خاطرات بامزه دهه شصتیها از موز!
چند روزی است که هشتگ «موز» در توییتر داغ شده است و بسیاری از کاربران با استفاده از این هشتگ خاطرات خود را از اولین مواجه خود با این میوه در دهه ۶۰ تعریف میکنند. در آن روزها موز میوه کمیابی بود و برای خیلی از بچههای آن دهه موز خوردن تفاخر به حساب میآمد. برخی از خاطرات بامزه کاربران را در ادامه میخوانیم.
به گزارش اقتصادآنلاین، اعتماد نوشت؛ «دخترعمهم از آلمان یه بسته فرستاد. موز خشکشده هم بود. برقها رفته بود و مامان موز رو گرفت جلوم و گفت: بخور، ما قبلا میوهش رو داشتیم و میخوردیم.
با موز آشنا شدم و فک کردم قبلا ایران هم خارج بوده. چون بوی خارج میداد و خوشمزه بود.»، «من هنوز هم موز نمیخورم، اما طبق گفتههای خانواده در زمان طفولیت به اتفاق پدربزرگ مادریم یه جایی میرفتیم که من بهش گفتم: راستی بابا جون موز رو با پوست میخورن؟ اون هم بدون توجه به حرف بقیه که این موز نمیخوره و لب نمیزنه اصلا، گریان و توسرزنان رفته یک عالمه موز خریده.»،
«خاطره موز من دهه ۶۰ برمیگرده به موزفروش سر دوربرگردون خروجی فرودگاه مهرآباد از خیابون آزادی سال ۷۰ که ۴ ساله بودم و با پدرم میرفتیم دنبال مادرم که کارمند فرودگاه بود و طعم اون موز زیر زبان منه هنوز.
موز کمتر توی میوهفروشیها بود؛ این موزهای با برچسب توی این کارتنهای آبی و زرد»، «مامانبزرگ بابام فوت کرد، بابام صاحب مجلس بود. رفت موز خرید. خواهرام با دیدن کارتونای موز توی خونه هول کردن و فکر کردن دیگه چنین فرصتی دست نمیده؛ چندتا خوردن و پوستاشو ریختن تو پلاستیک پرت کردن خونه همسایه که کسی شک نکنه.
همسایه آشغالا رو گروگان گرفته بود میگفت: به باباتون میگم!»، «تازه یک سال از پایان جنگ تمام شده بود، بابام برای ماموریتی رفت سوئد و وقتی برگشت با خودش موز آورد. خوردن همانا و اندکی بعد زونا گرفتن همانا؛ هیچ ربطی نداشت ولی تو خاطرم موند.»، «جنگ بود برق رفته بود زیر نور چراغ نفتی نقاشی میکشیدم؛ بابام اومد خونه و از این موز کوچیکا خریده بود.
همسایه آشغالا رو گروگان گرفته بود میگفت: به باباتون میگم!»، «تازه یک سال از پایان جنگ تمام شده بود، بابام برای ماموریتی رفت سوئد و وقتی برگشت با خودش موز آورد. خوردن همانا و اندکی بعد زونا گرفتن همانا؛ هیچ ربطی نداشت ولی تو خاطرم موند.»، «جنگ بود برق رفته بود زیر نور چراغ نفتی نقاشی میکشیدم؛ بابام اومد خونه و از این موز کوچیکا خریده بود.
اولین بار بود موز میخوردم و پوستشو نگه داشتم! مامانم یواشکی انداختش دور»، «در مورد موز بچه که بودم یکی از بدبختیها وقتی مهمونی میرفتیم و موز داشتن این بود که نمیتونستم بردارم بخورم. چون میگفتم الان میگن اینا موز ندیده هستن فقط باید نگاش میکردم و میگفتم نه مرسی من نمیخورم همین سیب خوبه اونا هم انگار برای آزار ما همیشه موز میخریدن».
«اواخر دهه ۶۰ توی مدرسه کسی که خیار رو براش موزی پوست کنده بودن به همه فخر میفروخت و میوهای داشت بس لاکچری... یه چنین نسلی هستیم ما»
«یه روزی هم صادق داشت دل منو با یه خوراکی میسوزوند، منم خواستم کم نیارم بهش گفتم من هم با علی خاله توی تهران آبموز خوردم! آب موز؟! - لعنتی ۲۰ ساله که داره با این خاطره نابودم میکنه»، «مثل خوشه انگور است، خود میوه شبیه بامیه است، قدری بزرگتر، اما طعم انجیر دارد؛ اینها توصیفات ناصرالدین شاه از موز است وقتی برای اولین بار با آن روبرو شد»، «پول نداشتیم و موز میخواستیم. دوستم گفت: موز کش بریم.
قرار شد من سر فروشنده رو گرم کنم، اون بدزده. موفق شدیم ولی فروشندهها دو نفر بودن. نفر دوم چندمتر اونورتر ایستاده بود، من در رفتم ولی دوستم گیر افتاد، کتک بدی هم خورد» و «سال ۶۹ رفتیم دوبی؛ من و داییم به خاطر موز از هتل بیرون نرفتیم مثل این بدبختا اون چند روز رو موندیم هتل فقط موز خوردیم».
قرار شد من سر فروشنده رو گرم کنم، اون بدزده. موفق شدیم ولی فروشندهها دو نفر بودن. نفر دوم چندمتر اونورتر ایستاده بود، من در رفتم ولی دوستم گیر افتاد، کتک بدی هم خورد» و «سال ۶۹ رفتیم دوبی؛ من و داییم به خاطر موز از هتل بیرون نرفتیم مثل این بدبختا اون چند روز رو موندیم هتل فقط موز خوردیم».
ارسال نظرات