x
۳۰ / دی / ۱۳۹۷ ۱۴:۰۴

درد دل زنانه بهاره رهنما با دختر سیاستمدار مشهور

درد دل زنانه بهاره رهنما با دختر سیاستمدار مشهور

سینما در جایگاه یک رسانه جمعی همواره به منزله ابزاری برای نمایش اصل و حواشی دنیای سیاست مورد توجه فیلم‌سازان، سیاست‌مداران، کارشناسان سیاسی و محققان علوم انسانی قرار گرفته است. از این رو فیلم‌های سیاسی درخشانی در حیطه داستانی و حتی انیمیشن در سینمای دنیا ساخته شده است.

کد خبر: ۳۳۰۵۶۲
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین، روزنامه شرق نوشت، در عین حال سینمای مستند جهان هم از حضور فیلم‌ پرتره‌های سیاست‌مداران بی‌نصیب نمانده و مستند‌های بااهمیتی از چهره‌های سیاسی مطرح دنیا در تاریخ سینمای مستند جهان خودنمایی می‌کند. فیلم‌هایی مثل «آمریکای هیلاری: تاریخ پنهان حزب دموکرات» محصول  2016 درباره هیلاری کلینتون و  «زمانه هاروی میلک» که در سال 1984 برنده اسکار بهترین فیلم مستند شد، نمونه‌هایی از این مستند‌ها هستند. در سینمای مستند خودمان نیز فیلم‌های متعددی درباره سیاست‌مداران ایرانی ساخته شده که مستند «مثل یک زن» درباره فائزه هاشمی و با کارگردانی مژگان ایلانلو یکی از جذاب‌ترین آنهاست. 

مستند بلند زندگی فائزه هاشمی دو سال پس از ساختش با انجام اصلاحیه‌های کوتاهی که توسط سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعمال شده بود، بالاخره توانست پروانه نمایش دریافت کند و پس از آن در 15 دی‌ماه 97  روند اکران خود را در سینماهای گروه هنر و تجربه آغاز کرد. اما یک هفته بعد از آن، اکران این فیلم با اعلام دلیل گشوده‌بودن پرونده‌ای قضائی علیه شخصیت فیلم یعنی خانم هاشمی، متوقف شد و «مثل یک زن» از پرده سینماها پایین آمد. در آخرین روزهای تنظیم این گفت‌وگو جمعی از سینماگران و اهالی رسانه با ارسال نامه‌ای به وزیر ارشاد خواستار رفع توقیف این فیلم که از مجاری قانونی مجوز اکران گرفته است، شدند و خانم هاشمی و کارگردان فیلم هم جداگانه با رسانه‌هایی در این زمینه صحبت کردند. 

گفت‌وگوی مفصل پیش‌رو به بهانه اکران مستند «مثل یک زن» با فائزه هاشمی صورت گرفت و بهاره رهنما، بازیگر و هنرمند سینما و تئاتر این گفت‌وگو را برایمان انجام داد.

شاید از دید خیلی‌ها، بهاره رهنما بی‌ربط‌ترین گزینه برای گفت‌وگو با خانم هاشمی بود اما حاصل گفت‌وگو نشان داد که نه‌تنها جهان‌های ذهنی و عینی این دو نفر از هم دور نیست، بلکه در خیلی از جنبه‌های شخصی و حرفه‌ای زندگی‌شان اشتراکاتی نیز با هم دارند. اضافه بر اینکه نسبت خویشاوندی خیلی دوری هم بینشان برقرار است. مصاحبه صمیمانه این دو نفر باعث شده که رنگ و بویی از جنس یک درددل زنانه بر این گفت‌وگو حاکم باشد.

اینکه اصولا به‌عنوان یک زن در شرایط اجتماعی و سیاسی که شما یا خانواده‌تان دارید، در خانه‌تان را روی یک فیلم‌ساز زن و یک مستندساز باز کردید، نشان‌دهنده ارج‌وقربی است که شما به فضای روشنفکری، به خانم‌ها و به هنر می‌دهید. اگر یک آدم عادی که دانش سیاسی چندانی ندارد از شما علت دستگیری‌تان را بپرسد، از دید خودتان چه علتی را مطرح می‌کنید؟ چرا شما شش ماه زندانی کشیدید؟

منظورتان از دستگیری، زندانی‌شدنم است؟ چون من سه‌بار دستگیر شدم!

‌بله. منظورم زندان بود؟

نقدکردن برای رسیدن به عدالت و حق و آزادی و توسعه. ببینید وقتی شما نقد می‌کنید، بالاخره اشخاصی دردشان می‌آید. همه آن حرکت و فحاشی‌های آقای تاجیک را محکوم کردند و دادستان از ایشان شکایت کرد. همان آقای تاجیکی که همه محکوم کردند، یک روز می‌رود زندان و بعد عفو‌ می‌خورد و‌ هیچ‌کدام از احکامی هم که برایش صادر شد اجرا نمی‌شود و قبل از آن، قوه قضائیه را هم تهدید می‌کند!

‌من به‌عنوان کسی که یکی از تحصیلاتم رشته حقوق بوده، می‌دانم اگر زنی در بازار روز خرید کند و مردی دنبالش راه بیفتد و چنین توهینی کند، پرونده به شکل دیگری مطرح می‌شود. به‌هرحال خشونت کلامی مسئله است. هرچند شما را کتک نزدند، ولی کلماتی که گفتند ترسناک بود.

بدتر از کتک‌زدن بود!

و در همان موقعیت حتی می‌توانست اتفاقات بدتری بیفتد! ولی چرا شکایت نکردید؟

این نوع برخورد، حرکتی نهادینه است! یعنی این نیست که فکر کنیم تصادفا یک آقایی با ما این‌جوری برخورد کرده! بارها شاهد بودیم لباس‌شخصی‌ها و...، سخنرانی‌ها و جلسات دیگران را به‌هم زدند. پس دفعه اول نبود! اما این‌دفعه این‌قدر وقیح بود یا مثلا آقای علی مطهری در راه فرودگاه شیراز به شهر، مورد حمله قرار می‌گیرد و پیرو شکایت ایشان، عمده محکومیت‌ها شامل رئیس، معاون و انجمن دانشگاهی شده که آقای علی مطهری را دعوت کرده بودند و نه ضاربان! خود من تاکنون در چهار مورد شکایت کرده‌ام که هیچ‌کدام رسیدگی نشده! البته غیر از یکی که این اواخر رسیدگی شد.  بنابراین اعتقادی نداشتم که به شکایت ما رسیدگی می‌شود، چون اینها حرکت‌هایی است که با برنامه‌ریزی انجام می‌شود. خودم هم شکایت از چنین فردی را مناسب نمی‌دیدم. ضمن اینکه آن فیلم اثر عجیب خود را در جامعه گذاشت تا حدی که بسیاری از اصولگرایان نیز آن را محکوم کردند.

آن فیلم چگونه پخش شد؟

جالب است که خودشان پخش کردند؛ احتمالا به‌عنوان یک سند افتخار! شگفت اینکه از سوی نهاد‌های مربوط به خودشان هم محکوم شدند. آن فیلم عجیب دیده شد. مهم این است که بساط چنین تفکراتی که به خودشان اجازه می‌دهند با مخالفان و منتقدان چنین کنند، برچیده شود. آن به کجا رسید که این برسد؟ حمله به سفارت عربستان به کجا رسید؟ اینها حرکت‌های شخصی نیست

‌همیشه اعتقاد دارم هر نسلی سندی تاریخی برای نسل بعد از خود محسوب می‌شود و به همین دلیل به مستند و مکتوب‌شدن هر چیزی اعتقاد دارم؛ یعنی اگر چنین شکایتی ثبت حقوقی می‌شود - حتی اگر مورد توجه قرار نگیرد - در اسنادی که شاید ۴۰ سال دیگر مورد توجه حقوق‌دانان جوان قرار گیرد، بی‌تردید به عنوان یک منبع مورد بررسی قرار خواهد گرفت. حالا دوران زندان چگونه بود؟ آیا دچار ترس شدید یا راحت با آن برخورد کردید؟

نه. نترسیده بودم! اولا زندان‌رفتنم یک‌دفعه‌ای شد! دقیقا یادم نمی‌آید، ولی فکر می‌کنم حدود چندین ماه قبل از زندان این حکم را داشتم، ولی اجرا نشد. اما شکل دستگیری عجیب بود! یک‌باره آمدند و آخر شب دو خانم بازوهایم را گرفتند و مرا بردند. جالب بود عصرش زنگ زده بودند که بیایید اینجا که گفتم امشب میهمان دارم، اما فردا صبح خواهم آمد و قبول کردند. پرسیدم اگر قرار است زندان بروم وسایلم را با خودم بیاورم، گفتند نه. فقط یک گفت‌وگو‌ بود، اما آنها هدف دیگری را دنبال می‌کردند، چون قرار بود فردا صبحش خودم با پای خودم بروم و نیاز به این کارها نبود. البته ما به این چیزها عادت داریم. زندان هم برایم سخت نبود. دوره‌ای عالی بود. تجربه‌ای که آنجا کسب کردم برایم لذت‌بخش و لازم بود.

خاطرات آن دوران را نوشته‌اید؟ 

بله. تمام خاطرات زندانم‌ را مرتب نوشتم.

قصد چاپ ندارید؟

فعلا نه. ترجیح می‌دهم خاطراتم را زمانی چاپ کنم که بدون سانسور و کامل منتشر شود. ضمن اینکه دوست هم ندارم که خارج از ایران چاپ شود. ترجیح می‌دهم در کشور خودم این اتفاق بیفتد.

‌جالب است شما و خانواده‌تان برخلاف شخصیت‌های سیاسی، خیلی راحت در مکان‌های عمومی حاضر می‌شوید.

بله؛ خیلی جاها که می‌رویم، ما را می‌شناسند؛ به‌ویژه پس از فوت بابا که دیگر تقریبا همه ما را می‌شناسند

‌در صحنه‌ای از فیلم «مثل یک زن»، به این اشاره می‌کنید که «خجالت می‌کشم از اینکه جایی بروم و بگویم فلانی هستم». آیا این حاصل انتخاب شماست یا اینکه در معرض دید عموم قرارگرفتن، پیروی از منش آقای هاشمی است؟

اینها را خیلی نمی‌دانم؛ ورزشکاری در مسابقات شیرجه قهرمان می‌شود، از او می‌پرسند چگونه قهرمان شدی؟ او هم در پاسخ می‌گوید اول بپرسید  چه کسی من را به سمت این مسیر هل داد؟ به‌نوعی مسیر طبیعی زندگی است. فکرشده نبوده که با تصمیم‌گیری درباره‌ آن، برنامه‌ریزی‌ کرده باشیم. حداقل من چنین چیزی را به یاد ندارم؛ ولی احتمالا ناشی از منش بابا و مامان بوده است. سعی کرده‌ام عادی باشم؛ مثلا نتوانستم با خودم کنار بیایم که همیشه یک یا چند نفر محافظ همراهم باشند؛ حتی آن دورانی که بابا رئیس‌‌جمهور بود، یا وقتی خودم نماینده مجلس بودم. نماینده‌ها معمولا محافظ دارند؛ ولی من همیشه از آن فرار می‌کردم. حتی یادم می‌‌آید در سال ۸۸ که مادر خیلی نگران بود و یک نفر از محافظ‌های بابا را با من همراه کرده بودند، همیشه او را قال می‌گذاشتم. ترجیح می‌دادم عادی و راحت باشم؛ تا حالا سخت هم نبوده است؛ مثلا در جایی وقتی یکی من را می‌شناسد، نه‌تنها حس بدی ندارم، بلکه برعکس خوشایند هم هست. صادقانه بگویم چیز ناراحت‌کننده‌ای نبوده است؛ مردم، یا دوستانه حرف زده‌اند یا منتقدانه؛ ولی یادم نمی‌آید از طرف مردم اهانتی مثل مدل همین سعید تاجیک و لباس‌شخصی‌‌ها صورت گرفته باشد. در مجموع همیشه سیاست درهای باز را دنبال کرده‌ام و از در معرض دید عموم قرارگرفتن، نگرانی نداشته و ندارم و از این قضیه تاکنون نه‌تنها ضرر نکرده‌ام، بلکه فوایدش بیشتر بوده است. به شفافیت اعتقاد دارم

‌در فیلم خود را اصلاح‌طلب معرفی کردید. الان که به گذشته نگاه می‌کنید، به‌عنوان یک زن اصلاح‌طلب و نماینده مجلس، مهم‌ترین کنش و رفتار سیاسی شما چه بوده است؟

ببینید شروعش همین ورزش زنان بود؛ دنبال مشکلات و مسائل آن بودم و به همراه جامعه ورزش، نقش بسیاری در پیشرفت ورزش زنان داشتم. تنهایی نبود. فکر می‌کنم در حوزه زنان نیز توانستم به‌نوعی تأثیرگذار باشم؛ انتشار روزنامه «زن» و نمایندگی مجلس و حزب کارگزاران و خیلی چیزهای دیگر.

مثل دوچرخه‌سواری زنان...

بله؛ اما آن برنامه من نبود، کار دشمن بود. قبل از اینکه برای نمایندگی مجلس کاندیدا بشوم، شهرداری تهران سمیناری با عنوان دوچرخه به‌عنوان وسیله حمل‌ونقل، در پارک چیتگر برگزار کرده بود، از من هم دعوت کردند که صحبت کنم. آنجا گفتم اگر دوچرخه وسیله حمل‌ونقل است، نمی‌تواند فقط برای مردها باشد، مشکل دینی هم که ندارد، برنامه‌ریزی کنید که بچه‌ها، زن‌ها، مردها با دوچرخه در شهر رفت‌وآمد کنند تا فرهنگ‌سازی بشود. این خبر پخش شد و انعکاس آن‌چنانی هم نداشت. خیلی عادی برخورد شد. دو سال بعد که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شدم، انصار حزب‌‌الله یادش افتاد از این صحبت علیه خودم استفاده کند. در حد خیلی وسیع از سوی آنها تکثیر شد. این‌گونه عنوان کردند که خانم هاشمی گفته دوچرخه‌سواری بانوان با چادر، با لباس گشاد و با شلوار بلند امکان‌پذیر نیست و منظورش این بوده که زنان، بی‌حجاب دوچرخه‌سواری کنند! همین سبب شد هرجا برای تبلیغات آن دوره سخنرانی می‌کردم، مراسم پر از دختر و پسرهای جوان می‌شد و بلافاصله می‌پرسیدند دوچرخه‌سواری آزاد می‌شود؟ یعنی آنها عملا فضا را به این سمت بردند، وگرنه دوچرخه‌‌سواری ممنوع نبود و برای آزادشدن به قانونی نیاز نداشت. این فضا را آنها ایجاد کردند و به یک موضوع مهم تبدیل شد.

وقتی همه ما به گذشته نگاه می‌کنیم، چیزهایی داریم که در تنهایی خودمان به آن افتخار کنیم یا به لحاظ انسانی اقناع روحی می‌شویم. شما حستان دراین‌باره چیست؟

از چیزهایی که خیلی راضی‌ام می‌کند، منتقدبودن است؛ یعنی فکر می‌کنم اینکه سعی نکردم هم‌رنگ دیگران بشوم و جاهایی که به نظرم ایراد آمده، گفته‌ام؛ اینکه کجا قرار دارم و در چه خانواده‌ای هستم یا در خانواده نظام هستم، باعث‌ نشود از حقیقت فاصله بگیرم. این ویژگی را خیلی دوست دارم. سعی می‌کنم همان‌گونه که انتقاد می‌‌کنم، محسنات و خوبی‌ها را نیز بگویم. معمولا با انتقاد‌ها راه‌حل نیز دارم؛ البته اگر گوش شنوایی باشد.

دیگر عزیزتر از برادر که نیست؛ ولی شما به برادرتان نیز انتقاد دارید و حرف خودتان را می‌زنید؛ یعنی این روحیه از قبل بوده...

من با بابا هم که صحبت می‌کردم، سعی می‌کردم بیشتر انتقاد کنم. دوست دارم دیگران هم از من بیشتر انتقاد کنند.

‌به‌هرحال نقد سازنده در مملکت ما خیلی کم است؛ یعنی اگر وجود داشته باشد، خیلی می‌تواند به جامعه کمک کند.

بالاخره همه نیاز به اصلاح و تذکر دارند. همه نیاز به یادآوری داریم.

دهه ۶۰ معلم ورزش بودید. در فیلم سکانسی هست که سوارکاری می‌کنید و از شما می‌‌پرسند که از اسب نمی‌ترسید؟ پاسخ دادید چرا اولش می‌ترسیدم؛ ولی واقعیت این است که به‌عنوان سوارکار هر بار که می‌افتی باید بتوانی همان لحظه سریع بلند شوی. بعد از دخترتان می‌پرسید که یادت می‌آید من تا‌به‌حال از اسب افتاده باشم یا نه؟ به نظرم این منش را شما در زندگی شخصیت‌ خود نیز به کار برده‌اید. در افت‌و‌خیز‌های زندگی این روحیه ورزشی چقدر به شما کمک کرده است؟

معتقدم که بخشی از اینها تربیتی است. اعتقاد دارم ورزش یک‌سری ویژگی‌ها را تقویت می‌کند. یکی از آنها اعتمادبه‌نفس است، دوم اینکه شما تحمل شکست‌خوردن را کسب می‌کنید. چون شما در مسابقات زیادی می‌بازید و همیشه که برنده نیستید! مثلا در‌ والیبال می‌بازید قهر نمی‌کنید. دوباره سعی می‌کنید؛ خودتان را تقویت و تیم را احیا کنید تا برای مسابقات بعدی برنده شوید؛ یعنی تحمل شکست را پیدا می‌کنید و با هر زمین‌خوردن بیشتر بلند می‌شوید. اینها یک‌سری ویژگی‌های شخصی هم هست که با ورزش تقویت می‌شود یا ممکن است ایجاد بشود. فکر کنم این دیالوگ در فیلم هم هست که مادرم می‌گوید فائزه از بچگی هرکاری دلش می‌خواست می‌کرد؛ یعنی در واقع من از بچگی همین بودم، به چیزی اعتقاد داشتم و باید کاری را می‌کردم. مثلا مادرم یک دایی داشت، آق‌دایی محسن، خدا بیامرزتش، دوستش داشتیم. به دیدنش که می‌رفتیم نمی‌دانم چرا به من گیر می‌داد که باید دست من را ببوسی، به هیچ‌کس دیگر هم نمی‌گفت. بچه هم که بودم از دست‌بوسی بدم می‌آمد. اگر بخواهیم درباره پایه‌ها و اثرات اجتماعی و سیاسی هم بحث‌ بکنیم که جای خودش را دارد. من نمی‌بوسیدم. بعد یک ‌مشت پول از تو جیبش درمی‌آورد می‌گفت اگر دستم را ببوسی من اینها را به تو می‌دهم. باز من می‌گفتم نه. بعد همه بچه‌ها دور آق‌دایی محسن را می‌گرفتند و می‌گفتند ما می‌بوسیم بده به ما. می‌گفت فقط اگر فائزه ببوسد پول می‌دهم. چون شماها که خودتان همین‌جوری عادی و بدون پول هم می‌بوسید

‌لابد کاریزمایی را در شما حس می‌کرده...

(می‌خندد) نمی‌دانم! شاید هم سرتق‌بودنم را!

من هم دقیقا همین را گفتم. از روی سکانس دورهمی خانوادگی‌تان برداشتم‌ همین بود!

به‌هرحال یک‌سری مسائل شخصی است. ولی ما به صرف شخصی‌بودن نباید اکتفا کنیم. بالاخره باید آنها را تقویت کنیم یا به جامعه بگوییم که چگونه اینها را تقویت کنند. بالاخره آدم جایی قرار می‌گیرد که ممکن است حرفش را چند نفر گوش بدهند. ولی من توصیه‌ام به همه این است که بروید ورزش کنید. ورزش خیلی ویژگی‌ها را به‌ویژه برای خانم‌ها تقویت می‌کند. زن‌ها همیشه باید تلاش کنند برای حقوق خودشان و ورزش از آن مواردی است که این ویژگی‌ها ‌را به خانم‌ها می‌دهد که بتوانند قوی‌تر و باهدف‌تر مبارزه کنند.

شما در خانواده‌تان شبیه‌ترین فرد به آقای هاشمی به نظر می‌رسید. به‌نوعی انگار شما پسر آقای هاشمی بودید! نظرتان در‌این‌باره چیست؟

جالب است می‌گویند من مثل یک مرد سیاست‌مدار هستم یا فائزه تنها مرد خانواده هاشمی است! البته که اینها اغراق است! مادرم وقتی این حرف‌ها را می‌شنود می‌گوید معلوم است شما در زمینه حقوق زن‌ها هیچ کاری نکرده‌اید! این همه خودتان را کشتید، وقتی می‌خواهند از شما تعریف کنند می‌گویند مثل یک مرد هستید! البته حرف درستی می‌زند. یعنی هرکسی به من این را می‌گوید، می‌گویم توهین نکنید. حداقل بگویید شیرزن... . البته این ادبیات و فرهنگ مردانه ماست، مثلا واژه خاله‌زنک یا چیزهای دیگر. در ادبیات ما مرد‌ها را در صفت‌های بهتر قرار می‌دهند. جالب است بدانید که بعد از فوت بابا ارث‌ را مساوی تقسیم کردند. پسرها تصمیم گرفتند که این کار را بکنند. حقوق آنها بود. پرسیدم «چه شد که شما ارث را مساوی تقسیم کردید؟ بابا گفته بود؟» گفتند که نه. گفتم پس خیلی کار بزرگی کردید. خیلی هم ممنونم، بعد یاسر به شوخی گفت شما در واقع بزرگواری کردید. چون همه می‌گویند که مرد‌های خانواده هاشمی، شما و فاطمه هستند، نه ما! بنابراین شما ارثتان را به ما بخشیدید نه ما به شما. البته شوخی بود، ولی این کار یک پایه تربیتی دارد.

‌شما خودتان هم اعتقاد دارید که بخشی از این روحیه و ‌شجاعت طبیعتا در تربیتتان مستتر بوده است؟

کاملا. منظور من هم همین بود.

‌چون می‌دانید که خیلی از پدران در رفتارشان همچون ترمز عمل می‌کنند! ولی من فکر می‌کنم آقای هاشمی به گونه‌ای آن روحیه شجاعت را در شما تقویت کردند.

بله دقیقا. به نظرم بخش عمده‌ای از ویژگی‌های‌ ما به تربیت خانوادگی‌ برمی‌گردد که شاید مادرمان نقش مهم‌تری در آن داشته است. چون بابا قبل از انقلاب در مبارزه و زندان و فراری و... بود. البته زمان‌هایی هم که زندان نبود، زیاد با ما بود. حالا بعضی‌ها می‌گویند که از آخوند‌ها و روحانیت چنین انتظاری نداریم. من می‌گویم برعکس است. شما آخوند‌ها را نمی‌شناسید که چنین حرفی می‌زنید. به نظر من آخوند به دلیل مطالعه زیادی که در دین دارد، دین واقعی را می‌شناسد و توجهش نسبت به حقوق زنان بهترین است. اگر می‌بینید که یک روحانی این‌گونه نیست، او آخوند واقعی نیست وگرنه آخوند واقعی باید همین باشد. مامان همیشه در کنار بابا نقش‌های عظیم داشته است. او یک‌ خانم خانه‌دار بود، ولی وقتی که بابا زندان بود، مامان باید بیرون زندان این و‌ آن را می‌دید یا پیام‌های بابا را به دیگران می‌رساند یا مثلا اطلاعات بابا را می‌گرفت و به جاهای مختلف می‌داد. بابا که در زندان بود دغدغه خانواده زندانیان را هم داشت. بابا یکی از منابع مالی آنها بود. مامان بود که می‌رفت به خانواده زندانی‌ها سر می‌زد، بخشی از کارهای بابا به‌ویژه قبل از انقلاب به دوش مامان بوده است. بعد از انقلاب هم جور دیگری این وضعیت ادامه داشت...

‌همین که با وجود تربیت چند فرزند سالیان سال کنار یک‌ مبارز سیاسی ماندند و مشکلات را تحمل کردند، ساده نیست. یادم می‌آید در مصاحبه‌ای از شما پرسیده شد که چرا جین می‌پوشید و شما گفتید «جین راحت است و تمیزتر می‌ماند». این نگاه برایم جالب بود. اصولا در شروع فیلم یک چیزی هست که برایم عجیب بود؛ وسواس زیادی روی حجابتان داشتید، در‌حالی‌که حجابتان خیلی هم کامل بود. قصد داشتید حساسیت‌تان روی این موضوع بیشتر به چشم بیاید؟

به خانم ایلانلو گفتم که آن پلان را از فیلم دربیاورد. منتها گوش نکرد. گفت اینها طبیعی و خوب است.

حجابتان کامل بود، چرا نگران بودید؟

نگران حجابم نبودم، احتمالا نگران قیافه‌ام بودم که روسری خوب قرار گرفته یا نه.

از چه نظر؟

 از نظر زیبایی. احتمالا نگران این بودم که روسری‌ام خوب ایستاده است و قیافه‌ام خوب شده یا نه. همیشه به حجاب عادت داشته‌ ‌و چیز جدیدی برایم نبود و معمولا بلدم چگونه حجابم را حفظ کنم.

طبیعتا مقابل ‌دوربین این موضوع مهم است. نکته مهم و جذاب دیگر این بود که به‌عنوان یک زن خواهان امتیاز ویژه‌ای نیستید؛ در‌عین‌حال نمی‌خواهید امتیاز ویژه‌ای را نیز از دست بدهید.

 کاملا؛ چون نمی‌خواهیم حقوق‌مان را از دست بدهیم.

امتیاز یا حقوق؟

امتیاز با حقوق فرق می‌کند؛ امتیاز چیزی است که به شما زیادی می‌دهند؛ یعنی مال شما و حق شما نیست، ولی به دلیلی به شما داده می‌شود. زن‌های ما از حقوق‌ خود محروم‌اند؛ یعنی من اعتقاد ندارم زن‌ها دنبال امتیازند. آنها چیز زیادی نمی‌خواهند. ما فقط حقوق اولیه و بدیهی‌ترین حقوق خود را می‌خواهیم و باید برایش تلاش کنیم.

نمی‌توان این را کتمان کرد که فضای حاکم بر سیاست کشور، مردانه است. شما به‌عنوان یک زن سیاست‌مدار، یعنی زنی که کار سیاسی کرده است، چقدر برای دفاع از حقوق و مطالبات زنان تاوان داده‌اید؟ به نظر شما اگر در این فضا مرد بودید، موفق‌تر عمل نمی‌کردید؟

فکر می‌کنم زن‌بودن در خیلی جاها برایم امتیاز بوده است. درست است که خانم‌ها محدودیت دارند، ولی همین اقلیت زن‌ها وقتی جایی قرار می‌گیرند، مؤثر هستند. البته موقعیت خانوادگی‌ هم به‌عنوان عاملی قوی کنارم بوده است و قطعا نمی‌توانم منکر نقش پدر شوم. نمی‌توان نام هاشمی را در حمایت‌هایی که از فعالیت‌های من، به‌خصوص در حوزه ورزش می‌شد، انکار کرد. اینها همه مؤثر بود که حرف‌هایم را ‌بشنوند. معتقدم همین زن‌بودنم سبب شده بود در موقعیت‌هایی که قرار می‌گرفتم، حرفم بهتر شنیده شود. من هیچ‌وقت از زن‌بودنم ناراحت نبودم و نیستم. به این فکر نکردم که مثلا اگر مرد بودم، موفق‌تر بودم.

موفق‌تر در کسب موقعیت‌ها؟

خب معلوم نیست که آن موفقیت حساب بشود؛ مثلا شاید اگر مرد بودم، می‌توانستم وزیر یا رئیس‌جمهور باشم!

اصولا شما زن‌بودن در ایران را محدودیت می‌دانید یا نه؟

بله؛ در خیلی از موارد حقوق زنان نصف حقوق مردان است و اینکه ‌سقف‌هایی شیشه‌ای وجود دارد که نمی‌گذارد شما به‌عنوان زن و ‌بر‌اساس شایستگی‌هایتان در یک روند طبیعی رشد کنید و بالا بروید. من اینها را محدودیت می‌دانم، ولی معتقدم اگر زن‌ها قوی عمل کنند، از همین زن‌بودن نیز می‌توانند فرصت‌های ویژه‌ای بسازند. به همین دلیل، در کنار محدودیت‌ها باید تلاش مضاعفی صورت بگیرد؛ چون خیلی‌ها در این مسیر یا خسته می‌شوند یا رها می‌کنند

من هم به فرمایش شما اعتقاد دارم، ولی متأسفانه این محدودیت وجود دارد؛ مثلا در سینما، بازیگران مرد تقریبا سه ‌برابر بازیگران زن دستمزد می‌گیرند؛ در‌حالی‌که یک زن باید از خیلی شرایط خانوادگی‌اش بگذرد برای اینکه بازیگر شود. تازه این تبعیض در حیطه هنر صورت می‌گیرد، وای به حال جاهای دیگر.

این همه‌جا وجود دارد. الان شما زن‌بودن را در دستمزدها مثال زدید، البته من در دنیای شما نیستم و‌ شاید حرفم غیرمنطقی است. اگر به منِ نوعی نصف حقوق مرد را بدهند، من نباید بروم و کار کنم. اینکه می‌گویم قوی باید عمل کنید، اینجاست. بالاخره آنها مجبورند از یک زن استفاده بکنند دیگر؛ نمی‌توانند جای زن، مرد بگذارند که؛ یعنی اگر زن‌ها با هم متحد شوند و ‌برای احقاق حقوقشان پافشاری کنند، کم‌کم درست می‌شود.

زنی می‌تواند بگوید من کار نمی‌کنم که از لحاظ اقتصادی دستش توی جیب خودش باشد یا پشتوانه‌ای داشته باشد؛ اما وقتی این‌گونه نیست، عملا اتحاد دیگر معنایی پیدا نمی‌کند.

 چندان با این حرفتان موافق نیستم؛ می‌دانید چرا؟ یک‌ زمان است که شما می‌خواهید ناز کنید یا قبول نکنید و جایگزین مرد برایت می‌گذارند و مثلا مهم نیست بیایید یا نه؛ اگر شما نروی، مدیر ‌شرکت مرد دیگری را جایگزین شما می‌کند؛ اما یک زمانی هست که یک فیلم بازیگر زن نیاز دارد و اصلا نمی‌توانند جای او در فیلم مرد بگذارند. اگر ما زن‌ها با هم تشکل صنفی و اتحادی داشته باشیم، آن‌وقت می‌توان نتیجه گرفت. زمان می‌برد و باید هزینه داد، ولی ارزش دارد. فعالیت زنان همه‌جای دنیا این‌گونه بوده است. این کاری بود که در ورزش انجام شد؛ ما در ورزش زنان در دوره‌ای با اتحاد جلو رفتیم و موفق شدیم، البته در دوره‌های بعد این اتحاد خدشه‌دار شد و مشکلاتی پدید آمد. متأسفانه آن جایگاه عزتمند زنان نیز ضعیف شد؛ چون منِ زنِ مدیر حاضر شدم به هر قیمتی فقط آن جایگاه را حفظ کنم و برایم مهم نبود در آنجا هیچ‌کاره هستم و فقط حضوری فیزیکی دارم؛ اختیاراتم را دادم تا بمانم.

حرفتان را قبول دارم. ولی روحیه ورزشکاران زن با روحیه سینماگران خصوصا سینماگران زن خیلی متفاوت است.

منظورم این است که فرصت‌هایی برای همه اقشار و ‌اصناف وجود دارد که با اتحاد و هم‌فکری و صدای واحد مطلب را ‌آن‌طور که می‌خواهند، پیش ببرند. باید این فرصت‌ها را کشف کرد و برایش برنامه‌ریزی کرد.

خب برویم سراغ مجلس شورای اسلامی. در مجلس ششم رأی نیاوردید، به نظر شما مهم‌ترین علتش چه بود؟

در مجلس ششم لیست مشارکت رأی آورد. بر اساس توافقات بین حزب کارگزاران و آنها و بدون نظرم قرار شد نام من در لیست آنها هم باشد. من نپذیرفتم چون می‌دیدم که ‌مسائل سیاسی جایگزین اخلاق و ‌عدالت و انسانیت و‌ همه اینها شده است. خلاصه اینکه لیست مشارکت رأی آورد و ‌من رأی نیاوردم. خیلی‌ها گفتند اگر در لیست مشارکت بودی رأی می‌آوردی، گفتم خب به چه قیمتی؟ دوران خوبی نبود. خاطرات بدی از عملکرد اینها برایم باقی مانده است. به‌ویژه در ارتباط با بابا.

پس تاوان استقلالتان را دادید؟

بله. تاوان استقلال، عدالت‌خواهی و پایبندی به اصولم را دادم.

وقتی رأی نیاوردید، هم‌زمان شد با بسته‌شدن روزنامه زن. بعد رفتید انگلیس برای دکترا. گفتید از آن زمان موبایل هم کنار گذاشتید، آیا این یک زنگ استراحت بود؟ چون من وقتی فیلم را می‌دیدم، احساس می‌کردم که در مدل زندگی شخصی خودم خیلی جاها شباهت‌هایی به شما دارم. گفتم اگر می‌خواهید مصاحبه انتقادی باشد، شاید بهتراست کسی دیگر جای من بیاید. چون من با خانم هاشمی همذات‌پنداری می‌کنم. پایم سه ماه پیش شکست و بدجور جراحی شدم. آنجا بود که از موبایل خسته شدم. فکر می‌کنم شما هم در آن زمان آن‌قدر تحت فشارها و اتفاق‌ها بودید که احتیاج به یک آرامشی داشتید. شاید موبایل چیزی بود که این آرامش را به هم می‌زد.

نه. اولا که ما خانوادگی بیش‌فعالیم. (می‌خندد) یعنی اگر قرص‌هایمان را نخوریم! موجودات خطرناکی می‌شویم. شوخی می‌کنم. ما کلا پرانرژی هستیم؛ یعنی انرژی که بابا داشت، فکر نمی‌کنم هیچ‌کدام از سیاست‌مدار‌های حتی جوان ما داشتند. بابا و مامان هم این‌جوری بودند. یعنی یک‌جورهایی خستگی‌ناپذیریم. من انگلیس بودم، موبایل داشتم ولی وقتی آمدم ایران آن را کنار گذاشتم. چون وقتی موبایل داری دائم تلفن می‌زنند. من خیلی حجم مکالماتم بالا بود؛ شماره می‌افتد و زشت است که جواب ندهی. نخواهی جواب بدهی هم بعدا باید با آنها تماس بگیری، موبایل 10 درصد منفعت دارد. همان موقع که نماینده بودم، موبایل داشتم. واقعا گاهی اوقات دست‌درد می‌گرفتم. آن‌موقع از این هندزفری‌ها هم نبود. بعد قبض موبایل زیادی هم برایتان می‌آید و هیچ فایده‌ای هم ندارد. بعد با موبایل باید در این فضای مجازی هم باشیم. اعتقاد دارم که اگر من در فضای مجازی ‌بودم تا الان اعدام شده بودم. چون بالاخره در محیط قرار می‌گیرید. احساساتی می‌شوید و حرفی می‌زنید که بعدا نمی‌توانید جمعش بکنید.

بله آدمی که آن‌قدر منتقد و پرانرژی است...

 بله. آن‌قدر راحت حرف می‌زند.

محافظه‌کار نیست!

دوستی داشتیم که یک اصطلاحی داشت: به خاطر یک لیوان شیر، یک‌ گاو را در خانه نگه نمی‌دارند. فکر کردم که موبایل چنین حالتی دارد. به اندازه یک لیوان شیر منفعت دارد ولی بیشتر نه.

در فیلم گفتید که رفتنتان به انگلیس و تحصیلتان هم‌زمان شد با شایعاتی که مربوط به جدایی و‌ طلاق درباره شما شنیده می‌شد...

نه هم‌زمان نشد، تقویت شد. یعنی قبلش هم شایعات بود.

به‌هر‌حال هر زنی که از صبح تا شب خانه نباشد، اولین اتفاقی که می‌افتد، خانواده‌ها فکر می‌کنند که پس این زندگی مشترک چطوری دارد ادامه پیدا می‌کند...

نه، البته شایعات دلیل نمی‌خواهد. معتقدم که بخشی از این شایعات را افرادی خاص و با هدف می‌سازند. این را ‌درست می‌کنند که بعدا به موقع بتوانند برای تخریب یا اهدافی که دارند، از آن استفاده بکنند؛ شایعات وقتی پخش می‌شود، مردم که خبر ندارند، باور می‌کنند. معتقدم بخشی از شایعاتی که درباره ما و دیگران به‌وجود آمد، این‌گونه بود. شاید دلیل شایعه طلاق این باشد که من و همسرم در کار مستقل هستیم و اصراری نداریم که همه‌جا باهم باشیم. تک‌و‌توک با هم هستیم. خودمان را خیلی به هم تحمیل نمی‌کنیم، شاید این شایعه طلاق از این نظر شکل گرفت.

من البته بشخصه این را بگویم که این تصمیم خیلی برایم جذاب‌تر است. من هم جای شما بودم، همین کار را می‌کردم. ولی شاید از بیرون‌ که نگاه می‌شود، به مادر دو‌تا بچه‌ای که به‌هرحال همسرش آقای لاهوتی هم زندگی سختی کنار زنی مثل او داشته است...

به نظر نمی‌آمد که برای او سخت بوده باشد، حداقل ظاهرش نشان نمی‌داد.

این خیلی راحت نیست، به‌هرحال هر مردی اگر یک‌ قطره خون ایرانی در درونش باشد دوست دارد که زن را در خانه داشته باشد.

کنترلش کند.

نه، یعنی احساس کند که همسرش بیش از بیرون، در خانه‌اش فعالیت دارد. فکر می‌کنم یک فشار روانی روی اطرافیان هم ‌هست، به‌هر‌حال برای همسرتان هم راحت نبوده است. آن سال‌هایی که برای مجلس انتخاب نشدید و روزنامه‌تان هم بسته شد، هم این انتخاب را داشتید که کاملا زن خانه باشید، آشپزی کنید، بچه‌ها را به تفریح و ورزش ببرید. بروید دفتر آقای لاهوتی دکورش را عوض کنید و... و هم این انتخاب را داشتید که به انگلیس بروید و مدرک دکترای خود را بگیرید. من  به عنوان بهاره رهنما با گزینه دوم خیلی موافق‌ترم. اگر به عقب برگردید، فکر می‌کنید جایی بوده که برای خانواده کم گذاشته باشید؟ یعنی اگر آن دوره زمانی نمی‌رفتید بچه‌ها و خانواده خوشحال‌تر بودند؟

پسرم، حسن، همراهم بود؛ تنها نرفتم. خانواده را رها نکردم. دخترم هم ازدواج کرده بود، ولی مرتب پیش ما می‌آمد و می‌رفت. فقط همسرم می‌تواند گله‌مند باشد که او را رها کردیم و رفتیم. او هم در رفت‌و‌آمد بود؛ بنابراین اولا که من با نیمی از خانواده آنجا بودم. ثانیا درست است که من خیلی گرفتار بودم، ولی بچه‌هایم همه‌جا با من بودند. این‌طور نبود که بچه‌هایم را رها کرده باشم.

منظور من هم رهاکردن نبود. انتخاب‌های متفاوتی بود که به عنوان همسر و مادر می‌توانستید داشته باشید. مثلا پریا همیشه به من می‌گوید شاید تو‌ تا به حال قرمه‌سبزی و ‌چلو‌کباب جلوی من نگذاشته‌ باشی اما چیز‌های دیگری به من داده‌ای که آن مادری که قرمه‌سبزی و ... به بچه‌اش می‌دهد، آن چیزها را ‌به او نمی‌دهد. من می‌گویم این دو نوع زندگی متفاوت است.

من می‌خواهم بگویم که هم‌ قرمه‌سبزی را دادم و هم آنها را دادم. تمام کارهایی را که فهرست کردید، برای بچه‌هایم انجام داده‌ام؛ گاهی کمتر و گاهی بیشتر.

پس واقعا شما هایپرید...

بله. واقعا همین‌طور است.

در فیلم سکانس پیاز خردکردنتان را دیدم، آشپزی‌تان هم حرفه‌ای بود...

این‌طور نبود که خانواده را رها کرده باشم. مگر می‌شود خانواده را رها کرد؟ مثلا من به یاد دارم روزنامه زن را داشتم. نماینده هم بودم. ورزش هم ‌می‌کردم و...

بالاخره توجه آدم کم می‌شود.

توجه کم می‌شود. بله.

نمی‌شود. مثلا شما با یک‌ خانم خانه‌دار از دوستانتان مقایسه کنید...

همان موقع که من کارهای بیرونم خیلی زیاد بود و بچه‌ها کوچک‌تر بودند، همه آخر هفته‌ها دو روز با آنها به سفر می‌رفتم؛ یعنی دائم ما در راه تهران-شمال در حرکت بودیم، پنجشنبه می‌رفتیم، همان شب یا جمعه‌اش برمی‌گشتیم، زمان‌های زیادی را با هم‌ می‌گذراندیم.

خب بچه‌ها در خانواده‌هایی که این‌قدر مورد فشارند، آسیب می‌بینند... 

یک نکته دیگری که زندگی ما داشت این بود که بچه‌ها هم به نظرم لذت می‌بردند. الان ممکن است بگویند نه، خوب نبود ولی آن موقع می‌دیدم که شاد هستند. ما همه کنار هم زندگی می‌کردیم. یعنی مامان یک ساختمان پنج واحدی ساخته بود، ما پنج خواهر و برادر آنجا با هم زندگی می‌کردیم، وقتی که من نبودم بچه‌هایم خانه فاطی بودند و فاطی به بچه‌های من می‌رسید. اگر هم فاطی نبود بچه‌های او می‌آمدند پیش من، یک ‌جمع خانوادگی داشتیم و بچه‌ها تقریبا تنها نمی‌ماندند.

شما خانواده منسجمی هستید...

بله.

اگر شما با آقای لاهوتی مشکلی می‌داشتید، فکر می‌کنید جرئت جداشدن را داشتید؟

بله، چراکه نه؟

یعنی برای شما مهم نبود که دختر آقای هاشمی هستید و در این موقعیت نباید طلاق گرفت؟

وقتی سختی‌ها زیاد بشود مطمئنا خانواده‌تان هم نمی‌خواهد شما با هر سختی بمانید و آن زندگی ادامه پیدا بکند.

البته شما خانواده روشنی بودید و مادرتان هم زن پیشرویی بوده است، اما اصولا وقتی که آدم صاحب یک موقعیت سیاسی و اجتماعی است، نگاه‌ها بر او متمرکزند، من به عنوان یک بازیگر شاید مثلا خیلی سال پیش به طلاق فکر کرده بودم. با اینکه من خیلی خیلی آدم نترسی هستم، اما 10 سال این ترس را حمل کردم تا بالاخره جرئت پیدا کردم این کار را بکنم و به جامعه اعلام کنم که من نتوانستم ادامه بدهم.

نمی‌دانم. راجع‌به این موضوع هیچ‌وقت فکر نکردم. چون مشکلی نداشتیم که بخواهیم به این فکر‌ها برسیم، ولی اگر مشکلاتی بود که نمی‌توانستیم زندگی را ادامه بدهیم. فکر می‌کنم جدا می‌شدم.

تا به حال شده است که خانمی در‌این‌باره با شما مشورت کند و شما این جرئت را به او بدهید که از طلاق نترسد؟

بله. فراوان، اصلا هرکسی می‌آمد پیش من و ‌می‌گفت شوهرم اذیتم می‌کند، می‌گفتم خب تقصیر خودت است، مثلا می‌گفت من را کتک می‌زند... می‌گفتم خب تو‌ هم باید او را بزنی. او اگر یک بار دست روی تو بلند کرد و تو هم همان‌طور پاسخ دادی، دیگر تکرار نمی‌شود. حالا یک داستان بانمک هم هست. همان اوایل انقلاب یکی از همکارهای فاطی برایش تعریف می‌کرد که شوهرم مرتب من را ‌می‌زند و فاطی هم همین حرف را به او می‌زند. چند ماه بعد آن آقا می‌آید و می‌گوید این خانم تحویل خودت. من طلاقش دادم تا تو باشی به این یاد ندهی با من چه کار کند. بله. من معمولا خیلی خانم‌ها را تشویق می‌کنم که مواظب حقوقشان باشند چون اعتقادم بر این است که معمولا مرد‌ها به خودی خود در خانه زورگو نیستند. زن‌ها از ابتدا زندگی را وامی‌دهند، در مقابل هر چیزی کوتاه می‌آیند. همه چیز را برای همسرشان می‌خواهند. البته زن‌ها با عشق و ‌علاقه این کار را می‌کنند. گاهی مردها ظرفیت این همه محبت را ندارند و کم‌کم دچار توهم می‌شوند و بر خانم سلطه پیدا می‌کنند و رفتارهای بد شروع می‌شود.

به شیوه‌های تربیتی افراد هم بستگی دارد...

تربیت هم هست ولی زن‌ها فکر می‌کنند چون زندگی‌ و مردشان را دوست دارند باید هر امتیازی را به مرد بدهند. یعنی این‌طور می‌خواهند عشق و علاقه خود را نشان دهند. بعد از یک مدت آن مرد عادت می‌کند که آن‌گونه زندگی کند. بعد دیگر زندگی غیرقابل‌تحمل می‌شود. شاید هم زن تحمل کند ولی دیگر زندگی خوبی ندارند. در واقع همه حقوق را می‌دهد و دیگر نمی‌تواند پس بگیرد. به نظرم خانم‌ها و دختر‌های جوانمان باید از اول زندگی‌شان حواسشان باشد که الکی مرد‌ها را خراب نکنند. امتیاز زیادی به آنها ندهند و از حقوق خودشان صرف‌نظر نکنند و فکر می‌کنم ‌اگر از اول زندگی را ‌درست بسازند تا آخر زندگی درست خواهد ماند.

دامادتان خیلی از شما حساب می‌برد؟

فکر نمی‌کنم.

حق طلاق را گرفتید برای مونا؟

یادم نیست گرفت یا نگرفت، چون ببینید ما این حرف‌ها را ‌می‌زنیم ولی بچه‌های خودمان گوش نمی‌کنند

بله بچه‌ها خودشان عاشق می‌شوند.

عاشق می‌شوند و زندگی‌شان را می‌کنند.

چقدر با حق طلاق در ازدواج ایرانی موافقید؟

الان پنج تا حق هست؛ حق طلاق، حق مسکن، حق حضانت بچه. حق کار و حق خروج از ایران. البته به من هم یکی را دادند؛ یعنی هرچه چانه زدم، بقیه حق‌ها را به من نداد.

خب من این را جور دیگری توضیح بدهم، اولا که کاملا موافقم؛ به نظر من دختر‌ها باید هوشیار باشند که موقع ازدواج تمامی این حقوق را بگیرند، ولی دلخوری‌ای که از این قضیه دارم این است که فکر می‌کند بزرگواری می‌کند که این حقوق را به زن می‌بخشد؛ در صورتی که اینها حق‌هایی هست که از زن گرفته شده و به این وسیله در طول زمان و با فرهنگ مردانه سلطه‌ای بر زنان پیدا کرده‌‌اند، اگر این حقوق را ‌می‌دهند برای ما یک‌‌جور امتیاز تلقی می‌شود. حق تضییع‌شده تلقی نمی‌شود.

باید چیزی را ببخشیم تا چیز دیگری را به دست آوریم.

در شرایط فعلی ناچاریم. غیر از این راه دیگری وجود ندارد و معتقدم باید همه این حقوق گرفته شود. البته من بیشتر به ‌مشارکت، مشورت و برابری اعتقاد دارم. یعنی نظرم این است که زن و مرد باید حقوق برابر داشته باشند. این برابری از اصول بدیهی و ذاتی خلقت است. اگر هم اختلافی وجود دارد و به نتیجه نمی‌رسند، قاضی باید تصمیم بگیرد.

در فیلم منزل عمه شما نشان داده شد. عمه‌تان چقدر هم دوست‌داشتنی بودند. خانمی خیلی خاص با آن سن و سال و حال‌و‌ هوای ویژه‌ای که داشتند. هنوز در قید حیات هستند؟

بله، بله.

صحبت می‌کردند راجع به املاک خانوادگی قبل از انقلاب و اینکه باغ‌های پسته داشتند. من چون بشخصه آشنایی دوری با شما دارم، این را می‌دانستم، ولی خیلی از مردم ایران این را نمی‌دانند و فکر می‌کنند اگر حالا رفاه یا آسایش مالی یا تمولی وجود دارد، بعد از انقلاب ایجاد شده، انتخاب آن سکانس و ‌انتخاب آن مضمون در فیلم پیشنهاد شما بود یا خانم ایلانلو؟

پیشنهاد خانم ایلانلو‌ بود. اصرار هم داشتند به این دلیل که مردم بدانند مثلا اگر آقای هاشمی مالی دارد برای قبل از انقلاب است. جوک ساخته‌‌اند که از آقای هاشمی پرسیدند چه شد که پولدار شدی؟ گفت ما چند باغ داشتیم. انقلاب شد. ایران افتاد تو زمین‌های ما. اموال بابا بعد از انقلاب، نسبت به قبل از انقلاب کمتر شد. بعد از انقلاب دیگر وقت رسیدگی به باغ‌ها و توسعه آنها را نداشت.

در سکانسی از فیلم، در ماشینتان یک موسیقی پاپ روز از یک خواننده زن گوش می‌دادید. خیلی برایم جالب بود.  کلا سلیقه موسیقی‌تان برایم جذاب شد، خود من از جواد یساری تا سمفونی پنج بتهوون را گوش می‌دهم، ولی برایم جالب است بدانم که در موسیقی چه حا‌ل‌وهوایی دارید؟

به موسیقی علاقه دارم و بیشتر هم کلاسیک گوش می‌دهم. سنتی را بیشتر ترجیح می‌دهم. ولی خو‌اننده‌ها برایم فرقی نمی‌کند. گه‌گاهی هم این موسیقی‌های جدید به دلم‌ می‌نشیند ولی اینکه فکر کنید در موسیقی پیرو مکتبی هستم یا تفکر خاصی دارم یا حرفه‌ای آن را دنبال می‌کنم این‌طور نیست. آن چیزی را که به دلم بنشیند و خوشم بیاید، گوش می‌دهم.

در فیلم سکانسی است که شلوار سفید پوشیده‌اید و در جمع خانم‌هایی هستید که آواز می‌خوانند.

آنجا یک سانسور دارد.

قبل‌تر از اینکه قرار باشد با شما صحبت کنم، یک‌ مصاحبه از شما دیدم  که اتفاقا همسرم نشانم داد. راجع به این بود که برخی بچه‌ها در مدرسه از دین زده می‌شوند و‌این اتفاق خوبی نیست...

در تأیید همین تفکر، چند روز پیش  جایی در خیابان گیر کردم رفتم به یکی از این مکان‌های عمومی مربوط به شهرداری برای نمازخواندن تا قضا نشود. گفتم قبله کدام طرف است؟ گفت راستش را بخواهی اینجا نماز نمی‌خوانیم، نمازخانه نداشتند و در سالن ورزش نماز خواندم.

به نظرم آموزش و پرورش  نهادی خیلی مهم است. درست است که  نهادی حکومتی است، ولی می‌تواند استقلال و هویت خودش را کاملا جداگانه حفظ کند. ای کاش در بخش آموزشی واقعا  رویکردی شکل بگیرد،  فکری شود،  تحقیقی شود... .

من فکر می‌کنم آموزش دینمان بد نیست.

در کل آموزش مدرسه‌ها را عرض می‌کنم.

نه، من خیلی با این قسمت از حرفتان موافق نیستم چون آموزش‌ها به نظر من خوب است. ولی وقتی که جوان‌ها و بچه‌ها اینها را در عمل نمی‌بینند...

نحوه آموزش مدارسمان  واقعا خوب نیست.

دین را کم آموزش نمی‌دهند

دانشگاه چه دلیلی برای اخراجتان ارائه داد؟ این روند اخراجتان چطوری شکل گرفت؟

هیچی، زنگ زدند به واحد پردیس که 9 سال آنجا هیئت علمی بودم که ایشان دیگر نباید بیاید، همین.

چه کسی تماس گرفت؟

آقای دکتر هاشمی. رئیس بسیج اساتید دانشگاه آزاد استان تهران. گفتم نامه‌ای، چیزی، همین‌جوری تلفنی مگر می‌شود؟ گفتند ایشان نیاید، ما یک ماه دیگر نامه‌اش را‌ می‌دهیم، البته من به واحد هم گفتم که اگر به من نامه ندهید من می‌آیم. مگر می‌شود بدون ابلاغ کتبی نیایم؟با اصرار من واحد یک نامه داد که آن هم با سه دروغ همراه بود. دلایلی که برای اخراج آورده بودند واقعیت نداشت و در مورد من صادق نبود. ضمن اینکه کمیته انضباطی و‌ روند قانونی برای اخراج هم طی نشد. نگفتند اخراج، گفتند قطع همکاری. بعد از اینکه خبر اخراجم را رسانه‌ای کردم، رئیس دبیرخانه استان تهران دانشگاه آزاد نامه‌ای را رسانه‌ای کرد با این مضمون که مثلا در روند جذب من به‌عنوان هیئت علمی تخلف شده که کاملا دروغ بود. در طی نامه‌ای به تک‌تک مواردی که آنها اعلام کردند مستند پاسخ دادم. سیاسی است دیگر، هاشمی‌زدایی از دانشگاه آزاد، هم‌زمان با من فاطمه را‌ هم اخراج کردند. مدیران زمان بابا را نیز برکنار کردند و با تفکرات بابا در دانشگاه نیز مقابله می‌شود. اخباری که از واحد‌ها داریم نشانگر غلبه این مسیر است. تصادف اتوبوس و آن حادثه وحشتناک نیز نشان‌دهنده این است که همه‌چیز به امان خدا رها شده و یک‌سری از مدیران بدون صلاحیت لازم جایگزین شده‌اند.

تو را به‌خدا دیگر این را پیگیری کنید، این شکایت‌ها می‌ماند. ثبت می‌شود.

موافقم.

من به چیزی که روی کاغذ نوشته می‌شود اعتقاد دارم و ‌فکر می‌کنم که این‌گونه ماندگار می‌شود.‌ در زمینه ساخت مستند از زندگی‌تان قطعا پیشنهاد‌های دیگری هم در سال‌های قبل داشته‌اید. به‌هرحال زنی هستید که به گواه مطبوعات و ‌محققان اجتماعی فکر می‌کنم جزء دو، سه چهره خبرساز خانم‌ها در عرصه سیاست و‌ حقوق اجتماعی در ایران بودید. چه شد که پیشنهاد خانم ایلانلو مبنی‌بر ساخت این مستند را پذیرفتید؟

ببینید من سیاستم، سیاست درهای باز است. اعتقاد به شفافیت دارم و معمولا چیزی مخفی ندارم. زیاد بودند اشخاصی که می‌خواستند کتاب بنویسند و مستند بسازند، من همه پیشنهادات را ‌قبول می‌کردم. خودشان نیامدند. خانم ایلانلو تنها خانم پای کار بود. ‌خانم‌ ایلانلو آمدند و زمان گذاشتند و هزینه کردند و من هم همراه ایشان شدم و این فیلم شکل گرفت.

فکر می‌کنم مقداری جرئت هم لازم است. شاید ساختن فیلمی از زندگی شما جرئتی همه‌جانبه می‌خواهد. جالب است که یک خانم این کار را کرده.

شاید. به‌هرحال ایشان این ریسک را کرد و الان هم برای پخشش مشکل پیدا کرده است؛ یعنی در این قضیه خیلی اذیت شد تا بالاخره توانست مجوز بگیرد  و حالا هم که به صورت غیرقانونی این مجوز را لغو کرده‌اند.

برایم عجیب بود که هیچ صحنه‌ای از مراسم تشییع پدر در فیلم نبود و اصلا درباره فوت پدر چیزی گفته نشد، اینکه اشاره‌ای به این موضوع نشده بود انتخاب خودتان بود یا فیلم‌ساز؟

تا جایی که یادم هست کار فیلم خیلی قبل‌تر از فوت بابا تمام شده بود و خانم ایلانلو هم در این زمینه پیشنهاد جدیدی ندادند.

چقدر بعد از فوت آقای هاشمی احساس تنهایی می‌کنید؟ این احساس فقدانشان بر شما چه تأثیری داشته؟ چه درسی داشته؟ آقای هاشمی یک پدر عادی نبودند. در نبود ایشان چه حالی دارید؟

به طور طبیعی فردی که فوت می‌کند، به مرور زمان و کم‌‌کم حس‌های ناراحت‌کننده کم‌رنگ‌تر می‌شوند. برای من هم همین‌گونه است. هرچه خاطرات بابا را به یاد می‌آورم یا بیان می‌کنم، با یاد او شاد می‌شوم.

یاد صحبتتان با عمه‌تان افتادم که می‌گویید هیچ‌کس با ازدست‌دادن هیچ‌کس نمی‌میرد. همان لحظه با خودم گفتم دنیا این‌جوری است. شاید خانم هاشمی در آن لحظه تصور نمی‌کردند که با فاصله کمی پدرشان را ‌از دست بدهند.

خلقت طوری است که شما کم‌کم عادت می‌کنید و به هر حال خودتان را‌ با آن تنظیم می‌کنید، خب طبیعی است که خیلی بد بود. راستش را ‌بخواهید بیشتر از جنبه‌های شخصی‌اش که جای خودش را دارد، جنبه‌های سیاسی و اجتماعی نبودن باباست که اثراتش را می‌بینم، آن هم‌ نه به خاطر خودم چون چیزی که ما بعد از فوت بابا به دست آوردیم، محبت فوق‌العاده مردم است که امیدواریم لایق آن باشیم، بعد از فوت بابا هرجا می‌رویم مردم می‌شناسند و محبت و احترام می‌کنند. فکر می‌کنم این محبت مردم عمدتا به دلیل مظلومیت باباست که شاید بعد از فوتش بیشتر به آن توجه کردند و شاید عکس‌العمل به این مظلومیت بابا است.

به روزنامه زن و داستان بهار مطبوعات بپردازیم. شما با آقای نبوی و‌آقای بهنود کار کردید. خاطره خاصی از آن دوران دارید؟ در روند بسته‌شدن روزنامه آیا به نظر خودتان اشتباهی متوجه شما هست یا چیزی هست که احساس کنید اگر این کار را می‌کردم شاید این اتفاق نمی‌افتاد؟

در مجموع شرایطی که در زمان‌های مختلف داشتم و‌ کارهایی که کردم را خیلی دوست دارم؛ هروقت به گذشته برمی‌گردم به آن افتخار می‌کنم. به آن اعتقاد دارم و از خودم راضی‌ام. حتما اشتباهاتی هم داشته‌ام.‌ در مورد روزنامه زن، بعضی‌ها می‌گویند که اگر پیام فرح دیبا را نمی‌گذاشتی بسته نمی‌شد. یا ارزش این کار را داشت؟ و اما پاسخ من این بود که اولا روزنامه باید خبری باشد و باید همه اخبار را پوشش دهد. ضمن اینکه اگر آن پیام هم نبود، باز بسته می‌شد. چرا؟ چون شنیده بودم که گفته‌‌اند اگر ما روزنامه فائزه را ببندیم، دیگران حساب کار خودشان را می‌کنند. نه اینکه من کسی باشم، بلکه به دلیل جایگاه بابا. به نظرم اگر چاپ این پیام هم نبود، به بهانه دیگری توقیف می‌شد. همان موقع هفته‌نامه یالثارات یک ستون از این پیام را کار کرده بود و یک هفته‌نامه دیگر هم که مال خانم بیات بود، دو صفحه کامل مصاحبه و حرف‌های ایشان را چاپ کرده بود، آنها بسته نشدند. در حالی که یک خط خبر در روزنامه زن منجر به توقیف آن شد. یکی از دیگر دلایل بسته‌شدن هم کاریکاتوری درباره نابرابری دیه زن و مرد بود که در حال حاضر بیمه دیه تصادفات برای زن و مرد را مساوی پرداخت می‌کند. بالاخره روزنامه زن را با هدف متفاوت‌بودن و مؤثربودن راه انداخته بودم. روزنامه نیز نشانه موفقیت آن در تأثیرگذاری بود. البته شاید اگر این‌قدر تند و تیز نبودم، روزنامه زن بسته نمی‌شد، در مجلس ششم در لیست مشارکت رأی می‌آوردم، به زندان نمی‌رفتم، از دانشگاه اخراج نمی‌شدم، فدراسیون اسلامی ورزش زنان را نمی‌بستند و خیلی چیزهای دیگر را از دست نمی‌دادم. آیا آن وقت فائزه الان بودم؟ بالاخره هر کسی روش و شخصیتی دارد، گاهی تغییر اینها هویت و ماهیت ما را نیز تغییر می‌دهد.

سال 57 ازدواج کردید. اگر یک بار دیگر به دنیا بیایید باز هم در 16سالگی ازدواج می‌کنید؟

16سالگی عقد کردم و در 21سالگی زندگی مشترک را شروع کردیم و البته در 21سالگی هم اولین فرزندم مونا به دنیا آمد. از این قضیه پشیمان نیستم. چون این ازدواج محدودیتی برایم ایجاد نکرد.

نه منظورم شخص نیست. منظورم ازدواج در سن پایین است.

بله. شاید.

همه تحصیلاتتان در زندگی مشترک بود؟

بله. از کلاس چهارم دبیرستان به بعد.

حقوق خواندید و...؟

من دو تا لیسانس دارم؛ یکی مدیریت و یکی علوم سیاسی. دو فوق لیسانس دارم؛ یکی حقوق بشر و یکی حقوق بین‌الملل. دکترا هم روابط بین‌الملل.

همسر و ‌دخترتان زیاد در فیلم ‌مشارکت نداشتند؛ این هم برایم جذاب بود که بدانم انتخاب خودتان بوده یا فیلم‌ساز یا؟

انتخاب خودشان بود.

چون همسرتان هم آدم شلوغی است و کار خودشان را دارند.

نه آدم شلوغی نیست. اتفاقا خیلی آدم آرامی است.

منظورم مشغله کاری است.

مشغله کاری‌اش هم خیلی زیاد نیست و برخلاف من آدم آرامی است.

فیلم‌ساز موردعلاقه‌تان کیست؟ و اینکه تئاتر می‌روید؟

من حرفه‌ای فیلم تماشا نمی‌کنم و پیش می‌آید که بعضی اوقات می‌رویم سینما. جمع دوستانه‌ای داریم که برنامه‌ریزی می‌کنند که با هم به سینما برویم. قبلا خیلی از فیلم‌های جشنواره فجر را می‌رفتم. ولی سال‌هاست که دیگر نمی‌روم، فیلم‌های آقای پناهی، آقای کیارستمی، آقای فرهادی، آقای کمال تبریزی، خانم بنی‌اعتماد و میلانی و تعدادی دیگر از کارگردان‌ها را هم دوست دارم. فیلم‌های با موضوع زنان معمولا برایم جذاب‌تر است. فیلم‌های آقای پرستویی و بعضی از کارهای شما را هم خیلی دوست دارم.

خواهش می‌کنم.

مثلا فیلم نان، عشق و موتور هزار

بله. کار سختی بود چون من چادر داشتم. قرار است قسمت دوم آن فیلم هم ساخته شود.

فیلم‌های ایرانی اکثرا خوب شروع می‌شوند ولی معمولا نزدیک به پایان جور دیگری می‌شود.

سال‌هاست معضل سینمای ما طبق تحقیق مؤسسه فارابی معضل فیلم‌نامه است. نظرتان راجع به آقای ده‌نمکی چیست؟

خب من هیچ‌وقت نتوانستم ایشان را به‌عنوان یک کارگردان بفهمم. فیلم «اخراجی‌ها»ی او را دیدم. به نظرم بیشتر کپی بود. یعنی چیزی که دیدم، کپی بدی از «مارمولک» و «لیلی با من است»، بود. درواقع هر چه فیلم خوب دیده بودم، به صورت غیرحرفه‌ای در فیلم اخراجی‌ها کپی شده بود. واقعا تعجب کردم آن همه فروش برای چه بود؟

تا اخراجی‌های ۳ را هم ساختند.

من یک فیلم بیشتر از ایشان ندیدم و اصلا به دلم ننشست. تعجب کردم از بازیگرهای برجسته که چرا با ایشان کار کردند. به‌هیچ‌وجه نمی‌توانم ارتباط فکری و ذهنی با او برقرار کنم.

چون شما را‌ خیلی مورد انتقاد قرار دادند و خیلی برایم عجیب بود، فکر کردم شاید یک خصومت شخصی وجود دارد.

اگر خصومت شخصی بود که برای تماشای فیلم‌شان نمی‌رفتم. فکر کردم شاید اصلاح شده و از کارهای انحصارگرایانه‌اش دست برداشته است، ولی دیدم نه. قضاوت نادرستی بود. ایشان جزو انصار حزب‌الله بودند و ‌مرتب ما را مورد لطف قرار می‌دادند.

شما در فیلم مستند زندگی‌تان از تغییر دفاع می‌کنید.

بله همین است دیگر. آدم‌هایی با این تفکرات داشتیم که الان متفاوت شده‌اند و به نظر من خیلی باارزش است.

سؤال آخرم هم راجع به پوشش خانم‌ها در ایران است. ‌نظر شخصی شما در این‌باره چیست؟

الان می‌ترسم‌ حرفش را بزنم برعکس شود. چون هر چیزی می‌گویم برعکسش می‌کنند.

علی‌رغم اینکه خودم چادر سر می‌کنم و به حجاب اعتقاد دارم، چادر را یک نوع حجاب می‌دانم و نه حجاب برتر. با توجه به جایی که هستم و کاری که انجام می‌دهم، بعضی جاها چادر سر نمی‌کنم و با مانتو و روسری هستم. مثلا سوارکاری، تدریس، در کلاس یا کوهنوردی. جایی که فکر می‌کنم چادر مانع است، برمی‌دارم.

در سکانس‌هایی از فیلم در دانشگاه و هنگام تدریس با مانتو و روسری هستید، ولی در منزل خودتان چادر سرتان بود...

فیلم‌بردار‌ها مرد بودند.

شوهر من هم حرف شما را ‌زد. 

خب فیلم هم قرار است پخش شود.

این را هم شوهرم گفت در مقام یک‌ آدم مذهبی. 

توی فیلم نمی‌توانیم بی‌حجاب باشیم، حتی اگر در خانه خودمان و در حریم خصوصی باشد.

منظورم این نبود.

آهان. منظورتان مانتو و روسری است؟

مثلا بعضی از جاهای فیلم با روسری هستید. در دانشگاه یا کوه.

من سؤالتان را بد متوجه شدم. در‌ خانه با چادر بودم. اوایل فیلمبرداری فکر می‌کردم حتما باید در همه فیلم با چادر باشم. ولی کم‌کم این فکر تغییر کرد و از اصرار خودم بر این موضوع تعجب کردم یا شاید با دوربین کم‌کم خو گرفتم.

من فکر کردم بیشتر سنّت است.

بله، دقیقا همین‌طور است. اوایل فیلم‌برداری خیلی تعصب داشتم که چادر را حفظ کنم، ولی کم‌کم که جلو‌ رفتیم دیگر به حفظ آن خیلی تعصب نداشتم.

این طبیعی است بالاخره به دوربین عادت نداشتید.

شاید. البته به خاطر مصاحبه‌ها با دوربین بیگانه نبودم. ولی هیچ‌وقت حضور دوربین با این حجم نبود.

اعتقاد دارم که چه انقلاب ایران، چه جنبش‌های سیاسی- فرهنگی در کشور ما و  خاور‌میانه با زن‌ها شروع شده است، یعنی زن‌ها خیلی تأثیرگذار بوده‌اند.

این باز نشان می‌دهد که اگر دخترهای ما حقوقشان  را ‌طلب کنند، می‌توانند به نتیجه برسند. دیر و‌ زود دارد ولی سوخت‌و‌سوز ندارد. البته باید برایش هزینه بدهیم. خب حالا حسن این حرکت این است که وقتی جمعیت بیشتری مطالبه‌گری کنند، هزینه‌ها سرشکن می‌شود ولی اگر جمع خاصی بخواهد مطالبه‌گری را نمایندگی کند، هزینه‌ها برای افراد خاصی بالا می‌رود و سخت می‌شود و‌ آن جریان به شکست می‌انجامد؛ درواقع هرچقدر بیشتر دختر‌های ما بیایند در جامعه و ‌دنبال حقوقشان باشند، با هزینه کمتر بهترین نتیجه را ‌می‌گیرند، به‌خصوص این فضای مجازی که ابزار خوبی شده برای اینکه هر شهروند درواقع یک رسانه باشد و این مطالبات و حرف‌ها را انعکاس می‌دهد و خب بیشتر به گوش مردم می‌رسد و ‌برخورد‌ها با آن کمتر می‌شود.

به‌عنوان یک فعال حقوق زنان نمی‌خواهید ‌ تجدیدنظری درباره حضورتان در فضای مجازی داشته باشید؟

نه اصلا، خطرناک است، حالا خطرناکی‌اش را ‌به شوخی می‌گویم، ولی وقت‌گیر است. خیلی وقت آدم در فضای مجازی تلف می‌شود.

خانم هاشمی رانندگی‌تان هم خیلی قانونمند نبود.

بله، قبول دارم.

به روحیه خودتان برمی‌گردد؟

حتما به ویژگی‌های شخصی‌ام برمی‌گردد.

مثلا اعتراضات که آن‌قدر برایتان مهم نیست و راحت از کنارش رد می‌شوید.

کدام اعتراض‌ها؟

کلا اعتراض آدم‌ها و حرف‌ها و کارهایشان در یک شکل دیگری مثل همین جاده می‌ماند که دارید می‌روید و‌ به مشکلات توجه نمی‌کنید، می‌پرید و می‌گذرید.

آفرین چه تشبیه خوبی! من تا حالا به این فکر نکرده بودم.

می‌گویند رانندگی آدم‌ها خیلی به شخصیت‌شان برمی‌گردد.

البته همه رفتار‌های آدم‌ها به شخصیت‌شان برمی‌گردد.

روان‌کاو‌ها خیلی در رانندگی تحقیق می‌کنند.

چه جالب، این را نمی‌دانستم.

چهارشنبه همیشه برایم روز خوبی بوده. امروز هم کلی چیز یاد گرفتم.

 

نوبیتکس
ارسال نظرات
x