پیشنیاز مشارکت مردم، دادن حق انتخاب است
خواسته شهروندان در زمینههای گوناگونی است. در زمینه حمل و نقل و ترافیک حق و نیاز مردم، حمل و نقل همگانی در دسترس برای همه با قیمت مناسب و منتشر در همه گستره شهری است.
از سویی مدیریت شهری باید گوناگونی بستههای ترکیبی حمل و نقل عمومی را فراهم سازد. برای نمونه بسته ترکیبی «پیادهپیمایی، اتوبوس، مترو، دوچرخه حتی برای راههای طولانی شهری». در زمینه شهرسازی برجستهترین خواسته را میتوان مناسبسازی و دسترسپذیری امن فضاها و راههای شهری دانست. در حال حاضر وضعیت به گونهای است که گاهی خواستههای مردم متعارض هستند به سخن دیگر برخی هم میخواهند شتاب بلندمرتبهسازی مهار شود و هم برای خودشان مجوز هر چه پرطبقهتر بگیرند ! هم میخواهند زبالهگردی نباشد هم از سویی همکاری در زمینه جداسازی و دادن پسماند خشک به غرفهها ضعیف است.
برخی چالشهای برجسته شهر امروز نظام درآمدی و اقتصاد شهری تهران، تضاد و تعارض خواستههای مردم یا سازمانها، ناهماهنگی واحدهای گوناگون و لَختی، بدنه سنگین شهرداری است. بخشی از این کندی و لَختی به تغییر شهرداران بازمیگردد ولی بخشی به کندی در تغییر مدیران کلیدی و فقدان پیشرانهای سازمانی مربوط است.
از جمله چالش های اساسی دیگر میتوان به سبک زندگی مصرفی و رویکرد مصرفکننده بودن اشاره کرد. شهروند کنشگر و برخوردار از مهارتهای تعامل (با جامعه، نهادها، حاکمیت و با دیگری) است در حالی که مصرفکننده همواره خدمت یا فراوردهای را که از سوی دیگری کم یا زیاد، باکیفیت مناسب یا نامناسب، ارائه می شود دریافت و مصرف میکند، بیآنکه نقش سازنده و فعالی در چگونگی خدمت یا کیفیت فراورده دریافتشده ایفا کند.
شهرنشین مصرفگرا، خود فراوردهی نظام فرهنگی است که از دیرباز تشخیص و تنظیم دریافتیاش را حق و صلاحیت نیروی بالادستی(شهردار، سرمایهدار یا ...) تعریف کرده بود. از این نکته میخواهم نتیجه بگیرم که چگونگی ارزیابی یا به عبارتی «رصد» مدیریت شهری توسط مردم، به این که چگونه چالش شهروندی را در کشور و در پایتخت حل و فصل کنیم،بستگی دارد. شهرنشین در بهترین حالت می نگرد و بود و نبودهها را بیان می کند. شهروند برای آگاه شدن خود و دیگران درباره شهر، جستجو میکند و جویای آگاهی است، در نهادهای مدنی شهر فعال است، برای سهم و نقش خود در سیاستگذاری ها و برنامهریزیها برنامه و کار مشخص دارد و رویکرد همکارانه در پیش گرفته است.
در این سالها شهروندان تهرانی هم فردی و هم با فعالیت در سازمانهای مردمنهاد و موسسهها ارزیابی و پیگیری مشخصتری در زمینهی مسائل شهری دارند و البته هنوز جامعه شهرنشین به مراتب بیش از جامعه شهروندان است. شهرنشینان مصرفکنندگانی هستند که پیوندهای هویتی سست و مسولیتپذیری سیاسی-اجتماعی ضعیفی نسبت به تهران و تهرانی دارند.
حقوق شهروندی را میدانند، نسبت به کندی و کاستیهای مدیریت شهری حساس هستند و در پی یافتن و انجام راهچارهای برای مهار فساد و سودجویی تلاش میکنند.این انباشتگی نیازهای شهروندان، پیچیدگی مسالههای شهر و ناکارایی شیوههای درآمدی کنونی شهرداری، گرچه تهدید و چالش به نظر میرسد ولی به راستی توان و فرصت ارزنده ای برای تغییر نظام درآمدی شهر و بهبود همکاریهای شهروندی میتواند باشد. همکاری وقتی به انجام میرسد که افراد دربارهی چرایی و چگونگی همکاری آگاه و همرای شده باشند. تغییر نظام اداره شهر بدون توجه جدی به همکاری(مشارکت) شهروندان نشدنی و اگر هم بشود ناپایدار و وابسته به فشار از بالا خواهدبود.
آموزش شهروندی باید در سطحهای چندگانه با هدفهای متناسب با کارکردهای شناختی(ذهنی) برنامهریزی شود. این آموزش باید به همه زمینهها و امور شهری از خدمات تا فرهنگی بپردازد و حق را همراه با مسولیت شهروندی بیاموزند. بهبود وضعیت تهران به همراه و همپیمانشدن نهادهای آموزشی رسمی (پیشدبستان تا دانشگاه)، موسسههای فرهنگی و آموزشی، نهادهای مردمی و اصناف وابسته است. این مجموعهها مراکز ساختن، بازساختن و فراوری سرمایههای فرهنگی و هویتی هستند. در این مراکز و سازمانهاست که ارزشها و ضدارزش ها پایهریزی میشوند یا تغییر میکنند.
روشها و ابزارهای آموزش شهروندی در شهرداری باید دگرگون شوند و از این کلیشه ناکارا فاصله گرفته شود.محتوای آموزش شهروندی فقط منشور حقوق شهروندی نیست بلکه در گام نخست شناخت شهر، روستا و شهروند است. گامهای بعدی آموزش شهروندی برپایه آگاهی و انتخاب مردم شکل میگیرد. انتخاب سبک زندگی و میزان و چگونگی همکاریشان در این خانه بزرگ، شهر، و مسولیت پذیری شان در برابر انتخابی که در زندگی خود دارند. از سویی پیشنیاز لازم این رشد فراهم کردن امکان انتخاب برای مردم است، انتخاب هایی نه از سر ناچاری و بین بد و بدتر، بلکه بین خوب و بدی که خودشان آن را تعریف میکنند و اینگونه است که میتوانیم بگوییم از انجام این مهم سربلند بیرون آمدهایم.
*عضو شورای شهر تهران