با حقوقی که میگیرم پذیرایی از نوههایم مشکل است
روز جهانی سالمند است. مناسبتی تقویمی و بهترین فرصت برای بازگشایی و دوباره خوانی برنامهها و اقداماتی که از سالها پیش قرار است برای افزایش کیفیت زندگی سالمندان تدوین و اجرایی شود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، روزی که به تصور برخی میتواند فرصتی باشد برای پیگیری مطالبات سالمندان و شنیدن در دلهای سالمندان. مشکلاتی که بسیاری از ما هر روزه میبینیم و میشنویم اما از کنار آنها میگذریم به این امید که روزی مشکلات رفع شود.
آقا سعید 72 سال دارد. بازنشسته یکی از دستگاه های دولتی است اما 6 ماه بعد از بازنشستگی در یک شرکت خصوصی استخدام شده. خودش میگوید: اوایل برایم سخت بود. منشی که سرایدار شده!! اما کم کم با این موضوع کنار آمدم چون زندگی خرج داشت. یک عمر با عزت زندگی کردهام حالا که صاحب عروس و داماد شدهام که نمیتوانم دست نیاز به سمت دیگران دراز کنم. برایم سخت است وقتی نوه هایم چیزی میخواهند برایشان تهیه نکنم.
او ادامه میدهد: چند روز پیش نوهام گلابی خواست. او را به میوه فروشی بردم.گلابی شده کیلویی 22 هزار تومان. چشمش به نارنگیها که افتاد نارنگی هم خواست خلاصه که نزدیک 100 هزار تومان هزینه کردم برای سه کیلو میوه. در راه بازگشت کمی چیپس و پفک و تنقلات خریدیم. نوه هایم هفتهای یک بار پیش ما میآیند نمیشود که اگر چیزی خواستند به آنها نه بگویم، اما این پول را برای خرید داروهای قلبم کنار گذاشته بودم. یک ماهی هست که داروهایم تمام شده، میخواستم همان نسخه قبلی را بگیرم. اگر به مطب بروم باید کلی هم هزینه ویزیت و نوار قلب و.... پرداخت کنم دست آخر هم که همان داروها را میگیریم.
این مشکل زندگی بسیاری از سالمندان است. سالمندانی که با وجود سالها کار و تلاش در دوران بازنشستگی با افت درآمد و البته افزایش هزینهها مواجه میشوند. فرزندانی که در آستانه ازدواج هستند و نیازمند کمک پدر و مادر یا فرزندانی که ازدواج کردهاند و حالا به همراه فرزندان خودبه خانه والدین میروند. اما همه هزینههای دوران سالمندی به هزینههای فرزندان و وابستگان آنها ختم نمیشود. بروز بیماری که در اغلب موارد بهدلیل کهولت اجتنابناپذیر است هزینههای مضاعفی به سالمندان تحمیل میکند به گونهای که بسیاری از آنها از حداقل نیازهای طبیعی خود میگذرند تا هزینههای درمان خود را پرداخت کنند. برای مثال براساس آمار وزارت بهداشت افراد بالای 60 سال باید حداقل 2 واحد میوه در روز استفاده کنند اما 15.8 درصد سالمندان میوه مصرف میکنند. برخی دیگر اما شرایط اقتصادی بدتری دارند و سعی میکنند با خود درمانی بر مشکلات معیشت خود غلبه کنند غافل از اینکه خود درمانی آنها را با پیشرفت بیماری و خطرات بیشتری مواجه میکند.
مشکلات اما به همین جا ختم نمیشود. پای درد دل سالمندان که مینشینی بعد از هزینههای معیشت و درمان به معضل بزرگی بهنام تنهایی میرسی.
جواد آقا یکی از سالمندانی است که بهگفته خودش به خوش شانسی سعید آقا نبوده و نتوانسته برای خود کاری دست و پا کند. او میگوید: سالها روی زمین خودم کار میکردم اما سنم که بالا رفت از دست و پا افتادم. دیگر نمیتوانستم روی زمین کار کنم. پسرها هم حاضر نبودند کار مرا ادامه دهند. بیمه هم که نشده بودم تا با آب باریکه بازنشستگی زندگیام را بگذرانم. به همین دلیل ناچار به حرف بچهها زمین و خانه را فروختیم و راهی تهران شدیم. یک آپارتمان در طبقه سوم خریدیم تا کمی پول برایمان بماند و بتوانیم از سود آن زندگیمان را بگذرانیم اما چه اشتباهی کردم.
ساختمانمان آسانسور ندارد. همسرم که به خاطر زانو درد کلاً خانه نشین شده اما خودش را به کارهای خانه مشغول میکند تا جمعه شود و بچهها به ما سر بزنند. من هم اگر اینجا هستم بهخاطر این است که فکر میکنم اگر بیشتر در خانه بمانم دیوانه میشوم. به هر بدبختی شده برای فرار از خانه هر روز بیرون میآیم.
او ادامه میدهد: هیچ کار مناسبی هم پیدا نکردم. البته یکی از همسایهها پیشنهاد داد در ساختمان دوستش سرایداری کنم تا کمک خرجی داشته باشم. این شغل را پذیرفتم اما چند روز نگذشته بود که یک شب دو نفر دزد وارد ساختمان شدند. یکی از آنها چاقو گذاشت زیر گردنم که اگر صدایم در بیاید بیچارهام میکند همان موقع سکته کردم. اگر همسایهها به دادم نمیرسیدند مرده بودم.
این شد که دیگر سرکار نرفتم و با همان سود ناچیز که چند سال پیش کمتر هم شد زندگی میکنیم. زندگی که نه با ماهی یک میلیون و خردهای میسوزیم و میسازیم.
صفورا خانم هم یکی دیگر از سالمندانی است که میگوید همه تفریحش نشستن روی صندلی پارک است. او ادامه میدهد: هیچ تفریحی ندارم حتی از پیاده روی در خیابان هم میترسم. خیابانها پر از چاله و دستانداز است و من مدام نگران زمین خوردن هستم.
او از نبود امکانات گلایه میکند و با خنده میگوید: هیچ امکاناتی نداریم یه کارت مترو به ما دادند و گفتند هزینه رفت و آمدمان کم میشود. با خوشحالی آن را گرفتم اما همان اولین بار نزدیک بود داخل واگن قطار مترو خفه شوم. این بود که دیگر از مترو استفاده نکردم.
صفورا خانم ادامه میدهد: کارتم را دادم به دخترم که حداقل برای آمدن و رفتن پیش من هزینهای پرداخت نکند اما یک روز که پیشم آمد کلی گریه کرد و گفت متصدی گیت مترو به من گفت که این امکانات برای شما نیست و شما حق ندارید از آن استفاده کنید دخترم کارت را گذاشت و رفت.