پزشکان قرن 19مدعی بودند از چهره بعضیها جرم و جنایت میبارد!
سالها پیش و در قرن نوزدهم پزشکان مدعی بودند که برخی افراد جنایتکار به دنیا میآیند و این نظریه به نام جنایتکاران ذاتی در محافل جرم شناسی بسیار مشهور شد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از انتخاب، شاید اکنون خنده دار به نظر برسد که بخواهیم بگوییم یک نفر تنها به خاطر چهره خود جنایتکار و مجرم است. اما این ایده ای است که در اواخر قرن نوزدهم بسیار رایج شده بود.
جرم شناسان اولیه در ایالات متحده و اروپا به طور جدی روی موضوع ذاتی بودن جرایم متمرکز بودند و بحث می کردند که آیا مجرمان ویژگی های مشخصی در چهره دارند که آنها را از غیر مجرمان جدا می کند. یا خیر. حتی اگر داده های علمی برای پشتیبانی از این فرض نادرست وجود نداشته باشد، جالب است بدانید که این موضوع در شکل گیری جرم شناسی امروزی که ما اکنون می شناسیم نقشی موثر ایفا کرده است.
این ایده نخستین بار در اوایل دهه 1870 به وسیله چزاره لومبروزو که به عنوان "پدر جرم شناسی" شناخته می شود مطرح شد. این استاد ایتالیایی ضمن بررسی جسد یک مرده به نام جوزپه ویللا؛ مردی که به جرم سرقت به زندان افتاده بود به این نتیجه رسید که شاید این فرد در ظاهر خود نشانه هایی دارد. ویللا در پشت جمجمه خود تورفتگی داشت که لومبروزو تصور کرد شبیه به جمجمه میمون است.
وی در یادداشت های خود در این باره نوشت: "با دیدن آن جمجمه، ناگهان به نظرم رسید این فرد ماهیت و ذات جنایتکار دارد. او موجودی بدوی بود که غرایز وحشیانه انسان بدوی و حیوانات فرومایه را در خود داشت." این یادداشت بخشی از کتابی است که او سال 1876 نوشت. وی در ادامه این یادداشت می نویسد: "بنابراین شواهد به طور تشریحی به این نتیجه رسیدم که فک های عظیم ، استخوان های گونه رو به بالا و سایر ویژگی های یافت شده در مجرمان وحشیان و میمونها مشترک است. این نوع گونه ها به کشتار و خونریزی، جسد و قربانی کردن علاقه زیادی دارند."
عقاید لومبروزو منجر به تغییر اساسی در نحوه دیدگاه دانشمندان و مقامات غربی نسبت به جرم شد. پیش از این ، بسیاری از متفکران روشنگری معتقد بودند که انسانها در مورد نقض قانون خودشان آزادانه تصمیم گیری کرده اند. اما لومبروزو این تئوری را مطرح کرد که بخشی از مجرمان دارای جرم و جنایت ذاتی هستند که مقاومت در برابر آن دشوار است. پیروان این مکتب فکری جدید به جای تلاش برای اصلاح برخی مجرمان تأکید داشتند که این جنایتکاران باید از جامعه دور شوند.
آنچه لومبروزو انجام می داد تلفیق فنولوژی و فیزیولوژی بود ، دو نوع شبه دانش که در توضیح شخصیت و رفتار فرد بر اساس جمجمه و ویژگی های صورت خود توضیح داده می شود. مردان سفید پوست قبل از او از این علوم شبه دانش را برای پیشبرد نظریه های نژاد پرستی استفاده کرده بودند و اکنون لومبروزو از این روش برای توسعه "انسان شناسی جنایی" استفاده می کرد.
البته لومبروزو نیز مانند پیشینیانش به کلیشه های نژادپرستانه اعتماد داشت. برای مثال او چشم های مغول تبارها یا برآمدگی های صورت را نشانه هایی از جرم خیز بودن شخصیت فرد می دانست که به نوعی با کلیشه های نژادپرستی مطابقت داشت. وی در کتاب خود نوشته بود: "به طور کلی ، سارقان به دلیل چشم های سرگردان کوچک که اغلب به صورت مورب هستند ، ابروهای ضخیم و نزدیک ، بینی های خمیده شده یا شکسته شده ، ریش و موهای نازک و پیشانی شیب دار قابل شناسایی هستند. مانند تجاوزگران ، آنها اغلب گوش کوزه ای دارند. با این وجود ، متجاوزان تقریباً همیشه چشمهای درخشان و تورم لب و پلک دارند. بیشتر آنها ضعیف هستند. "
لومبروزو پیش از انتشار این مطالب رشته هایی مثل روانشناسی ، آسیب شناسی عصبی و انسان شناسی را در دانشگاه پاویا تدریس کرده بود و پس از انتشار کتاب وی، از او به عنوان یک مرجع جدی یاد می شد. دایانا برتریک ، وکیل بازنشسته و دارای مدرک دکترای جرم شناسی می گوید: "او بسیار تأثیرگذار بود. او اولین کسی بود که جرم و جنایات را به یک حوزه خاص برای تحصیل تبدیل کرد ، به همین دلیل او را پدر جرم شناسی مدرن نامید.او همچنین اولین کسی بود که در مورد جرم زنان نوشت."
نسخه های ترجمه شده از کتاب های لومبروزو به سرعت ایده های او را در اروپا و ایالات متحده گسترش داد. یکی از محققان سرشناسی که جذب نظریه های او شده بود ، جامعه شناس برجسته آمریکایی چارلز اِلوود بود که در سال 1924 به ریاست جامعه شناسی آمریکا انتخاب شد.
الوود در سال 1912 در مجله حقوق جزا و جرم شناسی نوشت: "انتشار آثار لومبروزو به زبان انگلیسی باید نشانگر دوره ای در پیشرفت علوم جرم شناسی در آمریکا باشد." شهرت لومبروزو تا جایی پیش رفت که در کتابخانه هر دانشجوی حقوق یا رشته های مرتبط کتاب وی دیده می شد."
تجهیزات اندازه گیری جمجمه که لومبروزو مورد استفاده قرار می داد، هم اکنون در شهر تورین ایتالیا برای بازدید عموم در دسترس است. جالب است که لومبروزو حتی الهام بخش دیگر اساتید شد. برای مثال سودترین هوتون ، انسان شناس در دانشگاه هاروارد ، بیش از 17000 نفر را در دهه 1930 بررسی کرد و نتیجه گرفت که جنایتکاران تقریباً در اغلب موارد افرادی غیرنظامی و فرومایه هستند. "فرانسیس گالتون" ، انسان شناس نژادپرست انگلیسی نیز که اصطلاح" اصلاح نژادی "را ایجاد کرده بود افکاری شبه نازی داشت که حاوی این اعتقاد بود که یهودیان اغلب تبهکارند.