از «فوتبال دیدن» تا «فوتبالی شدن» دختران ایران
فوتبال دیدن میتواند تنها یک امکان و سلیقه فردی باشد که «مکانمند» نیست، اما فوتبالی شدن یعنی «مکانمند» شدن و استفاده از ظرفیتهای تماشای فوتبال در استادیوم و فراتر رفتن از یک انتخاب شخصی به یک انتخاب جمعی.
به گزارش اقتصادآنلاین، ایران نوشت: جامعه ایران در دو دهه اخیر، مهیجترین و مهمترین تغییر و تحولات ایجاد شده در حوزه ورزش زنان را از سر گذرانده است؛ این تغییرات از یک سو، نشان از افزایش مشارکت زنان در رشتههای مختلف ورزشی دارد که میتوان شاهد موفقیتهای مختلف آنان در عرصههای بینالمللی بود و از سوی دیگر، شاهد پیگیری و تلاش زنان برای حضور در فضاهای ورزشی بویژه رفتن به استادیوم برای تماشای فوتبال مردانه بود که به نوبه خود با چالشها، چانهزنیهای مختلف و نیز فشارهای بینالمللی همراه بوده و هست. این دو عرصه که نوعی کنشگری فعال و حضور زنان در عرصههای اجتماعی را نشان میدهد، از منظر جامعهشناختی قابل تحلیل و تفسیر است که مراد این یادداشت میباشد.
از منظر جامعهشناسی «استادیوم فوتبال» بهشکل خاص چه بهعنوان فضایی برای ورزش کردن و چه بهعنوان تماشاچی بودن، دروازهای مستعد بهسوی برساخت جنسیت شناخته شده است. ورزش و نهادهای ورزشی نیز بهشکل کلی مانند آیینهای عمل میکنند که در آن تفاوتهای جنسیتی را بهعنوان چیزی که توسط جامعه برساخت شده، منعکس میکند. (فرانک و استیت، ۲۰۱۰)
البته استادیومها به مانند شمشیری دو لبهاند؛ همانطور که میتواند فضای بشدت مردانهای باشد که اتفاقات جدی در آن رقم میخورد بواسطه هیجان خاص درون آن فارغ از اینکه نتیجه چقدر میتواند مهم باشد، مساعد آن است که به فضای مورد علاقه برای زنان نیز بدل شود. گرچه با وجود مشارکت بیش از پیش زنان و دختران در سراسر جهان، فوتبال همچنان امری مردانه شناخته شده است.
در ایران استادیومهای ورزشی، یکی از فضاهای جنسیتی شده محسوب میشوند که مدتهاست مردان در آن حضور پیدا میکنند؛ بر این اساس در بحث از علل گرایش زنان به تماشای فوتبال مردان میتوان از دو منظر بدان نگریست؛
نظر نخست اینکه، میتوان شاهد نوعی بیمیلی زنان و دختران نسبت به دیدن فوتبال در منزل از طریق تلویزیون و در مقابل گرایش به تماشای فوتبال در استادیوم بود؛ این امر را میتوان تحول در گرایش و هنجارهای جنسیتی زنان در غالب استعاره تغییر و حرکت از «فوتبال دیدن» به «فوتبالی شدن» زنان تعبیر کرد. طبق تبیینهای صورت گرفته، واکنش عمده دختران، عمدتاً مبتنی بر تجربه و هیجانخواهی و بروز احساسات جمعی است؛ البته تمایل و آمادگی برای رفتن به ورزشگاه را نمیتوان «فهمی فمینیستی» تلقی کرد؛ زیرا آنان نه بهدنبال برابری در همه ابعاد نقشهای جنسیتی مردانه بلکه با آگاهی به تفاوت خود با مردان با حضور در استادیوم بهدنبال برساخت این تفاوت از طریق تجربه هیجان و ماجراجویی موجود در فضای ورزشگاه هستند. در مجموع، این پیامها نشانهای از دو واکنش یا به عبارتی غلبه «تماشای واقعی» در ورزشگاه بر «تماشای مجازی» در منزل است. در واقع، «فوتبال دیدن» به معنای منفعل بودن و «فوتبالی شدن» به معنای فعال شدن در عرصه عمومی، بخصوص عرصههایی که کلیشههای جنسیتی بر آن آوار شدهاند، تفسیر میشود؛ وضعیتی که در سطح گسترده، تا حدودی زنان در جامعه ایران درصدد بهم زدن نسبت فضای اجتماعی واقعی و مجازیاند. بنابراین، به نظر میرسد فوتبال دیدن در منزل یا تماشای فوتبال در استادیوم حامل پیام و نشانههای خاصی از سوی زنان است. این نشانهها را میتوان در راستای گرایش به حضور فعال و فتح فضاهای مردانه شناخته شده و نیز از آنها دریغ شده، شناسایی کرد، گر چه در این میان نیز از فضاهای مدرن تفکیک شده جنسیتی (پارک بانوان، واگنهای مترو، و...) به نوبه خود برخوردارند.
«فوتبال دیدن» میتواند تنها یک امکان و سلیقه فردی باشد که «مکانمند» نخواهد بود، اما «فوتبالی شدن» یعنی «مکانمند» شدن و استفاده از ظرفیتهای تماشای فوتبال در استادیوم جهت معنا دادن به این گرایش و فراتر رفتن از یک انتخاب شخصی به یک انتخاب جمعی که این امر نیز میتواند به سایر عرصههای عمومی تسری یابد. اخیراً اقداماتی چون دوچرخهسواری، گزارشگری زن فوتبال و پخش مسابقات ورزشی زنان و... همگی در این دومینوی حضور فعال اجتماعی قابل پیگیری است.
از نظری دیگر، گرایش دختران به ورزشگاه را میتوان نوعی بازاندیشی در هویت جنسیتی زنان تعبیر کرد. «با تکیه بر نظریههای جامعهشناسی میتوان گفت: بخشی از شکلگیری هویت جنسیتی زنان از طریق تعامل اجتماعی با مردان و از سویی در ارتباط با دیگر زنان همجنس خود صورت میگیرد.» (غیاثوند، 1394)
گافمن در رویکرد نظری و تحلیلی در قالب رویکرد «تحلیل چارچوب» به این مسأله میپردازد که «چگونه چارچوبهایی که کنش متقابل را سامان میدهند معنای جنسیت را تولید میکنند.» بررسی دقیقتر نشان میدهد بازاندیشی در هویتیابی جنسیتی زنان در حوزه بهرهمندی از فضای ورزشی استادیوم، در عین اینکه برای دختران مهم شده است، جلب توجه مسئولان برای رسیدگی به این خواسته نیز اهمیت پیدا کرده است. به نظر میرسد در سطح کلان آثار روند تحول در ارزشها و هنجارهای جنسیتی زنان در عرصههای اجتماعی در قالب گرایش بیشتر به تحصیلات تکمیلی، استفاده بیشتر از فضاهای فراغتی و ورزشی در سطح شهر، تمایل به داشتن اشتغال مداوم، کسب درآمد مالی و مستقل شدن، شرکت در دورههای مختلف آموزشی و مهارتآموزی، داشتن مشارکت سیاسی و نمایندگی سیاسی، گرایش به شهروندی فعال و... قابل مشاهده باشد. بیشتر این تحولات بیانگر تغییر در «دنیای سنتی» آنها و گرایش بیشتر به «دنیای مدرن» است که از منظر جامعهشناختی میتوان آن را تغییر از جایگاه «اجتماع» به «جامعه» دانست.
در واقع جسی برناد از میان ابعاد مختلف توصیف دنیای زنان از دو بعد ساختاری و بعد فرهنگی معتقد است که اولی به ماهیت اجتماع ماقبل مدرن (گماینشافت) و مناسبات خویشاوند ـ محله مربوط میشود و دومی به روحیه عشق یا وظیفه، بیش از همه توجه دارد (برناد، 1384: 60). مفهومسازی دنیای زنان تحت عنوان گماینشافت ماهیتاً نه جدید است و نه بدیع. تونیس با لحنی پر احساس دنیای زنان را به شکل گماینشافت ترسیم میکرد. همچنین کریستوا، شاخص جهان مدرن را مظهر امر «نمادین» ـ عقلانیت مردانه - و حذفکننده امر «نشانهای» - تخیل و احساس مادرانه – میداند؛ به تعبیری حرکت زنان از آنچه هستند به دنیایی مردانه یعنی آنچه سوژگی مدرن فرامیخواند، میشناسد.
براساس این استدلال سوژه زنانه در دنیای مدرن با بیمیلی نسبت به دیدن فوتبال و گرایش به فوتبالی شدن زنان در جامعه ایران معنا و تجربه متفاوتی را عیان میسازد؛ چنین تعبیر میشود که زنان از طریق حضور خود در چنین فضایی به طور خاص و با به نمایش گذاشتن امر نشانهای درصدد بازنمایی نقش عاطفی خود هستند تا خلأ احساسی ناشی از سیطره عقلانیت و مردانه را پر کنند. سرانجام اینکه در پس این زنانگی بازاندیشیده شده چه چیزی اتفاق میافتد؟ و نیز برهم زدن نظم سلسله مراتبی جنسیت چه پیامدهایی را برای زنان در پی خواهد داشت؟ به نحوه آشتی امر نشانهای و امر نمادین در سطح عاملیتی و در سطح ساختاری به نحوه مواجهه الگوهای جنسیتی حاکم و نهادمند شده جامعه بستگی خواهد داشت؛ وضعیتی که آینده زنان را در جامعه تعین خواهد بخشید.