انستیتو پاستور؛ از "فرمانفرما" تا پروفسور "بالتازار" +تصاویر
از انستیتو پاستور و نامهای بزرگی که با آن پیوند خورده، چه میدانید؟ از پیشرفتهای علمی که بهواسطه این موسسه رقم خورده و جان انسانهای فراوانی را نجات داده،چقدر اطلاع دارید؟حالا که انستیتو پاستور راه زیادی تا 100 سالگی ندارد،بیایید با خاطراتی خاص،تاریخچه این مرکز تحقیقاتی مهم را مرور کنیم.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فارس، از روزهایی که پای احمد شاه قاجار در سفر اروپاییاش به فرانسه باز شد و در یکی از روزهای آن سیاحت - شاید به تدبیر «محمد حسن لقمان ادهم»(حکیمالدوله)، پزشک مخصوص دربار- گذرش به انستیتو پاستور افتاد، 100 سال میگذرد. در آن بازدید، فعالیت آزمایشگاهها و بخشهای تهیه سرم و واکسن این موسسه، چشم شاه ناکام قاجار را گرفت و همانجا به دکتر حکیمالدوله دستور داد مؤسسه مشابهی در ایران تأسیس شود. بعد از آن بود که یک هئیت از ایران در آبان ماه 1298 به فرانسه سفر کرد و در ملاقات با دکتر «امیل رو»، رئیس وقت انستیتو پاستور، مقدمات تأسیس انستیتو پاستور ایران را فراهم کرد.
انتشار خبر راهاندازی «موزه انستیتو پاستور» در آینده نزدیک و در آستانه 100 سالگی این موسسه، بهانهای شد برای مرور تاریخچه شکلگیری این مرکز علمی و تحقیقاتی مهم کشور و بازخوانی ماجرای چهرههای برجسته مرتبط با آن.
قحطی ایران در سال1296 تا 1298
موسسه علمی درمانی، دستاورد جانبی کنفرانس صلح
آن روزها یک سالی از جنگ جهانی اول میگذشت اما جامعه ایران هنوز از زیر بار قحطی و بیماری و باقی سوغاتهای شوم لشکرکشی نظامیان خارجی کمر راست نکردهبود. بر همین اساس برقراری روابط علمی، پزشکی و تحقیقاتی با کشور فرانسه میتوانست مرهمی بر موج شیوع بیماریهای واگیردار در کشور بگذارد و به گسترش بهداشت و سلامت در جامعه کمک کند. اینطور بود که دولت ایران از فرصت کنفرانس صلح پاریس در سال 1298 استفاده کرد و مأموریت مذاکره با مسئولان انستیتو پاستور را برعهده هیئت نمایندگی سیاسی خود گذاشت که برای شرکت در این کنفرانس عازم پاریس بود.
انستیتو پاستور فرانسه هم سفر هیئت نمایندگی ایران را بیپاسخ نگذاشت و مدتی بعد، پروفسور «رنه لگرو» را به ایران فرستاد. او هم در دیدار با وزیر امور خارجه وقت ایران موافقتنامهای امضا کرد که براساس آن مقرر شد یک موسسه علمی و بهداشتی به نام انستیتو پاستور ایران تأسیس شود.
عبدالحسین میرزا فرمانفرما
«فرمانفرما» نبود، پاستور هم نبود
این تحولات، مقارن نخستوزیری «عبدالحسین میرزا فرمانفرما» رقم خورد و او اولین قدم عملی را برای راهاندازی موسسه تحقیقاتی و آموزشی موردنظر ایران و فرانسه برداشت. آقای نخستوزیر قطعه زمینی به مساحت ۲٫۲ هکتار از اموال شخصیاش را برای این منظور وقف کرد و ساختمان مرکزی انستیتو پاستور در سال 1299 بر روی همان زمین بنا شد.
نقشآفرینی فرمانفرما در شکلگیری انستیتو پاستور آنقدر پررنگ بوده که به اعتقاد برخی ازجمله «نصرالله حدادی»، نویسنده و تهرانشناس، اساساً این اتفاق مهم را فقط باید نتیجه تدبیر و تلاش او دانست: «احمدشاه قاجار، نقشی در ایجاد انستیتو پاستور نداشت. اساساً پادشاهان قاجار توجهی به مسئله بهداشت جامعه نداشتند و دولتهایی هم که سر کار میآمدند، آنقدر عمر نمیکردند که بتوانند اقدام اثرگذاری در این زمینه انجام دهند.
عبدالحسین میرزا فرمانفرما در کنار خواهرش، نجم السلطنه
در ماجرای ساخت انستیتو پاستور هم این عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود که نقش محوری را برعهده داشت. او که ثروت فراوان و املاک متعددی داشت، با وقف زمینی از املاک شخصیاش، بانی ساخت این موسسه شد. «ملک تاج خانم نجمالسلطنه»، خواهر فرمانفرما و مادر دکتر مصدق هم در زمینه گسترش بهداشت و درمان فعال بود و تا آخرین قران داراییاش را صرف ساخت بیمارستان «نجمیه» کرد.»
حدادی با اشاره به وضعیت بغرنج تهرانِ آن روزها بهلحاظ بهداشتی، ادامه میدهد: «در آن مقطع بعد از جنگ جهانی اول، آب تهران بهطور وحشتناکی آلوده بود. پولدارها تابستانها میتوانستند از تهران فرار کنند و به مناطق خوش آبوهوا بروند و از آب سالم بهرهمند شوند اما سهم اغلب مردم، آب آلوده و انواع بیماریهای ناشی از آن بود. این موج بیماری که تا زمان لولهکشی آب تهران ادامهداشت، حتی دامن چهرههای سرشناس آن دوران ازجمله «پروین اعتصامی» را هم گرفت. پروین در اثر بیماری حصبه از دنیا رفت و منشأ بیماری حصبه هم فقط آب آلوده است. در چنین شرایطی بود که فرمانفرما برای جلوگیری از گسترش بیماریهای واگیردار مانند وبا و دیفتری و کمک به تأمین بهداشت و سلامت جامعه، همتش را برای ساخت انستیتو پاستور بهکار گرفت.»
وقف خاص آقای نخستوزیر برای سلامت جامعه
وقفنامه زمینهایی که پایه تأسیس انستیتو پاستور شد، یکی از سندهای جالبتوجه باقیمانده از دوران قاجار محسوب میشود. فرمانفرما درباره چرایی چاپ عمومی این وقفنامه اینطور نوشته: «نظر باینکه وزارت جلیله مالیه نسخ متعدد در وقفنامه مؤسسه پاستور خواستهاند و برای وزارت اوقاف و اداره محترم صحیه نیز لازم بود، لذا وقفنامه را بطبع رساندم.»
در بخشی از این وقفنامه میخوانیم:
«چون در این عصر اخیر که قرن چهاردهم هجری است، بعض امراض مسریهٔ مزمنه در خطهٔ ایران خاصه طهران شیوع یافته که غالباً علاج آنها بوسیلهٔ تزریق و برای مواد تزریقیه محتاج بخارجه و شدت احتیاج بآن اهالی را دوچار مشکلات کرده و بسا باشد که در بعض اوقات دسترس بآن نباشد یا کمیاب و قلیل الوجود باشد که معالج بمضیقه و مریض بمخاطراتی افتد که ضعف العلاج و بالاخره منجر بتلفات و هلاکت نفوس شود، عبدالحسین میرزا فرمانفرما محض رفع احتیاج اهالی این آب و خاک و تسهیل امر آنها در فراهم شدن وسائل علاجیه، نخستین کسی بود که تصمیم فرمود و همت گماشت که طبعاً لمرضات الله تا یکدرجه اسباب آسایش عمومی و وسائل علاجیهٔ آنان را در همین پایتخت فراهم نماید که با قرب الوسائل معالجه شوند و این اثر خیر در صفحه روزگار از ایشان به یادگار بماند که ذخیرهٔ اخرویهٔ ایشان گردد.
و مقدمه با هیئت دولت در این موضوع مذاکره و مشاوره نمود، مورد تحسین و تصویب و نتیجه هم این شد که حضرت والای معظم له از اراضی ملکی خودشان یک محلی را برای مؤسسهٔ پاستور تعیین نماید که ابنیهٔ لازمهٔ آن از محل و مسکن عملجات و اجزاء و مستخدمین بقدر مقدور و خانه دکتر و رئیس مؤسسه در آن بناء ساخته شود که مواد تزریقیه و اسباب و لوازم تلقیحیه ازقبیل آبله و طاعون و وباء و دیفتری و گزیده سگها و سفلیس و سوزاک و امثال آنها در آن محل تهیه و تدارک شود و مبلغ ده هزار تومان هم شخص حضرت والا از مال خود بمصرف بنای آن برساند و...»
موسسهای که آرامآرام ایرانی شد
القصه، پروژه ساخت موسسه تحقیقاتی مشترک ایران و فرانسه که در سال 1298 کلید خورده و در سال بعد وارد فاز اجرایی شد، بعد از یک سال به اتمام رسید و انستیتو پاستور ایران در دوم شهریور ماه 1300 بهطور رسمی افتتاح شد. انستیتو پاستور فرانسه تا سالها نقش حمایتی پررنگ خود را نسبت به موسسه همنامش در ایران حفظ کرد. دکتر «ژوزف مِنارد» که به پیشنهاد دکتر «امیل رو» بهعنوان اولین رئیس انستیتو پاستور انتخاب شدهبود، بعد از 5 سال جای خود را به دکتر «جوزف کِراندِل» داد و او هم تا پایان عمرش (سال 1313) در ایران و در این سمت باقی ماند و حتی بعد از مرگ هم در گورستان کاتولیکها در تهران به خاک سپرده شد. دکتر کراندل که واسطه انتقال جدیدترین دستاوردهای متخصصان فرانسوی به ایران بود، با کمک همکاران ایرانیاش ازجمله دکتر ابوالقاسم بهرامی، دکتر مهدی قدسی، دکتر حسن میردامادی، دکتر حسین مشعوف و... توانست دامنه فعالیت و خدمات انستیتو پاستور را در ایران گسترش دهد.
بعد از درگذشت دکتر کراندل، دکتر «حسین مشعوف»، بهعنوان اولین متخصص ایرانی به سِمت کفالت انستیتو پاستور ایران انتخاب شد و بعد از او هم ریاست موسسه به دکتر «ابوالقاسم بهرامی» رسید. حالا نوبت بروز و ظهور شایستگی متخصصان ایرانی بود. از سالهای 1318 تا 1324 که بر اثر جنگ جهانی دوم رابطه انستیتو پاستور ایران با انستیتو پاستورپاریس قطع شده بود، این مؤسسه با ریاست دکتر بهرامی و با تلاش متخصصان ایرانی به فعالیتهای خود ادامه داد و با وجود کمبود امکانات و تجهیزات، اغلب مسائل بهداشتی کشور را مدیریت کرد و در یکی از مهمترین موارد، مبارزه با بیماریهای واگیردار بهخصوص وبا را به بهترین شکل انجام داد.
پروفسور بالتازار، ردیف بالا، نفر اول از سمت راست
پروفسور «بالتازار» وارد میشود...
آتش جنگ جهانی دوم که خاموش شد، دور تازهای از همکاریهای پاستورهای ایرانی و فرانسوی شروع شد. در سال 1325 و به بهانه جشن بیست و پنج سالگی انستیتو پاستور ایران، هیئتی از انستیتو پاستور فرانسه به دعوت طرف ایرانی برای همکاری در توسعه انستیتو پاستور ایران و تأسیس بخشهای جدید به ایران آمد. در نتیجه امضای موافقتنامه همکاری علمی و فنی بین دو موسسه، یکی از متخصصان فرانسوی به نام دکتر «مارسل بالتازار» که در انستیتو پاستور مراکش فعالیت میکرد، به ریاست انستیتو پاستور ایران انتخاب شد. حالا قرار بود انستیتو پاستور ایران فعالیتهای جدیدی در زمینه خدمات بهداشتی، پزشکی و تحقیقاتی آغاز کند که یکی از آنها مطالعات «طاعون» بود.
نام پروفسور «بالتازار» برای کودکان دهه 60 یادآور انیمیشن تلویزیونی جذابی با محوریت یک مخترع خلاق و گرهگشاست که با کمک دستگاه جادوییاش می توانست برای هر مشکل و نیازی، یک اختراع کارگشا ارائه کند. گرچه نشانه و سندی برای اثبات تطابق این دو شخصیت وجود ندارد اما پروفسور بالتازار داستان ما هم با نقشآفرینی در کنترل بیماری طاعون در برخی نقاط ایران، کارنامهای درخشان و میراثی فراموشنشدنی از خود در کشورمان برجا گذاشت.
پروفسور بالتازار به همراه گروه تحقیقات صحرایی
در سال 1325 و همزمان با ریاست پروفسور بالتازار، بخش «اپیدمیولوژی» انستیتو پاستور ایران اولین مأموریت خود به خارج از تهران را با اعزام یک گروه تحقیقاتی به مناطق شمال غربی کشور شروع کرد. مأموریت این تیم تحقیقات صحرایی در همان سال با اپیدمی طاعون در منطقه کردستان شکل عملیاتیتری به خود گرفت. تیمهای تخصصی انستیتو پاستور ایران با قرنطینه کانون بیماری و انجام اقدامات اپیدمیولوژیک مناسب بر روی انسانها و جوندگان توانستند برای اولین بار در منطقهای که بارها گرفتار طاعون شدهبود، همهگیری این بیماری را کنترل و مهار کنند.
در نتیجه تحقیقات مستمر دکتر بالتازار و همکاران ایرانیاش، در 9 اپیدمی طاعون طی سالهای 1325 تا 1344 در کردستان و آذربایجان، تعداد زیادی از افراد مبتلا به طاعون توسط تیمهای اعزامی انستیتو پاستور ایران از مرگ نجات پیدا کردند.
پروفسور بالتازار در مقابل پایگاه تحقیقاتی روستای اکنلو
وقتی یک روستای ایرانی، مرجع جهانی طاعون میشود
در سال 1331، وقتی منوچهر قراگزلو، دوست ایرانی دکتر بالتازار، قطعه زمینی در روستای «اکنلو» در استان همدان برای فعالیتهای تحقیقاتی به انستیتو پاستور اهدا کرد، یک آزمایشگاه در مجاورت قلب کانون طاعون ایران در کردستان تأسیس شد که تا همین امروز زیر نظر بخش اپیدمیولوژی انستیتو پاستور ایران فعالیت میکند. در این پایگاه تحقیقاتی، که امروزه به نام پایگاه تحقیقاتی بیماریهای نوپدید و بازپدید شناخته میشود، دکتر بالتازاز و همکاران پرتلاشش تحقیقات وسیعی را در زمینه بیماری طاعون انجام دادند و پایگاه تحقیقاتی اکنلو را به عنوان یکی از مراکز رفرنس جهانی طاعون مطرح کردند. موفقیتهای انستیتو پاستور ایران درباره تحقیقات طاعون تا آنجا پیش رفت که توجه مقامات سازمان جهانی بهداشت را به خود جلب کرد و باعث شد بسیاری از تحقیقات بینالمللی طاعون را به کارشناسان ایرانی واگذار کنند. کارشناسان و محققان این انستیتو، به عنوان کارشناسان خبره سازمان بهداشت جهانی، مطالعات خود را در مناطق مختلف دنیا ازجمله ترکیه، سوریه، عراق، یمن، هندوستان، اندونزی، تایلند، برزیل، برمه، زئیر و تانزانیا ادامه دادند و به آموزش و انتقال تجربیات پرداختند.
گرچه دکتر بالتازار در سال 1341 از ایران رفت، اما مطالعات طاعون در سالهای بعد هم توسط همکاران و شاگردان پاستوریاش در نقاط مختلف ایران ادامه پیدا کرد. بهپاس خدماتی که پروفسور مارسل بالتازار و همکارانش در پایگاه تحقیقاتی اکنلو در زمینه بیماری طاعون و سایر بیماریهای عفونی مهم نظیر هاری، تب راجعه، سل، آبله و... انجام دادند، بلوار ورودی روستای اکنلو به نام دکتر مارسل بالتازار و میدان اصلی روستا به نام دکتر «یونس کریمی» نامگذاری شده است. ایجاد موزه فرهنگی- پزشکی پرفسور بالتازار شامل عکسها، مقالات و وسایل منصوب به این پزشک فرانسوی هم از دیگر اقدامات برای قدردانی از زحمات او در این روستا بوده است.
آزمایشگاه های قدیمی انستیتو پاستور
«محلول پنیسیلین» و مسابقه دو مردمان «زنبورگزیده»!
دوباره سراغ استاد تهرانشناس میرویم و او در تشریح جایگاه انستیتو پاستور در تأمین سلامت مردم ایران در سالهای ابتدایی فعالیتش اینطور میگوید: «با تأسیس انستیتو پاستور، وضعیت سلامت مردم آرامآرام رو به بهبود رفت. یکی از داروهایی که بهواسطه این موسسه در دسترس مردم قرار گرفت و مرگ و میر را کاهش داد، پنیسیلین بود. پنیسیلین وقتی به ایران آمد، مثل امروز بهشکل پودر نبود. آن روزها پنیسیلین بهصورت محلول تولید میشد و برای جلوگیری از خرابشدن، باید آن را در جای سرد نگهداری میکردند.
انستیتو پاستور، مکانی بود که بیماران میتوانستند محلول پنیسیلین موردنیاز بیمارانشان را از آنجا تهیه کنند. ازآنجاکه خواهر من هم در آن ایام بیمار بود و با یک غده دستپنجه نرم میکرد، ما هم هر چند روز یکبار برای دریافت محلول پنیسیلین گذرمان به موسسه پاستور میافتاد. ویژگی مشترک افرادی که برای دریافت پنیسیلین به محل انستیتو پاستور مراجعه میکردند، در دستداشتن «فلاسک» بود! همانطور که اشاره شد، محلول پنیسیلین باید تا زمان تزریق، در جای سرد نگهداری میشد. به همین دلیل، همراهان بیمار، فلاسک بهدست به موسسه مراجعه میکردند، فلاسکهایی پر از «یخ بلور».»
نصرالله حدادی پردهای دیگر از طهران قدیم را پیش چشمانمان قرار میدهد و در ادامه میگوید: «آن موقع، یخچال در خانهها وجود نداشت و یخ به شکل امروز در تهران نبود. اولین کارخانه یخ بلور تهران را در سهراه جمهوری ساختهبودند و ما در روزهایی که میخواستیم برای تهیه محلول پنیسیلین به پاستور برویم، از آنجا یخ تهیه میکردیم. مردم یخها را در فلاسکهای شیشهای که آن روزها به فلاسک «عقابنشان» معروف بود، میریختند و میآمدند جلوی موسسه پاستور صف میکشیدند. یک نفر جلوی در ایستادهبود که بهنوبت نسخهها را میگرفت و داخل میرفت. بعد که محلول پنیسیلین را آماده میکردند، در آن فلاسک میریختند و در ازای 7 ریال، به مراجعهکننده تحویل میدادند.
تجهیزات قدیمی انستیتو پاستور
حال و روز مردم از اینجا بهبعد، عجیب بود؛ در ذهن همه اینطور جا افتادهبود که تا محلول را دریافت میکنند، باید بهسرعت به بیمارستان بروند و آن را تزریق کنند وگرنه محلول خراب میشود. اینطور بود که هرکس فلاسک حاوی محلول پنیسیلینش را دریافت میکرد، مثل آدمی که زنبور گزیده باشدش، شروع میکرد به دویدن به سمت بیمارستان!
اما تزریق پنیسیلین هم کار هر «سوزن زَن» ی نبود. مخصوصاً بعد از اینکه چند نفر زیر تزریق پنیسیلین تشنج کردهبودند، دیگر به هر کسی اجازه این تزریق را نمیدادند. آن روزها فقط بیمارستان «رازی» در خیابان وحدت اسلامی (شاپور سابق) و بیمارستان «هزار تختخوابی»(امام خمینی (ره) فعلی) مجاز به انجام این تزریق بودند. من و مادر و خواهرم هم تا فلاسکمان را تحویل میگرفتیم، به سمت اتوبوس شرکت واحد میدویدیم و با یک قران تا میدان انقلاب (مجسمه سابق) میرفتیم و از آنجا پای پیاده از طریق محدوده بیابانی که تازه میخواستند بلوار کشاورز را در آن بسازند، خودمان را به بیمارستان هزار تختخوابی میرساندیم. تزریق پنیسیلین هم یک ساعتی طول میکشید چون آن روزها سرنگ یکبارمصرف وجود نداشت. سرنگهای شیشهای را بعد از هر بار تزریق، میجوشاندند تا برای تزریق بعدی، ضدعفونی و آماده شود.»
وقتی خاطره انستیتو پاستور، یک ایرانی را به وطن برگرداند
انگار خاطره جالبی در ذهن حدادی جرقه زدهباشد، لبخندبرلب میگوید: «حدود 30 سال قبل این خاطره را تعریف کردم و در روزنامهای منتشر شد. چند روز بعد از دفتر روزنامه تماس گرفتند و گفتند یک خانم میخواهد درباره این مطلب با شما صحبت کند. آن خانم وقتی با من تماس گرفت، گفت: «من در سال 1356 به آمریکا رفتم. خانه ما در تهران، مشرف به انستیتو پاستور بود. امروز با خواندن مطلب شما، تمام خاطراتم زنده شد و تصمیم گرفتهام به ایران برگردم.» چند ماه گذشت و آن خانم دوباره تماس گرفت و این بار گفت در ایران است و مرا به خانه پدریاش که در همسایگی انستیتو پاستور بود، دعوت کرد.
آن روز، با دو خانم میانسال کاملاً شبیه هم مواجه شدم. آن خانم با اشاره به پنجرهای گفت: «من و خواهر دوقلویم در کودکی همیشه پشت این پنجره میایستادیم و اتفاقات انستیتو پاستور را تماشا میکردیم. کاملاً یادم است که مردم یک چیزی تحویل میگرفتند و با سرعتی زیاد – همانطور که شما نوشتهبودید؛ مثل آدمهای زنبورگزیده – میدویدند. من و خواهرم هم در عالم کودکی، با دیدن آنها و این احوالاتشان میخندیدیم.»
جعفر شهری
ماجرای سگ محافظ ِخانه «جعفر شهری» و موسسه پاستور
خاطرات نصرالله حدادی از انستیتو پاستور در ادامه با نام یکی از معروفترین چهرههای مرتبط با تهران قدیم گره میخورد. او که یکی از شاگردان نزدیک «جعفر شهری»، نویسنده و تهرانپژوه معروف است، میگوید: «مرحوم جعفر شهری در خانهاش، سگ محافظ داشت. من همیشه به خانه ایشان رفتوآمد داشتم و آن سگ هم هیچوقت مرا نمیگرفت. اما نمیدانم آن روز چه شد که به من حمله کرد و پایم را گرفت. بعد از این اتفاق، بلافاصله به انستیتو پاستور که مرجع رسیدگی به مواردی مانند سگ گزیدگی و تشخیص هاری بود، مراجعه کردم. وقتی رسیدم، متصدی پذیرش داشت تلفنی با کسی صحبت و راهنماییاش میکرد. محتوای مکالمه یادم مانده. میگفت: «اول او را در کفن بپیچید. بعد داخل مشمع بگذارید و سر و تهش را ببندید. قبری که حفر میکنید، یکونیم متر عمیقتر از قبر معمولی باشد. قبل از اینکه جنازه را داخل قبر بگذارید، در کف قبر آهک بریزید و در مرحله بعد، روی جنازه هم آهک بریزید و در آخر، رویش خاک بریزید...»
گوشی را که گذاشت، گفتم: چه اتفاقی برای آن مرحوم افتادهبود که این نکات را گفتید؟ گفت: نمیترسی؟ مبتلا به هاری بود.
من به شناسنامه سگ محافظ خانه مرحوم جعفر شهری که همراه بردهبودم، نگاه کردم و گفتم: نه. نمیترسم. اما مرا هم یک سگ گاز گرفته...
آن فرد بعد از بررسی زخم پایم و برانداز کردن آن شناسنامه گفت: نه. این سگ، هار نیست. اما 10 سال عمر کرده که معادل 100 سال عمر انسان است. حالا هم به این دلیل که قوه تشخیص ندارد، به شما حمله کرده.»
دکتر صبار فرمانفرماییان
پیوند دوباره پاستور و فرمانفرما؛ این بار با «مالاریاشناس برتر جهان»
داستان انستیتو پاستور با عبدالحسین میرزا فرمانفرما شروع شد اما با مرگ او، این پیوند قطع نشد. سالها بعد، زندگی «صبار فرمانفرماییان»، فرزند عبدالحسین فرمانفرما، که 8 سال قبل از تأسیس انستیتو پاستور متولد شدهبود هم با این موسسه علمی تحقیقاتی گره خورد. او که مدرک دکترای پزشکیاش را در فرانسه و سوییس اخذ کرده و در یکی از دانشگاههای انگلیس در شاخه «مالاریا» تخصص گرفتهبود، در بازگشت به ایران در وزارت بهداری مشغول به کار شد و تا سمت مدیرکلی وزارتخانه پیش رفت.
دکتر صبار که در کابینه دوم دکتر محمد مصدق، کفیل وزارت بهداری و بعد از آن به سِمت استاندار فارس منصوب شدهبود، بعد از واقعه کودتای 28 مرداد سال 1332 به کشور ایتالیا رفت و در آنجا به استخدام سازمان بهداشت جهانی درآمد. در این مرحله، او مسئول اجرای برنامههای سازمان بهداشت جهانی برای ریشهکنی بیماری مالاریا در کشورهای آفریقایی و جنوب شرق آسیا شد. در نتیجه همین تلاشها و خدمات هم بود که سازمان بهداشت جهانی او را بهعنوان یکی از هشت مالاریا شناس برتر جهان انتخاب و معرفی کرد.
حاشیه نشست سازمان بهداشت جهانی در زمینه طاعون در پایگاه تحقیقاتی اکنلو، سال1351،
دکتر صبار فرمانفرماییان(نفر دوم از سمت چپ،دارای کلاه و عینک)
پای فرمانفرمای پسر در ادامه باز هم به ایران باز شد و این بار مثل پدر، سرنوشتش با انستیتو پاستور گره خورد. دولت ایران در سال 1350 از او دعوت کرد برای سرپرستی انستیتو پاستور به ایران بیاید. او با قبول این پیشنهاد، به وطن برگشت و ریاستش بر انستیتو پاستور تا سال 1356 ادامه پیدا کرد.
دکتر صبار فرمانفرماییان تا آخر عمر در ایران ماند و قبل از اینکه در سال 1385 از دنیا برود، به تبعیت از فرمانفرمای پدر، ملک مسکونی خود در رضوانیه تجریش را که یادگاری از پدرش بود، وقف انستیتو پاستور ایران کرد.
همچنان در مسیر پیشرفت، در آستانه 100 سالگی
انستیتو پاستور حالا در آستانه 100 سالگی، به مرکز تحقیقاتی توسعهیافته و مهمی تبدیل شده که با هدف پیشگیری از ابتلا به بیماریها و درمان آنها، در زمینههای متنوعی مانند فعالیتهای بهداشتی عمومی، تحقیقات بیولوژیک و آموزش فعالیت دارد.
این موسسه حالا در تشخیص بیماریهایی مانند هاری، سل، مالاریا، هپاتیت، ایدز، تبهای ویروسی و... فعالیت موثری دارد تا جاییکه در برخی از حوزهها مانند بیماری هاری، مرکز رفرنس (مرجع) محسوب میشود. علاوهبراین، پاستور همیشه در تولیـد واکسن و کیتهای تشخیصی بعضی از بیماریها پیشگـام بوده و طراحی واکسنهای جدید، مؤثـر و ارزان، یکی از برنامههای دائمی این مرکز تحقیقاتی است.
مرکز مشاوره و آزمایشگاه ژنتیک انستیتو پاستور ایران هم حالا دیگر بهعنوان آزمایشگاه مرجع تشخیص پیش از تولد بیماریهای توارثی مانند تالاسمی، هموفیلی، دوشن و PKU و... در سطح ملی و بینالمللی کاملاً شناخته شده است.
انستیتو پاستور ایران علاوهبر آنچه گفتهشد، اولین مرکز تحقیقات کشور است که از طریق برقراری ارتباطات تنگاتنگ با مراکز علمی و تحقیقاتی بینالمللی مانند انستیتو پاستور فرانسه، کارولینسکای سوئد، انستیتو بیوشیمی دانشگاه لوزان سوییس، موفق به انجام تحقیقات مبتنی بر علوم جدید مانند بیوتکنولوژی و مهندسی ژنتیک شده و گروهی از محققان این انستیتو هم در همکاری با مـراکز بینالمللی و تحت حمایتهای سازمان بهداشت جهانی، پـروژههای مهمی را در دست تحقیق و بررسی دارند. خبر خوب دیگر درباره انستیتو پاستور این است که علاوهبر تأمین نیازهای کشور، مذاکراتی هم برای صادرات فرآوردهها، انتقال دانش فنی و ثبت محصولات و سرمایهگذاری با شرکتهای خارجی ازجمله کشورهای چین، ترکیه و سوریه داشتهاست.