x
۰۲ / دی / ۱۳۹۷ ۱۳:۱۹

چگونه خوشبختی را جذب کنیم؟

چگونه خوشبختی را جذب کنیم؟

خوشبختی به راستی مثل یک حیوان ترسو است؛ و به محض اینکه از تعقیبش دست بردارید، ممکن است ببینید که با پای خودش و به صورت طبیعی نزد شما می‌آید.

کد خبر: ۳۲۳۸۶۸
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فرارو، برای بسیاری این امر یک سفر بی‌وقفه است و هر چه بیشتر برایش مایه بگذارید، بیشتر گیرتان می‌آید. الیزابت گلیبرت، در بخشی از کتابش با نام "بخور، عبادت کن، عشق بورز، توصیه‌ای از استادش را نقل می‌کند که "خوشبختی حاصل تلاش شخصی است. تو برایش می‌جنگی، به سویش حرکت می‌کنی، بر آن اصرار می‌ورزی و گاهی حتی به دنبالش در سراسر جهان سفر می‌کنی. باید بی‌وقفه در نمود‌های نعمت‌هایت شریک باشی؛ و وقتی که به وضعیت خوشبختی رسیدی، باید تلاش زیادی کنی تا در آن خوشبختی برای همیشه شنا کنی، تا همیشه در بالایش شناور باشی. اگر چنین نکنی، رضایت درونیت نشت خواهد کرد و از دست خواهد رفت. "

اگرچه این رویکرد ممکن است در مورد برخی جواب دهد، اما از آخرین پژوهش‌های علمی اینگونه برمی‌آید که چنین روشی برای بسیاری از مردم ممکن است نتیجۀ عکس داشته باشد و برای مثال منجر به احساس اضطراب، تنهایی و ناکامی فردی شود. براساس این دیدگاه، خوشبختی را بهتر است به شکل یک پرندۀ ترسو ببنیم: هر چه سخت‌تر برای گرفتنش تلاش کنی، به دورتر‌ها پرواز می‌کند.

این یافته‌ها به توضیح احساس اضطراب و ناامیدی‌ای که برخی در رویداد‌هایی نظیر تولدشان و نوروز دچارش می‌شوند را نیز کمک می‌کند. اما این پژوهش همچنین یافته‌های عمیقی در رابطه با سلامتی و خوشبختی ما در طولانی‌مدت دارد و برخی نکات ارشادی مفید را در رابطه با ترتیب اهداف کلی‌تر در زندگی ارایه می‌‍دهد.

کمک به خود یا ممانعت از خود؟

آیریس مائوس، که اکنون در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، کار می‌کند، از اولین روانشناسانی بود که به دنبال تبیین علمی این موضوع رفت.

او می‌گوید، مشاهدۀ حجم عظیم کتاب‌های کمک به خود که در چند دهۀ اخیر در ایالات متحده به چاپ رسیده و بسیاری از آن‌ها خوشبخی (خوشحالی) را جزء لاینفک وجود نشان می‌دهند، الهام‌بخش او برای کار بوده است. او می‌گوید: "هر جا نگاه می‌کنید، این کتاب‌ها را می‌بینید که راجع به خوب بودن خوشحالی صحبت می‌کنند، و اینکه چطور اساساً شما باید خودتان را خوشحال‌تر کنید، گویی که انگار وظیفه است. "، اما آیا این کتاب‌ها فقط موجبات ناامیدی مردم را فراهم می‌آورند؟

او پاسخ می‌دهد: "مردم ممکن است در اثر خواندن این کتاب‌ها، معیار‌های بسیاری بالایی برای خوشبختی خود تعیین کنند. ممکن است فکر کنند که باید همیشه خوشحال باشد، یا شدیداً خوشحال باشد، و این می‌تواند باعث شود که بعضی از مردم نسبت به خود احساس ناامیدی کنند، چون نمی‌توانند به این موضوع جامۀ عمل بپوشانند، و این امر می‌تواند موجب نتیجۀ معکوس شود. "

او همچنین به این موضوع پرداخته که پرسیدن این سوال از خودمان که "من چقدر خوشحال هستم؟ " می‌تواند یک خودآگاهی ایجاد کند که احساساتی را که تلاش دارید پرورش دهید را سرکوب می‌کند.

مائوس با همکاری مایا تمیر، نیکول ساوینی و کریگ اندرسون، این نظریه را یک سلسه تحقیق در بوتۀ آزمایش قرار دادند. برای مثال، در یک پرسشنامۀ مفصل از مشارکت‌کنندگان خواسته شد تا به گزاره‌ای نظیر زیر درجه دهند.

اینکه در هر لحظه چقدر خوشحال هستم، چیز‌های زیادی را در مورد اینکه زندگیم چقدر ارزشمند است را به من می‌گوید.

برای داشتن یک زندگی بامعنا، باید اغلب اوقات خوشحال باشم.

من به چیز‌ها در زندگی به میزانی که خوشبخی شخصیم را تحت تاثیر قرار می‌دهند، ارزش می‌دهم.

همانطور که انتظار می‌رفت، تیم تحقیق دریافتند که مشارکت‌کنندگان هر قدر درجۀ اهمیت بیشتری برای این گزاره‌ها قائل بودند، رضایت کمتری از زندگی فعلیشان داشتند.

شرایط مشارکت‌کنندگان، این تصویر را پیچیده‌تر می‌کرد. برای کسانی که اخیراً رویداد‌های استرس‌زایی نظیر عزاداری را تجربه کرده بودند، رویکرد‌های نسبت به خوشبحالی فرقی نمی‌کرد. بنابراین، میل به خوشحالی در شرایطی که واقعاً اوضاع سخت است، لزوماً باعث نمی‌شود که احساس بدتری داشته باشید، اما این امر هنگامی که اوضاع خوب است، می‌تواند باعث سرکوب احساس رضایتی که به طور طبیعی می‌تواند در شما بروز کند، شود.

قدم بعدی مائوس و همکارانش این بود که ببنند که آیا می‌توانند برای تغییر دادن وضعیت خوشحالی افراد در کوتاه‌مدت، رویکرد‌های آن‌ها را تحت اختیار بگیرند.

بدین منظور، آن‌ها از نیمی از مشارکت‌کنندگان خواستند تا یک مقالۀ ساختگی روزنامه در مورد اهمیت خوشحالی (خوشبختی) را بخوانند، و در مقابل نیم دیگر مقاله‌ای مشابه را در رابطه با فواید "قضاوت خوب"، بدون اشاره به احساس، خواندند. سپس تیم تحقیق از مشارکت‌کنندگان خواستند تا فیلمی احساس‌برانگیز در بارۀ یک پیروزی در المپیک را ببینند و سپس از آن‌ها در مورد احساساتشان سوال شد.

این بار هم، محققان شاهد تاثیری طعنه‌آمیز بودند: فیلم کمتر می‌توانست حال افرادی را که با خواندن مقاله به داشتن میل به خوشحالی تحریک شده بودند، در مقایسه با گروه دیگر که مقاله‌ای خنثی خوانده بودند، تغییر دهد.

ظاهراً خواندن دربارۀ خوشحالی انتظار مشارکت‌کنندگان را نسبت به اینکه هنگام مشاهدۀ چیزی خوش‌بینانه و امیدوارکننده چه احساسی باید داشته باشند، بالا برده بود و بدین ترتیب پیوسته احساس خود را زیر سوال می‌برند. وقتی که احساس واقعیشان به آن استاندارد‌ها نمی‌رسید، پس از تماشای فیلم به جای اینکه حس بهتری داشته باشند، دچار ناامیدی می‌شدند.

شما هم شاید در رویداد بزرگی نظیر یک عروسی یا یک "سفر رویایی" گرانقیمت دچار چنین حسی شده باشد: هر چقدر بیشتر می‌خواستید که از هر لحظه لذت ببرید، کمتر به شما خوش می‌گذشته، در حالیکه یک سفر خوب ناگهانی به جایی نزدیک، می‌توانسته تجربه‌ای بسیار مثبت‌تر برای شما باشد. پژوهش مائس، نشان می‌دهد که این موضوع می‌تواند در مورد بسیاری دیگر از عرضه‌های زندگی شما صدق کند.

مائوس از آن زمان نشان داده که میل به خوشحالی (و جستجوی آن) می‌تواند موجب افزایش احساس تنهایی و عدم ارتباط شود؛ شاید به این خاطر که باعث می‌شود توجهتان را معطوف به خودتان و احساسات خودتان کنید، و قدر افراد دور و برتان را نفهمید. او می‌گوید: "تمرکز بر خود، می‌تواند باعث شود که با دیگران کمتر قاطی شوم و اگر تصورم این باشد که خوشبختی مرا مختل می‌کنند، ممکن است دیگران را منفی‌تر قضاوت کنم. "

این تاثیرات به همین‌ها محدود نمی‌شوند. اوایل سال جاری، سم مایلیو از دانشگاه تورنتو و آیک‌یانگ کیم از دانشگاه راجرز طریقۀ دیگری را که جستجوی خودآگاهانۀ خوشبختی ممکن است تاثیر عکس داشته باشد، یافته‌اند: از این طریق که باعث می‌شود که احساس می‌کنیم زمان از دستمان می‌رود.

همچون مائوس، مایلیو و کیم از روش‌های تحقیقاتی بهره گرفتند تا یک تاثیر علت و معلولی را پیدا کنند. در یکی از مطالعات از مشارکت‌کنندگان خواستند تا ۱۰ چیز را که در زندگی ایشان را خوشحال می‌کند (حتی چیز‌های ساده‌ای نظیر چند ساعت وقت گذراندن با خانواده) فهرست کنند.

به جای اینکه این کار در آنان باعث ایجاد احساس خوش‌بینی نسبت به آینده شود، باعث شد تا به خاطر محدودیت زمانی که برای پرداختن به آن‌ها دارند تحت فشار و استرس قرار گیرند و به سبب این امر کمتر خوشحال بودند. اگر مسئله تنها به فهرست کردن چیز‌هایی که آن‌ها را خوشحال می‌کند محدود می‌شد، این اتفاق نمی‌افتاد؛ اما مسئله میل به افزایش خوشحالیشان بود که به این استرس دامن زد.

به عقیدۀ مایلیو، مشکل این است که خوشبختی یک هدف ابرگونه و در حال حرکت است؛ خیلی دشوار است که احساس کنید به حداکثر خوشبختی رسیده‌اید و حتی اگر احساس رضایت نیز داشته باشید، دلتان می‌خواهد آن احساس را طولانی‌تر کنید. نتیجه این می‌شود که همیشه باید کار بیشتری کنید. مایلیو می‌گوید: "خوشحالی از چیز خوشایندی که می‌توانم اکنون از آن لذت ببرم به باری بر دوش بدل می‌شود که باید پیوسته و پیوسته و پیوسته برایش کار کنم. "

نقل قول از کتاب الیزابت گیلبرت که گفته بود "، باید تلاش زیادی کنی تا در آن خوشبختی برای همیشه شنا کنی، تا همیشه در بالایش شناور باشی" را به یاد دارید؟ این دقیقاً طرز تفکری است که بر مبنای پژوهش مایلیو، در واقع باعث می‌شود کمتر احساس خوشحالی کنیم.

این نتایج نباید به معنای نهی از رفتن به دنبال درمان مسائل روانی جدی نظیر افسردگی تلقی شود: وقتی دچار مشکل بالینی هستیم، همواره بهتر است تا متخصصان کمک بخواهیم. همچنین به گفتۀ مایلیو، این یافته‌ها دلیلی برای اجتناب از گرفتن تصمیمات بزرگ زندگی که می‌تواند واقعاً وضعیت رضایت شما را از زندگی بهبود بخشد، محسوب شود؛ مثلاً ترک کردن شریک زندگیتان شما را آزار می‌دهد. گاهی اوقات واقعاً نیاز داریم تا روی خوشحالی لحظه‌ای خود تمرکز کنیم.

اما اگر در حال حاضر با چالش بزرگی در زندگی مواجه نیستید، این تاثیرات می‌تواند عاملی باشد تا به نگرش‌ها و تفکرات خود نگاهی دوباره بیاندازید. مایلیو به این موضوع اشاره می‌کند که رسانه‌های اجتماعی ما به خصوص نسبت به زندگی روتوش‌‍شده و هیجان‌انگیز دیگران خودآگاه می‌کند. به عقیدۀ او، اگر برای تعیین معیارهایمان از اینکه زندگی خوب و معنادار حاصل چیست، به دیگران نگاه نکنیم، خوشحال‌تر خواهیم بود.

مایلیو می‌گوید: "اگر دوستان شما مداوم به دوستتان نگاه کنید که در فلان جا بوده و یا آن شام لوکس را خورده، به خود گوشزد می‌کنید که دیگران از شما خوشحالتر هستند و هدف جستجوی خوشبختی را دوباره در شما فعال می‌کند. من مسلماً فکر می‌کنم که میل به خوشبختی این روز‌ها در حال افزایش است. "

در عین حال، مائوس به این نکته اشاره می‌کند که بر اساس یافته‌های بسیاری از تحقیقات، کسانی که نسبت به احساسات منفی رویکردی "پذیرشگرانه" دارند، و پیوسته سعی نمی‌کنند که با آن‌ها به عنوان دشمنان خوشبختی در زندگی مبارزه کنند، در نهایت و در طولانی‌مدت رضایت بیشتری از زندگی دارند.

او می‌گوید: "وقتی که برای خوشبخت بودن تقلا می‌کنید، قضاوتگر می‌شوید و چیز‌های منفی را در زندگی قبول نمی‌کنید... تقریباً به خود به خاطر احساساتی که با خوشحالی ناسازگار هستند، سرکوفت می‌زنید. " او به همین دلایل توصیه می‌کند تا رویکردی درویشانه‌تر نسبت به بالا و پایین‌های زندگی در پیش بگیرید و احساسات بد را به عنوان رویداد‌هایی گذرا بپذیرد و بیهوده به دنبال آن نباشید که به کل نابودشان کنید.

هیچ یک از این‌ها به معنی نفی بعضی فوت و فن‌های کوچک نیست؛ مثلاً داشتن یک "دفترچۀ شکرگزاری" و تمرین محبت به دیگران. این‌ها میزان رضایت شما از زندگی را در شما افزایش می‌دهند، به خصوص اگر بتوانید به این رضایت از این زندگی واقف باشید. اما انتظار یک جهش بزرگ و فوری در حال خود را نداشته باشید و سعی نکنید که مرتب از خودتان بپرسید که حالتان چطور است و چه احساسی دارید.

خوشبختی به راستی مثل یک حیوان ترسو است؛ و به محض اینکه از تعقیبش دست بردارید، ممکن است ببینید که با پای خودش و به صورت طبیعی نزد شما می‌آید.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x