تلاش معلم فداکار بیجاری برای سلامتی دانش آموزان بیمارش
او یک مادر است، مادر بیش از هزار کودکی که این روزها یا با بیماری دست و پنجه نرم میکنند و یا فقر و تنگدستی گریبان آنها و خانواد هایشان را گرفته است. این معلم فداکار بیجاری خودش را به آب و آتش میزند تا مشکلات فرزنداش را برطرف کند تا در کشورش دیگر کودکی بیمار وجود نداشته باشد و لبخند همیشگی روی لبان دانش آموزانش نقش ببندد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از میزان، او را به عنوان معلم فداکار میشناسند، آن هم نه فقط در شهر و دیارش خودش شهر بیجار بلکه در سراسر ایران. ثریا مطهرنیا از آن دست معلمهایی است که مهر و محبتش زبانزد همه شده است. چند سال پیش با پیگیری روند درمانی یک دخترک خردسال پایش به دنیا کار خیر و خیرخواهی باز شد و حالا به گفته خودش هزار و صد کودک زیرنظرش هستند و پیگیر کارهای درمانی و معیشتی آنها.
مطهرنیا میگوید: چند بار در جشنواره الگوهای برتر کشور رتبه اول را به دست آوردم. از این اتفاق خیلی خوشحال بودم نه اینکه نفر اول شده بودم بلکه به این خاطر که با رسانهای شدن این موضوع میتوانستم خیرین بیشتری پیدا کنم تا با کمک آنها مشکلات فرزندانم را برطرف کنم.
ماجرای ورود این معلم فداکار به کارهای خیر برمی گردد به چند سال پیش، او در این باره میگوید: محل کارم روستای همایون در شهرستان بیجار بود. روستایی که مشکلات زیادی در آنجا وجود داشت. در زمان تدریسم در آن روستا با دختر دانش آموزی آشنا شدم که در دوران کودکی در حادثهای دچار سوختگی شدیدی شده بود. در آن زمان دانشجوی دوره ارشد بودم و در تهران درس میخواندم. نمیتوانستم زجر کشیدن این دختر بچه را ببینم و کاری نکنم، بارها به خانه پدرش رفتم و با آنها صحبت کردم تا اجازه بدهند دخترشان را برای درمان به تهران بیاورم. کار خیلی سختی بود و بارها اصرار کردم تا اینکه موفق شدم رضایتشان را بگیرم. روند درمانی این دختر خیلی طولانی بود و شاید باورنکنید هنوز پس از گذشت چند سال درمانش ادامه دارد.
معلمی شغل انبیاست، این جمله را بارها شنیده ایم، شغلی که در آن عشق موج میزند و دستگیری نیازمندان سرلوحه کارشان قرار دارد. درست مثل ماجرای مطهرنیا این معلم فداکار، معلی که شاید روز اول فقط برای درمان و بازگشت سلامتی دخترکی که دچار سوختگی شده بود تلاش کرد، اما وقتی در جریان مشکلات دیگر دانش آموزان و کودکان قرار گرفت وکارش را ادامه داد تا اینکه امروز ۱۱۰۰ کودک را زیرنظر دارد و مشغول حل مشکلات آنهاست.
او در این باره میگوید:بعد از پیگیری روند درمانی دختربچه که واقعا مثل فرزندانم دوستش داشتم، هر روز به تعداد فرزندانم اضافه شد. اوایل فقط به دانش آموزانی که مشکل داشتند کمک میکردم، اما پس از مدتی کودکان خردسال هم به فرزندانم اضافه شدند. در حال حاضر از تعداد هزار و صد فرزندی که دارم سیصد نفر آنها دچار بیماری هستند و مابقی مشکلات دیگر دارند.
کار آفرینی کردیم
مطهرنیا معتقد است منشاء مشکلی اصلی بسیاری از کودکانی که تحت نظر او قرار دارند بیکاری والدین آنهاست. او در این باره میگوید: یک سری از بچههایی که در روستاها زندگی میکنند در هزینه تحصیل مشکل دارند، وقتی با آنها آشنا شدم با کمک خیرین برخی از مشکلاتشان را حل کردیم مثلا سال گذشته حدود ۸۰۰ بسته که شامل لوازم التحریر، کیف و کفش بود بین آنها پخش کردیم، اما وقتی بیشتر در زندگی آنها وارد شدم فهمدیم مشکل اصلی بیکاری خانواده هست. از همان جا بود که این فکر به ذهنم خطور کرد تا برای اشتغال پدر و مادرها هم کاری کنیم.
این معلم فداکار ادامه میدهد:خیلی از آدمها را داریم که عزت نفس دارند و مشکل خودشان را بروز نمیدهند و این مشکل در خانواده و به خصوص بچههای آنها که دچار بیماری هستند تاثیرات منفی میگذارند. به همین خاطر درمان آنها به تعویق میافتد و کار درمانی آنها با مشکل روبه رو میشود.
او میگوید: بیجار درتولید فرش و گلیم معروف است، اصلا بیجار به فرش آهنی معروف است و فرش هایش جز استثناهاست. یکی از کارهایی که برای انجام آن احتیاج به کمک خیرین دارم راه اندازی کارگاه قالیبافی و گلیم بافی است. در این حوزه بیجار فضای مناسبی برای کار دارد، اما خب برای راه اندازی احتیاج به سرمایه داریم. البته بیکار هم ننشسته ایم و با کمک خیرین یک کارگاه خیاطی راه اندازی کرده ایم. خوشبختانه در حال حاضر حدود سی خانم در این کارگاه مشغول به کار هستند.
مطهرنیا میگوید:بیشتر خانمهایی که در این کارگاه مشغول به کار هستند جزو خانمهای سرپرست خانوار و یا بدسرپرست هستند و خرج زندگی اشان را از این همینجا در میآورند، اما برای ادامه کار به کمک مسئولان احتیاج داریم. اگر بتوانیم سفارشهای بزرگ مثلا لباسهای کار یک کارخانه را بگیریم در وضع زندگی این زنان تاثیرمثبت زیادی میگذارد.
به فکر فرزندانم باشید
دغدغه این روزهای معلم بیجاری چند کودکی است که اوضاعشان از کودکان دیگر تحت حمایتش وخیمتر است. او میگوید:یکی از فرزندام دچار بیماری دوشن است و درحال حاضر ماهی حدود یک میلیون تومان هزینه داروهای اوست، پدرش یک کارگر فصلی است و در خانهای کوچک و اجارهای زندگی میکنند. پیدا کردن خیر در شهری مثل بیجار کار سختی است، به همین خاطر هرماه برای فراهم کردن پول داروهای دخترم با مشکل روبه رو هستیم.
یکی دیگر از فرزندانم بیمار پروانهای است، همه انگشتانش به هم چسیبده و اگر هرچه سریعتر عمل نشود و تحت درمان قرار نگیرد جانش به خطر میافتد ویا دختر دیگرم که احتیاج به پروتز دارد و وقتی امیدش به آینده را میبینم بیشتر تلاش میکنم تا از خیرین برای او کمک بگیرم.
این معلم خیر ادامه میدهد:همه سیصد فرزندی که دارم و دچار بیماری هستند زندگی سختی را پشت سرمی گذارند و برای ادامه زندگی به کمک خیرین احتیاج داریم. من یک معلم هستم تا آخرین لحظه عمرم به کارهای این فرزندانم رسیدگی میکنم، اما در این میان به کمک همه مردم کشورم احتیاج دارم تا شرمنده فرزندانم نباشم.