x
۱۹ / شهريور / ۱۳۹۸ ۱۵:۳۵

خلق موسیقی مشهور محرمی با چند گونی سنگ و قابلمه +عکس

خلق موسیقی مشهور محرمی با چند گونی سنگ و قابلمه +عکس

«روز واقعه» یکی از کارهای ماندگاری است که مجید انتظامی آهنگسازی آن را برعهده داشته و برای موسیقی آن هم سیمرغ بلورین جشنواره فجر را دریافت کرده است.

کد خبر: ۳۷۹۷۷۱
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از خبرآنلاین، «روز واقعه» شاید پرماجراترین داستان ساخت موسیقی را دارد که استاد مجید انتظامی برایمان بی‌کم‌وکاست تعریف می‌کند. ماجراهایی که با این جمله آغاز می‌شود: موسیقی «روز واقعه» مانند خود فیلم، روز واقعه بود.

ما سال‌هاست آثار شما را می‌شنویم و لذت می‌بریم. شما یک حضور پررنگ سی و چندساله در سینمای ایران داشتید. بعضی فیلم‌های شما شاید به اسم کارگردانشان شناخته نشوند اما به اسم شما و با آهنگ شما در خاطرها ماندند. «روز واقعه» یکی از این فیلم‌هاست که نسخه ترمیم شده آن دوباره اکران شده. تماشای این فیلم انسان را به حسرت وا می‌دارد. حسرت روزهایی که ما موسیقی فیلم‌هایی داشتیم که فارغ از موجودیت فیلم، خودشان یک اثر هنری بودند. متاسفانه چندسالی است این قبیل تولیدات کاهش پیدا کرده شما هم گفتید دیگر کار نمی‌کنید. در یک دوره‌ای که شما کار می‌کردید، اثر هنری بسیار بسیار شنیدنی و ماندگار بود. شما چه می‌کردید که آن آثار ماندگار بود و امروز ماندگار نمی‌شود؟

اینکه یک کاری ماندگار می‌شود یا نمی‌شود به عقیده من تنها دست آهنگساز نیست وگرنه همه سعی می‌کردند کار ماندگار انجام بدهند. همه تلاش می‌کنند که بهترین کارشان را ارائه بدهند ولی گاهی یک فیلمی اجازه می‌دهد که آهنگساز آن فیلم دستش باز باشد و مانور بدهد اما بعضی فیلم‌ها اجازه این کار را نمی‌دهد. به صورت لحظه‌ای موسیقی دارند و تا آدم می‌خواهد موسیقی را بشنود تمام شده. خوشبختانه در تمام کارهایی که من انجام دادم، موسیقی بار مهمی را به دوش می‌کشید و من‌ هم عاشق کارم‌ هستم.

مثلا خیلی از فیلم‌ها یک صحنه‌هایی از آن درنمی‌آمد من برای خودم تصویرسازی می‌کردم و تصویری که در فیلم درنیامده بود در ذهن خودم ترسیم می‌کردم و براساس آن ذهنیت موسیقی آن را می‌نوشتم. مثلا کارگردان یک پرسوناژ را جلوی یک دیوار ایستانده و دوربین به صورت این نزدیک می‌شود، نظر کارگردان این بوده که مثلا این شخصیت الان به گذشته‌اش در جبهه یا دوران اسارت فکر می‌کند ولی فلاش‌بکی نداشتیم. من در ذهن خودم آن را می‌چیدم و سعی می‌کردم براساس ذهنیت خودم جلو بروم و چون ذهنیت کارگردان این بوده و درنیامده بود، موسیقی روی فیلم می‌نشست. گاهی هر کس از در می‌آمد، اتود را برایش می‌گذاشتم. بابا، دوستانم، خانمم. گاهی حتی دعوایمان می‌شد.

با همسرتان؟

بله. موسیقی نهایی را ایشان پاکنویس می‌کرد و بعد من دوباره تغییرش می‌دادم، باید دوباره می‌نوشت. گاهی قهر می‌کرد و نمی‌نوشت. از این بساط‌ها داشتیم.

بابت وسواس شما؟

بله. مثلا می‌گفت اینی که می‌گویی با این که نوشتی فرق نمی‌کند.

اما امروز مشخص است که فرق می‌کرده که اینها ماندگار شده.

به هر حال شانس من بوده که فیلم‌هایی که به من رجوع می‌شد بار عاطفی زیادی داشته و من مجبور بودم، روی بار عاطفی موسیقی‌ام بیشتر فکر کنم. به خصوص که، اینکه الان می‌گویند دنیا با ملودی مبارزه می‌کند درباره مردم ما صدق نمی‌کند و البته این طور هم نیست که دنیا با ملودی مبارزه کند. به خصوص مردم ما که عاشق قصه هستند و عاشق این هستند که در موسیقی یک ملودی خوب بشنوند. فیلم‌هایی که موسیقی کمرنگ است، گرچه که آن نوع موسیقی هم ملودی دارد، اما ملودی‌هایش آنقدر پراکنده است که در ذهن تماشاچی نمی‌نشیند. این کار در دنیا تجربه می‌شود و به صورت قانون درنیامده که موسیقی یک فیلم را طوری بسازیم که ملودی آن مزاحم نشود. این روزها می‌بینیم که کارگردان‌های بزرگ دنیا سراغ آهنگسازهایی می‌روند که ملودی‌ساز هستند. اغلب فیلم‌های بزرگ دنیا با ملودی است. مشکل ما در ایران صدا است. اگر همین صدای من با یک استاندارد درست ضبط می‌شد اصلا این صدا را نمی‌داد.

یعنی ضبط مشکل داشته؟

نمی‌خواهم بگویم استودیوهایمان بد است.

خیلی‌ها در سال‌های اخیر کارهایشان را خارج از کشور ضبط کردند. خود شما هم برای مریم مقدس به ارمنستان رفتید.

زمانی که من به ارمنستان رفتم، آنجا هم از لحاظ ضبط موسیقی فقیر بود. آنها هم در کامپیوتر کار می‌کردند ولی اینهایی که در اکراین و مسکو تجربه کردند صدادهی بین‌المللی دارند. یعنی صدای موسیقی آنها با ما خیلی فرق می‌کند. موسیقی آنها بُعد و حجم دارد ولی برای ما تخت است. حالا من نمی‌دانم این بُعد با دستگاه درست می‌شود با سالن درست می‌شود یا چه چیزی. در هر صورت ما هنوز یک موسیقی ضبط استاندارد نداریم و من نشنیدم. این برایم آرزو شد که حداقل یکی از موسیقی‌هایم استاندارد ضبط شده باشد آن وقت متوجه می‌شدید که یک دنیا فرق است. همین چند وقت پیش خانه یکی از دوستان که عضو فیلارمونیک برلین بود، روی تصویر بزرگ یک موسیقی را می‌دیدیم و بعد موسیقی من را هم گذاشتیم اصلا آدم خجالت می‌کشید. حجم به آن زیبایی در مقایسه با صداهای خام موسیقی من. استانداردی که آهنگساز فکر می‌کند در استودیو به هم می‌ریزد. کیفیت یک هزینه بسیار زیاد می‌خواهد. ما در ایران این هزینه‌ها را انجام دادیم. تلویزیون یک استودیوی بسیار بزرگ دارد، رادیو همینطور. دارند اما نمی‌دانم چرا آن صدا درنمی‌آید. صدابردارها هم تمام تلاششان را می‌کنند اما آن صدا نیست.

شاید تخصصش نیست.

نمی‌دانم به علم بستگی دارد، به ذوق بستگی دارد، به دستگاه بستگی دارد.

شما گفتید شانس آوردید فیلم‌هایی کار کردید که بار عاطفی داشت اما فکر می‌کنم خیلی به شانس ربط ندارد. شما در تمام ژانرها کار کردید. پس موفقیت موسیقی این فیلم‌ها به شانس ربط ندارد. خیلی از آهنگسازهای بزرگ دنیا هستند که در یک ژانر موفق هستند. اما «بوی پیراهن یوسف» مثل فیلمش ملودرام و شنیدنی است. کارهای جنگی‌تان هم همینطور. از کجا شروع می‌کردید؟ ایده در ذهنتان می‌آمد. ممکن بود فقط با خواندن فیلمنامه بسازید یا بعد از فیلمبرداری موسیقی را می‌ساختید؟

فرق می‌کرد. مثلا درباره «روز واقعه» آقای اسدی اول فیلمنامه را برای من آورد. حتی اینکه چه سازهایی استفاده شود، چون من با شهرام اسدی غیر از اینکه ایشان کارگردان بود و من آهنگساز، اصلا از شخصیت ایشان خیلی لذت می‌بردم و با او دوست بودم. شاید تنها کارگردانی بود که خانه‌اش رفتم. چون وقتی من یک کاری را انجام می‌دادم، دیگر با کارگردان کات می‌کردم تا این حرف پیش نیاید که رابطه را دارم برای اینکه این کارگردان باز با من کار کند. ولی چون آقای اسدی برای من قابل احترام بود و همدیگر را می‌فهمیدیم اگر مثلا می‌گفت یک روز خانه من بیا، من خیلی با روی باز می‌رفتم. قبل از اینکه «روز واقعه» شکل بگیرد، من سناریویش را خواندم، حتی برای انتخاب ساز، یک سازهایی پیدا کرده بودم، می‌گذاشتم گوش کند. در ضمن من چند ملودی برای «روز واقعه» ساخته بودم روی سینتی سایزر و در حقیقت اتود بود. در این سه چهارتا اتودی که ضبط کرده بودم، آقای اسدی نظر می‌داد که کدام بهتر است و من روی آن ملودی زوم می‌کردم. این و «بوی پیراهن یوسف» تنها فیلم‌هایی بود که برایشان بیش از یک ملودی نوشتم. برای «بوی پیراهن یوسف» هم دو ملودی متفاوت نوشتم تا در نهایت این انتخاب شد. الان اطلاعات درباره موسیقی خیلی کم است.

یعنی باید اطلاعات علمی هم داشته باشند یا فقط موسیقی را بفهمند؟

چون اطلاعات موسیقی ندارند اغلب یک فیلم خارجی که موسیقی‌اش گل کرده را مثال می‌زدند یا می‌آوردند می‌گفتند چنین موسیقی‌ای می‌خواهیم. یادم است یکی از کارگردان‌ها برای من یک سی دی آورد گفت من چنین موسیقی‌ای می‌خواهم. گفتم این موسیقی برای کریستف کلمب است، اصلا به این فضا نمی‌خورد. فضاها به هم نمی‌خورد. درست است که آن موسیقی خیلی زیباست ولی به این نمی‌خورد. اجازه بده من کار خودم را بکنم.

«روز واقعه» با کارهای دیگرتان متفاوت است. یک سری صداهای بدوی در آن وجود دارد که خیلی خوب روی فیلم نشسته. ریتم‌های صحنه‌های مختلف متفاوت است و حتی رنگ‌آمیزی متفاوتی دارد.

«روز واقعه» واقعا روز واقعه بود. موسیقی‌اش هم روز واقعه بود. این فیلم سریال شده بود و آقای اسدی هم اگر اشتباه نکنم به همین دلیل قهر کرده بود. چون می‌خواستند آن را ۵قسمت سریال کنند. من از یک طرف قرارداد بسته بودم و نمی‌توانستم بگویم نه، و از سوی دیگر با آقای اسدی هم رفیق بودم و نمی‌توانستم بدون ایشان کار را شروع کنم. یک نفر از طرف فارابی مامور شده بود که برای ساخت موسیقی به سراغ من بیاید. من هم می‌گفتم نمی‌شود بدون کارگردان. ما موسیقی را می‌سازیم و فردا ایشان مصاحبه می‌کند که موسیقی این فیلم مورد تایید من نیست. گفتند فعلا شما برای این که کار عقب نیفتد و به جشنواره برسد، کار کنید تا آقای اسدی خودش بیاید. چون نمی‌توانستم قرارداد را به هم بزنم، کار را شروع کردم. اصلا کلا کاراکتر من طوری است که از هر شری فراری هستم. مثلا تا قبض برق می‌آید باید همان روز پرداخت کنم چون حوصله دردسر ندارم. با اینکه خودم آدم شری بودم ولی از درگیری‌های این مدلی که باعث شر می‌شد فرار می‌کردم. این آقایی که از طرف فارابی آمده بود اتفاقا خیلی عتیقه‌باز بود، وقتی به خانه ما می‌آمد چون خانم من خیلی از وسایل قدیمی خوشش می‌آید اول سراغ آنها می‌رفت بعد سراغ من می‌آمد. خیلی هم با موسیقی بیگانه بود، کمکی که به من نمی‌کرد فقط می‌آمد که به من دلگرمی بدهد این کار را انجام بدهم.

گفتند ۵قسمت می‌شود. یک خروار هم فیلم برای من آوردند که هیچکدام صدای شاهد نداشت. مثلا من می‌گفتم اینها در صحنه می‌زنند، من باید صدایشان را بشنوم خیلی نوشتن موسیقی برای من راحت‌تر است. گفتند آقای کیمیایی دستگاه را سر کار خودش برده ما الان شاهد نداریم. شما حساب کنید، فیلمی که با عروسی شروع می‌شود. یک سری سازهای ضربی می‌زنند. یکی آواز می‌خواند. کل می‌کشند و شما هیچ صدای شاهدی ندارید خیلی کار دشوار است. من با کرنومتر اندازه می‌گرفتم که چیزی که می‌نویسم روی تصویر بنشیند و مصنوعی نشود. یا سازی که می‌زدند و صدای چوب می‌داد باید با کرنومتر اندازه می‌گرفتم که وقتی آن را نشان می‌دهد این صدا خوانا شنیده شود. یا وقتی دف می‌زنند ریتمی انتخاب کنم که روی دست اینها بنشیند. بسیار کار دشواری بود. من سه تا ملودی کار کرده بودم که بین اینها بچرخم.

با آقای اسدی هماهنگ کرده بودید؟

من چند ملودی را ضبط کرده بودم که بگویم کدام را بیشتر می‌پسندی که در آن جلو بروم. چون خود اسدی خیلی آدم باشعور و بافرهنگی بود و من اصلا از این شخصیت خیلی خوشم می‌آمد برای همین نسبت به کارگردان‌های دیگر به او نزدیک‌تر بودم. گاهی رفت و آمدی هم داشتم ولی من با هیچ کارگردان دیگری این رفت و آمد را نداشتم. البته با امیر قویدل هم زمان موشک باران آنها در شمال یک جایی داشتند ما هم رفته بودیم که موشک توی سرمان نخورد.

چقدر نوشته بهرام بیضایی روی کار شما تاثیر داشت؟

دیالوگ‌ها بسیار پرمحتوا و عمیق است. حس موسیقیایی را اما بیشتر از تصاویر گرفتم چون تصاویر هم تصاویر خوبی بود. تصاویر بکری بود. از آن تاریخ تا به امروز چقدر فیلم مذهبی در این ملک ساخته شده، ولی هنوز «روز واقعه» هست. هنوز «روز واقعه» جز بهترین فیلم‌های مذهبی است که ساخته شده.

در بزرگی این فیلم همین بس که با وجودی که با نویسنده‌اش مشکل دارند اما هر سال از تلویزیون پخش می‌شود.

کار هنرمند مهم است. حالا گوشه چشمش کج است، ابرو برمی‌دارد، برنمی‌دارد، مخالف است، موافق است، اینها مهم نیست. مهم اثری است که از هنرمند به جا می‌ماند. ما باید از این هنرمندهایمان سو استفاده کنیم. ما هنرمندانی داریم که کم‌نظیر و بعضی بی‌نظیر هستند. نباید به خاطر افکار یک هنرمند او را بایکوت کنیم. باید هر چه در او است بیرون بکشیم چون تاریخ فردای ما است. دانشگاه ما است. نباید بگذاریم بیکار بچرخد. حیف است. ای کاش من وزیر ارشاد بودم، اصلا نمی‌گذاشتم هنرمندی که ارزش دارد اصلا مسافرت برود. شوستاکوویچ یک آهنگساز روس بود در زمان جنگ مدام فرار می‌کرد می‌رفت جبهه. مدام او را برمی‌گرداندند و می‌گفتند آهنگ بساز. ببینید چقدر اثرهای حماسی از او به جا مانده برای اینکه از او کار می‌کشیدند.

برگردیم به «روز واقعه». گفتید قرار بود ۵ قسمت سریال شود و شما کار را شروع کردید بدون آقای اسدی.

شاید من نباید کار را شروع می‌کردم.  ولی چون قرارداد داشتم می‌ترسیدم کل پروژه به مشکل بخورد گردن من بیاندازند. برای همین گفتم من این کار را شروع کنم به اتود زدن صبر می‌کنیم اگر آقای اسدی پیدایش شد، اتودها را می‌گذارم گوش کنند، اگر هم نه می‌گویم کارگردان باید اینها را تایید کند تا من بسازم. کار تمام شد، مشکل آقای اسدی هم حل شد. ایشان آمدند و کارها را روی تصاویری که داشتم گذاشتم، ایشان گفتند این تصاویر همه کوتاه می‌شود و این فقط یک فیلم سینمایی می‌شود. گفتم من الان یک نت این را هم نمی‌توانم تغییر بدهم کل سازمانش به هم می‌ریزد. درحقیقت یعنی باید دوباره می‌نوشتم و چون می‎خواست به جشنواره برسد وقتش نبود و من هم چون کار سنگینی بود حاضر به این کار نبودم. گفتم من همین را که نوشتم ضبط می‌کنم، نهایتش این را کوتاه می‌کنیم و روی تصویر می‌گذاریم. برای همین می‌گویم موسیقی‌اش هم روز واقعه بود.

روز ضبط رسید. اول صبح من رفتم دو، سه تا گونی سنگ جمع کردم و بردم داخل استودیو. منزل مادرم هم بودم، گفتم قابلمه و قاشق بده. گفت می‌خواهی چه کنی؟ گفتم می‌خواهم اینها را به هم بزنم. گفت سوراخ می‌شود که. گفتم ممکن است این اتفاق هم بیفتد. کسانی که پیر هستند با وسایلی که از قدیم دارند وابسته هستند. خلاصه اولین گونی سنگ را از پله پایین بردم، آقای فرهودی گفت این چیه با خودت می‌آوری. روز اول ضبط معمولا آهنگساز خیلی شیک و تمیز یک کیف دستش می‌گیرد که نت‌هایش در آن است و وارد استودیو می‌شود. ولی من با گونی سنگ رفتم و به آقای فرهودی هم که پرسید اینها چیست گفتم یک نفر را بفرست بالا دو، سه تا گونی دیگر هم هست. گفت می‌خواهی چه کنی؟ گفتم می‌خواهم اینها را به هم بکوبم. گفت داخل استودیو نمی‌شود روی میکروفن‌ها خاک می‌نشیند و اینها کلی ارزش دارند. گفتم پس من برای چی اینها را آوردم؟ می‌خواهم پشت میکروفن اینها را به هم بزنم. میکروفن را کمی عقب‌تر می‌بریم. اشکالی ندارد. نشان به آن نشان که نوبت زدن این سنگ‌ها که شد، سنگ‌ها خرد می‌شد و یک تپه خاک آنجا ریخته بود و آقای فرهودی مدام خودش را می‌خورد که استودیو را تمام خاک گرفته. در نهایت گفتم من استودیو را خودم تمیز به تو تحویل می‌دهم. ما سه جور موسیقی برداشت می‌کردیم. یکی برای سریال، یکی برای فیلم سینمایی و یکی هم برای تکثیر در بازار. برای همین با وجودی که معمولا سه، چهار روزه کارهایمان تمام می‌شد. دو، سه هفته برای اینکار در استودیو بودیم.

با همان قرارداد؟

بله برای من فرقی نمی‌کرد. همانقدر که برسد برای من کافی بود.

در موسیقی «روز واقعه» به سنگ‌ها و قاشق‌ها و قابلمه‌ها اشاره کردید. هم‌نشینی اینها با سازهای آکوستیک چطور شکل گرفت؟

خوشبختانه من از اینها ریتم گرفتم. سنگ‌ها خوانا شنیده می‌شد. قابلمه‌ها هم یک جاهایی شنیده می‌شود که البته در نهایت سوراخ هم شدند. سنگ‌ها خورد شد و خاک گرفت همه جا را.

مادر ناراحت نشدند؟

نه (می‌خندد).

یعنی شما هم از جیب خودتان خرج می‌کردید هم از خانواده.

بله. برای اینکه وقتی آدم می‌خواهد کاری کار شود حاضر است از جانش هم مایه بگذارد. من همیشه اینطور فکر می‌کردم که این آخرین کاری است که انجام می‌دهم. از طرف دیگر هم فکر می‌کردم اولین کار است پس باید خیلی باارزش باشد. خیلی‌ها خیلی جوان‌تر از من از دست رفتند. من که دکتر وقتی جراحی کلیه کردم، دکتر گفت ۶۵ سال بیشتر زنده نمی‌مانم.

خود استاد انتظامی هم در «روز واقعه» بازی می‎کردند اولین بار که موسیقی را شنیدند چه گفتند؟

اولین‌بار نشنیده بودند ولی یک نفر به ایشان گفته بود که چقدر موسیقی بدی است. آمد به من گفت چی کار کردی پسر؟ گفتم مگه چه کار کردم؟ گفت این کار «روز واقعه» می‌گویند خیلی بد است. گفتم کی گفته؟ گفت یکی گفته. گفتم شاید موسیقی نمی‌شناخته. کار بد است ولی خیلی بد نیست. وقتی هم که جایزه به کار می‌دادند حاتمی‌کیا دست من را گرفته بود و من را داشت یک جایی در تالار می‌برد که یادم نیست. سر «کرخه تا راین» داشتم می‌رفتم مکه. همه به من زنگ زدند که این جایزه را بگیر و بعد برو. به آن کار جایزه ندادند، هم آن طرف از دستمان رفت هم اینطرف.

زمانی که «روز واقعه» در آخرین شب جشنواره در طبقه بالای سینما فلسطین اکران می‌شد ردیف یک کنار علی حاتمی نشسته بودم. علی حاتمی با بابای من دوست بود و خانه ما رفت و آمد داشت. وقتی تیتراژ داشت اجرا می‌شد. دست‌های من را گرفت و گفت چقدر موسیقی قوی است. من چون قبلش گفته بودند موسیقی خوبی نیست، پرسیدم راست می‌گویی؟ گفت: دروغم چیه؟ خیلی فوق‌العاده و تکان دهنده است. آن شب من با اینکه هیچوقت برای دیدن فیلم‌هایم به سینما نمی‌رفتم چون کیفیت ندارد، برای دیدن این رفتم. وقتی علی حاتمی دستم را گرفت و گفت عجب موسیقی خوبی است خیالم راحت شد. چون دلیلی نداشت که به من دروغ بگوید. نه من از او کاری می‌خواستم نه او از من کاری می‌خواست.

علی حاتمی خیلی آدم نکته‌سنجی بود و مو را از ماست بیرون می‌کشید.

در فیلم یک صحنه بود که چادرها را آتش می‌زنند و سم اسبان را نشان می‌دهند، من موسیقی آن قسمت را می‌ساختم یک نفر آمد در گوش آقای اسدی یک چیزی گفت رفت. ایشان یک مقدار توی هم رفت. کار من که تمام شد آمدم خداحافظی کنم بروم، گفت آنجا که چادرها آتش می‌گیرد، اسب‌ها می‌روند و جنازه‌ها روی زمین افتاده، مردم باید شیون کنند ولی موسیقی حس عاطفی‌اش کم است. گفتم من از این صحنه‌ها حس عاطفی نگرفتم. این چیزی که من می‌بینم تمامش حماسه است. در این ضجه نیست. سم اسب‌ها که می‌کوبد خیمه‌ها که آتش می‌گیرد و ... اینها همه حماسه است. اصلا همه این آدم‌ها حماسه بودند. ۷۰نفر که نمی‌توانند جلوی یک قشون بایستند. از دیدگاه من، -همین جمله را پشت کاستم هم نوشتم-  یک موسیقی سطحی نمی‌شود روی این فیلم موسیقی گذاشت. در آخر هم قبول کردند همان باشد. اگر الان چنین فیلمی به من بخورد انجام نمی‌دهم. آن موقع جوان بودم، قدرت ریسکم بالا بود. اینجور فیلم‌ها خیلی کار سختی هستند.

برای خودتان هم انگار مسیر متفاوتی از کارهای دیگرتان بود.

به هر حال تا جایی که سواد من قد می‌داد، احساس من جواب می‌داد، توانایی‌اش را داشتم تمام تلاشم را کردم. اول اینکه کارگردانش را دوست داشتم با اینکه بعضی جاها با من مخالفت می‌کرد. وقتی در سالگرد بابا دیدمش تمام بدنم می‌لرزید آنقدر که او را دوست دارم. دوم هم اینکه این مردم خودشان در خودشان ملودی امام حسین(ع) را دارند. هر کس یک مدل برای خودش تجزیه و تحلیل کرده. یکی با آن قمه می‌زند، یکی زنجیر می‌زند، یکی سینه می‌زد، یکی پابرهنه در این گرما روی این آسفالت داغ راه می‌رود. سخت است که همه اینها را در یک موسیقی جمع کنی که همه آن را بپسندند. برای همین می‌گویم الان دیگر چنین کاری قبول نمی‌کنم. از آن تاریخ چند تا فیلم مذهبی ساخته شده؟ با آهنگسازهای بین‌المللی که اسکار گرفتند. تهیه‌کننده یکی از این کارها را یک روز جایی بودم، می‌دانست خانه من کجاست گفت بیا برسانمت. گفتم موسیقی کار چطور شده؟ گفت خیلی خوب است ولی «روز واقعه» نشده. یا می‌خواست من را راضی نگاه دارد یا هر چی. ولی من فیلم را ندیدم، یک قسمتی از آن را دیدم و خیلی دلم سوخت چرا من این را کار نکردم. یک صحنه دارد که یک تعداد پرنده کعبه را طواف می‌دهند. اصلا با موسیقی می‌شود در آن صحنه کولاک کرد و مردم را روی زمین میخ کرد. البته قسمت ما نبوده.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x