اینجا هنوز "سامسونت" برو بیا دارد!
کیف سامسونت زمانی برای خودش برو بیایی داشت، افراد خاصی این کیف را دست میگرفتند و داشتن یک کیف سامسونت خود به خود نشان دهنده پایگاه و سطح اجتماعی یک فرد بود.
آن وقتها مثل حالا نبود که با دیدن چند کیف سامسونت روی یک میز تعجب کنی و بعد بزنی روی شانه بغل دستیات که یعنی؛ «ببین اینجا هنوز سامسونت برو بیا دارد.» آن وقتها فقط کافی بود، سرت را بچرخانی تا یک نفر را ببینی که با کیف سامسونتی در دست گوشهای ایستاده، نشسته یا دارد راه میرود. توی اتوبوس، وسط دانشگاه یا توی خیابان فرقی نمیکرد، مهم کیفهای سامسونت بود که همه جا حضور داشت. اصلا رد پایش را میشد همه جا دید از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی گرفته تا خاطرات زنده یاد سعدی افشار پیر هنر سیاه بازی ایرانی. بحث به مسائل جاسوسی هم که میرسید باز سر و کله کیف سامسونت پیدا میشد؛ ««یک شب بچههای حفاظت اطلاعات در جلوی ستاد نیروی هوایی، کشمیری را با یک کیف سامسونت گرفته بودند که محتوی اسناد فوق سری سیا بود.»(خاطرات مرحوم سید رضا زواره ای حقوقدان و عضو اسبق شورای نگهبان) حالا اما از این خبرها نیست، نه محصلی پیدا میشود که برای رفتن به دبیرستان، پایش را توی یک کفش کند و بگوید:« کیف سامسونت میخواهم.» و نه دانشجویی هست که به محض قبولی در دانشگاه، بلافاصله سر از یک مغازه کیف فروشی در بیاورد. کولهها خیلی وقت است که جای سامسونتها را گرفتهاند، کولههایی که راحت روی دوش میافتند و هیچ مزاحمتی برای صاحبشان ندارند.
با این حال اما هنوز هم سامسونتها برای قشری از جامعه جایگاه خودشان را دارند و آنقدر وجودشان لازم است که نگو و نپرس، کجا؟ کی؟ با ما به بندر عباس بیایید تا ببییند هنوز هم این کیفهای مکعبی شکل چه برو بیایی دارند. خلیج فارس، کشتی، سامسونت اگر به بندرعباس بروید و قصد داشته باشید که فقط در این شهر چرخی بزنید و از جاذبههای تاریخی و طبیعیاش دیدن کنید، احتمالا خیلی چیزها نظر شما را جلب میکند، از حمام گله داری و عمارت کلاه فرهنگی گرفته تا معبد هندوها و مسجد دلگشا. اهل بازار و خرید هم که باشید هم مجتمعهای تجاری مدرن در این شهر هست و هم بازاری سنتی که در آن از شیر مرغ پیدا میشود تا جان آدمیزاد. در این شهر بندری که ارتفاع کمی از سطح دریا دارد (بین5متر تا 0.6 متر) مثل سایر شهرها کیف سامسونت جایش را به کولهها داده است، کولههایی که هم روی دوش دختران دیده میشوند و هم روی دوش پسران.
اما اگر سفر شما هم مثل سفر ما کاری باشد و حدود ۳۰ کیلومتر از بندرعباس دور شوید و قدم به محوطه گمرک شهید رجایی بگذارید، آن وقت احساس میکنید که در یکی از روزهای دهه ۷۰ شمسی وارد دانشگاه تهران شدهاید؛ چون اینجا تا چشم کار میکند کیف سامسونت هست. انواع و اقسام، از سامسونتهای جمع و جور و مکعبی شکل با پوسته صاف گرفته تا کیفهایی با قوسهایی در طرفین و پوستهای برجسته. البته در بین سامسونت ها یف های دیگر هم دیده می شود اما غلبه همچنان با سامسونت های سنگین و چشم نواز است. ورود یا خروج سالن اصلی گمرک در طول یک روز کاری همیشه پر است از مراجعینی که اکثر آنها با کیف سامسونت به این مکان میآیند تا امورات مربوط به ترانزیت، صادرات و واردات کالا را انجام دهند. وارد این سالن که میشوی بیش از هرچیز کیفهای سامسونت به چشم میخورد، کیفهایی که همه جا هستند، از روی فایل های میز مانندی که وسط سالن قرار دارند، گرفته تا گوشه و کنار باجهها. صاحبان این کیفها هم کسانی هستند که کارشان ترخیص کالا ست. ۱۰ دقیقه که در این سالن مربع شکل بچرخی انواع و اقسام گویشها را میشنوی، از گویش بندرعباسی که ویژگیهای کهن زبان فارسی را حفظ کرده تا لهجههای شمالی و زبانهای آذری و کردی، غلبه اما با زبان ترکی و گویشهای شمالی است. خیلی از آنها سال هاست که از شهر و دیار خود آمدهاند و در بندرعباس ساکن شدهاند تا کار ترخیص کالاها را انجام دهند، آنها نماینده مالکان کالاهای وارداتی یا صادراتی هستند که به نیابت از آنها کارهای گمرکی را در گمرک شهید رجایی انجام میدهند. در این گمرک هم تا دلتان بخواهد کالا وارد میشود و خارج میشود، این گمرک که بیش از ۴۰۰ پرسنل دارد امورات مربوط به واردات بیش از ۵۰ درصد کالاهایی را انجام می دهد که به گوشه و کنار ایران میروند. شاید به همین خاطر است که در یک روز کاری هیچوقت این اتاق مربع شکل که باز سازی شده وتر و تمیز است، هیچ وقت خالی نمیشود. اما چرا سامسونت بین این قشر از جامعه هنوز اینقدر طرفدار دارد؟ جای امن اسناد در کیفش را باز میکند، با دستش اشاره میکند به اسنادی که توی کیف هست، بعد لبخندی میزند و میگوید: «این کیفها از همه چی برای ما بهتر است، اسناد و مدارکمان را توی آن میگذاریم، درش را میبندیم میگذاریم اینجا (لبه میز را نشان میدهد) و میروم دنبال کارها.» بچه اطراف تبریز است و با لهجه شیرین آذری صحبت میکند، هشت سال است که به بندرعباس آمده و در این شهر زندگی میکند و زن و بچه هم دارد، کارش را خوب بلد است، در حوزه واردات کار میکند، یک کیف سامسونت مشکی دارد که در آن اسناد مربوط به کالاهای مختلف را نگه میدارد. درست مثل آدمهای دیگری که گوشه و کنار سالن نشسته یا ایستادهاند. تعجب مرا که میبیند میگوید: «جای کیفها اینجا امن است، هر کس کیفش یک جایی دارد، مثلا جای کیف من اینجا لبه این میز است.» این را که میگوید تازه میفهمم کیفهایی که گوشه و کنار سالن رها شدهاند، بینظمیشان ظاهری است، چون هر کس میداند که جای کیفش کجاست؟ سامسونتهای سنگین و دست و پاگیر اینجا دیگر زیاد جلوی دست و پای صاحبشان را نمیگیرند، چون هر کدام در گوشهای از سالن آرام میگیرند تا صاحبش، کارش تمام شود و کیف را به قصد برگشت به خانه از سر جایش بردارد.
در این سالن البته جدا از سامسونت کیفهای دیگری هم دیده میشود، کیفهای چرمی مکعبی شکلی که مثل سامسونتها قفل رمز دار دارند. این کیفها که زمانی مدام جلو چشم آدم رژه میرفتند و تویشان فقط پر میشد از کتاب و جزوه و دفتر و خودکار، اینجا اما شان و جایگاه دیگری داردند، در دل این کیفها اسناد و مدارک کالاهایی هست که ارزش ریالی آن هاگاه سر به فلک میزند، به همین خاطر اینجا نمیشود اسنادت را توی یک کوله بگذاری و راه بیفتی از این باجه به آن باجه؛ «توی این سامسونتها، کاغذها تا نمیشوند، کاغذی سندی هم اگر لاک و مهر داشته باشد، (اسناد مربوط به ترانزیت کالا را نشان میدهد) اتفاقی برایش نمیافتد، جایشان هم امن است، اما اگر مثل شما کوله داشته باشیم یکبار که بیایم و برویم فاتحه این اسناد خوانده میشود.» اینها را ترخیص کاری میگوید که صورت سیه چردهای دارد و بندعباسی است. جدود ۳۰ سالی سن دارد و هنوز ازدوج نکرده. او هم کارش واردات است، چون معتقد است که در حوزه واردات بیشتر میتواند در آمد داشته باشد تا صادرات. اینجا همه چیز وارد میشود، از آهن و ماشین و مواد اولیه گرفته تا بنزین و گندم و برنج و... کارمندان گمرک هم معمولا وقت سر خاراندن ندارند، روزانه باید به حدود ۳۵۰ اظهارنامه رسیدگی کنند و در چند ماه اخیر هم توانشان را گذاشتهاند تا زمان ماندگاری کالاها را در این گمرک کمتر و کمتر کنند. همه این کالاها هم اسناد و مدارکی دارند که جایشان در سامسونتهایی است که به ظاهر در گووشه و کنار سالن رها شدهاند، اما هم جای خودشان امن است و هم اسناد داخل شان. سامسونتها اینجا بیش از هر کیف دیگری کاربرد دارند، برخلاف دانشگاه و مدرسه و دست ویزیتورها که زمانی فقط برای پز دادن استفاده می شدند. وسیله کار نه پز کیف سامسونت زمانی برای خودش برو بیایی داشت، افراد خاصی این کیف را دست میگرفتند و داشتن یک کیف سامسونت خود به خود نشان دهنده پایگاه و سطح اجتماعی یک فرد بود. زنده یاد سعدی افشار سیاه باز پیشکسوت ایران در کتاب خاطراتش، روایتی را بازگو میکند که در آن میتوان به اهمیت کیف سامسونت در دهههای گذشته پی برد، او میگوید که یک روز برای یافتن سوژه مناسب که بتواند از آن در تئاتر رو حوضی استفاده کند به همراه دوستانش به تیمارستان امین آباد تهران میروند و «یکی از دوستانم که تحصیل کرده بود با کیف سامسونتی در دست آمده بود، نزدیک در ورودی ناگهان یک نفر به سمت ما دوید و مقابلمان ایستاد و گفت: آقایان خواهش میکنم، نروید. با خواهش و تمنا ما را برگرداند. در ادامه او گفت شما را به خدا قسم میدهم که به حرفهایم گوش کنید، من دیوانه نیستم و برایم پاپوش درست کردهاند. شما را به خدا یک نفر به صجبتهای من گوش کند. بعد سرش را چرخاند به سمت همان دوستمان که کیف سامسونت دستش بود. گفت که آقا از قیافهات و این کیفت معلوم است که شخص مهمی هستی.»(عالیجناب سیاه، نشر قطره) اهمیت کیف سامسونت به همین جا ختم نمیشود، مثلا فردی به نام محمد رضا کلاهی که از اعضای گروهک منافقین بوده و عامل بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی است همیشه کیف سامسونت دست میگرفته. حجت الاسلام محمدی ری شهری اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاطرات خود به این مساله اشاره میکند؛ «وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل مینموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار میگرفت. » کیف سامسونت در تاریخ ورزش ایران هم نقش داشته و می شود ردپای آن را در این حوزه هم دید، منوچهر مقصودی نایب رئیس فدراسیون بوکس چند ماه پیش در گفتوگو با یکی از خبرگزاریهای رسمی گفته بود که «ما روزی که [مسئولیت] فدراسیون را بر عهده گرفتیم با یک کیف سامسونت آمدیم و فدراسیون را ساختیم و و تمام هزینهها را ناطق نوری [رئیس فدراسیون] تا به امروز پرداخت کرده است.» اهمیت سامسونتها باعث شد تا از در دهه ۷۰ این کیف مشتریان پر و پا قرصی پیدا کند، کسانی که شاید نیاز چندانی به داشتن یک کیف سامسونت نداشتند، اما برای پز دادن هم که شده بود سعی میکردند یک کیف سامسونت تهیه کنند دست بگیرند و تا نشان بدهند که آدم مهمی هستند، این مساله تا آنجا پیش رفت که کم کم کیف سامسونت شد همراه همیشگی دانشجویان و دانش آموزان دبیرستانی. در این وضعیت به تدریج سرو کله کیف سامسونت در صفحه حوادث روزنامهها هم پیدا شد، آنجا که خبر از کلاهبرداری بود و کسی میخواست در نقش پزشک یا آدم ثروتنمدی فرو رود و شیادی کند، باز وسیله همراهش کیف سامسونت بود. این مساله البته هنوز هم در برخی از خبرهای حوادث نمود دارد، مثل خبری که چندی پیش روزنامه خراسان به نقل از رئیس پلیس آگاهی پایتخت منتشر کرد: «حدود یک ماه پیش مردی که با پوشیدن لباسهای شیک و زدن عینک آفتابی و به همراه داشتن کیف سامسونت، خود را داروساز و استاد دانشگاه معرفی میکرد، دستگیر شد.» حمل سامسونت وتب بردن و آوردن آن چون برای بخش عمدهای از مصرف کنندگان این کالا جنبه کاربردی نداشت، پس ازچند سال فروکش کرد و منحصر شد به کسانی که داشتن سامسونت برای آنها ضروری بود. مثل ترخیص کاران کالا که در بندعباس فعالیت میکنند و همچنان این کیف بخش جدایی ناپذیری از کار و حرفه آن هاست. کیفی که به راحتی نمیتوانند جای آن را با کیف دیگری عوض کنند. اینجا هنوز برای سامسونتها جا هست.