وضعیت خشکسالی در مناطق محروم سیستان و بلوچستان
در امتداد جادهای که زاهدان را به هامون وصل میکند روزگاری پراز گندمزار بود. اما معضل بیآبی دامان گندمزارها را هم گرفته است. هیچ راهی برای پرآب شدن دریاچه وجود ندارد، مگر اینکه کشور افغانستان سد «کجکی» را باز کند تا حداقل در فصل تابستان «هیرمند» اندکی پرآب شود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، چند سالی است که شاهد مرگ ماهیها هستیم. کشتزارهای گندم، جو و باغهای انگور همگی در معرض خطر جدی قرار دارند. ریزگردها هم منطقه را احاطه کرده، دلیل هجوم ریزگردها هم همین بیآبی است. بر اثر کم آبی و خشک بودن تالاب، ریزگردهای منطقه بیش از حد زیاد شده و همین قضیه هم سبب ایجاد بیماریهای شدید ریوی در منطقه شده است. با این اوضاع وخیم و بروز انواع بیماریهایی که از نبود آب به وجود آمده، در خانههای بهداشت هم خدمات درمانی خاصی ارائه نمیشود. مردم مجبورند برای درمان بیماریهای تنفسی به زابل بروند. البته خیلی از مردم بهدلیل مشکلات اقتصادی قید درمان را میزنند و کجدار و مریز با سرفههای هر روزه دست و پنجه نرم میکنند. قبل از وقوع خشکسالی تالاب بینالمللی هامون، 80 درصد نیاز مردم را تأمین میکرد. ماهیگیری، کشاورزی و دامداری مشاغلی بودند که اکثر مردم منطقه از طریق آنها ارتزاق میکردند. بعد از گذشت دو دهه دیگر تقریباً این مشاغل جزو مشاغل منسوخ شده هستند. به گفته مردم و اهالی منطقه تا همین چند وقت پیش هنوز میشد از کشاورزی ارتزاق کرد، اما حالا نبود آب، کشاورزی را هم به بنبست رسانده است و زندگی جمعیت 44 هزارنفری هامون را به مخاطره انداخته است. اغلب مردم بیکار شدهاند و تنها شغل بازمانده که میتوان از طریق آن نان حلال به دست آورد، کارگری است، آن هم همیشه وجود ندارد و بعضی وقتها کار هست. بسیاری از مردم منطقه برای تهیه نان شب خود مجبورند از نانواییها نان قرض کنند. تسویه حساب با این نانواییها هم برعهده خیرین است. هر از چندگاهی که خیرین به منطقه میآیند از پیش به نانواییها پول میدهند تا مردم بتوانند نان خود را رایگان تأمین کنند.
چندی پیش بیشتر روستاهای اطراف هامون که با فاصلههای نزدیک به هم بودند، تلفیق شده و به شهر تبدیل شدهاند. البته بدون اینکه زیرساختهای لازم وجود داشته باشد، این اتفاق افتاده است. هرچند بتدریج زیرساختهای مورد نیاز درحال آمادهسازی هستند ولی بهتر بود که از ابتدا این کار بهصورت دقیق و حساب شده انجام میشد. «قرقری» یکی از همین شهرهای تازه تأسیس است، «نیمروز» هم که قبلاً بخش بوده به شهری جدید تبدیل شده است.
شغلی جدیدی با خشک کردن ماهی مرده!
حوالی هامون به روستایی بهنام «صیادان سفلی» میرسیم. دومین سالی است که سازمان هلال احمر برای اجرای طرح «نذر آب» به این منطقه و البته دیگر مناطق محروم استان، آمده است. یکی از تانکرهای 2هزار لیتری که سازمان برای کمک به رفع کم آبی تدارک دیده، در خانه دهیار روستا که 132 خانوار در آن زندگی میکنند، جاگذاری شده، در بیشتر مناطق، تانکرها در خانه یک فرد امین گذاشته میشود، چون اگر تانکر در سطح خیابا نها باشد، با خطراتی از قبیل دزدی مواجه میشود. وقتی ما پایتختنشینها و مردم شهرها و روستاهایی که مشکل کم آبی نداریم، بیدغدغه برای هر کار کوچکی صدها لیتر آب حرام میکنیم، در خیلی از خانههای سیستان و بلوچستان تنها دو ساعت آب شرب وجود دارد.
همان طور که از نام روستا پیداست، «صیادان سفلی» در ایام قدیم بهدلیل رونق ماهیگیری چنین نامگذاری شده بود. خودروی پرایدی توجهم را جلب میکند. صندوق عقب بالا زده شده و تا خرخره با گونیهای سفیدرنگی پر شده است. علامت میدهم تا بایستد، شیشه پایین است. هرم گرما قابل توصیف نیست و تا مغز سر از شدت تابش آفتاب، میسوزد. رو به راننده خودم را معرفی میکنم، میگویم که خبرنگارم و برای تهیه گزارش کم آبی به منطقه آمدم. با خوشرویی از ماشین پیاده میشود. خانواده هم همراهش هستند. همسر، مادر و چهار بچه قد و نیم قد که صورتشان کاملاً آفتاب سوخته شده و هر چهار بچه تقریباً کم سن و سال هستند. از بار داخل صندوق برایم میگوید: «ماهیهای «هامون» همه مردند، دیگر کلاً نمیتوانیم صیادی کنیم، چند روز است که از صبح تا غروب همراه خانواده به «هامون» میرویم و ماهیهای مرده خشک را جمع میکنیم و میفروشیم، ماهیهای خشک شده پودر میشوند و خوراک دام میشوند، از صبح تا غروب همه با هم کار میکنیم و روزی حدود 50 هزار تومان عایدمان میشود. کار درست، درمانی نداریم و فعلاً تنها منبع درآمدم همین است.» به بچهها نزدیک میشوم. جثه بیشتر کودکان منطقه نصف حالت طبیعی است دلیل آن هم کاملاً واضح است. بچههایی که از صب تا غروب با دستهای کوچک مشغول جمع کردن ماهیهای خشک هستند به سختی تنها یک وعده غذایی در روز غذا میخورند، آن هم قطعاً غذایی بدون پروتئین، لبنیات و هیچ میوهای، قوت غالب این کودکان حبوبات و نان است همین سبک غذایی بد هم سبب وجود سوء تغذیه و رشد کم نزدیک به صددرصد کودکان مناطق محروم سیستان و بلوچستان است. متأسفانه تنها درآمد این خانواده و بسیاری از خانوادههای روستاهایی مثل صیادان، یارانه است. مردی که دم در حیاط خانهاش به تماشای ما ایستاده بود، به داخل خانه دعوتمان میکند. وارد اتاقی 6 در 4 میشویم کل خانه همین یک اتاق است. چندین بچه قد و نیم قد داخل همین اتاق کوچک هستند. یکی خوابیده یکی چهاردست و پا راه میرود. بقیه هم مشغول بازی و سرو صدا. احمد شروع میکند به صحبت کردن: «دو هفته است که رودخانه کاملاً خشک شده و نمیتوانیم شکم زن و بچهمان را سیر کنیم.» چشمم به همسرش میافتد به نظر کم سن و سال میآید خجالت میکشد بیاید جلو و حرف بزند. البته اغلب زنهای سیستان و بلوچستان نوعی ترس و خجالت آمیخته با هم دارند و به سختی میتوان سر صحبت را با آنها باز کرد. به سن و سال همسر احمد نمیآید که این همه بچه داشته باشد. از احمد سؤال میکنم: «اینجا خیلی از مردها با وجود همین اوضاع بداقتصادی چندهمسر دارند. زن دیگری هم دارید؟» با خنده جواب میدهد: «بسوزد پدر اقتصاد وگرنه سومی را هم گرفته بودم!» سؤال میکنم که بعد از خشک شدن تالاب به چه کاری مشغول است؟ جواب داد: «جوجه کشی! یعنی فقط بچه میآوریم!» همسر دوم احمد با خجالت داخل میشود، آرام میپرسم: «چه غذاهایی بیشتر درست میکنی؟» سر را به زیر انداخته و با صدایی آرام و حزن آلود در جواب میگوید: «بیشتر حبوبات یا اشکنه میخوریم، تنها درآمد شوهرم یارانه است، پولی برای خرید نان هم نداریم و قرضی نان میگیریم. فقط ماهی یک بار مرغ میخوریم آن هم نه مرغ معمولی، مرغ پیر و دیرپز میخریم که ارزان است.»