تربیت کودک مسؤولیت پذیر
مسؤولیتپذیری و مسؤولیتگریزی یکی از مهمترین دغدغههای تربیت والدین امروزی است، اغلب والدین در میانه این دو مسیر جا ماندهاند و نمیدانند تدبیر درست، گام برداشتن در کدام مسیر است، اگر از کودک انتظاراتی مطالبه کنند ممکن است او دلزده و غمگین شود یا اگر کودک را رها کنند در عاقبت ممکن است او وظیفهنشناس و متوقع شود و... حال بماند که گاهی نیز والدین به یمن و خیال «پدر و مادر خوب بودن»، آنچه را که خود ندارند در فرزندانشان جستوجو میکنند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از جام جم، بسیاری از والدین امروزی اگرچه در ظاهر مسؤول و متعهد به نظر میآیند اما در واقعیت در قبال فرزندان خود بیمسؤولیت و تعهدناپذیرند و متاسفانه این عامل، آغازگر بسیاری از مشکلات تربیتی بهخصوص سردرگمی و تناقض، دلسردی و بیاعتمادی در فرزندان است. والدین باید بدانند فرزندانشان به پدر و مادر متعهد و مسؤولیت پذیر نیاز دارند و این که اگر در مراحل مختلف زندگی شیوه مسؤولیتپذیرانه را در صدر اولویت کارهایشان قرار دهند هرگز باعث احساس بیگانگی، اجتناب و دوری فرزندان با خودشان نخواهند شد. درک این واقعیت ساده، در جهت آموزش تعهد و مسؤولیتپذیری، کمک بزرگی به والدین است.
والدین اولین الگو
والدین نقش مهمی در مسؤولیتپذیری فرزندانشان دارند، آنان نهتنها باید کودکانشان را در این مسیر، درست هدایت کنند بلکه خود نیز باید الگو و سرمشق خوبی باشند تا در عمل نیز به فرزندانشان نشان دهند که مسؤولیتپذیری چیست و چگونه میتوان در آن جهت بهطور موفقیتآمیزی گام برداشت؛ بیشک والدینی که خود متعهد و مسؤولیتپذیر نیستند نمیتوانند در مسؤولیتپذیر کردن فرزندانشان موفق شوند. بهطور مثال مادری که به جای رسیدگی به امور خانه و زندگی، بیشتر وقت خود را پای تلویزیون میگذراند یا پدری که اغلب اوقات سر کار است و کمتر به نیازهای همسر و فرزندانش توجه میکند یا پدر و مادری که هرگز مطالعه و تفکر نمیکنند و در رفتار و کردار خود به کارگیری هوش و دانش را به عنوان یک ارزش و قابلیت قلمداد نمیکنند و... بیتردید هرگز نمیتوانند در آموزش درست تعهد و مسؤولیتپذیری به فرزندشان و نشان دادن رفتار خوب و متعهدانه و مسؤول بودن در نقشهای خانوادگی و اجتماعی به آنها موفق شوند.
از سوی دیگر اگر کودک بهطور عملی یا آموزش مستقیم از والدینش چیزی در این باب نیاموزد، نه تنها به قدرت و توانایی والدینش شک میکند بلکه حتی ممکن است مسؤولیتگریزی را پذیرش و امری عادی و بهینه قلمداد کند که در تنگناهای زندگی نیز میتوان به عنوان روشی برای حل مساله به آن متوسل شد. این وضعیت آنچنان بار آموزشی قوی دارد که گاهی قدرت والدین و به تبع آن احترام را نیز زیر سوال میبرد، طوری که اگر والدین مدام در قبال فرزند خود کوتاهی کنند نهتنها حرمت نفس و عزتی نزد فرزندانشان نخواهند داشت بلکه حتی ممکن است فرزندان به والدینشان آنچنان که شایسته است علاقهنداشته باشند و آنان را افرادی ضعیف و حتی مسبب مشکلات شان قلمداد کنند؛ چون گمان میبرند همین والدین هستند که او را از فرصت یادگیری ارضای نیازهایش محروم کردهاند. در حالی که اگر مسؤولیت و تعهد مستدل و برای کودک قابل فهم باشد و از همه مهمتر وقتی که رفتار خود والدین با انتظارات و توقعاتی که از فرزندان دارند همخوانی داشته باشد، فرزندان بهرغم همه سختگیریهای والدینشان، با تمام وجود و اطمینان، آنان را دوست خواهند داشت و قوانین و انضباط رفتاری و کلامی آنها را پذیرش کرده وبه آن احترام خواهند گذاشت.
مولفههای مهم مسؤولیتپذیری
دلسوزی و ترحم، گذشت و فداکاری، مادر/ پدر خوب یا بد بودن مولفههای مهمی است که اغلب باعث میشوند والدین با نظرگاهی احساسی به موضوعات تربیتی فرزندشان نگاه کنند، اگر چه شاید والدین دوست دارند فرزندی مسؤولیت پذیر پرورش دهند، اما گاهی به خاطر احساسات مثبت و لحظهای موقت شان مجبور میشوند در برابر خواستهها و توقعات نابجای فرزندشان، سر تسلیم فرود آورند و چهبسا گاهی تکرار این عمل، اثری معکوس و برخلاف نظر تربیتی والدین بهجا میگذارد. به همین دلیل روان شناسان به والدینی که دوست دارند فرزند مسؤول و متعهدی داشته باشند، توصیه میکنند همیشه و همه جا از موضع درست آموزش مسؤولیت پذیری خود دفاع کنند؛ در حقیقت والدینی که بر هدف تربیتی خود مصمم هستند حاضرند ناراحتی، خشم، غم و قهر شدید فرزند خود را تحمل کنند؛ اما به هیچ وجه در برابر خواستههای نامعقول فرزند خود کوتاه نیایند. این دسته از والدین در عین توجه به نیازهای کودک و انعطاف پذیری لازم، اغلب کودک شان را تا آنجا که مفید و میسر است در مسیر مسؤولیت پذیری پیش میرانند. در حقیقت والدین با اصرار بر این امر، آموزهای را بر ذهن کودک خود حک و نهادینه میکنند که در طول زندگی نیز، یاریگر و کمک رسان فرزندشان خواهد بود؛ اما در مقابل والدینی که چنین کاری نمیکنند، متاسفانه الگویی از مسؤولیت گریزی را پیش روی فرزندشان قرار میدهند که سعادت زندگی آنان را نیز تحتالشعاع قرار میدهد، چه بسا این الگوی مخرب، اغلب کودک را از ارضای درست نیازهایش و به تبع آن احساس لیاقت، شایستگی و ارزشمندی باز میدارد.
پرهیز ازدوگانگی
برخی از والدین تکلیف شان با خودشان هم مشخص نیست، چه برسد بخواهند برای فرزندان شان هم حدود و مقرراتی مشخص کنند. متاسفانه همین عامل باعث ایجاد تضاد، تعارض و دوگانگی میشود، مثلا والدینی که یک روز در موقعیتی مساعد و دلخواه، مراقبت از فرزندان کوچکتر را مظهری از تعهد و مسؤولیت فرزند بزرگتر تعریف میکنند و قبول دارند، روزی دیگر در موقعیتی متفاوت احیانا اگر بحرانی و وخیم باشد، همین تعهد فرزند بزرگتر را زیر سوال برده و حتی ممکن است او را از این مسؤولیت نهی یا او را سرزنش، تحقیر و مورد انتقاد و تخطئه قرار دهند؛ بی تردید این دوگانگی رفتار، اگر با توضیح و بیان علت رفتار برای فرزند بزرگتر حل نشود یا حدود ارتباط ومسؤولیت جدید او تعیین و مقرر نشود، بی گمان کودک را دچار تناقض و سردرگمی خواهد کرد و چه بسا حتی ممکن است او گمان کند مسؤولیتپذیری، رفتاری بس بیهوده و حتی متوقعانه و سوءاستفادهگرانه از جانب دیگران است. به همین دلیل اکیدا به والدین توصیه میکنیم دیدگاه بهینه و مشخصی از مسؤولیتپذیری و وظیفهشناسی فرزندانشان داشته باشند و در گفتوگویی صمیمانه حدود آن را تعریف و مشخص کنند و از همه مهمتر آن که به هنگام مواجهه با موقعیتی اضطراری، که نیاز به تجدید نظر، اصلاح و ترمیم چارچوبهای مسؤولیتی احساس میشود باید با توجه به تعریف پیشین خود از مسؤولیت پذیری، چارچوب آن تعهد مقرر شده را نظم و انضباط دهند یا تبصرهای به آن اضافه کنند. انجام همین عمل به ظاهر ساده کودک را متوجه این مهم میکند که او هنوز هم مسؤول است اما حدود اختیارات او همیشه تام و کمال نیست چه بسا گاهی بر حسب شرایط مختلف میزان تعهدش کمرنگ و پررنگ میشود؛ بیگمان فراگیری و تشخیص بهموقع این موضوع، اثرات آموزشی مثبت دیگری را نیز به همراه دارد و کودک را از پذیرش مسؤولیت افراطی که گاه بهطور اضمحلالی در جهت کمالگرایی یا خودفراموشی هم پیش میرود، بر حذر میدارد.