مداومت در بخش خصوصی هنر/ مشکلِ نهادهای کوچکِ هنری حق مولف است
در شرایط پرنوسان اقتصادی این روزهای کشور، دیگر کمتر میبینیم که نهادهای فرهنگی خودگردانِ خصوصی ایجاد شوند و یا سرپا بمانند، "نشر بتهوون" از جمله این نهادهاست که سالهاست روی پای خود ایستاده، و بدون حمایت هیچ ارگان دولتی، توانسته است به اشتغالزایی خود و دیگران کمک کند؛ درباره چگونگی این ساز و کار با "بابک چمن آرا" و "آرش چمنآرا" در محلِ تازه تاسیس "خانه موزه بتهوون" به گفتوگو نشستیم.
از جانب اقتصاد هنر آنلاین "صالح تسبیحی" و "فرزانه شهریاری" حضور داشتند.
در شرایط فعلی یک نهادی که رویکرد فرهنگی دارد و خودگردان هم است، صرف نگه داشتنش ارزشمند است و کار سختی هم است، به هر حال شما از معدود جاهایی هستید که هم سابقه اش را دارید و هم مردم خاطرهی خوبی از شما دارند و تولید محتوا کرده اید و این جا را گسترش داده اید و خوب طبیعتا مسئولیتتان هم بیشتر شده است؛ دربارهی انگیزه تان برای راه اندازی "خانهی موزه بتهوون" برای ما بگویید.
بابک چمن آرا: ما سال پیش این موقع اصلا فکرش را نمی کردیم که بخواهیم چنین تغییری بدهیم و سال های قبل تر، منظورم اوایل دههی هشتاد است، در روزگاری که کارمان رونق بیشتر و شتاب عجیب و خوبی داشت، به خصوص آن موقع که در کنسرت ها فعال تر بودیم و گردش مالی بیشتری داشتیم، آن موقع، به یک همچین چیزی و این شکل و شمایل و ساختمان، فکر می کردیم با این نگاه که آن موقع کافه مد نبود و استودیو و اتاق تمرین مد بود، به این چیزها فکر می کردیم و وقتی سخت تر و سخت تر شد، اتفاقی که در شروع سال 97 پیش آمده فقط فکر کردن به یک پیشنهاد و تلاش برای استفاده از یک موقعیت پیش آمده بود، که فکر می کنم که با توجه به بازخوردها و نقطه ای که در آن ایستاده ایم، استفادهی مناسبی کرده ایم.
مخاطبانِ اقتصاد هنرآنلاین عمدتا اهالی هنر نیستند، بلکه سرمایه دارها،سرمایه گذارها و کسانی که چرخش مالی برایشان اهمیت دارد هستند و این قشر از مخاطبین ما، باید متوجه شوند که عرصهی هنر یک محیط بسته نیست که تنها خودمان در آن نشسته باشیم، عرصهی هنر هم مثل هر حرفهای نیازمند وارد کردن مسائل مالی به آن است و سرمایه گذاری در آن به نسبت سرمایه گذاری در جاهای دیگر خیلی امن است، منتها چون درآمد آن کوتاه مدت و کم است، به این بازار کم تر ورود شده است. با توجه به اینکه مجموعهی بتهوون که در موسیقی سابقه و اعتبار دارد؛ یک مجموعهی خصوصی ست، شما کجای بازار ایستاده اید؟
بابک چمن آرا: ابتدا می خواهم راجع به آن بخش اولی که در صحبتت عنوان شد بگویم، مشکل کار ما این است که سرمایه گذارها توقع بازگشت سریع سرمایه یا سودشان را دارند، و این اتفاق این طوری نیست و در عوض یک چیزهایی دارد که به چشم آن ها نمی آید و مزهی آن را نچشیده اند و اگر برایشان اتفاق بیفتد ممکن است نگاهشان متفاوت شود.
پدران ما از صفر شروع کردهاند؛ طبق فیلم و صدایی که از خود ایشان "کریم چمن آرا" (یکی از بنیانگذاران مرکز موسیقی بتهوون) موجود است، این است که وی، در سال 1332 تصمیم می گیرد این کار را راه بیاندازد و با هیچ چیز شروع می کند، بر اساس آن چه که در آرشیو شخصی خودشان بوده است و صفحههایی که در خانه داشتند، در حقیقت این اتفاق با دست فروشی آغاز می شود و شاید در ماههای اول، ملکی که در تبریز داشتند را می فروشند و به تهران می آیند و فکر می کنم که بخشی از این تصمیم، مربوط به بحث سرمایه گذاری و تبدیل ملک به پولی بوده است که بتوانند این کار را توسط آن انجام دهند، و بخش زیادی از آن به خاطر این بوده است که این خانواده به خاطر اتفاقات سیاسی آن روزگار آذربایجان ازهم پاشیده بوده، و این خانواده برای اینکه دور هم جمع شوند، و کریم که پسر بزرگ و "ولی" این خانواده بوده است در تهران یک خانهی اجاره ای داشته و هیچ سرمایهی بیشتری نداشته، بنابراین همه می آیند تهران. پس آن قصد اولیه، به جهت سرمایه گذاری نبوده، اما چرا این قدر خوب شد و این اتفاق افتاد؟ از نگاه من، خود این کار در دههی سی، آنقدر رونق داشت و اتفاق خوبی افتاد، که یک مغازی 15 یا 20 متری در خیابان منوچهری، به فاصلهی ده سال ، در سالهای 1343-1342، به چهار مغازه در خیابان ولیعصر تبدیل شد.
آیا درآمد همین مغازه ای که در خیابان منوچهری بود باعث این رونق شد؟
بابک چمن آرا: بله، در حقیقت این پایگاهی که آن فروشگاه در خیابان منوچهری داشت به فاصلهی پنج شش سال، تبدیل به یک موسسهی نشر شد به نام "آهنگ روز" که دفتر آن، در همان مغازهی منوچهری بود، و این جابجایی مالی قطعا بخاطر آن رونقی بوده است که آن موقع داشته، و اینها همه از یک انتخاب و حرکت درست بوده است، دوران طلایی هم دوره های پدر و عموهای ما، مثل برق لامع، آبسال، ارج و همهی این ها، اواخر دههی سی و اوایل دههی چهل بوده است و طی این سال ها همه چیز رشد کرده است و طبیعتا حوزهی نشر و موسیقی هم این رشد را داشته ، جمعیت روشنفکر آن دوره، با انتخاب درست و رصد دانشجویان آن زمان، موسیقی کلاسیک که علاقهی خودشان و خوراک مردم بوده است را آماده کردند و در بخشهای مناسبی از تولیدات داخلی مثل موسیقی فیلم، موسیقی کودک و... سرمایهگذاری کردند.
در آن زمان( آغاز دههی چهل) نفت هم گران شده بوده است،و یک کارتل در خاورمیانه به وجود می آید که توسط ایران و عربستان و اینها در اوپک اداره می شود و کشور پولدار می شود، فکر می کنید این چقدر تاثیر گذاشته روی سرمایه گذاری در هنرِ آن زمان؟
بابک چمن آرا: گفتم سالهای طلایی، اما علت آن را نگفتم، بخشی از این علت همین است که شما به آن اشاره کردید و بخشی از آن صنعت توریسم بوده است که در آن زمان موفق بوده؛ همهی این جریان ها با همدیگر باعث این شده بوده، که خیلی اتفاقاتِ درستی بیفتد؛ من الان خاطرم نیست که چه مجموعه هایی در آن سالها متوقف و یا ورشکست شده اند، چون قطعا این داستان هم بوده است، فعالیتهایی که درست انتخاب و هدایت نمی شده اند؛ ولی از جمله چیزهایی که درست انتخاب و مدیریت شده، بخشِ فرهنگ بوده است. خاطرم هست در مجلس بزرگداشتی که در خانهی هنرمندان برای "آقای جعفریه"(مدیر نشر ثالث) گرفته بودیم، ایشان داشتند از رونق روزگار خودشان تعریف می کردند، و یکی از حضار که ناشر کتاب بود و سن بالایی هم داشت، گفت: آقا آن روزگار گذشته است و دیگر نمی شود شبیه آن سالها کار کرد؛ آقای جعفریه در جواب ایشان گفت: اگر مردم کتاب نمی خرند همه اش تقصیر مردم نیست و بخشی از آن تقصیر شما ناشران است که درست انتخاب نمی کنید، شاید باید کتاب را ارزان و یا گران چاپ کنید، شاید باید یک تغییری در کار خودتان دهید، نمی شود با یک شیوه ناشر بود و در سالهای مختلف به نسلهای مختلف یک جور کالا فروخت.
موسسهی "بتهوون" در این سالها توانسته است خودش را در دورانِ انقلاب، جنگ و دوران های موسوم به سازندگی و اصلاحات و دولت های بعدی حفظ کند. این حتما یک رویکردِ اقتصادی مداوم می طلبد. سرمایهگذاران از بیرون چه طور با مجموعهی شما ارتباط برقرار کردند،آیا تا به حال سرمایهگذار و یا اسپانسری داشته اید؟
بابک چمن آرا: من می توانم در این مورد از روزگار خودمان بگویم، ما در ده سال گذشته 130 آلبوم موسیقی منتشر کردهایم، در شش سال گذشته 100 فیلم تئاتر منتشر کردهایم و در 20سال گذشته بالغ بر 200شب کنسرت برگزار کردهایم، من فکر می کنم ما تنها 3 اسپانسر داشته ایم، که نمی توانیم به آن اسپانسر بگوییم، برای اینکه در ازای پول گذاشتن، پس از اتمام کار، سرمایهی خود را باز پس گرفته اند، ما در سینما سه تعریف متفاوت از اسپانسر، تهیه کننده و سرمایه گذار داریم، که الگوی مناسبتری هستند، اما در موسیقی، تهیه کننده، ناشر و سرمایه گذار اکثرا یکی بودهاند. یک اسپانسری ممکن است از بیرون بیاید و کمکی کند یا نکند. به طور مثال اسپانسر یک کنسرتی بشود و لوگوی آن برند در کنسرت کار شود و نهایتا در ازای آن چند بلیت بخواهد، ولی من در طول این همه سال و با خروجی های که داشته ام تنها توانستم 3 سرمایهگذار برای کارهایم بگیرم که سرمایهگذار پول را داده است و بعد آن را با سودش خواسته است.
سرمایه گذار، در چه مدت زمانی، اصل و سود پولش را خواسته است؟ چون سرمایهگذاران در هر زمینهای معمولا به دنبال سود کوتاه مدت هستند. و چه انگیزه ای باعث می شود که فردی که صاحب سرمایه است، پولش را در هنر سرمایه گذاری کند؟
بابک چمن آرا: من موفقیتم این بوده است که سرمایهگذار را توجیه کنم که این پول را نمی توانی در ماه چهارم پس بگیری و باید هشت ماه صبر کنی.. در مورد سوال دوم، من فکر می کنم تنها چیزی که باعث می شود این کار را انجام دهد رابطه است، اگر یک سرمایه گذار حرفهای باشد، بر این بازار و فرهنگ نیزمسلط باشد و از بیرون نگاه کند، اولین مشکلی که با آن دارد، بحث امنیت موسیقی است، چه تضمینی وجود دارد، کاری که روی آن سرمایه گذاری می کند، بتواند مجوز بگیرد، این خودش بزرگترین مشکلی است که وجود دارد و این موضوعِ امنیت، سالهاست که ادامه دارد، یک فردی برای یک کنسرت سرمایه گذاری می کند، و به دلایلی همچون محتوای آن کنسرت، حاشیههایی که در مورد تقویم و اجتماع و روزمرگی پیش می آید و ... اجرای آن کنسرت لغو می شود، سرمایهی آن طرف چه می شود؟ دو اینکه این کار را نمی شناسند، یعنی تصورشان این است که الآن فول آلبوم "همایون شجریان" و "کامکار" را به راحتی می توان دانلود و یا از هرجا تهیه کرد، این ندانستن است و این نداستن تنها در مورد سرمایهگذاران نیست، در مورد تمام نمایندگان مجلس، وزرا و مدیران هم هست، و مسئلهی بین موسیقی رسمی و غیر رسمی با مجاز و غیر مجازمان فرق می کند.
چرا این طور است آیا احتیاج به یک زیر ساخت فرهنگی است؟ آیا این زیر ساخت در پیش از انقلاب بوده یا بخاطر اقتصاد نفتی بوده است؟
بابک چمن آرا: یک دلیل خنده دار وجود دارد و این است که مردم نمی توانستند صفحهی موسیقی را کپی کنند. ولی به دلیل تغییر رسانه این اتفاق افتاده است، من همیشه می گویم که ما یک مشکل فرهنگی داریم که با نوارکاست شروع شد، در سال 1356-1355 خیلی خوب بود که یک سخنرانی را تکثیر کنیم و به مردم بدهیم، حتا در مورد موسیقیهای انقلابی مثل چاووش این یک اتفاق و رسالت خوب بود که انجام شود، همان روزگار مردم به پادگانها و کلانتریها رفتند و اسلحه ها را برداشتند، که این هم یک حرکت انقلابی درست بوده است که باید در آن زمان اتفاق می افتاده، انقلاب که شد چندسال بعد اعلام کردند که تفنگ ها را برگردانید، ولی از آن جایی که حتا مردم آن روز اول انقلاب ما هم، این نگاه فرهنگی را نداشتند، یادشان رفت که بگویند دیگر لازم نیست که صدای کسی را تکثیر کنید؛ و ما بلافاصله در دههی شصت با کانالها و راههای دسترسی مختلف موسیقی روبرو شدیم، یکی از آنها خوانندگان ایرانی در لس آنجلس بودند، که مردم بلافاصله بعد از رسیدن کاستهایشان، آن ها را تکثیر می کردند، و یکی دیگر شد موسیقی روز دنیا ( متالیکا،کمل، مدونا، کوئین) که پس از تولید آثارشان، می توانستیم آنها را پشت درِ سینماها و در کاروانهای اسکی تهیه کنیم و بعد آن را به همکلاسیها و هم دانشگیهایمان بدهیم، نمونه ای دیگر، کاستهای "محمدرضا شجریان" و "جواد معروفی" بود، که اینها در بازار رسمی توزیع می شدند ولی از آن جایی که این فروشگاهها و این سیستم سرو سامانی نداشت و پیشینهای هم وجود داشت مبنی بر این که گفته می شد باید صدای شجریان را کپی کنند و لذت ببرند، باعث رواج این اتفاق شد و نه (حتا یک ساعت) صدا و سیمای کشورمان برای این موضوع قدمی برداشت و نه درطول دوازده سال تحصیلی که یک فرد می گذراند، یک بار کلاس رعایت حقوق مولف گذاشته نشده است، ما برای خیلی چیزها قانون نداریم ولی در فرهنگمان رعایت می شود اما در این مورد، قانون وضع شده و اجرا نمی شود و در فرهنگمان هم نیست، حتا در فرهنگ سازی معاصرمان که از بعد از انقلاب شروع می شود و کار خوبی هم بوده، این اتفاق نیفتاده است؛ و وقتی که مثلا به آقایی که مسئول فرهنگی این کشور است می گوییم ما مجموعهی سعدی را منتشر کردهایم وشما به عنوان مدیر این کانون و یا هر سِمت دیگری که دارید، از این مجموعه هزار عدد بگیرید و به مهمانهایتان بدهید، می گویند چرا باید این تعداد بگیریم، ده عدد می گیریم، سه تا را در کتابخانه می گذاریم و باقی را تکثیر می کنیم، یعنی اصلا خودشان هم این را رعایت نمی کنند.
ما هنوز که هنوز است در مسئلهی کپی رایت دچار چالش هستیم و اساسا فرهنگ حقوق مولف چه از لحاظ مادی و معنوی زیر سوال رفته است تا جایی که می بینیم مردم عکسهای صفحات مجازی یکدیگر را بدون اطلاع و اجازهی فرد، "اسکرین شات" می کنند و از آن استفاده می کنند و باید این را به آن ها اثبات کنیم که این کپی رایت دارد و حق نداریم از هر صفحه ای که به آن دسترسی داریم، به این شکل استفاده کنیم، و این یک مسئلهی فرهنگی است...
بابک چمن آرا: این درمورد مردم به چشم نمی آید، من به عنوان یک ناشر موسیقی با تهیهکنندهی سینما مشکل دارم، من برای یک موسیقی سرمایه گذاری می کنم و آن را تولید می کنم و تهیه کننده از آن، بدون اجازه در تیزر و محتوای فیلم استفاده می کند.
شما در این طور مواقع بیشتر مدافع حقوق مادی هستید و یا معنوی؟
بابک چمن آرا: هر دو. ممکن است من با یک دانشجویی طرف باشم و می دانم که آن درآمدی ندارد و اصلا قرار نبوده است نفع و مسئلهی مادی در این بین اتفاق بیفتند؛ و حداقل این است که حقوق معنوی را رعایت کند، و یک وقتی با یک پروژه ای روبرو هستم که درآمد زا بوده است و من هم از آن پروژه سهم دارم، همان قدری که کارگر صحنه، آهنگساز، بازیگر و یا تدوینگر آن پروژه از آن سهم دارند؛ و دو مشکل دارم یک اینکه از من اجازه نگرفته و دو اینکه حق من را نداده است.
خوب این مسئله اینقدر مستقیم به اقتصاد موسیقی ضربه می زند؟
بابک چمن آرا: بله برای اینکه اقتصاد موسیقی الآن وضعیتش طوری است که پیش تر نبوده است، در سال 1335 اقتصاد موسیقی به این شکل در گردش بوده است که آقای نوازنده در استودیو ساز بزند و آقای خواننده بخواند و احیانا یک دستمزدی هم بگیرند و تمام این برگشت مالی از فروش صفحه باشد، ولی الآن بازگشت سرمایهی یک نشر، در بخش خیلی کمی از آن، از درآمد حاصل از فروش سی دی است، و باقی درآمد آن از طریق فروش فایل و اجازه ای تامین می شود، که به پخش در تیتراژ فیلم ها، پخش آسانسور، سیستم هُلد و حتا زنگ تلفن همراه داده می شود؛ و همهی این ها سهم ناشر است و بخشی از آن برگشت مالی است که برای سرمایه گذاری انجام شده است، الآن ناشرین در ایران که هیچ، در هیچ جای دنیا از فروش سی دی و فایل نمی توانند جبران سرمایهگذاری شان را کنند، البته آنها یک کانال دیگر هم دارند که سیستم کنسرت گذاریشان کاملا متفاوت است..
آرش چمن آرا: و اینکه الآن چند سالی است که در آن طرف صفحه تولید می شود و نمی توان آن را کپی کرد و مردم باید آن را خریداری کنند.
در حال حاضر تولید صفحه در ایران انجام می شود؟
آرش چمن آرا: خیر، ولی به زودی ممکن است این اتفاق بیفتد.
اما این که راه حل نیست چون می شود از روی صفحه هم یک فایل اینترنتی بیرون کشید و در اینترنت بارگذاری کرد، و مسئله این است که تا زمانی که یک قانون سفت و سخت و قابل پیگیری در این باره نباشد، نمی شود کاری کرد.
بابک چمن آرا: بله و شدنی هم است، ببینید الآن اگر که یکی از شخصیت های مهم کشور، به یک نفر در هرکدام از مسیرهای فضای مجازی فحشی بدهد، همهی زندگی آن فرد بیرون کشیده می شود ولی وقتی که من می گویم که این حساب کاربری در اینستاگرام از موسیقی من استفاده کرده، من را دنبال یک پروسه ای می فرستند که باید بیخیال شوم، در حالی که شدنی است و قانون برای همهی یکی است.
الان پیگیری ها خیلی بروکراتیک است، به هر حال مسئلهی کپی رایت الآن جزو مسائلی است که شما می فرمایید شدنی است و من می گویم جزو ذات و صفات فرهنگی ما است.
آرش چمن آرا: و هنوز نسل جدید بیشتر این قانون را رعایت می کنند..
بابک چمن آرا: تلویزیون ما چطور مردم را قانع کرد که کمربند ایمنی ببندند، خوب یک بچهای به پدرش می گفت که کمربند ببند و از این روش توانستیم به این مبحث ورود و نفوذ کنیم، پس لزوما آموزشی که به بچه ها می دهیم، تنها از بچهها منتفع نمی شویم و از خانوادههاشان نیزمنتفع می شویم، اگر بتوانیم به کودکان یاد بدهیم که شما مالک تمام این عکس، موسیقی و فیلمی که خریداری کرده اید، نیستید و تنها می توانید این کتاب یا آلبوم موسیقی را بخوانید و گوش دهید، و نه هر بلایی که خواستید سر آن بیاورید، توانسته ایم به وسیلهی آموزش به کودکان، فرهنگ رعایت قانون کپی رایت را رواج دهیم.
از موضوع کپی رایت کمی بگذریم و به سمتی برویم که چطور سرمایه گذار می تواند مطمئن باشد که سرمایهاش بر می گردد و یا اینکه اصلا قرار نیست برگردد و برایش تبلیغات خوبی است، شما چه سازو کاری برای این موضوع دارید؟
بابک چمن آرا: ببینید من گفتم که تا الآن تنها راهی که برای من وجود داشته، رابطه بوده است، که 97درصد اوقات کار نکرده و تنها 3درصد مواقع کار کرده است، برای اینکه آن 97 درصد پیش بیاید، یک این است که سرمایه گذار قبل از این که وارد جلسات ما بشود و بخواهد محتوا را بداند و با آن صحبت کنیم، با اعتماد و اعتقاد درستی در مورد موسیقی بخواهد فکر کند، یعنی موسیقی را صرفا با یک چیزی که بخواهد با تلگرم این ور آن ور کند و یا سی دی آن را کپی کند نبیند، و اقعا یک چیزی ببیند که پز فرهنگی داشته باشد، خیلی از سرمایه گذارها شاید به این مرحله رسیده باشند که درگیر سودی که به طور مثال از من می گیرند نباشند، وبه دنبال یک ارزش افزودهی اعتباری برای خودشان باشند.
سرمایهگذار از حمایت یک آلبوم موسیقی چه اعتباری می تواند بگیرد ؟ لطفا این را برای ما روشن کنید انگار که می خواهید یک مشتری را پرزنت کنید.
بابک چمن آرا: این اعتبار خیلی برایش مهم است، برای من، سرمایهگذارِ حقیقی یا حقوقی تفاوتی نمی کند، یک نفر علاقه مند است که پولش را بیاورد در این صنعت و ما از آن ممنونیم چون می توانیم کمیت و کیفیت بهتری را ارائه دهیم، بنابراین اسم آن آدم برای ما مهم نیست، و من اسمش را در شناسنامهی مجموعه ای که قرار است منتشر شود میاورم، در رونمایی، جشن امضا، سالگرد و در خبرها... من خودم با افتخار اسم آن سرمایه گذار را می آورم، چون این آدم کسی است که میان سرمایهگذاری های مختلف سرمایه گذاری فرهنگی را انتخاب کرده است؛ و من تلاش می کنم که افراد دیگر که از این محصول استفاده می کنند و یا آن را می شنوند و در اختیار می گیرند احساس دِینی کنند؛ درست است که من به عنوان ناشر، این کار را انتخاب و پردازش کردهام، و هنرمند این را خلق کرده است، اما اثر خلق شده بدون وجود سرمایه گذار به این شکل قابل عرضه نبوده است، و این وظیفهی من است که بتوانم این موضوع را منعکس کنم؛ ببینید آن آدم احتمالا در بازار خودش وجهی خوبی دارد و میانه نام است و حالا برای او حتما خیلی برایش پز و پرستیژ خواهد بود که بگوید این مجوعه ای که منتشر شده و یا این کنسرتی که برگزار شده را من سرمایهگذاری کرده ام، او از این طریق کارآفرینی داشته است و در بازار جهانی شرکت کرده است و این پز فرهنگی برای او جذاب است؛ چرا این دوستان علاقه مند اند وقتی مهمانی می گیرند، بازیگر و فوتبالیست ها را در جمع خود داشته باشند، مگر چیزی به جز پز فرهنگی است؟
یعنی شما می گویید سرمایه گذاری در هنر بیشتر برای حفظ پرستیژ است تا کسب سود؟
بابک چمن آرا: بله بخشی از آن، این دست از افراد هستند، که در بازگشت مالی خیلی با رقم بالایی مواجه نیستند، دلشان می خواهد این اتفاق بیفتد، این ها همین آدم های پولداری هستند که با هنرپیشهها و سلبریتی ها عکس می گیرند، و آن بازیگر هم به هر حال نفع مالی برده است.
ما با دوستان تئاتر و سینما نیز در این باره گفت و گو کرده ایم وآن ها هم به این بخش از سرمایه گذاری اشاره داشتند، و به سندرومی اشاره کردند که به طور مثال فردی عاشق فلان هنرمند است و دلش می خواهد او در پروژه ای که سرمایه گذارش است، حضور داشته باشد.
بابک چمن آرا: بخشی از این موضوع این است که آن فرد محتوای هنر را دوست دارد. خیلی از اساتید تئاتر و موسیقی اگر که یک جایی برایشان وجود داشته باشد راحت تر سرمایه گذار جذب می کنند، مگر فیلم "علی سنتوری" نبود، که کارگردانش، "داریوش مهرجویی" گفت: هر کسی این فیلم را دید و خوشش آمد، مبلغی را حساب واریز کند، مگر در آن روزگار کم کمک مالی شد؟ اگر چنین اتفاقی برای اساتید موسیقی بیفتد، چه هنرمندان پاپ و چه سنتی، اگر که این تقاضا را از مردم و طرفدارانشان کنند و بگویند مجموعهی ما را حمایت کنید، در ردههای مختلف کمکهای بزرگی به آن ها خواهد شد، پس هستند سرمایه گذارهایی که دنبال محتوا هم هستند، به سود و به برگشت حداقل سرمایه هم فکر می کنند، یک بخشی هم هستند که واقعا می خواهند بیایند در این بخش سرمایه گذاری کنند، درخواست پروپوزال می کنند و در مورد برگشت اول، میزان ریسک و ...اطلاعات کسب می کنند، این ها حرفهای ترین بخش سرمایه گذارها هستند، ولی متاسفانه بخش زیادی از این ها را، دوستان و همکاران من پیش از این با همکاری و تجربهی ناموفق از سرمایهگذاری و همکاری دوباره پشیمان کرده اند، شاید کلاه سرشان گذاشته اند و شاید توقعی را که آنها داشتنه اند نتوانستهاند برآورده کنند، ولی ما سرمایه گذارهایی داریم که یک بار آمده اند و برای همیشه رفتهاند، این در سینما کمتر است، شاید به علت جذابیت ها و موفقیت هایی است که در سینما وجود دارد، ولی در موسیقی این طور نیست، واقعا مهم است که سرمایه گذار را از طریق رابطه، و یا هنرمند و ازهر طریق دیگری، راضی نگه داری، این راضی نگه داشتن باعث می شود در ادامه، پروژه را با همین آدم تعریف کنی و اگر واقعا راضی باشد، دوباره با او همکاری کنی، و یا می توانی پشتوانه ای داشته باشی برای اینکه به سراغ دیگر سرمایهگذارها بروی، و بگویی من این تجربهی موفق را در رزومهام داشته ام، و حالا می خواهم پروژهی جدیدی شروع کنم و خوب حتما این پیشینه به من کمک خواهد کرد.
می خواهم کمی به سمت اقتصاد کلی در ایران برویم، یک جریانی به قول معروف، وجود دارد مثل جریان پاپ، و چیزی که سلیقهی عموم مردم است، که دربارهی زیبایی شناسی آن حرف نمی زنم، ببینید سرمایهگذارهایی هستند، که خودشان تهیه کننده اند و محصولی را در یک پروژهی سه ساله پیش بردند، در یک سال اول شلوغش می کنند و آن را بالا می کشانند، به طور مثال از برنامههای مشهور تلویزیون ساعت می خرند، و یک سری ادا اصول ها، اینفولوئنسری درست می کنند و این آدم را پررنگ می کنند، بعد در مرحلهی دوم کنبرایش کنسرت می گذارند، که در آن حرکاتی می کنند که متعلق به کسی نیست و یونیک جلوه می کند و به هر حال در فضای بسته، مردم خیلی چیزها را ندیده اند، واز این طریق می توانند سالن های بزرگ کشور را در چهار سانس پر کنند و در مرحلهی سوم هم آرام آرام طرف را کنار می گذارند، ما این خط را به صورت روتین می بینیم که هنرمندی بالا می آید دیده می شود و می رود. نگاهتان راجع به این موضوع چیست؟
بابک چمن آرا: ما دربارهی اقتصاد خوش نام و شفاف صحبت کردیم، و وارد مسائلی مثل پولشویی که وجود هم دارد، نشدیم.
اشاره ام به پول شویی نیست، پول شویی چیز دیگریست، مسئله پول سازی از چیزی به نام "شبه هنر" است.
بابک چمن آرا: دربارهی مسئله ای که راجع به کنسرت های پرفروش و ماجرای پس از آن گفتید، این را باید روی کاغذ بیاوریم، و من هم دقیق نمی دانم، باید فرصتی داشته باشم، و برآورد کنم که دستمزد و هزینه های خواننده، صدابردار، نورپرداز، سالن، درصد بلیت فروشی و دیگر عوامل، چقدر است و شرط آن، این است که تمام بلیت ها فروخته شده باشد، چون در این وضعیت ناسالم، سالن پر می شود ولی ممکن است است همهی بلیت ها فروخته نشده باشد؛ و نیاز به بررسی است که تمام این اتفاق ها و این چیزی که راجع به پول سازی و سود عنوان کردی، چه عددی است؟ شما واقعا فکر می کنید که سرمایه گذار، برای عددی مثل 50 میلیون تومان سود، این کار را می کند.
نه عددش روی میلیارد است، و دلیلش هم این است که طرف تنها در پوزیشن یک خواننده نیست، و سوپراستارهای موقت روی کار می آورند، که خیلی کارهای دیگر هم می کنند، تبلیغ می گیرند و یک پولسازی بزرگ انجام می دهند و بعد از دور خارج می شوند، و این الان چرخهی اصلی موسیقی بدنه (به معنای منفی اش) است، نه فعالیت هایی که شما در حال حاضر انجام می دهید، چون طبقِ فرمایشِ خودتان شما دارید کار سالم و به لحاظ زیبایی شناسی کار شفاف می کنید.
بابک چمن آرا: چه به لحاظ تعداد اثر و چه از لحاظ درصد ریالی که در این صنعت جا به جا می شود، فکر می کنم ما و همکاران مثل ما، به 5% گردش مالی نمی رسیم.
ما این را می دانیم و می خواهیم برسیم به کسانی که پول های عظیمی را در این صنعت به دست می آورند، می خواهم راجع به این بگویید که سرمایه گذار چه طوری می تواند قانع شود که به جای اینکه به سمت این صنعت برود؛ جذب آن موسیقی شود که نمایندهاش مرکزِ موسیقی بتهوون و یا نشرِ هرمس است؟
بابک چمن آرا: ببینید درمورد این موضوع، من هم با فاصله به آن نگاه می کنم، نمی گویم بی خبرم، ولی باید با آدم های از جنس خودش صحبت کنید، بوده است آدمی که چندین بار با ما تماس داشته است و با او جلسه داشتیم، در دفتری که اصلا مشخص نبوده برای چه کاری است، و بعد توضیحشان این بود که شما خواننده معرفی کنید، ما برای تیزر و سریال شبکه های مختلف، مبلغ های متفاوتی را از او دریافت می کنیم، و ...
آرش چمن آرا: در مورد چیزی که شما گفتید، باید بگویم، ممکن است محصولی که آن ها تولید می کنند نهایتا برای سه تا چهارسال باشد و چیزی که ما تولید می کنیم می تواند تا سالها ماندگار باشد.
بله اما چیزی که وجود دارد این است که در حال حاضر جامعه به آن می گوید موسیقی.
بابک چمن آرا: بله، این اتفاق در سینما هم می افتد، پروسهی یک فیلم سینمایی چقدر است؟ نرمال 2 ماه، اما فیلمی هم داریم که در 23 روز تولید می شود و در ماه دوم در سبد خرید مردم، در فروشگاه ها موجود است و اصلا جایی هم درهنر ندارد و هیچ تاثیر خوب و بدی هم بر آن نمی گذارد، و یک گردش مالی هم به وجود می آید و اسپانسرهای مختلف هم در پروژه وجود دارند؛ این مثال معادل آن چیزیست که شما عنوان کردید.
بله یک بخش هایی ممکن است معادل آن باشد، ولی یک بخشی از موسیقی سنتی که در گذر زمان احتمالا سلیقهی مردم از حدود 70 تا 100 سال پیش جلوتر آمده، تربیت شده و سلیقه رو به جلو رفته و این موسیقی با آمبیانس محیط ترکیب شده و موسیقی تلفیقی را ایجاد می کند که ما از گوش دادن آن آزار نمی بینیم.
بابک چمن آرا: بخشی از آثاری که تولید می شود، نه بر اساس تفکر هنرمند و خالق اثر است و نه به خاطر تقاضایی که در عوام وجود دارد، بلکه بر اساس گرفتن سرمایهگذار و سلیقه و خواستهی او تولید می شود، من فیلم سینمایی دیده ام که کارگردان نام آشنایی هم دارد، به شما قول می دهم که او بعد از دو ماه، به این نتیجه تولید این فیلم رسیده است، چون فلان بانک و یا فلان محصول و برند، چندین بار به او درخواست همکاری داده اند، به همین خاطر نمایشنامه ای نوشته است که از این برندها در کنار هم استفاده کند.
چقدر می تواند این راه کار را ادامه دهد؟
بابک چمن آرا: سه بار! و یا برای همیشه.
اما ما الان با یک ساز و کار اشتباهی طرف هستیم که سطح سلیقه را به عمد نازل کرده است که بتواند این را همیشه ادامه دهد.
بابک چمن آرا: ببینید الان وسیله، هدف شده است، از وقتی سی دی های پاکتی (وانتی) آمد، جای وسیله و هدف عوض شده است، الان آن کسی که اسمش احتمالا کارگردان است، که در حال حاضر مشخص نیست که نقطهی اول کارگردان، سرمایه گذار و یا تهیه کننده است، ولی هر کدام که هستند، بر اساس آنِ خودشان و استعداد خودشان کار نمی کنند و به اتفاقات اجتماعی و مردم هم کاری ندارند، نگاه می کنند که چه کاری انجام دهند که سرمایه گذار را وارد بازی کنند.
ما خوانندهی خیلی خوبی داریم که نزد تمام اساتید کار کرده است، و صدای بسیار خوبی دارد و این بندهی خدا چهره و نام خانواگی مردم پسندی ندارد و رابطه هم ندارد، و دست و پا می زند، و فکر می کنم اگر آن فرد در دههی شصت بیست سالش بود، اتفاق بهتری برای او می افتاد.
شاید دههی شصت سلیقهی عمومی موسیقی، سلیقهی بالاتری بوده است.
بابک چمن آرا: بله و تکنولوژی و شبکههای مجازی نیز به آن ورود نکرده بودند، در آن زمان هرکسی کار و تخصص خودش را انجام می داد، ولی در حال حاضر طرف خودش می نویسد، خودش می خواند و...
در مورد اینترنت و شبکه های اجتماعی مجازی گفتید، گذشته از مسئلهی رعایت نشدن قانون کپی رایت، از نگاه شما تاثیری که بر سلیقهی عمومی مردم گذاشته است، چطور است؟ پیش تر چون اینترنت نبود، جنس تبلیغات متفاوت بود و مردم با موسیقی برخورد رودررو داشتند، از تغییرات پیش آمده و تاثیراتش برای ما بگویید.
بابک چمن آرا: پاسخم را در دو بخش عنوان می کنم، یکی اینکه ما ایرانیها به شدت افراطی و تفریطی هستیم، بنابراین فکر می کنم ما خیلی بیشتر از خالقین این رسانه با آن درگیر شدیم، و تا انتهای آن رفتهایم، یعنی فکر نمی کنم اپلیکیشن دلیوری نان در آلمان وجود داشته باشد، که در ایران وجود دارد؛ و بخش دیگر بلایی است که تکنولوژی بر سر ما آورده است، و هر فردی می تواند با زبانی آن را بیان کند، پیش تر وقتی یک آلبوم موسیقی به دستمان می رسید، چندین بار آن را گوش می کردیم و از آن لذت می بردیم و تا مدت ها در ذهن ما می ماند، اما در حال حاضر همزمان که دارم جواب پیغام کسی را می دهم، خبر فوت کسی را می دهند و در این حین که فکر می کنم چقدر باید غمگین باشم، خبری دیگر به سمتم می آید، و در همین حال می گویند دلار بالا رفت... اصلا نوسان دلار به من ربطی ندارد، ما اصلا نمی توانیم، از لذت ها، هیجان ها و غصه هامان به اندازهی کافی استفاده کنیم، پیش تر وقتی برای کسی اتفاق بد یا خوبی می افتاد، درگیر آن می شدیم چه خوشی و چه ناخوشی، اینکه در حال حاضر ما فراوانی بیشتری داریم ایرادی ندارد، اما اینکه نمی توانیم با یک چیزی، تنها یک بعد از ظهر لذت ببریم ایراد است، الان آدمها از دوست شدن و یا از بهم زدن با یک آدم، فرصت شادی و غم خوردن برای آن موضوع را ندارند.
همه تلاش می کنند که این را بیشتر به نمایش بگذارند و یا اگر نشان نمی دهند دیگران به آن فرد خرده می گیرند.
بابک چمن آرا: ببینید اتفاق سانچی، پلاسکو و یا زلزلهی کرمانشاه... اتفاقات برزگی هستند و کم از زلزلهی (بوئین زهرا در سال 1341) ندارند، اما با شنیدن نامشان خیلی راحت از کنارشان رد می شویم، اما خیلی ها هنوز وقتی به یاد آن حادثه در 50 سال پیش می افتند، پشتشان می لرزد، در حال حاضر هیچ چیز وارد لایههای اصلی ما نمی شود، می گویند چرا دیگر یک اثر موسیقی جاودانه و ماندگار نیست؟ چطور می توانیم با یک تک آهنگِ جدید فرصت خاطره ساختن به وجود بیاوریم همانطور که با گوش دادن به خوانندگان قدیمی آن را به وجود آورده ایم، وآن اثر ممکن است همان پتانسیل را داشته باشد اما ما دیگر آن آدمها نیستیم و مجال لذت بردن را نداریم، و سرمایه گذار هم از مردم است، تازه من سعی می کنم که به فرهنگ نزدیک باشم و از آن دور نشوم، تئاتر خوب ببینم کتاب خوب بخوانم، و آن سرمایهگذار که در بازار خودش است و من باید آن را توجیه کنم، و او بیشتر از من درگیر دلار، عوارض گمرک و چیزهای دیگر است.
خوب این یک تعاملی است میان مجری پروژه ها و سرمایه گذارها، که این را خیلی ها بلد نیستند و اختلافات شدید که میان آن ها به وجود می آید از همین نابلدی است که چون شما آن را می دانید و روی آن تاکید کردید، به عنوان آخرین نکته برمی گردیم به "خانه موزهی بتهوون"، چند ماه است که تاسیس شده است؟ می دانیم جزو معدود نهادهای خصوصی است که توسعه پیدا کرده است، دوست داریم بدانیم که چطور خودش را اداره می کند؟
ببینید ما بتهوون بودیم و هستیم و موسسهی آوای خورشیدمان هم بود، ولی برای اینکه ازپس هزینه های بزرگ تر این جا بر بیاییم، ما از همکاران دیگرمان کمک گرفته ایم، و شرایط کار را برای آن ها نیز مهیا کرده ایم، و آن ها هم در صدی از درآمد خود را به ما اختصاص می دهند، ما با برندهایی مثل: لاله- ثریا، گوشه، اشیای تهران، کافه بالا و... همکار هستیم، خود این ایده و اینکه این ها را دور هم جمع کرده ایم، برای ما پز محسوب می شود، که ما این جمع را انتخاب کردیم، ما می توانستیم سراغ برندهای دیگر برویم و یا کارهای اقتصادی دیگر داشته باشیم، اما دیدیم اینطوری فرهنگی تر و شیک تر است و به ما می آید و مردم هم لذت می برند، ما تا این جا توانسته ایم از پس هزینه های جاری بر بیاییم، ولی این سوال شما را حداقل باید یک سال بگذرد و بعد جواب داد، چون ما برای اینکه به راندمان مالی این جا برسیم، زمان لازم داریم، بحث اینکه امروز درآمد داریم و آخر ماه حقوق و اجاره می دهیم نیست، ما الان بزرگترین مشکلی که پیش رو داریم، نگاهی است که بیمه، دارایی و درحقیقت ارگان های مالی مملکت، به ما دارند، و اگر این نگاه به ما نگاه فرهنگی نباشد، اوضاع فرق می کند، و باید به دوره اش برسد تا مشخص شود، به طور مثال برای ادارهی دارایی در خرداد و تیر، باید بر اساس سنوات و مدارکم اثبات کنم که ما کار فرهنگی می کنیم، در این صورت می توانم پس از یک سال بگویم از پس هزینه هامان با یک کار فرهنگی بر می آییم. اما در حال حاضر از پس اجاره و حقوقمان آبرومندانه برآمدیم.