ناجی زندگی شما در آینه است!
مسئولیتپذیری دقیقاً زمانی به ظهور میرسد که شما سهم خود و خطاهایتان را در مشکلات امروزتان شناسایی کنید و متعهد شوید آنچه را که درون شما قابل تغییر است، تغییر دهید و برای رسیدن به خواستههایتان به شیوهای مسئولیتپذیرانه تلاش کنید و به یاد داشته باشید هیچ یک از ما انسانها قربانی آنچه در گذشته بر ما رفته نیستیم، این ما هستیم که امروز با آگاهی، هوشیاری و مسئولیتپذیری انتخاب میکنیم به حوادث تلخ و دردآور گذشتهمان چگونه نگاه کنیم.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از جوان، دکتر ویلیام گلسر، بنیانگذار یکی از جدیدترین نظریههای روانشناسی طی پژوهشهای علمی و بررسی مشاهدات خود در بیمارستانهای اعصاب و روان به این نتیجه رسید که افراد به دلیل اینکه حامل ژنهای بیماریهای اعصاب و روان هستند، مبتلا به اختلالهای روانی نمیشوند یا به دلیل اینکه در خانوادهای معتاد متولد شدهاند یا در محیطهای آسیبزا رشد کردهاند و از طرف والدین یا معلمهای مدرسه مورد بیتوجهی و تنبیه قرار گرفتهاند، به مشکلات روانشناختی مبتلا نمیشوند. افراد دچار طیف گستردهای از مشکلات روانشناختی میشوند، چون نمیخواهند مسئولیت زندگی، تصمیمات، اعمال و رفتارهای خود را بر عهده بگیرند. همچنین این افراد معمولاً از زندگی و ارتباطهایشان ناراضی هستند، برای حل مشکلات و بهبود روابطشان به جای تمرکز بر خود، بر دیگران تمرکز و برای تغییر دادن دیگران تقلا میکنند.
آنان که نارضایتی خود را به اشکال مختلف بروز میدهند
بسیاری از مراجعهکنندگان به کلینیکها و مطبهای روانشناسی و مشاوره افرادی هستند که از نارضایتی از زندگیشان رنج میبرند، کسانی که زندگی و جایگاه کنونیشان آن چیزی نیست که مورد تأییدشان باشد و با خواستهها و آرزوهایشان تفاوت بسیاری دارد. افراد این نارضایتی را به اشکال مختلفی بروز میدهند؛ مانند افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، وسواسهای فکری و عملی، مشکلات ارتباطی در خانواده و جامعه، ناشادی، ترس، غم، بیانگیزگی، بیتفاوتی و....
از طرفی افزایش نرخ طلاق قانونی و طلاق عاطفی، خشونتهای خانوادگی، روابط فرا زناشویی، آزار زنان و کودکان در جامعه، شیوع افسردگی و اضطراب و سایر مشکلات روانشناختی، نشان میدهد بسیاری از افراد از زندگی کنونی خود، شیوه زیست، سبک زندگی و روابطشان احساس رضایتمندی ندارند، از دستیابی به اهداف و خواستههایشان ناامید شدهاند و احساس ناکامی میکنند، از بهبود حال درونی و روانی خودشان ناامید شدهاند، از دستیابی به روابط مطلوب و رضایتبخش با افراد مهم زندگیشان ناکام شدهاند و به طور کلی خود را در یک یا چندین جنبه زندگی شکست خورده میدانند، بنابراین این احساس نارضایتی، ناکامی، ناامیدی، یأس و شکستخوردگی خود را به شیوههای مختلف مذکور بروز میدهند.
توسل به هر چیز برای یافتن مقصر
در چنین شرایطی افراد معمولاً به دنبال دلیلی برای حال نه چندان خوبشان میگردند و برای پیدا کردن آن به بررسی گذشته و به هر دستاویز آگاهانه یا ناآگاهانهای متوسل میشوند تا دلیل و مقصری برای آنچه امروز هستند، پیدا کنند. معمولاً افراد مقصر زندگی غیرمطلوب کنونیشان را در واکاوی گذشتهشان مییابند: ژنهای بد، ژنهای حامل بیماری، محله، شهر و کشور محل تولد، شخصیت والدین، تربیت والدین، مشکلات و بیماریهای والدین، مشکلات و بیماریهای خواهر و برادرها، اعتیاد والدین، فقر خانواده، رفاه بیش از حد خانواده، بیتوجهی و غفلت والدین، محل زندگی، تغییرات سیاسی و اجتماعی، تصمیمگیریهای دولتی و سیاسی، معلمان و کادر مدرسه، همسر خشمگین و پرتوقع، رئیس قدرناشناس، همکار از زیر کار در رو، کارمند تنبل، فرزند حرف گوش نکن، همسایه بیاعصاب، هوای بد و ناسالم، ترافیک شهری، آفتاب شدید و گرمای تابستان، برف و سرمای زمستان و....
به عبارتی این افراد هر عاملی از عوامل بیرونی، چون آفتاب، سیل، زلزله، آتشفشان و روز و شب گرفته تا ژنها و شرایط خانواده، مشکلات شخصیتی دیگران، معضلات و تصمیمات سیاسی و دولتی، مناقشات اقتصادی و تغییرات اجتماعی را مقصر حال بد و نارضایتی امروزشان میدانند تا مسئولیت رفتارهای افراطی و اشتباه، ندانمکاریها و تصمیمات غلط خود را بر دوش دیگران و جامعه بگذارند و خود را قربانی دیگران و موقعیتها بدانند.
اگر همه خودشان را اصلاح کنند، من خوشحال و خوشبخت خواهم بود
از طرفی دیگر این افراد برای اینکه بتوانند حال خوب را تجربه کنند و به خواستهها و زندگی مطلوبشان برسند نیز ایدههای بزرگی در فکرشان پرورش میدهند؛ مانند «اگر همسرم حرف مرا گوش بدهد، من مشکلی نخواهم داشت»، «اگر همسرم پرخاشگر نباشد، من خوشبختم»، «اگر همسرم به خواستههای من چشم بگوید و آنها را تمام و کمال انجام دهد، حال من خوب خواهد شد»، «اگر فرزندم دست از لجبازی با من بردارد»، «اگر رئیسم دست از انتقاد کردن از من بردارد»، «اگر همسایهام حقوق مرا رعایت کند» و... به عبارتی اگر مادرم خودش را اصلاح کند، اگر پدرم خودش را اصلاح کند، اگر همسرم خودش را اصلاح کند، اگر فرزندم خودش را اصلاح کند، اگر همکارم، رئیسم، کارمندم، همسایهام و... در یک کلام اگر دیگران خودشان را اصلاح کنند و خصوصیات منفیشان را تغییر دهند، من خوشحال و خوشبخت خواهم بود!
اتهام به هر چیز برای فرار از مسئولیت
مسلم است هیچ انسانی از احساس کنترل نداشتن بر زندگی و قربانی رفتار و تصمیمات دیگران و شرایط بودن لذت نمیبرد و نمیخواهد مانند آدمک چوبی خیمهشببازی، سرنخ افکار، احساسات و رفتارهایش به دست دیگران باشد، اما آنچه وضوحش بر ما پوشیده است و رنج بیشتری به انسان میدهد، آن است که خود را مقصر تمام ناکامیها، شکستها و بدبختیهایش بداند!
بنابراین با نشانه رفتن انگشت اتهام خود به سوی هر عامل بیرونی، بار سنگین پذیرش مسئولیت را از دوش خود برداشته و خود را قربانی عوامل بیرونی فرض میکند تا رنج روانی کمتری را متحمل شود، اما از آنجا که عوامل بیرون از ما تحت اختیار و کنترل ما قرار ندارد و ما نمیتوانیم تغییری در آنها ایجاد کنیم، سرخورده میشویم و به سراغ احساس عمیق غم، افسردگی، اضطراب، خشم، ترس و... میرویم و انتخاب میکنیم که افسرده باشیم تا اینکه بخواهیم مسئولیت اشتباهاتمان را بر عهده بگیریم!
فقط باید روی خودتان حساب باز کنید
آنچه لازم است بدانیم و سبک زندگیمان قرار دهیم، این است که برای بهبود زندگی خود، تغییر آنچه نمیخواهیم و به دست آوردن آنچه میخواهیم، نباید به جز خود روی شخص دیگری متمرکز باشیم. به عبارت دیگر اگر آنچه را که امروز هستید و آنچه را امروز دارید نمیخواهید، چون با آنچه همیشه میخواستید باشید یا داشته باشید متفاوت است، به جای آنکه در ژنهایتان، محیط رشدتان، والدینتان و هر آنچه بیرون از شما قرار دارد به دنبال مقصر بگردید یا منتظر تغییر افراد و دنیای بیرون از خودتان باشید یا مانند یک قربانی بیاراده منتظر ظهور یک فرشته ناجی باشید که با چوب جادوییاش در چشم به هم زدنی کدو تنبل زندگیتان را تبدیل به کالسکهای از جنس طلا کند و شما را به خواستهها و آرزوهایتان برساند، باور کنید فقط باید روی خودتان حساب باز کنید! اگر تغییری لازم است، از درون شما باید این تغییر ایجاد شود و اگر ناجی میخواهید به چهرهتان در آینه بنگرید.
ما قربانی ژنها و هورمونهای مغزیمان نیستیم
مسئولیتپذیری دقیقاً زمانی به ظهور میرسد که شما سهم خود و خطاهایتان را در مشکلات امروزتان شناسایی کنید و متعهد شوید آنچه را که درون شما قابل تغییر است، تغییر دهید و برای رسیدن به خواستههایتان به شیوهای مسئولیتپذیرانه تلاش کنید و به یاد داشته باشید هیچ یک از ما انسانها قربانی آنچه در گذشته بر ما رفته نیستیم، ما قربانی ژنها و هورمونهای مغزیمان نیستیم، ما قربانی سختیها و حوادث آسیبرسانی که برایمان اتفاق افتاده است، نیستیم. این ما هستیم که امروز با آگاهی، هوشیاری و مسئولیتپذیری انتخاب میکنیم به حوادث تلخ و دردآور گذشتهمان چگونه نگاه کنیم.
مسئولیتپذیری، شرط سلامت روانی است
سالها پیش در کشوری دور، زمانی که متجاوزان به کودکان روبهروی دادگاه میایستادند، اعلام میکردند جرمی مرتکب نشدهاند و اگر امروز به کودکانی دستدرازی کردهاند، تنها به این دلیل است که خود در کودکی قربانی فرد دیگری شدهاند، دادگاه تحت تأثیر این اظهارات قرار گرفته و در اتهامات آنها تجدیدنظر میکرد تا آنکه طی پژوهشهایی مشخص شد این انسانها هستند که انتخاب میکنند در شرایط مختلف چه رفتاری داشته باشند.
مسئولیتپذیری یکی از شرایط اصلی سلامت روان و مسئولیتگریزی یکی از مهمترین دلایل بروز اختلالات روانی، مشکلات روانشناختی و بیماریهای عصبی است. مسئولیتپذیری به معنی پذیرفتن سهم منطقی و واقعبینانه خود، تصمیمات، افکار، رفتار و عواطف خود در بروز مشکلات، شکستها و ناکامیهایمان است.
گاهی مسئولیتپذیری افراطی منجر به بیمسئولیتی میشود
نکته مهم و ظریفی که در مسئولیتپذیری وجود دارد، دانستن شرط مهم اخلاق در مسئولیتپذیرانه رفتار کردن است؛ چراکه ما انسانها معمولاً در پیدا کردن نقطه تعادل دچار اشتباه میشویم. ممکن است شما در محیط کارتان فردی باشید که تمام مسئولیتها را بر عهده گرفتهاید و حتی اجازه نمیدهید همکارهایتان برخی کارها را به انجام برسانند، چون معتقدید بهتر از هر کسی از عهده این کار برمیآیید و دیگران نمیتوانند مانند شما این کار را به انتها برسانند. پس از آنجا که انسانی دقیق و با مسئولیت هستید موظفید خودتان تمام کارها را به بهترین نحو انجام دهید. حتی اگر این مسئولیتپذیری باعث شود شبها تا دیروقت کار کنید.
بنابراین در محیط کار شما به فردی بامسئولیت و دقیق و البته فداکار شهرت دارید، چراکه به جای چند نفر کار میکنید. از طرف دیگر اگر از همسرتان در مورد مسئولیتپذیر بودن شما سؤال شود، آه از نهادش بر میکشد، چون از نظر او شما آنقدر کار میکنید که فراموش میکنید همسر و فرزندانی نیز دارید. تمام بار زندگی را بر دوش همسرتان انداختهاید و شبها تا دیروقت کار میکنید! شما پدری هستید که به ندرت با کودکانتان بازی میکنید یا آنها را به پارک میبرید، شما تا به حال یک بار به دنبال فرزندتان که در مدرسه منتظرتان است، نرفتهاید و فرزند کوچکتان هر شب بدون شب به خیر گفتن به پدر به خواب میرود، چون پدرش مسئولیتپذیر است و تا دیروقت کار میکند! اگر از والدینتان بپرسند از بیمسئولیتی شما میگویند، چراکه ماههاست در منزل آنها را باز نکردهاید، از بیماری و مشکلات آنها بیخبر هستید و مدتهاست آنها را چشم به راه یک دیدار نگه داشتهاید، چون شما انسان مسئولیتپذیری هستید و تا دیروقت کار میکنید! اینجا همان مرز باریک بین مسئولیتپذیری افراطی و بیمارگونه با بیمسئولیتی و مسئولیتگریزی است که اخلاقیات به فریادمان میرسد تا ما را از آنچه بدان مرتکب شدهایم، آگاه کند. هر انسانی لازم است در طول مسیر زندگی خود تلاش کند تا نیازهای اساسیاش را به بهترین نحو ممکن برآورده سازد. نیازهایی مثل خوراک، پوشاک، مسکن، پول، عشق و دوست داشتن، نیازهای جنسی و فیزیولوژیک، نیاز به قدرت و خود شکوفایی، احترام و ارزشمندی، استقلال و خودمختاری، شادی، نشاط، تفریح و... نیازهایی است که در تمام انسانها به میزان متفاوت وجود دارد. اما ارضا و برآوردهسازی این نیازها یک شرط اخلاقی دارد و آن این است که فرد نیازهایش را به گونهای برآورده سازد که به نیازهای دیگران آسیب نزند. اگر شرط را رعایت کند، انسانی مسئول و مسئولیتپذیر است و اگر شرط را رعایت نکند و مانع ارضای نیازهای دیگران شود یا به افراد و نیازهایشان آسیبی برساند، انسانی مسئولیتگریز و بیمسئولیت است. همچنین اگر فردی به جای ارضای نیازهای خود به فکر برآورده کردن نیازهای دیگران باشد و خودش را نادیده بگیرد، دچار مسئولیتپذیری افراطی در مقابل دیگران و بیمسئولیتی در مقابل نیازهای ذهنی، روانی و فیزیولوژیک خود است.
به جای سرزنش دیگران، خودتان را تغییر دهید
مسئولیتپذیری یعنی برآورده ساختن نیازهای فردی خودتان به نحوی که به نیازهای دیگران تعدی نکنید، مانع برآورده شدن نیازهای دیگران نشوید و برای برآورده کردن نیازهایتان هزینهای روی دوش دیگران نگذارید. اگر مسئولیتپذیری افراطی شما در محیط کار باعث آسیب به نیاز عشقورزی و یاریرسانی همسرتان شده است، اگر باعث شده نیاز حضور پدر، دیدن پدر و تفریح با پدر در فرزند کوچکتان به خطر بیفتد و احساس کند پدر او را دوست ندارد، اگر باعث شده والدینتان دم از بیمهری شما بزنند، چراکه نیازشان به دیدن فرزندشان و حمایت او برآورده نمیشود، شما از لحاظ روانی انسان سالمی نیستید، چون در برآوردهسازی نیازهای عزیزانتان مانعتراشی و بهای ارضای نیاز خودتان را از سرمایه روانی آنها پرداخت کردهاید. بنابراین اگر دیگر از زندگی امروزتان لذت نمیبرید، در درون احساس غم و اندوه دارید، افکار منفی ذهنتان را پر کرده، کم انرژی و بیانگیزه شدهاید، دچار اختلال خواب شدهاید، از هیچ چیزی لذت نمیبرید، نگرانیهایتان زیاد شده، افکار یا رفتارهای وسواسی دارید، تپش قلب دارید، پرخوری میکنید یا اشتها ندارید، بیش از قبل مضطرب میشوید، عصبی شدهاید و پرخاشگری میکنید یا فکر میکنید افسرده شدهاید، دچار بیماریهای قلبی یا گوارشی شدهاید، سردردهای مداوم دارید یا از درد مفاصل رنج میبرید، به جای سرزنش همسر، خانواده، فرزندان، همکاران، جامعه، کشور، دولت و زمین و زمان، قبل از آنکه بارقههای کوتاه و کمرنگ ارتباطهای فردیتان رنگ ببازد، خودتان را تغییر دهید.