مرد نامرئی پشت پرده یک آدمربایی 500هزار یورویی
مرد نامرئی که به خاطر یک تسویهحساب نقشه ربودن مردی ثروتمند را کشیده بود، همچنان مخفی باقی مانده و همدستانش هم نتوانستند ردی از او به مأموران بدهند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، یکسالونیم قبل مردی به مأموران پلیس گزارش داد از سوی چند نفر ربوده شده و آدمربایان از او 500 هزار یورو پول خواستهاند.
این مرد که خود را مهندسی ثروتمند معرفی میکرد، به پلیس گفت: آنهایی که من را دزدیدند، گفتند مأمور هستند و من باید درباره چند مسئله به آنها توضیح دهم. من را سوار ونی کردند و بردند، شکنجهام کردند و بعد هم گفتند باید پول بدهی. من با ترفندی موفق شدم از دست آنها فرار کنم. گفتم فقط خودم میدانم پولها کجاست. آنها هم اجازه دادند که من بروم و پول را بیاورم که من هم مستقیم به سراغ پلیس آمدم.
مأموران چند ساعت بعد از شکایت این مرد موفق به شناسایی متهمان شدند و آنها را بازداشت کردند اما مسئله این بود که متهم اصلی پرونده که نقشه آدمربایی را طراحی و با همکاری متهمان دیگر اجرا کرده بود، ناپدید شده و هیچ ردی هم از خودش باقی نگذاشته بود.
بعد از یکسالونیم که مأموران موفق به شناسایی متهم اصلی پرونده نشدند، با صدور کیفرخواست برای سه متهم بازداشتی دیگر پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.
ابتدا شاکی در جایگاه قرار گرفت؛ او گفت: من مرد ثروتمندی هستم؛ کارهای عمرانی میکنم و با توجه به فعالیت وسیع اقتصادیای که دارم، مسلما اختلافات مالی هم در این میان ممکن است وجود داشته باشد اما هیچوقت کار حتی به دادگاه نکشیده و همیشه آن را حل کردهایم. روز حادثه متهمان من را به عنوان مأمور بردند و به من برق وصل کردند، حرفهای رکیکی زدند و تحقیر و توهین کردند، کارتهای عابربانکم را سرقت کردند و از آن 15 میلیون تومان پول سرقت کردند و وسایل شخصیام را هم از ماشینم برداشتند. آنها از فردی دستور میگرفتند که فقط با یک لقب صدایش میکردند و اسمش را نمیگفتند. حاضر هم نشدند اسمش را به من بگویند. اگر بگویند سردسته باند کیست، من نسبت به متهمان اعلام گذشت میکنم.
در ادامه متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت؛ او اتهام آدمربایی و سرقت و توهین را رد کرد و گفت: من این اتهامات را قبول ندارم. ماجرا این بود که یک سال قبل از حادثه من با مردی بسیار خوشپوش و مرتب آشنا شدم؛ او خود را فردی ثروتمند معرفی کرد و میگفت میخواهد یک کارخانه راهاندازی کند. او ماشین خرید و دفتری اجاره کرد و از من هم خواست عکسم را بدهم تا برایم کارت صادر کند و راننده شرکت شوم. به من پول میداد و خیلی آدم دستودلبازی بود.
روز حادثه هم گفت که ما شخصی را که به او بدهکار است، بیاوریم تا پولش را بگیرد. او همه مشخصات مرد را داشت؛ اینکه کجا زندگی میکند، کی میآید و کی میرود؛ حتی اینکه چه ساعتی از چه کوچهای عبور میکند را هم میدانست؛ معلوم بود مدت زیادی او را زیر نظر داشت؛ من هم قبول کردم به صاحبکارم کمک کنم.
ما جلوی ماشین مرد شاکی را گرفتیم، من خودم را مأمور معرفی کردم و او از ماشین پیاده شد، او را سوار ون کردیم و من به سمت دفتر حرکت کردم، همدستم عباس هم دنبال ماشین مرد شاکی بود تا آن را جابهجا کند. وقتی به دفتر صاحبکارمان رسیدیم، عباس به دست و پایش سیم وصل کرد و آن را روشن کرد و مرد شاکی را شکنجه کرد تا پولهایش را بگیرد. صاحبکارمان هم آمد و او را دید؛ البته ما هیچوقت نمیتوانستیم صورت کامل صاحبکارمان را ببینیم؛ او همیشه یک عینک دودی روی چشمش بود؛ حتی زمانی که هوا تاریک بود، یک ماسک هم به صورتش میزد، چون پوست صورتش حساسیت داشت و حالش خوب نبود. من هیچوقت صورتش را کامل ندیدم اما مردی بسیار خوشپوش و خوشعطر بود، بسیار هم راحت پول خرج میکرد. چند تلفنهمراه با گوشی ساده داشت که بین ما تقسیم کرده بود و ما فقط میتوانستیم با همان خطی که داده بود، فقط با خودش تماس بگیریم و تماس دیگری هم نداشتیم؛ هیچوقت هم ماشین و تلفنهمراه واقعی او را ندیدیم.
سپس نوبت به متهم ردیف دوم رسید؛ او گفت: من قبول دارم فحاشی کردم اما قصد ما آدمربایی نبود؛ من شرخر بودم. یکسالونیم قبل از کار اخراج شدم. یکی از همکارانم گفت میخواهی از این به بعد چه کنی؛ گفتم من شرخری هم بلدم و چک نقد میکنم؛ اگر کسی را میشناسی معرفی کن؛ او هم مرد نامرئی را معرفی کرد. چندباری همدیگر را دیدیم؛ هیچوقت در دفتر کار یا محلی که دوربین باشد، قرار نمیگذاشت. مردی بسیار خوشتیپ بود. معلوم بود که بسیار ثروتمند است، به من گفت سه میلیارد تومان از کسی چک دارد و آن را میخواهد. گفتم خب میتوانی با کمی پول از طریق قانون آن را بگیری؛ گفت من میخواهم انتقام بگیرم؛ من هم کمکش کردم. قرار بود پول خوبی بدهد؛ انصافا هم به خانوادهام میرسید به همین خاطر من در اداره آگاهی همهچیز را قبول کردم؛ چون او قول داده بود به خانوادهام رسیدگی کند؛ من هم عروسی پسرم بود و پول لازم داشتم.
وقتی گفت پول میدهد تصمیم گرفتم اتهام را قبول کنم اما او تا اسفند ماه 96 به خانوادهام پول داد و از آن به بعد دیگر پول نداد و من حالا واقعیت را میگویم.
متهم درباره اینکه حالا چرا ردی از متهم نمیدهد، گفت: او خیلی حرفهای بود؛ هیچوقت پول به حساب نمیریخت؛ همیشه پول را در پاکت میگذاشت و داخل خانهام میانداخت، با پسرم تماس میگرفت و میگفت پول را بردارید؛ او هیچوقت خودش را به خانوادهام نشان نداد. تا زمانی که پول میداد، هیچ مسئلهای نبود اما حالا که من را بدبخت کرده، من هم واقعیت را میگویم.
ما فقط یک شماره تماس از او داشتیم که پسرم آن را به اداره آگاهی داده اما آن خط هم از دسترس خارج شده است.
سپس متهم ردیف سوم در جایگاه قرار گرفت؛ او گفت: من نقشی در ماجرا نداشتم؛ من فقط پیک موتوری بودم که پول جابهجا کردم و اصلا هم نمیدانستم پول برای چیست؛ حتی وقتی مرد شاکی شکنجه میشد به او قرص دادم و سعی کردم کمکش کنم؛ من نمیدانستم اینها چه میکنند، بعد هم فرار کردم.
بعد از گفتههای متهمان و وکلای آنها قضات برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.