ترافیک مستضعفین
«وسیم» دوان دوان به سمت خانههای روستا میدود. خنده از لبش نمیافتد. دخترها و پسرهای قد و نیم قد هم از پیاش میآیند. دختری که پیراهن سوزن دوزی شده زرد رنگی به تن دارد در گامهای آخر از همه جلو میافتد و خودش را به ما میرساند تا زودتر از بقیه راز آن دویدن پرهیجان را برملا کند: «وسیم داشت شنا میکرد، گاندو میخواست دستش را بگیره ولی در رفت.» دستهجمعی میخندند. برق پیروزی را میتوان در چشمهای «وسیم» دید.
به گزارش اقتصادآنلاین، اعتماد نوشت: درست مثل سربازی که موفق شده باشد «به فرموده» فرماندهاش عمل کند و از پس ماموریتی سخت برآید. یا مثل کشتیگیری که حریفی چغر را به زمین زده و سراغ مربیاش آمده تا پاداش بگیرد. همین ده دقیقه پیش میتوانست اتفاقی بیفتد که نام «وسیم» را هم در کنار «حوا رییسی» و «زکریا چرخ» قرار دهد اما به قول یکی از اهالی روستای «کهیر برز» خدا به او رحم کرد. هیجان بچهها فروکش کرده و حالا میشود ماجرا را از زبان «وسیم» شنید.
- از گاندوها نمیترسی؟
نه گاندو که با ما کاری نداره آقا. من داشتم شنا میکردم اومد از کنار ما رد شد.
- همیشه توی برکه شنا میکنی؟
ما اونجا باغ داریم.
- چند سال داری؟
نمیدونم
- مدرسه میری؟
نه نمیرم.
- چرا مدرسه نمیری؟ چند تا خواهر و برادرید؟
یکی از دخترها به جای «وسیم» جواب میدهد: چون «سجل» نداره. 2 تا برادر و 5 تا خواهرند.
- هیچ کدومتون «سجل» ندارید؟
«وسیم» به ما خیره شده و انگار که هیچ واژهای را در جهان ذهنیاش نمییابد تا به این سوالهای ساده جواب بدهد. دوباره همان دختر جواب میدهد: نه آقا ندارند. یارانه نمیگیرند. پدرشان اسمشان را نوشته که اداره «سجل» بده. هنوز خبری نیست و بعد همگی خداحافظی میکنند و میروند.
وسیم تنها کودکی نیست که نتوانسته سر کلاس درس بنشیند. او تنها کودکی هم نیست که تنها تفریحش شنا و آببازی در برکههاست. این را یکی از اهالی جوان روستا به ما یادآوری میکند ولی دوست ندارد که نامش در گزارش بیاید: «بچههای ما که تفریحی ندارن یا باید همراه ما به باغ بیان یا باید شنا و آببازی کنن. دو، سه برج هست که بچهها میتونن آببازی کنن. قبلا که خشکسالی بود اصلا خبری از آب نبود که کسی آببازی کنه. سد پیشین که سر ریز کرد توی برکه زیر پل هم آب جمع شد. بچهها هم میرن تفریح. شما بگو چه کار کنن؟» «زکریا چرخ» یکی از بچههای همین روستاست که خبر حمله گاندو به او خبرساز شده است. گاندو به پای زکریا آسیب زده بود اما اهالی روستا خیلی زود او را از دهان تمساح بیرون کشیده بودند. قبل از زکریا، «حوا رییسی» دختر ده ساله اهل روستای «مولاآباد کشاری» دیگر کودکی است که اسیر خشم گاندو شد و یک دستش را هم از دست داد و حالا باید با یک دست روزگار بگذراند.
خسارت ما را کی میده؟
نور ملایمی از پنجره اتاق به داخل میتابد و با نور کم جان تنها لامپ اتاق ترکیب میشود. به این ترتیب تاریکی اتاق قابل تحمل شده است. روی زمین یک موکت پهن است و روی موکت یک روفرشی نازک گلدار و روی روفرشی یک پتوی نازک پهن شده تا «زکریا» روی آن دراز بکشد. زکریا با قامت نحیفش دراز کشیده و به سقف نگاه میکند. شلوارک به پا دارد و رد زخم به جا مانده از حمله گاندو بالای زانویش دیده میشود. روی یکی از دیوار یک ساعت دیواری، یک تقویم دیواری و تابلوی عکس یک مرد در فاصلهای اندک از هم نصب شده است. آن مرد «ولید» نام دارد. ولید رفته چابهار تا به وضع پایش رسیدگی کند. ولید بنای ماهری «بود.» اما چند سال پیش وقتی که برای کاری شخصی به شهر «راسک» رفته بود با یک خودروی نظامی تصادف کرد: «دکترها پای ولید را عمل کردند. پلاتین گذاشتن تو پاش.» حالا مدتی است که او پلاتین را درآورده و برای همین در خانه نیست. در غیاب ولید، «گلافروز» از ما میزبانی میکند. «گلافروز» مادر زکریا خیلی خلاصه ماجرای حمله گاندو را تشریح میکند: «ما آن طرف رودخانه باغ داریم. پسرم رفته بود باغ اونجا یکی از گاندوهای برکه بهش حمله کرد. اهالی محل خبردار شدن و اومدن نجاتش دادن.» یکی از حاضران میپرسد پس اینکه گفته بودند پسر شما برای برداشتن آب کنار برکه رفته بوده، صحت ندارد؟ «گلافروز» هم بلافاصله جواب میدهد: «نه چند ماهه در لولههای روستا آب آمده خدا را شکر.» حسین چرخ عموی زکریا توضیح گلافروز را تکمیل میکند: «چهار سالی میشود که در روستا لولهکشی داریم ولی در زمان خشکسالی در لولهها آب نمیآمد و از هوتک آب برمیداشتیم. الان سومین برج است که لولهها آب دارند الحمدلله.» چاه روستا پر آب شده، آب از طریق موتور پمپ به حوض بزرگی میریزد و از آنجا به خانهها میآید. وضعیتی که خوشحالکننده است و موجب امیدواری اهالی روستا شده هر چند که آقای رییسی یکی از اهالی روستا ادامه این شادی را مشروط به این میداند که «امور آب بگذارد آب سد به پایین دست برسد و رحمت خدا هم شامل حال ما شود.» عبدالرحمان پدربزرگ زکریا هم با محاسنی بلند و قامتی خمیده در اتاق حاضر است. از چهرهاش میتوان حدس زد که نزدیک به هشتاد سال سن دارد. او از زمانهای قدیم میگوید که گاندوها در سراسر رودخانه سرباز زندگی میکردند و کاری به محلیها نداشتند اما حالا مدتی است که گاندوها سر و کلهشان در زندگی مردم پیدا شده. «حسین چرخ» حرفهای پدرش را از بلوچی به فارسی ترجمه میکند: «پدرم میگه یک روز که برای چیدن علف رفته بوده گاندو بهش حمله کرده و پهلویش را گرفته ولی زود در رفته.» جز «زکریا» همگی میخندند. عبدالرحمان برای حاضران تعریف میکند که گاندوها بعد از ساخته شدن سد پیشین و آمدن خشکسالی در همه جای دشت پخش شدهاند و بهتر است «اداره محیط زیست» آنها را در چند برکه مشخص جمعآوری و نگهداری کند. پدربزرگ زکریا صحبتهایش را با یک سوال تمام میکند: «آقا خسارت این پسر چی میشه؟ کی خسارت میده؟» «حسین چرخ» هم مثل ولید برادرش شغلش «بنایی» است. به گفته او چون برادرش نمیتواند کار کند پس بهتر است دولت هر چه زودتر به آنها کمک کند تا این خانواده بتوانند از پس خرج زندگیشان بر بیایند. شغل اغلب مردم روستا کشاورزی است. تعدادی از جوانها هم به شغل تعمیرکاری ماشین مشغولند. به گفته یکی از اهالی محل آنها زیرنظر استاد «رضایی» این شغل را فرا گرفتهاند. «عمر» یکی از اهالی محل وضعیت کسب و کار مردم را اینگونه توصیف میکند: «هفتاد، هشتاد نفر مشغول تعمیرکاری ماشین هستند. عدهای هم مشغول کشاورزیاند. موز، لیموترش، فلفل و بادمجان محصولات اینجاست. ترسالی که شد نخلهای خرما هم دوباره جان گرفت. هر کسی 10 تا 20 تا نخل دارد. بعضی جوانها با یارانه زندگی میکنند. بعضیها هم به تریاک و شیشه و چیتا معتادند. چهار، پنج نفر هم در کار سوخت هستند.»
خانه گاندوها
«کهیر برز» یکی از روستاهای دهستان «باهو کلات» از توابع شهرستان چابهار است. یکی از مناطقی که از گذشتهای دور تا امروز محل زیست تمساح پوزه کوتاه ایرانی یا همان «گاندو» است. پایگاه حفاظت درگس هم در همین منطقه قرار دارد و در آن چند راس گاندو نگهداری میشوند. برابر آمار اعلام شده از سوی سازمان حفاظت محیط زیست، 2 محیطبان 465 هزار هکتار را حفاظت میکنند. پیش از این اشرفعلی حسینی، رییس اداره حفاظت محیط زیست چابهار گفته بود که این تعداد محیطبان کافی نیست. بر اساس اعلام اداره حفاظت محیطزیست شهرستان چابهار حدود 400 تا 500 عدد تمساح پوزه کوتاه در زیستگاه حفاظت شده «گاندو» باهو کلات چابهار زیست میکنند. حالا تغییرات اکوسیستم منطقه موجب شده تا گاندوها که سالهای سال است در کنار بلوچها زیستی مسالمتآمیز داشتهاند، خبرساز شوند و برخی اهالی محل نگران شوند. نگرانی بزرگتر اما این است که مردم و محیط زیست از آنچه «توسعه درونزا» خوانده میشود دور بمانند و عدهای بخواهند با تصویری مرکزگرا برای آنها تصمیم بگیرند. مسیری که به بیراهه میرود. این منطقه در سال 1349 به عنوان منطقه حفاظت شده برگزیده شده است. از آن روز تاکنون برای توسعه مبتنی بر ویژگیهای بومی چه استراتژی در پیش گرفته شده و چه خطاهایی شده و چه نتایجی در پی داشته؟ این سوالات جواب مفصل و دقیق میخواهند.