سوگ زراعت در پایتخت
در گوشه گوشه زمینی که در سالهای دور کشاورزی روی آن بسیار کمرنگ شده؛ تلهای کوچک و بزرگ آشغال به چشم میخورد؛ زمینی که روزگاری مزرعه پرمحصول ذرت و گندم بود حالا به کوهی از زباله بدل شده و روی بخشهایی از آن انبوهی از مگس و پشه را میتوان دید که دستهای، پرواز میکنند. یکی از کشاورزان میگوید: مزرعه چند سال است که بهعلت کمآبی رها شده و صاحبش روستا را ول کرده و به سراغ کار دیگری در شهر رفته است.
به گزارش اقتصادآنلاین، همشهری نوشت: اینجا پوئینک است، روستایی در منطقه شمالی ورامین در 33کیلومتری پایتخت که برای بومیانش «شهر» مترادف تهران است. روستاییانی که بخشی از آنها هنوز در مقابل مهاجرت به شهر و حاشیههای آن مقاومت میکنند و با تمام توان در تلاشند تا کشاورزی در روستای آبا و اجدادیشان را حفظ کنند؛ اما کمآبی و نبود حقابه مناسب امانشان را بریده است.
مرتضی میرابِ آبادی، کشاورز 60ساله یکی از این افراد است که غبار پیری روی چهرهاش نشسته اما هنوز مصمم است که از زندگی در روستایشان دفاع کند و برای اینکار به هر دری میزند. او میگوید تا به یاد دارد روی زمین خود گندم و جو کاشته و زندگی کرده است. «ورامین 366پارچه آبادی داشت که هر کدوم برای خود قنات داشتند و آب زمینهای کشاورزی را فراهم میکردن. امروز ورامین 3 رقم آبیاری دارد؛ غرقابی و بارانی و قطرهای. در پوئینک زمینها را اکثرا با روش غرقابی آب میدهیم؛ چون زمینها خرد و کوچک شدن و راهاندازی سیستم آبیاری قطرهای برای کسی نمیصرفد؛ فقط یک زمین 100اربابی هست که آبیاری آن را قطرهای کردن. قنات داشتیم اما نابود شد. 40-30سال پیش سیلاباومد و از طرف دیگه تو این سالها پشت هم چاه حفر کردند و همه قناتها خشکید. البته مادر چاه قنات پوئینک هنوز آب دارد اما رشتههای قنات همه از بین رفتن. چندباری به سازمان جهادکشاورزی ورامین رفتیم تا بیایند و قناتها رو درست کنند ولی موفق نشدیم چون بودجه زیادی میخواست».
در حسرت حقابه
حالا که بیش از 30سال است قناتهای ورامین خشکیدهاند، سروکار مرتضی با دیگر میرابهای روستاهای ورامین با اداره آب وفاضلاب افتاده است. کشاورزان ورامینی میگویند که در سندهای خود حقابهای دارند که سالهاست به آن نرسیدهاند. یکی از کشاورزان میگوید به خوبی میداند که هرکدام از کشاورزان روستایشان چه مقدار سهم آب دارند. «قسمتهای زیادی از ورامین از رودخانه جاجرود حقابه بهاری و تابستونی دارند و قبل از اینکه سد ماملو رو روی رودخونه جاجرود بزنن ما با آب جاجرود زمینهامون رو آب میدادیم ولی وقتی که سد ماملو را روی جاجرود زدن دیگه آبی هم به ورامین نیومد.» یکی از کشاورزان ورامینی هم میگوید:« زمانی که سد رو زدن به همه ما وعده رونق کشاورزی رو دادند و اصلا اعلام کردن هدفشان رونق کشاورزی ورامین هست. زدن سد به نام ورامین تموم شد و آبش به کام شهریها ریخته شد تا آب شربشون تامین بشه. از آن روز به بعد آب فاضلاب تهران را دادند به کشاورزای ورامین اما همین آب رو هم درست تصفیه نمیکنند و آبی که میاد تو زمینهای کشاورزی عوض اینکه محصول رو به بار بنشونه از بین میبرتش».
روستاهایی که ترک شدند
مرتضی یکی از کشاورزان ورامینی است که به قول خودش به نمایندگی از آنها پیگیر مشکلاتشان در اداره آب و فاضلاب شده و مسئول تقسیم آب در روستا شده است. او میگوید هر روز با موتور زهوار دررفتهاش به هر زحمتی که شده از میان راههای پرسنگلاخ کنار زمینهای کشاورزی خود را از این سر آبادی به آن سر میرساند، آب کانالها را وارسی میکند، با کشاورزان صحبت میکند تا درددل آنها را از بیآبی و بدآبی بشنود و حرفشان را به اداره آب و فاضلاب ورامین برساند؛ حرفهای تلخی که در بسیاری از مواقع رنگ و بوی فاضلاب و شکایت کشاورزان را دارد.
او میگوید در سالهای گذشته کمآبی و بیآبی از یک سو و آب فاضلاب که تصفیه نشده است هم از سوی دیگر به زمینها و محصولاتشان آسیب بسیاری زده است و باعث شده بسیاری از کشاورزان مجبور به ترک روستاها شوند و به تهران و حاشیههای آن بروند و عملا روستاها رونق گذشته خودشان را از دست بدهند. مرتضی میگوید: «سالها پیش آب جاجرود به ورامین میآمد و براساس سندها هر کس سهم آب خود را میگرفت. طلوع آفتاب به طلوع آفتاب سهم آب هرکدام از زمینها معلوم بود و ساعت ما کشاورزها همین آفتاب بود. آن موقع خیلی قانونیتر و بهتر کار میکردیم تا امروز که باید با هزار نفر سر و کله بزنیم. این سالها جمعیت تهران زیاد شد و زیاد شد و حاصلش گرفتن آب جاجرود از کشاورزهای ورامین و دادنش به تهران و خشک شدن زمینهای کشاورزی اطراف تهران و خالی شدن روستاهای حاشیه پایتخت شد. روستاهایی که میتوانستند نماد زندگی متفاوت در کنار تهران باشند.»
کار مرتضی شاید از کار میرابهای 40سال پیش راحتتر بهنظر برسد اما با این کمآبی تقسیم آب محدودی که از فاضلاب تهران میآید (که در بسیاری از مواقع هم تصفیه نشده است) بین 117کشاورز باقیمانده پوئینک چندان هم ساده بهنظر نمیرسد. او میگوید: «تمام سختی کارم به این است که در این کمآبی رضایت کشاورزان را جلب کنم. جاری بودن جریان آب در زمینهای کشاورزی به معنی حفظ حیات و زندگی در روستاست و اگر همین زمینهای باقی مانده هم خشک شوند، روستا متروکه خواهد شد.
روستاهایی که اگر متروکه شوند، مطمئنا بیشترین دود آن به چشم تهرانیها خواهد رفت.
این روزها هر چند کشاورزان پوئینک و روستاهای دیگر اطراف تهران تلاش میکنند تا زمینهایشان را با وجود کمآبیها سیراب نگه دارند اما ذرتها و دیگر محصولات آنقدر تشنهاند که محصول نهایی رضایت هیچ کشاورزی را به ارمغان نمیآورد.
احمد از کشاورزان میگوید که فصل برداشت شده است اما قد ذرتها از تشنگی آنقدر کوتاه شده است که به نظر نمیرسد بار قابل برداشتی برای کشاورزان وجود داشته باشد. او میگوید: «نبود مدیریت بلندمدت منابع آب و زدن سدها و... شرایطی را فراهم آورده که بخش مهمی از باغها خشکیدند و کشاورزی به این روز افتاد. روزگاری هزار هکتار زمین کشاورزی در پوئینک و روستاهای اطراف آن و ورامین زیرکشت میرفت اما امروز 200هکتار هم زمین زراعی برای روستای خود ما باقی نمانده است که تازه محصول همین 200هکتار هم تشنه است و وای به روزی که بخواهیم همه زمینها را بکاریم.»
او میگوید: «مسئولان هزینه تصفیه آب رو از ما میگیرند، ولی آب مناسب و به اندازه کافی به کشاورزان تحویل نمیدهند. سهمیه آبی را هم که میگیرم باید به هزار مصیبت بین خودمان تقسیم کنم تا به همه برسد اما چه رسیدنی؟ محصولاتمان همه تشنه هستند.»
زمینهای کشاورزی تشنه حاشیه پایتخت
در کنار تشنگی، زمینهای زراعی که در سه، چهار دهه گذشته به ساختمان تبدیل شدهاند زخم دیگری است که بر پیکره کشاورزی ورامین فرود آمده است. ساختمانها، بسیاری از زمینهای کشاورزی را محاصره کردهاند و روزبهروز دایره این حصار را تنگتر میکنند. در این بین رها شدن زمینهای کشاورزی بهدلیل نبود مشکلات کمآبی خود در برخی مناطق بهخصوص در حاشیههای جادهها به این موضوع دامن زده است. دورتادور بسیاری از زمینهایی که حالا بهجای ساقههای گندم بوتههای خار را در دل خود جای دادهاند، جدولهای سیمانی کشیده شده و کشاورزان منطقه نگران هستند که قرار است این زمینها یکی پس از دیگری به ساختمان تبدیل شوند.
مرتضی یکی از روستاییان میگوید: «در این سالها زمینهای خالی کشاورزی را واگذار کردند و کمکم دور این ساختمانها دیوار کشیدند و بعد هم ساختمانها بالا رفت و هر روز زمینهای پرمحصول جایشان را به سنگ، آهن و آجر دادند و روستاهای ما از بین رفتند.»