آیا آمریکا از خاورمیانه بینیاز است؟
دونالد ترامپ، رییسجمهور ایالات متحده علاقهمند است هنگامی که در یک جمع سخنرانی میکند همه را به وجد آورد، برای او شعار دهند و اصلا مهم نیست چه میگوید. او اصراری به سخنرانی با جملههای طولانی در میان هواداران ندارد.
بیشتر دوست دارد تا سخنانی کوتاه بگوید تا طرفدارانش با او همراهی کنند. او سهشنبه شب در جمع هواداران خود در پنسیلوانیا حاضر شد و از همان ابتدا سعی کرد تا از دستاوردهای خود به نحوی تعریف کند که همه افراد حاضر در این گردهمایی او را تشویق کنند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، ترامپ گفت که دولت وی در حال احیای بزرگی در تولید امریکا و همچنین استقلال این کشور در بخش انرژی است. او گفت: ما دیگر هیچ نیازی به خاورمیانه نداریم. او گفت: کارگران ستون فقرات این کشور هستند و با این جمله بود که صدای امریکا، امریکا از زبان حاضران در این گردهمایی شنیده شد.
اما سوال اصلی اینجاست که آیا امریکا دیگر به خاورمیانه نیازی ندارد. نکته اینجاست که اگر بخواهیم از یک جنبه و به لحاظ انرژی نگاه کنیم، امریکا شاید از لحاظ نفت خودکفا شده باشد که البته این موضوع هنوز جای سوال دارد. اما چشمانداز و نگاه استراتژیک امریکا تنها معطوف به خود است یا متحدان را نیز در بر میگیرد؟ آیا امریکا تنها نیازمند نفت خاورمیانه است؟ آیا سشایر متحدان امریکا که به لحاظ استراتژیک اهمیت بالایی برای این کشور دارند بدون نیاز از نفت خاورمیانه هستند و امریکا میتواند نیاز نفت این کشورها را تامین کند؟
واقعیت آن است که امریکا نمیتواند تنها چهاردیواری خود را ببیند و بگوید دیگر به خاورمیانه نیازی ندارد. امریکا با نهایت توان تولید نفت تا چه حد میتواند نیاز خود را بر طرف کند. اگر همین امروز را نگاه کنیم، امریکا با حداکثر توان روزانه حدود 12.3 میلیون بشکه نفت تولید میکند که قصد صادرات نیز دارد و در طرف مقابل نیز روزانه حدود 20 میلیون بشکه نفت مصرف دارد. این نشان میدهد حتی حرف ترامپ در خصوص نیاز به نفت هنوز صادق نیست و نمیتوان به طور قطع امریکا را بینیاز از خاورمیانه دانست. حتی امریکاییها این توان را ندارند که نفت خود را به صورت کامل تامین کنند، چه رسد به اینکه بخواهند سایر متحدان را نیز از نفت خاورمیانه بینیاز کنند. طبق آمار سال 2018 امریکا حدود 10 میلیون بشکه نفت خام به همراه میعانات گازی به صورت روزنامه وارد کرده است که 16 درصد آن از طریق کشورهای حاشیه خلیج فارس تامین شده است. در ضمن اگر بگوییم امریکا تنها بخواهد خود را ببیند در بهترین شرایط میتواند نیاز خود را تامین کند و دیگر نمیتواند اقدامی قابل توجه در خصوص سایر متحدان انجام دهد و باید آنها نیز به شکل جداگانه به دنبال تامین انرژی و همچنین به دنبال امنیت انتقال انرژی به کشور خود باشند.
اما اگر از بعد دیگر بخواهیم به موضوع سخنرانی ترامپ بپردازیم آیا بینیازی امریکا از خاورمیانه تنها معطوف به تامین انرژی است؟ واقعیت آن است که امریکا چه بخواهد چه نخواهد در مقطع کنونی به خاورمیانه نیاز دارد. شاید تنها موضوع مربوط به بحث انرژی نیست بلکه این امنیت منطقه است که امریکا بیش از انرژی و نفت به آن نیاز دارد.
مارکو کارنلوس دیپلمات سابق ایتالیایی در مقاله اخیر خود در میدل ایستای مقالهای را تحت این عنوان نوشته است که چرا ما به معماری امنیتی خاورمیانه نیاز داریم؟ او مینویسد، اوضاع تنشزا در خلیج فارس باعث میشود فضا به سمت یک درگیری بزرگ سوق پیدا کند. از خروج امریکا از برجام و سیاست حداکثری فشار امریکا علیه ایران گرفته تا توقیف نفتکشها و سرنگونی هواپیمای بدون سرنشین امریکا میتواند خاورمیانه را با واکنشهای گستردهای مواجه کند.
حدود یک قرن پیش مشابه چنین شرایطی در اروپا این منطقه را به جنگ جهانی اول سوق داد. در آن دوران به مانند امروز نیز هیچ کس ادعا نمیکرد که جنگ میخواهد. همه به توانایی خود در مدیریت تنش اطمینان داشتند اما با این وجود یک درگیری فاجعهبار رخ داد و با توجه به خلق و خوی رهبران کنونی جهان تصویر پیش روی آینده تاریک به نظر میرسد.
کارنلوس معتقد است بحران کنونی خلیج فارس حاصل یک تقابل گستردهتر است که دهها سال است منطقه خاورمیانه را دربرگرفته است. با این حال یک فرض کاملا اشتباه وجود دارد که رفتارهای ایران در منطقه باعث اصطکاک مداوم در منطقه بوده است و معتقدند که امنیت و ثبات واقعی منطقه تا زمان عقبنشینی کامل ایران از مواضعش در منطقه امکانپذیر نخواهد بود.
اما واقعیت آن است که متحد اصلی ایالات متحده در خلیج فارس یعنی عربستان سعودی جنگ ویرانگرانه را در یمن آغاز کرد، کشور همسایه خود قطر را تحت محاصره قرار داد، نخست وزیر لبنان را گروگان گرفت، روزنامهنگار مخالف خود جمال خاشقچی را کشت و نسبت به اقدامات اسراییل در راستای مورد هدف قرار دادن مواضع ایران در سوریه ابراز خرسندی میکند.
او در ادامه مینویسد، امریکا هماکنون سه سیاست متفاوت را در قبال ایران دنبال میکند، اولا رییسجمهور ترامپ ظاهرا قصد دارد با اعمال تحریمهای شدید که میتواند دو کشور را به جنگ نزدیک کند دوباره به یک توافق هستهای جدید با ایران دست پیدا کند. اما در سوی دیگر وزیرخارجه مایک پمپئو قصد دارد رفتار ایران را از طریق اجرای یک برنامه 12بندی تغییر دهد و سوم جان بولتون مشاور امنیت ملی ترامپ از این سیاستها به علاوه تغییر رژیم در ایران نیز حمایت میکند.
در حال حاضر مشکل اصلی این است که دیگر یک روند منظم در واشنگتن برای تدوین و اجرای سیاستها وجود ندارد و همانطور که گری سیک بیان کرده سیاست ایالات متحده در مورد ایران باعث سرگیجه شده است. اما واقعیت آن است که این سیاست گیجکننده تنها مربوط به ایران نیست بلکه امریکا یک سیاست گیجکننده نسبت به منطقه دارد. چندی پیش دونالد ترامپ بیان کرد هرکسی نفت خود را از خلیج فارس تامین میکند باید امنیت آن را نیز خودش تامین کند که این موضوع خطاب به چینیها بود. اما به نظر میرسد امریکاییها نمیدانند چه امتیازی را به چین میدهند و پکن را وارد یک بازی بزرگتر میکنند که به رقیب اصلی این سالهای امریکا میدان بزرگتری برای بازی میدهد. امریکا اگر بخواهد بزرگ باشد، نه میتواند از خاورمیانه بینیاز باشد نه متحدان؛ پس صحبت از بینیازی بیش از یک شعار انتخاباتی برای ترامپ نخواهد بود. اگر بینیازی کامل است پس همین فردا امریکا میتواند همه نیروهای خودرا از خاورمیانه خارج کند. امتحان آن ساده است و باید دید چه کسی از این موضوع بیشترین آسیب را میبیند.