مرگ تلخ «نیکان» زیر چرخهای بنز قدیمی
خریدار بنز قدیمی فاجعه ای تلخ به بار آورد. کودک دو و نیم ساله زیر چرخهای بنز زردرنگ جان باخت و برادر دوقلویش هم مصدوم شد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، دو کودک خردسال به همراه مادربزرگشان برای تفریح به پارک میرفتند، اما در عرض چند ثانیه به دلیل سهل انگاری، قربانی اتفاقی هولناک شدند. مردی که می خواست خودرو بنز قدیمی را بررسی کند، پشت فرمانش نشست؛ پشت فرمان بنزی که به خودرو مرگ تبدیل شد و پسربچه ها را به همراه مادربزرگشان زیر گرفت و باعث مرگ نیکان شد.
ساعت 18 روز 12 شهریور 98، تصادف خودرو بنز قدیمی با یک خانواده به پلیس اعلام شد. بلافاصله ماموران 150 تهرانسر با حضور در محل مشاهده کردند که پسربچه دو و نیمسالهای به همراه برادر دوقلو و مادربزرگش روی زمین افتادهاند. کادر اورژانس هم در حال احیای یکی از این پسربچهها بود، اما آنها نتوانستند جان او را نجات دهند و دقایقی بعد امدادگران اورژانس، مرگ یکی از پسربچهها را تأیید کردند. برادر دوقلو و مادربزرگ این کودک که از ناحیه صورت و پا مصدوم شده بودند به بیمارستان منتقل شدند.
بلافاصله تجسس در اینباره آغاز شد و در ادامه، تحقیقات پلیس نشان داد که راننده بنز قدیمی (بنز 220 اتاق معماری مدل 70) قصد خرید خودرو را داشته و برای بررسی، پشت فرمان خودرو نشسته بود، غافل از اینکه خودرو در دنده قرار دارد. راننده خودرو را روشن کرد و در همان لحظه فاجعه رخ داد. خودرو بنز بهصورت دندهعقب شروع به حرکت کرد. راننده بنز که قادر به کنترل خودرو نبود، در نزدیکی پارک نرگس تهرانسر ابتدا با پسربچه دو و نیمساله به نام نیکان و سپس با یک خودرو پژو برخورد کرد و درنهایت پس از برخورد با جدول کنار خیابان متوقف شد. در این میان، مادربزرگ دوقلوها توانست یکی از نوههایش را به سمت عقب بکشد که با خودرو برخورد نکند.
سرهنگ محمود مالمیر، سرپرست کلانتری 150 تهرانسر با اعلام این خبر گفت: «راننده بنز با دستور مقام قضائی بازداشت شد و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.»
مادربزرگ دوقلوها:بچه دست من امانت بودند
مادربزرگ دوقلوها درحالیکه بشدت شوکه بود و اصلا حال خوبی نداشت، در گفتوگویی کوتاه گفت: «ماهان و نیکان نوههای من هستند. آن روز عصر درحالیکه پدر و مادر دوقلوها سر کار بودند، آنها را با خودم به پارک بردم. پارک نرگس نزدیک خانهمان است و چندباری آنها را به آن پارک برده بودم. آن روز هم میخواستم نوههایم را به پارک ببرم. دستشان را گرفته بودم. ناگهان خودرو را دیدم که به سمتمان آمد. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. خودم زمین خوردم و آسیب دیدم و در همان هنگام ماهان را گرفتم، اما نیکان را نتوانستم نجات بدهم. آنقدر سریع بود که نتوانستم کاری کنم. نوهام جلوی چشمانم زیر چرخهای خودرو رفت و کسی نتوانست این خودرو را کنترل کند. ماهان لب و صورتش آسیب دیده و من هم از ناحیه پا آسیب دیدهام. هر دو به بیمارستان منتقل شدیم، ولی کسی نتوانست جان نیکان مرا نجات دهد. زندگی ما در عرض چند ثانیه نابود شد. مادر نیکان و ماهان خودش هم خبرنگار است و آن لحظه سر کار بود. پدرش هم در محل کارش بود. آنها حالا هر دو شوکه هستند و حال خوبی ندارند. حتی نمیتوانند صحبت کنند. من هم هنوز باورم نمیشود. تصور میکنم همه چیز یک کابوس بوده است. آن خودرو بنز قدیمی ما را نابود کرد. بچهها دست من امانت بودند و من حالا تا آخر عمرم نمیتوانم این حادثه را فراموش کنم. حال جسمی ماهان خوب شده و ما هر دو از بیمارستان مرخص شدهایم، ولی ماهان مرتب گریه میکند. کاش در آن لحظه راننده خودرو بیشتر دقت میکرد تا زندگی ما اینطور نابود نمیشد. ماهان حالا تنها شده و دیگر هیچ خواهر و برادری ندارد و من تا آخر عمر لحظه مرگ نوهام از ذهنم پاک نمیشود.»