظیر همه کشورهای جهانی سومی بسیار دیده می شود. در همین بحث خاص نیز عموم جامعه از این نگران بودند که اولا در لیست دریافت کنندگان نباشند، ثانیا اگر در لیست هستند باید سریع سبد کالا را دریافت نمایند چرا که شاید اتفاقی رخ داد و دیگر به آنها نرسید. یا شاید هم رییس جمهور یک شبه پشیمان شد و خواست طرح را متوقف کند. خدا را چه دیدید؟ مگر این مردم طرح های یک شبه ای که یک شبه هم ملغی شده اند، کم به چشم خود دیده اند؟ اما، ما دیگر شاهد آن صفهای طویل جلوی خودپردازها در روز پرداخت یارانه ها نیستیم. چون مردم دریافتند که پول یارانه ها از حسابشان برداشت نمی شود و مال خود خودشان است. یعنی عملا واریز شدن و ماندن یارانه های نقدی در حساب های مردم به یک نهاد و یک امر نرمال تبدیل شد. اما دولت یازدهم نتوانست این اعتماد را در دادن سبد کالا به مردم جلب نماید. دولت می تواند با اصلاح روند اعطای سبد کالا، با بهبود شناسایی خانوارها و البته با استمرار طرح با اجرایی قوی تر، این طرح را به یک نهاد تبدیل کند که مردم نسبت به وجودش، نسبت به پرداخت شدنش، نسبت به محفوظ بودن حق اشان و نسبت به فکرشده بودن و برنامه داشتن آن مطمئن شوند. آنگاه همین طرح سبد کالا با تمام ایرادهایش می تواند هم جلوی فقر را بگیرد و هم حتی بخشی از مشکلات ناشی از عدم شناخت خانوارهای نیازمند را با مکانیسم صف حل نماید. مشکلی که یارانه های نقدی هنوز هم با آن مواجهه اند. آقای روحانی باید نشان دهد که دوره تصمیم گیری های شبانه و لغو شدنشان در یک صبحانه کاری گذشته است. آقای روحانی باید مردم را نسبت به آینده اشان امیدوار کند و امیدواری به دست نمی آید مگر با تفکر در برنامه ریزی، ثبات در سیاستگذاری و قوت در اجرا.