آل بویه در «قورتان» گیر افتاده است
میخواهید بدانید ایرانیان هزار و 100سال پیش، در زمان دیالمه یا حکومت شیعی آلبویه چگونه زندگی میکردند؟ راه زیادی پیش رو ندارید؛ قلعه «قورتان» اصفهان در 45 کیلومتری تالاب گاوخونی که به تنها قلعه زنده و مسکونی ایران و به اعتقاد برخی قدیمیترین روستای درون قلعه جهان شهرت دارد، دست نخورده و بکر از همان دوران بازمانده و زندگی هنوز به همان سبک و سیاق در آن جریان دارد.
110 کیلومتر به سمت شرق اصفهان که برانید و از کبوترخانههای «اژیه» که مثل برجهای نگهبانی در دل بیابان سربرآوردهاند، بگذرید، نرسیده به «ورزنه» در نقطه پایانی زاینده رود، دیوار بلند قلعه قورتان را میبینید با 14 برج نگهبانی که تازه و تمیز از هزاره قبل باقی مانده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، این قلعه در هزاره قبل توسط دیلمیان به عنوان پادگان نظامی و اسلحه خانه ساخته شد و پس از آن به صورت پناهگاهی برای کاروان های تجاری درآمد اما در سده های بعد اهالی منطقه در آن ساکن شدند که همچنان نظم زندگی بومی خود را تا به امروز حفظ کرده اند.
فکر میکنید زایندهرود همان چیزی است که زیر پل خواجو یا سی و سه پل اصفهان دیدهاید؟ نخیر. زایندهرود تا به تالاب گاوخونی در شرق اصفهان برسد، از میان هزاران هزار زندگی رد میشود. قورتانیها میگویند وقتی زاینده رود، زاینده رود بود، فصل کشت بعد از نماز صبح روی اسب مینشستیم و تا هرجا که جان داشتیم برسیم، مزرعه آن سالمان بود. گاهی مالکان تا غروب با اسب میتاختند و رعیت تا همان نقطه پنبه، گندم و جو یا محصولات جالیزی میکاشت.
گندم چنان بود که یکی از دردسرهای اهالی حساب و کتاب سالانه خمس و زکات عایداتشان بود. حالا هم قدم به قدم تابلوهای دعوت به زکات را در جادهها و ورودی روستاهای شرق اصفهان میشود دید اما تلخ اینکه پس از خشکیدن زاینده رود و تالاب، آرامآرام شرق اصفهان به بیابانی بیآب و علف تبدیل شد و اهالی تحت پوشش کمیته امداد درآمدند. محمدعلی رحمانی رئیس شورای قورتان میگوید: «همه اهالی تحت پوشش کمیته امداد هستند.» قورتانیها میگویند دوره جنگ، زاینده رود چنان آبی داشت که یکبار نتوانستیم شهیدمان را به روستا بیاوریم و آن طرف دفنش کردیم. اما با دیدن برج و باروی این روستا و با گذر از میان کوچههای مسقف و طاقها و هشتیهای گلی و تماشای زنان و مردان بلندبالا که با چهرهای آرام از کوچه میگذرند، با خودتان میگویید این روستا چه نیازی به آب و کشت و کار دارد؟
«کاپادوکیا» شهر سنگی ترکیه زنده نیست و کسی در آن سکونت ندارد اما هنوز هم هر صبح کارمندانی در این خانهها نقش سکنه را بازی میکنند تا بخشی از زندگی باستانی در آسیای صغیر را برای گردشگران نمایش دهند اما قورتان نیازی به نمایش ندارد؛ مردم دارند زندگی میکنند با همان آیینهای قدیمی و همان پخت و پز و همان زبان و همان آداب و رسوم.
قلعه قورتان سال 87 به ثبت ملی رسید اما میراث فرهنگی تاکنون کار چشمگیر و مستمری برای بازسازی و مرمت قلعه انجام نداده است و هرجا هم خانهای یا برج و بارویی تعمیر شده عمدتاً کار خود اهالی بوده است که البته چند سالی است بهدلیل تنگدستی تنها تماشاگر بودهاند و غصه خوردهاند.
قورتان روستای سالمندان است و اگر جوانی هم در قلعه مانده باشد، هر صبح باید خود را به شهرک صنعتی هرند یا کوهپایه برساند و مشغول کار شود. شهرک صنعتی هرند 20 کیلومتر و کوهپایه 40کیلومتر با قورتان فاصله دارد و امکان کار در این دو شهرک البته شانسی نیست که نصیب همه جوانان مانده در قورتان شده باشد.
غلامرضا عباسی دهیار روستا میگوید: «بافت قدیم قورتان 43 هزار مترمربع است که با خشت و گل درست شده. درواقع بعد از ارگ بم اینجا بزرگترین بنای خشتی ایران است و نگهداری و مرمت آن هم توسط خود اهالی انجام میشود. ارتفاع حصارها از زمین تا کنگره ۹ متر و ارتفاع برجها از زمین تا کنگره ۱۲ متر است. این ارگ دارای ۲ دروازه شمالی و جنوبی است.»
روزهای محرم حتماً آیین عزاداری «زار خاک» قورتان به گوشتان خورده است. در این آیین سادات که با شال سبزی دور کمرشان پیشاپیش جمعیت حرکت میکنند، به عزاداران اشاره میکنند که زانو بزنند و کاه را همچون خاک بر سر بریزند. سادات قورتان را در روزهای عادی هم میشود با همان شال سبز و کلاه سبز در کوچه پس کوچههای کاهگلی روستا دید. کوچههایی که بادهای گرم بیابانی زیر طاقیهایش خنک میشوند.
اگر به سمت میانه روستا حرکت کنید با سازه آجری نوساز حسینیه قورتان مواجه میشوید که هیچ همخوانی با معماری روستا ندارد. عباسی درباره این بنا میگوید: «اگر در ساخت حسینیه که به درخواست و همکاری خود مردم ساخته شده، اصول همخوانی با بافت قلعه رعایت میشد، خیلی خوب بود.»
قورتان حسینیه قدیمی دلنشینی هم دارد که دو طبقه است و از هر طبقهاش در یک فصل استفاده میشود. دالانهای تودرتو و معماری خشت و گل و درهای چوبی و گچبریهای قدیمی آن، فضای آرامبخشی دارد که میتواند شما را از گرمای تابستان و سرمای زمستان دور نگه دارد.
عباسی میگوید قسمت شمالی ارگ آسیب دیده بود که سال 93 میراث فرهنگی با هزینه 170 میلیون تومان و یک بخش دیگر را هم دهیاری با 2 میلیون مرمت کردند اما آن گونه که وی و بقیه اهالی میگویند جز این قدمی برای شناساندن روستا به گردشگران یا ساخت و تجهیز خانههای بومگردی و کمک به معیشت مردم برای پیشگیری از مهاجرت برداشته نشده است. هرچند گردشگران خارجی اندکی این قلعه را میشناسند و از مهرماه تا اردیبهشت که هوای شرق اصفهان خنک است، برای بازدید به قورتان میآیند. عباسی میگوید مبلغ اندکی که از آنها برای ورود به روستا میگیریم، صرف مرمت و مراقبت از بافت قلعه میشود.
حالا که اهالی دیدهاند کسی کاری برای شناساندن قلعه نمیکند خودشان آستین بالا زدهاند و از هرفرصتی استفاده میکنند تا راهی برای رونق گردشگری و بازگشت زندگی به قورتان بیابند؛ از تبلیغ در شبکههای اجتماعی توسط جوانان گرفته تا سرمایهگذاری قورتانیهایی که سالها پیش عطای زندگی در این قلعه هزار ساله را به لقایش بخشیدهاند. سید حسن فاطمی و محمد اسماعیلی دو نفر از این قورتانیهایی هستند که با خرید خانه و مرمت آن تلاش میکنند به بومگردی در این روستا رونق دهند.
خانه حیاطی بزرگ با هفت اتاق روی ایوان و آشپزخانهای بزرگ دارد. اسماعیلی که به کار کارگران نظارت دارد میگوید: «این خانه را سال 94 از ساکنان قبلی قلعه که الان ساکن اصفهان هستند خریدیم 50 میلیون و 150میلیون هم وام روستایی گرفتیم و تعمیر و نوسازی را شروع کردیم. الان هم تقریباً کار تمام شده و امیدوارم بتوانیم یکی دو ماه دیگر این خانه بومگردی را افتتاح کنیم. میراث فرهنگی اصفهان متأسفانه هیچ کمکی به ما نکرد و فقط مجوز بازسازی را صادر کرد و تمام.» او که فکر میکرده از ایده آنها استقبال میشود و علاوه بر صدور مجوز و کمک مالی از نظر فنی هم مشاوره خواهد گرفت عملاً ناچار میشود با وام روستایی و به سلیقه خود خانه را نوسازی کند:
«هدف من اشتغالزایی برای جوانان و معرفی قورتان به ایران و جهان است. به امید خدا اگر اینجا پا بگیرد و اقساطش را هم پرداخت کنم، دیگرانی هم پیدا میشوند که این کار را بکنند بلکه این روستا و اهالیاش از بنبست معیشتی بیرون بیایند.»
فاطمی به جمع اضافه میشود و اول از ناهمخوانی معماری حسینیه با بافت قلعه گلایه میکند و بعد از مسئولانی که به فکر گنج گردشگری بزرگی مثل قورتان نیستند و... تا اینکه میرسد به توضیح درباره بافت تاریخی روستا: «توی قلعه، خانههای هزار ساله و چند صد ساله از دورههای مختلف تاریخ داریم که نشان دهنده تداوم زندگی در این روستا بوده. زمینهای قلعه در گذشته بیشتر دست اربابها بود و ساکنان روستا که اغلب رعیت بودند و وضع مالی مناسبی هم نداشتند مجبور بودند بهصورت چند خانواری زندگی کنند. بعد از آن با تقسیم اراضی زمینها دست مردم افتاد و آب فراوان هم بود و وضع روستا خوب شد. زمانی از همه جای ایران برای کار و برداشت محصول میآمدند اینجا تا اینکه زاینده رود خشک شد و به این وضع افتاد. الان هم تنها راه معیشت گردشگری است.
ارگ تاریخی روستا در مالکیت خصوصی 50 خانوار است که همه در آن سهم دارند؛ درحالی که اگر مالکیت آن در اختیار یک سازمان دولتی یا خصوصی باشد، میتواند قلعه را به یک مکان گردشگری و توریستپذیر تبدیل کند.»
یادتان باشد اصفهان فقط شهر اصفهان نیست و زاینده رود تنها همان رودی نیست که از سی و سه پل و پل خواجو میگذرد. اگر دنبال بستر خشک این رود را بگیرید به قورتان میرسید؛ روستایی به هزار و 100 سال قدمت.