عاشقی پشت میله های زندان!
از قوانین بانک و صدور چک و ضمانت تسهیلات هیچ گونه آگاهی نداشتم و تنها به خاطر یک عشق هیجانی درگیر ماجرایی شدم که دیگران با سوءاستفاده از سادگی من پول های زیادی را بالا کشیدند و مرا با ده ها میلیون تومان بدهی به بانک رها کردند و به مکان نامعلومی گریختند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از خراسان، زن 30 ساله ای که حکم جلب وی با شکایت نماینده بانک صادر شده و به اتهام بدهکاری های میلیونی باید مقابل میز عدالت پاسخ گوی اعمال خودش باشد درباره ماجرای گرفتن وام های ده ها میلیونی به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: به درس و مدرسه علاقه زیادی نداشتم و به همین دلیل نیز نتوانستم تحصیلاتم را در مقطع دبیرستان به پایان برسانم تا این که در 24 سالگی با پسر عمه ام ازدواج کردم اما او خیلی زود معتاد به مواد مخدر صنعتی شد و زمانی که مواد مخدر مصرف می کرد به خاطر توهمی که سراغش می آمد مرا تا سر حد مرگ کتک می زد و هر بار قصد داشت با اشیای مختلف مرا خفه کند به طوری که راهی بیمارستان می شدم به همین دلیل نتوانستم این وضعیت خطرناک را تحمل کنم و بعد از دو سال زندگی مشترک از او طلاق گرفتم.
خلاصه در همان سال پدرم نیز فوت کرد و من که آخرین فرزند خانواده بودم در حالی با مادر پیرم زندگی می کردم که وضعیت مالی خوبی نداشتیم و باید اجاره منزل را می پرداختیم.
خواهر و برادران دیگرم نیز ازدواج کرده بودند و توجهی به زندگی سخت مادرم نداشتند. در این شرایط بود که با همکاری یکی از دوستانم در یک دفتر خرید و فروش وام شروع به کار کردم تا حداقل دست نیاز پیش کسی دراز نکنیم.
کارم را با دقت انجام می دادم و از حقوق نسبتا خوبی نیز برخوردار بودم تا این که بعد از گذشت سه ماه از ماجرای اشتغالم در آن دفتر، جوان 35 ساله ای که یکی از مدیران آن جا بود به من پیشنهاد ازدواج داد تا برای مدتی مرا به عقد موقت خودش دربیاورد.
او توجه زیادی به من داشت و با ابراز محبت هایش غافلگیرم می کرد خلاصه من با مهریه بسیار ناچیزی به عقد موقت آن جوان مجرد درآمدم.
روابط عاطفی من و «جعفر» هر روز عمیق تر می شد و من هم به امید روزی که به عقد دایم او دربیایم همه خواسته هایش را برآورده می کردم. او هم پول زیادی به حسابم می ریخت و از همان حساب هم برداشت می کرد. تا این که روزی از همان بانک برایم دسته چک گرفت تا بتوانم ضمانت زنی را بکنم که جعفر مدعی بود از منشی های قبلی شرکت است.
من هم علاوه بر آن که تسهیلات 70 میلیونی «ماندانا» را ضمانت کردم، یک وام 50 میلیون تومانی هم با کمک جعفر برای خودم گرفتم که این بار ماندانا ضامنم شد ولی جعفر مبلغ وام را به حساب خودش ریخت و تنها یک پراید 20 میلیون تومانی برایم خرید تا همچنان اعتماد مرا جلب کند. من هم از این شرایط بسیار راضی بودم و خودم را زنی خوشبخت می دانستم تا این که بعد از گذشت پنج ماه اخطار اقساط معوقه بانک به دستم رسید. جعفر که با دیدن اخطار بسیار نگران شده بود مرا دلداری داد و گفت: مشکلی نیست! ناراحت نباش من خودم اقساط را پرداخت می کنم.
ولی یک هفته بعد از این ماجرا وقتی به محل کارم رفتم با تعجب دیدم که آن جا تخلیه شده و هیچ اثری از دفتر خرید و فروش وام نیست.
به یک باره دلم لرزید و احساس کردم در دام کلاهبرداری افتاده ام. بلافاصله با جعفر تماس گرفتم اما همه خط های او خاموش بود، دیگر یقین داشتم که با حیله و نیرنگ های جعفر دچار دردسر بزرگی شده ام.
به همین دلیل راهی دادسرا شدم و از همسرم شکایت کردم اما تحقیقات پلیس نشان داد جعفر و ماندانا از ماه ها قبل با یکدیگر ارتباط داشتند و مرا طعمه کلاهبرداری های خودشان کرده اند از سوی دیگر نیز همه خط های تلفن به نام منشی های قبلی شرکت گرفته شده بود و همه آن ها زنجیروار به یکدیگر متصل بودند.
خلاصه من مانده بودم و اقساط سنگینی که باید می پرداختم اما در این شرایط حتی نمی توانستم مخارج زندگی خودم را تامین کنم چه رسد به این که بتوانم این اقساط میلیونی را پرداخت کنم با وجود این با شکایت نماینده بانک دستگیر شدم اما ای کاش کمی با خودم فکر می کردم که چرا جوانی مجرد با من ازدواج کرده و این همه پول را به حساب من می ریزد و سپس برداشت می کند یا حداقل از قوانین چک و ضمانت اطلاعی داشتم تا این گونه به دام نمی افتادم حالا هم تقاضای اعسار به دادگاه داده ام تا شاید ...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) این زن جوان راهی کلانتری بانوان شد تا قانون درباره اش حکم کند.