پذیرایی در سرزمین کوتاه قامتان
ساعتی با کوتاه قامتانی که برخلاف پیشبینیها کسب و کاری موفق راه انداخته و با کمک آن مسیر زندگیشان را تغییر دادهاند.
به گزارش اقتصادآنلاین، همشهری نوشت: درهای اتوماتیک رستوران روی کوتاه قامتها به راحتی باز نمیشود؛ چشمی درها نمیتواند کوتاهقامتها را ببیند و به این دلیل باید جلوی چشمی، کوتاه قامتی قدبلندتر بیاید تا شاید در باز شود. اگر هم نشد، با بالا و پایین پریدن جلوی چشمی، بالاخره در باز میشود تا کارکنان رستوران بتوانند؛ وارد شوند. رستورانی که توانسته در مدت کوتاهی، علاوه بر ایجاد 20شغل برای کوتاه قامتها، مشتریان زیادی را جذب خود کند و آنهایی راکه انتظار ورشکسته شدنش را داشتند، حیرت زده کند. این گزارش، داستان زندگی کسانی است که سختی کوتاه قامت بودن را با هم تقسیم کردهاند و با عزمی بلند میکوشند برای خود استقلال مالی و فرصتی برای تغییر ایجاد کنند.
همیشه قصه زندگی افراد کوتاه قامت جذاب و شنیدنی است؛ قصه آدمهایی که با وجود کوتاهی قد و قامتشان هیچ وقت تسلیم مشکلات نشدهاند. مصداق عینیاش هم گروهی از این جماعتند که دست بهدست هم داده و رستوران سنتی کوتاه قامتان را برپا کردهاند. مجموعهای در میانههای خیابان شهید بهشتی که دور تا دورش پر از رستورانهای معروف است، اما این رستوران با جاهای دیگر فرقهای اساسی دارد. ورودی رستوران 2 نفر از بانوان کوتاه قامت با خوشآمدگویی خاص خود مشتریان را روانه رستوران میکنند. گرچه درِ ورودی رستوران از نمونههای مشابهش کمی کوتاهتر است، با پایین رفتن از پلهها، وارد رستوران که میشویم با فضایی دوطبقه، زیبا و سنتی روبهرو میشویم. طبقه فوقانی رستوران با سقفی کوتاه ویژه کوتاه قامتان است. هر چند، مهمانانی که در آن نشستهاند همه بلند قامتند و به گفته مدیر رستوران حضورشان در این طبقه میتواند زندگی کوتاه قامتها را برای بلند قامتان تداعی کند. دور تا دور طبقه پایین رستوران که در میانهاش حوض آبی رنگی خودنمایی میکند، مزین به گلدانهای شمعدانی است و فضای فرح بخشی ایجاد کرده. حجرههای کاهگلی با سقفهای حصیری و پشتیهای سنتی هم به فضای رستوران، صفای دیگری داده است. آنچه بیش از هر چیز در فضای این رستوران به چشم میخورد صفا، صمیمت و دوستیهایی است که بین کوتاه قامتان و بلند قامتان حاکم است. زنان و مردان کوتاه قامت با وسواس زیاد و با لباسهای سنتی از مشتریان میزبانی میکنند.
از شهرک لیلیپوتیها تا رستوران کوتاه قامتها
رستورانی که بیشتر گردانندگانش را کوتاه قامتان تشکیل میدهند این روزها شده خانه امید کسانی که هیچ وقت فکر نمیکردند معلولیت کوتاهی قدشان، شغلی برایشان به ارمغان بیاورد. با اینکه کارهای سنگین از پختوپز گرفته تا شستوشو را بلند قامتهای رستوران انجام میدهند، اما سالنداری و مدیریتش همگی بهعهده کوتاه قامتهاست. اصلا شرط بودن در سالن و کار کردن در این بخش، داشتن قامت کوتاه است. مهدی ابراهیمی متولد سال 50 و ازمؤسسان انجمن کوتاه قامتان و مدیرکافه رستوران کوتاه قامتان است. رستورانی که با ابتکاری خلاقانه فقط یک رستوران نیست بلکه بدل به نقطهای گردشگری درتهران شده است که نهتنها از شهرستانها که از کشورهای خارجی، توریست جذب میکند. ابراهیمی درباره رستوران کوتاه قامتها و تأثیری که بر زندگی جامعه کوتاه قامتان گذاشته است، میگوید:«مشکل بچههای کوتاه قامت نداشتن اعتماد به نفس، انزواطلبی و نداشتن کاره. برای همین چند سال قبل به این فکر افتادم که برای بچههای کوتاه قامت کاری بکنم. اولش فکرهای بزرگی تو سرم بود و دنبال این بودم که شهرک لیلیپوتیها رو بسازم. بعدش متوجه شدم حمایتی درکار نیست و اجرای این ایده عملی نمیشه. راه انداختن رستورانی که کوتاه قامتان ادارهش کنن، ایده دیگه ای بود که با چنگ و دندون دنبالش رو گرفتم و اجراش کردم.» او ادامه میدهد: «وقتی کار رستوران شروع شد، از این ور و اون ور میشنیدم که کوتاه قامتها زود زمین میخورن. حتی زمان هم برای تعطیل شدنمون تعیین کرده بودن. اما بچهها همه تلاششون رو کردن تا اینجا راه افتاد. کارهایی کردیم که فکرش رو هم نمیکردیم بتونیم انجام بدیم. رستوران شد خونه بچهها و اونقدر کار کردیم که الان ظرفیت پذیرایی از 200مهمون رو داریم. خداروشکر دخل و خرجمون با هم میخونه و چرخ رستوران و زندگی بچهها باهاش میچرخه».
چهارپایه جای پدر و مادر را گرفت
خیلی وقتها در خانه پدرها و مادرها عصای دست کوتاه قامتها هستند. وقتی بچههای کوتاه قامت مستقل و از خانه جدا میشوند، دردسر برای کوتاه قامتهایی که خانواده تشکیل دادهاند، شروع میشود. دردسرهایی که ابراهیمی درباره آن میگوید: «وقتی از خونه جدا شدم، تازه فهمیدم داشتن پدر و مادر یا کسی که قد بلندی داره تا چه اندازه مهمه. نمیشه که هر روز پدر و مادر به خونه بچهها برن و مشکلاتشون رو برطرف کنن. بعد ازدواج، چهارپایه جای پدر و مادر رو میگیره و میشه عصای دست. این برای ما سخته اما زندگی رو باید ساده کرد تا ساده هم بگذره». ابراهیمی درباره روزهای سخت و تلخ زیادی که گذرانده است، حرف میزند. یادآوری برخی از این روزها، حسابی ناراحتش کرده و چشمش را پر از اشک میکند؛ ناراحتیای که نمیتواند به سادگی آن را فراموش کند؛ «هرکس ممکنه تصادف کنه. بلند قدها خیلی بیشتر ازکوتاه قامتها تصادف میکنن. منم تصادف کردم و رانندهای که باهاش تصادف کرده بودم، دلیل تصادف رو گردن قد کوتاهم انداخت. این حرف خیلی اذیتم کرده. ای کاش مردم بدونن که اگه اشتباهی هست یا خطایی اتفاق میافته، نباید به حساب وضعیت فرد، مثلا قد و قوارهاش گذاشت. نگاه مردم خیلی بهتر از قبل شده، اما هنوز هم هستند افرادی که سعی میکنن تحقیرمون کنن یا با ترحم با ما برخورد کنن».
کوتوله؛ تلخترین کلمه
«وقتی تو ماشین مینشستم، اگر بچهای سوار ماشین بود به مادرش میگفت؛ مامان... مامان.. کوچولوهه رو ببین. یه عدهای هم طوری رفتار میکردند که انگار موجود عجیبی دیدن. حتی خیلی وقتها کوتوله صدام می کردند. از هیچ کلمهای به اندازه کوتوله ناراحت نمیشدم و نمیشم. این کلمه اینقدر اذیتم میکنه که دوست ندارم حتی دربارهش حرف بزنم.»؛ این حرفهای محسن آقایی است. محسن متولد سال 1375 است و قدش یک متر و 40سانتی متر. اصالتا آذری است اما سالهاست که با خانوادهاش ساکن شهریار است. محسن از اینکه قد و قوارهاش نسبت به قبل بلندتر شده و کمتر از قبل دردسر دارد حرف میزند و برای این حرفش دلیل میآورد: «وقتی کلاس سوم راهنمایی بودم، قدم 90سانت بیشتر نبود. اینقدر کوتاه قامت بودم که دستم به زنگ در نمیرسید و نمیتونستم در رو باز کنم. یه روز بنده خدا پدرم؛ بلند داد زد و گفت آرزو دارم برای یه بار هم که شده، در رو خودت باز کنی و با قدی بلند بیای خونه. بنده خدا به قدری احساساتی شده بود که اشک میریخت. هیچ وقت اون روز رو فراموش نمیکنم. شکر خدا الان قدم بلندتر شده و خودم میتونم در رو باز کنم و نیاز به کمک دیگران ندارم».
برای کوتاهی قدم کتک خوردم
محسن، مدتی است در رستوران سالن کار است؛ کاری که پیش از شروع در رستوران کوتاه قامتان، تجربه انجامش را در رستورانهای دیگر داشته است؛ تجربهای که از آن به خوبی یاد نمیکند:«چون قدم کوتاه بود، دستم به همه میز نمیرسید و نمیتونستم خردهنونها و غذاهای ریخته شده روی میزها رو درست و حسابی تمیز کنم. سر این موضوع چندبار از صاحب کار قبلیم کتک خوردم. بنده خدا حق داشت و کارگر استخدام کرده بود تا کارشو درست انجام بده. حتی برای فروشندگی هم به یه بوتیک رفتم تا قد قوارهم رو دیدن گفتن به درد این کار نمیخورم. این نه شنیدنها اینقدر اذیتم میکرد که ترجیح دادم بیرون از خونه نرم و با کسی معاشرت نکنم. وقتی شنیدم رستوران کوتاه قامتها فعال شده، خودم رو به رستوران رسوندم و الان رستوران کوتاه قامتها شده همه زندگیم. اگه یه روز اینجا نباشم انگار یه چیزی تو زندگیم گم شده. رستوران مسیر زندگیم رو عوض کرده و منی که گوشهگیر بودم و دوست نداشتم با کسی ارتباط داشته باشم، اینجا اینقدر سرحالم و از دیدن مردم لذت میبرم که خستگی کار سخت از تن در میره.»
روز خوب زندگیم
محسن، روزهای سختی را پشت سر گذاشته است. از اینکه در مدرسه و دانشگاه بهدلیل قد کوتاهش مجبور بوده همیشه در ردیف اول کلاس بنشیند درحالیکه دوست داشته جای صندلیاش را خودش انتخاب کند یا اینکه سر زنگ ورزش با وجود علاقهای که به فوتبال داشته هیچ وقت همبازی برای فوتبال پیدا نکرده است با حسرت یاد میکند. اما، امید به اینکه زندگی روی خوشش را نشان خواهد داد، او را محکم و استوار نگه داشته است. روی خوشی که اینطور شرحش میدهد: «وقتی اولین حقوقم رو گرفتم، بهترین روز زندگیم بود. اون روز فهمیدم مستقل شدم و دستم تو جیب خودمه و خودم میتونم برای خودم تصمیم بگیرم. شاید باور نکنین، با اینکه حقوق زیادی نگرفته بودم، مزه پولی که گرفته بودم هنوز زیر زبونم هست. اینقدر حس خوبی داشت که اعتماد به نفسم رو بالا برد و کاری کرد که برای آیندهم برنامهریزی کنم؛ اتفاقی که هیچ وقت تا قبل از اون بهش فکر نکرده بودم».
مثل هیچکس
رستوران کوتاه قامتها برخلاف انتظار، رستورانی برای کوتاه قامتهای پایتختنشین یا اطراف پایتخت نیست. با کمی پرس و جو، رد و نشان برخی قومیتها و مردم استانهای دوردست را میتوان در رستوران پیدا کرد. فعالیت گسترده در فضای مجازی و معرفی رستوران به جامعه، کوتاه قامتهای زیادی را با آن آشنا کرده است. کوتاه قامتهایی مانند سلامالله شهنوازی که از استان سیستان و بلوچستان و روستایی در 45کیلومتری خاش، به امید کار کردن در فضای رستوران کوتاه قامتها به تهران آمده است. او با تنپوشی یک دست آبی با دکمههایی سفید و چهرهای آفتابسوخته یک هفته است که به تهران آمده و کارش را در رستوران کوتاه قامتها شروع کرده است. سلامالله، تنها یک متر و 20سانت قد دارد. او میگوید: «درشهرستان خاش و روستای ما، فقط من کوتاه قامت بودم. هیچکس مثل من نبود. این تفاوت خیلی تو چشم بود و با اینکه همه میخواستن هوام رو داشته باشن، اما میفهمیدم که با من طور دیگهای رفتار میکنن و همین اذیتم میکرد. بهخاطر مراعات حالم، کسی حاضر نبود کاری رو به من بسپره. اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم و با اینکه تو خونه هوام رو داشتن اما همیشه یه چیزی تو وجودم کم بود. وقتی سال سوم راهنمایی تموم شد، بهدلیل نبود دبیرستان، مثل بچههای دیگه مجبور به ترک تحصیل شدم و تنهایی و بیکاری بیشتر اذیتم کرد».
طعم زندگی در یک هفته
سلامالله حرفش را اینطور ادامه میدهد: «یه روز، از سر بیکاری توی اینترنت چرخ میزدم و سایتها رو بالا و پایین میکردم. چشمم به خبر افتتاح رستوران کوتاه قامتان در تهران افتاد. با خودم فکرکردم بیام تهران و درخواست کار تو رستوران رو بدم. نمیدونم چطورتونستم رضایت خانوادم رو بگیرم تا اجازه بدن از اونها جدا بشم. وقتی بهخودم اومدم دیدم جلوی درِ رستورانم. الان یه هفته است کارم رو شروع کردم. همینجا میخوابم، روزی 3 وعده غذا میخورم و حقوق میگیرم. با اینکه 22سال از خدا عمر گرفتم، یه هفتهای که تو رستوران کار میکنم یه طرف و آن 22سال هم یه طرف دیگر زندگیمه. احساس میکنم در مدتی که تورستورانم، آدم مفیدیام و با دیگران فرقی ندارم. احساسی که در این 22سال هیچ وقت نداشتم.»
ابتکارهای ساده برای زندگی آسانتر
او کوتاه قامتترین عضو خانواده کوتاه قامتان رستوران است؛ دختری سیساله و پرجنب و جوش که یک متر و15سانت قد دارد. میگوید تلاش کرده تا ازکسی توقع نداشته باشد. انتظارش را اززندگی کم کرده تا سختی قامت کوتاهش را کمتر کند. شبنم آقازاده این حرف را میزند و از شانسی که در زندگیاش داشته حرف به میان میآورد: «شانس زندگیم این بود که خواهرم مثل من کوتاه قامته. با بودن کنار خواهرم، هم غمخوار داشتم هم اینکه تنها نبودم. خانواده هم کارهایی کرد تا سختی کوتاه قامت بودن کمتر بشه. مثلا ابتکارهایی کردیم تا وسایل خونه دسترسپذیرتر باشه و بتونیم از اونها استفاده کنیم.» او توضیح بیشتری در اینباره میدهد: «من عاشق آشپزی هستم. پدرم برای اینکه امکان آشپزی کردن پیدا کنم، چهارپایهای مخصوص برام خرید تا دستم به بالای گاز برسه. با این روش خیلی وقتها، هم ظرف میشستم و هم آشپزی میکردم. پدر و مادرم هم کارهای خلاقانهای دیگهای انجام دادن تا زندگی برای من و خواهرم روال عادی داشته باشه». آقازاده از اینکه 29سال و 6ماه بدون همراه از خانه بیرون نرفته حرف میزند و از اینکه، کارکردن در رستوران برایش استقلال به ارمغان آورده و زندگیاش را تغییر داده است، میگوید: «همیشه دوست داشتم تنها از خونه بیرون برم. شرایط خاصی که دارم هیچ وقت این اجازه را نمیداد و پدر و مادرم راضی نمیشدن که تنها بیرون از خونه برم. وقتی کار تو رستوران رو شروع کردم برای نخستین بار خودم به تنهایی از خونه بیرون زدم تا سر کار برم. حس خوبیه که دیگه نیاز نیست کسی همراهم باشه تا از خونه بیرون برم. شاید حسی که من دارم رو خیلیها درک نکنن اما تنها رفتن به خیابون یه آرزوی دستنیافتنی برام بود. الان ششماهه هر روز این آرزو رو تجربه میکنم و حس خوبی بهم میده».
همسایهها کمک حال خانواده کوتاه قامت
شیما بهرامی با یک مترو31سانتی متر و یاسر صمیم با یک متر و45 سانتی مترقد، 3سال است با هم ازدواج کردهاند. این دو یکی از معدود زوجهای رستوران کوتاه قامتان هستند که با هم کار میکنند. زندگی آنها در این مدت با دورهای که در خانه و مجردی زندگی میکردند تفاوتهای زیادی کرده است. یاسر درباره دوران زندگی مشترک میگوید: «بعضی وقتها یه کارایی هست که نمیتونم انجامشون بدم. مثلا عوض کردن مهتابی سوخته، تعمیر کولر، سیمکشی برق روی سقف و چیزایی مثل این. یا مجبورم زنگ خونه همسایهها رو بزنم تا کمکم کنن یا از چهارپایه استفاده کنم که قدم برسه. اگه با چهارپایه نشد، قلاب میگیرم تا همسرم دست به آچار بشه ومشکل رو برطرف کنه. ته تهش هم زنگ میزنم تعمیرکاری بیاد و نجاتمون بده». یاسر با خنده ادامه میدهد: «گذاشتن لباس بالای کمد دیواری هم برای خودش دنگ و فنگ زیادی داره. بالای کمد یه جای دور از دسترسه و با هزار مصیبت وسیله توش میذاریم». حرفهای یاسر تمام نشده که شیما به حرف میآید و میگوید: «خونههای بچههای کوتاه قامت، معمولا مناسبسازی نشده و برای زندگی خیلی خوب نیست. چارهای نیست و مجبوریم بسوزیم و بسازیم. اگه از خودمون خونه داشتیم، طوری همهچیز رو طراحی میکردیم که تا این اندازه زندگی سخت نشه». او از اینکه همسری کوتاه قامت مثل خودش دارد راضی است و از واکنش مردم در کوچه و خیابان پس از اینکه آنها را با هم میبینند، میگوید :«اوایل وقتی با همسرم از خونه بیرون میرفتیم، سعی میکردیم که دور از چشم دیگران باشیم. هر جا میرفتیم مردم دوست داشتن با ما حرف بزنن. خیلیها عکس میگرفتن وتشویقمون میکردن. کمکم به این وضعیت عادت کردیم و هر چه با مردم بیشتر جوشیدیم، زندگی برامون راحتتر شد».
پایان یک حسرت
رانندگی یکی از آرزوهای کوتاهقامتان است که در سالهای اخیر و با تلاشهای انجام شده و با مساعدت نیروی انتظامی، برخی کوتاه قامتان با ایجاد تغییراتی در خودرو موفق به دریافت گواهینامه، خرید خودرو و رانندگی در شهر شدهاند. فعالیتی که تا همین چند سال قبل کاری غیرممکن بهنظر میرسید
تعداد کوتاهقامتها چند نفر است؟
آمارها نشان میدهد 15هزار کوتاه قامت با 70نوع تنوع فیزیکی در ایران زندگی میکنند که 10درصد آنها عضو انجمن کوتاه قامتان ایران هستند و از خدمات این انجمن استفاده میکنند. سازمان بهزیستی بسیاری از کوتاه قامتان را معلول نمیداند. تعداد زیادی از کوتاه قامتها کارت عضویت بهزیستی ندارند و نمیتوانند از خدماتی که این سازمان به معلولان ارائه میکند، استفاده کنند