خواستگار دات کام!
فوقدیپلم الکترونیک بود و استاد تعمیرات رایانه، اما جاهطلب هم بود و همین جاهطلبی، کار دستش داد. سراغ شرکتهای هرمی رفت تا پول و پله حسابی به جیب بزند؛ شرکتهایی که پلیس هزاران بار در مورد عضویت و فعالیت در آنها هشدار داده بود، اما امیر فقط پول را میشناخت. عضو این شرکتها شد، اما حساب و کتابش درست از آب درنیامد و نه تنها هیچ پولی از شرکتهای هرمی عایدش نشد، بلکه اصل سرمایهاش هم به یغما رفت.
برای پیدا کردن ردی از سرشاخههای هرمی، اول به ترکیه رفت، بعد هم به یونان و ایتالیا، اما نتوانست و دست از پا درازتر به ایران برگشت.
به گزارش اقتصادآنلاین، جام جم نوشت: بیپولی، امان امیر 35 ساله را بریده بود. در این شرایط بود که با یک سایت همسریابی آشنا شد و سرنوشتش از همانجا تغییر کرد. او میگوید: «هرکسی میتوانست در آن حساب کاربری جعلی بسازد و به دختران و زنان جوان پیشنهاد ازدواج بدهد. من هم از همین موضوع سوءاستفاده کردم و با ساختن حساب های کاربری جعلی و با پیشنهاد ازدواج به افراد مختلف، با آنان آشنا میشدم تا با بهدست آوردن اعتمادشان، نقشه بعدیام را اجرا کنم. هدفم فقط گرفتن پول بود. بلندپرواز بودم و میخواستم با این پولها زندگی مرفه و خوبی برای خود و خانوادهام فراهم کنم.»
فقط به عشق اسکناس
برای امیر مهم نبود طرف مقابلش دختر باشد یا زن متاهلی که فرزند دارد. اگر در اولین دیدار متوجه میشد طرفش، تمکن مالی ندارد، رابطه را قطع میکرد. با هر کسی هم که قرار میگذاشت، لباسهای شیک و پیک تنش میکرد و با دسته گل سر قرار میرفت تا اعتماد دختران زودباور را بهدست آورد.
برخلاف تصورش، بعضی دختران خیلی زود به عاشق دلخستهشان اعتماد میکردند. او هم از این فرصت سوءاستفاده میکرد و به بهانههای رنگارنگ مثل ثبتنام برای خرید خودرو، دختران و زنان را تلکه میکرد.
البته بعضی دخترها هم سرسخت بودند و طول میکشید تا امیر اعتماد آنها را بهدست آورد. برای بهدست آوردن اعتماد، سرکیسه را شل و چند صد هزار تومان برای آن دختر گل و هدیه میخرید. دختر هم خوشحال از اینکه عاشق زار و خستهای گیرش آمده که حاضر است صدها هزار تومان برایش خرج کند، یک دل نه صد دل عاشق امیر میشد و پولی را که امیر میخواست، با دل و جان تقدیمش میکرد. او هم بعد از واریز پول، سیمکارتش را دور میانداخت و میرفت سراغ طعمه بعدی.
برای امیر فرقی نمیکرد طعمههایش چقدر پول بدهند، اما پولی که معمولا بهدست میآورد، بین دو تا ده میلیون تومان بود. طعمههایی که شکار میکرد، همیشه در تهران نبودند و گاهی مجبور میشد به شهرستانهای مختلف هم برود.« در موارد زیادی مجبور میشدم برای رفاقت با دختران به استانهای مختلف سفر کنم. یک بار از دختری در شیراز کلاهبرداری کردم. دو بار به مازندران رفتم و یک بار به گیلان و استانهای دیگر سفر کردم که هر بار باید مبالغی را برای اجاره خانه یا هتل پرداخت میکردم. من زن و بچه دارم و هیچ فساد اخلاقی بین من و طعمههایم نبود و به تنها چیزی که فکر میکردم، بهدست آوردن پول آنان بود.»
خوشگذرانی با پولهای بادآورده
امیر سرمست از کلاهبرداری 400 میلیون تومانی از دهها زن و دختر، به شمال کشور میرفت و پولهای بادآورده را راحت خرج میکرد، غافل از اینکه با شکایت شاکیان، پلیس از مدتها پیش رد او را زده و دنبالش بود و بالاخره هم دستگیر شد. او بعد از دستگیری به جرم خود اعتراف کرد وگفت:« من فقط
30 شاکی دارم و مرد هزار چهره نیستم. امیدوارم بتوانم با پرداخت مطالبات شاکیان که حدود 400 میلیون تومان میشود، رضایت آنها را بهدست آوردم و پس از طی دوران محکومیت، جامعه مرا بپذیرد و بتوانم شغلی دست و پا کنم، زیرا از 9 سال زندگی پنهانی و قایمباشک بازی، خسته شدهام.»
او در زمان بازجویی سه سؤال هم پرسید. اول اینکه چطور دختران آنقدر راحت به او اعتماد و پول پرداخت میکردند؟ دوم؛ چرا دکه مطبوعاتی راحت میتواند سیمکارت فعال شده به مردم بفروشد؟ و سؤال سومش این بود که چرا نظارت سفت و سختی روی سایتهای همسریابی وجود ندارد که کلاهبردارانی مانند او راحت و با استفاده از یک اکانت جعلی میتوانند دیگران را سرکیسه کنند؟ نکاتی که البته بارها و بارها پلیس فتا در مورد آنها به مردم هشدار داده است، اما گوش شنوایی برای آن وجود ندارد.