ترامپ در انتخابات بعدی آمریکا رای نمیآورد
ریاستجمهوری دونالد ترامپ تا به حال من را مبهوت، خشمگین و مهمتر از همه غمگین کرده، چراکه من یکی از معتقدان سرسخت آرمانهای امریکا هستم که ترامپ آنها را به سخره گرفته و در خطر انداخته.
اما همین هفته قبل، ریاستجمهوری ترامپ کاری با من کرد که پیش از این سابقه نداشت و کاملا از پایم انداخت.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، شنبه صبح از خواب بیدار شدم، قهوهام را دم کردم، خودم را با بیحالی به کامپیوترم رساندم، مشغول بالا و پایین کردن اخبار شدم و ناگهان مجبور شدم کارم را متوقف کنم. دیگر نمیتوانستم ادامه دهم. ترامپ باز هم حرفی زده بود که حقیقت نداشت، بار دیگر پیشنهاد احمقانهای مطرح کرده بود، حرفهای متناقض زده بود، برای خود مقام الوهیت قائل شده بود، ادعای شهادت کرده بود، تقصیرها را گردن اوباما انداخته بود، هزارمین تهدید خود را اعلام کرده بود و صدهزارمین توهینش را نثار دیگری کرده بود. همه اینها از روی تیتر مطالب هم کاملا روشن بود. او بیش از اندازه فکرم را به خود مشغول کرده بود، بیرحمانه بر احساساتم تاخته بود و باعث شده بود به تعداد زیادی از باورهایم شک کنم.
شیره جانم کشیده شده بود و دیگر توان توییت کردن، گوگل کردن و گشت و گذار در کانالهای تلویزیونی -که پر از تصاویر چهره خشمگین و زلف عجیب ترامپ بودند- را نداشتم. آنچه حس میکردم فراتر و بزرگتر از خستگی صرف از ترامپ، بلکه سستی و ضعف از ترامپ بود و در همین ضعف بود که بارقهای از امید دیدم.
تا همین چند روز پیش دقیقا برایم روشن نبود که دوران زمامداری ترامپ چگونه به پایان خواهد رسید. شخصیت آشکارا فاسدش سبب نشده حامیانش را از دست بدهد؛ حامیانی که همیشه آماده توجیه کارهایش هستند. اشتباهات متعدد ترامپ حامیانش را نگران نمیکند چون ترامپ این اشتباهات را به عنوان دروغ رسانهها و سندسازی دشمنان به این رایدهندگان بدبین غالب کرده است. او آنقدر در گرفتن انگشت اتهام به سمت دیگران ساعی است که بسیاری از رایدهندگان بردباریشان را از دست دادهاند. شکست، پیروزی است. سرکوبگران، آزادیبخشاند. فساد، غمخواری است. مارالاگو، شانگریلاست.
اما امریکاییها از هر نحله فکری که باشند، ملودرام و نمایش را میشناسند؛ بهخصوص وقتی مرتب با پتک به سرشان کوبیده شود و ترامپ هم در ایجاد انواع ملودرام از هیچ کوششی فروگذار نکرده. امریکاییها چندان علاقهای به واشنگتن و سیاست ندارند، بنابراین به بحثهای داغ و فراگیر پیرامون هر دو موضوع -که دیگر بخشی جداییناپذیر از زندگی شدهاند- اهمیتی نمیدهند.
آنها کسل و خستهاند و نمیتوانند گناه این خستگی را به گردن دموکراتهای سرخورده و اخبار جعلی بیندازند. توییتهای رییسجمهور -در تعداد و ماهیت- خودشان گواهند. هیاهوی ترامپ حتی بدون آتشبیاری CNN یا MSNBC هم کرکننده است. نمیتوان
به راحتی از کنار نرخ بالای تغییر کارمندان کاخسفید و انباشت روزافزون تعداد مهاجران از دولت گذشت و آن را تنها به اختلالی جزیی و هزینههای لاجرم یک شیوه مدیریتی نامتداول تقلیل داد. این وضعیت فقط ثمره نشاندن یک گردباد روی صندلی روزولت است. همه چیز در هم میشکند و فرو میریزد و شما نمیتوانید محل امنی برای پناه گرفتن پیدا کنید.
«حتی حامیان ترامپ هم از نمایشهای روزانه او خسته شدهاند.» این عنوان مقاله جیم گراتی در نشریه نشنال ریویو بود؛ کسی که گاهی حاضر است برای نشان دادن جنبههایی روشن و قابل قبول از ترامپ، روشهای حقیقتا خلاقانهای پیشه کند. گراتی در مقالهاش نوشته که روزنامهنگاران نشریه «از توییتهای رییسجمهور به ستوه آمدهاند؛ از طرفی میپرسد جروم پاول، رییس بانک مرکزی امریکا، دشمن بزرگتری است یا آقای شی، رهبر چین و از طرف دیگر دستور میدهد شرکتهای خصوصی برای فعالیتهایشان در چین روشهای جایگزین پیدا کنند.»
راد دِرِهر، نویسنده محافظهکار، با افسوس میگوید: «از دست رییسجمهور خسته شدم چون مانند دلقکی رفتار میکند که از ملاقات با نخستوزیر دانمارک سر باز میزند، به این دلیل که او حاضر نشده گرینلند را به امریکا بفروشد.»
فصل مشترک این گزارهها چیست؟ به نظر میرسد فرسودگی و خستگی از بیمبالاتیهای ترامپ کاملا «فراجناحی» است و در همگان به چشم میخورد؛ دستاوردی که در ایالاتمتحده سال ۲۰۱۹ در موارد مورد مناقشه دیگر کمتر دیده میشود. غریزه و استراتژی ترامپ، سلطه با توسل به اهرم فشار است. اما میان خسته کردن مردم و از پا درآوردنشان تفاوتی وجود دارد. ترامپ مانند آخرین فصلهای سریال «خانه پوشالی» است؛ منظرهای خیرهکننده که بهتدریج به نمایشی مضحک و زننده بدل شد و آنقدر در این راه زیادهروی کرد که درنهایت خود مایه نابودیاش شد.
تعجب نمیکنم اگر رایدهندگان به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه به این نتیجه برسند که دیگر نمیتوانند اینطور ادامه دهند و چهار سال دیگر از چنین وضعیتی، کاملا نابودگر خواهد بود -شاید نه برای کل کشور، بلکه حداقل برای روح و روان افراد- شاید وقتی روز انتخابات سر برسد، مردم تنها به دنبال ذرهای آرامش و ثبات باشند. این میتواند شعار تبلیغاتی خوبی برای دموکراتها هم باشد و در واقع پیام کارزار انتخاباتی جو بایدن هم هست.
براساس نظرسنجیهای مورنینگ کانسالت، از زمان حضور ترامپ در کاخ سفید، نرخ مقبولیتش در ایالتهای تاثیرگذار بهشدت افت کرده. مثلا ویسکانسین را درنظر بگیرید؛ نرخ مقبولیت ترامپ در ژانویه ۲۰۱۷ برابر با ۴۷درصد و نرخ عدم مقبولیتش ۴۱درصد بوده. حالا این نرخها بهترتیب به ۴۱درصد و ۵۵درصد رسیدهاند. شاید این تغییرات نشاندهنده نگرانیهای اقتصادی رایدهندگان باشد، اما به نظر من این نرخها به همان اندازه نشاندهنده خستگی آنها نیز هست. رایدهندگان از ترامپ اشباع شدهاند و اگر نامزدهای دموکرات باهوش باشند، نباید چندان به خرابکاریها و دیوانگیهای ترامپ بپردازند، چون رایدهندگان کارهای او را دیده و تصمیم خود را گرفتهاند و بیشترشان میخواهند از دست این نوای تکضربی که همهجا شنیده میشود راحت شوند؛ ترامپ، ترامپ، ترامپ. رایدهندگان یک سریال چند قسمتی و کوتاه با بازیگران جدید میخواهند و اگر دموکراتها به صحبت مداوم درباره ترامپ و عملکردش ادامه دهند، نمیتوانند این خواست مردم را برآورده سازند.
روز شنبه و بعد هم یکشنبه، تلویزیون لعنتی را خاموش کردم و برای استنشاق هوای تازه به پارک پناه بردم. امیدوارم این یک نشانه باشد.