مدیریت فرصتهای زندگی

بسیاری از کسانی که نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشتهاند و وارد دوره میانسالی شدهاند، معتقدند با تصور ثبات وضع فعلی، در مدیریت فرصتهای زندگی و توجه به انتخاب دقیق اهداف خود، بهاندازه کافی تلاش نکردهاند.
به گزارش اقتصادآنلاین، آرمان نوشت: بهندرت میتوان کسی را یافت که با عاقبتاندیشی خود را برای تجربه موفقیت در سالهای آتی آماده کند. با این توضیحات، سؤال اساسی این است: «چرا پس از عبور از مرز سیسالگی، ناگهان چشم باز میکنیم و میبینیم هنوز دستاوردی درخورتوجه کسب نکردهایم؟» پرسش مهم دیگر نیز این است: «آیا راهی برای جبران آن میتوان متصور بود؟» همراه ما باشید تا پاسخ این پرسشها را باهم مرور کنیم.
فکر میکنیم همواره فرصت کافی داریم
بهجرئت میتوان گفت قسمت عمدهای از تصمیمها و انتخابهای ما، پیش از این، موضوع انتخاب دیگران نیز بوده است؛ هیچکدام از انتخابهای ما مستقل نیست؛ بهبیان دیگر، هر انتخاب ما، خواهناخواه بر انتخابهای بعدیمان تأثیر میگذارد. بر همین اساس، میتوان عمل تصمیم گیری را به یک زنجیر و هر انتخاب را به حلقهای از این زنجیر تشبیه کرد؛ با این اوصاف، هرچه آگاهی ما بیشتر باشد، میتوانیم از خطرات و تبعات نامطلوب انتخابهای نادرست، جلوگیری کنیم.واضح است که برای موفقیت در امر تصمیمگیری، توجه به تجربیات مفید دیگران و استقبال از آن تجربهها، بسیار راهگشا خواهد بود؛ زیرا شریکشدن در آموختههای افراد دیگر، به ما کمک میکند تا آسانتر و با سرعت بیشتری به سوی حل مسائل و تحقق اهدافمان حرکت کنیم. با وجود این، ذهنیت بسیاری از ما مثل سنگ، شکلناپذیر و نامنعطف است؛ طوری که حتی اگر تجربههای زندگی به میخهایی آهنین تبدیل شوند، به ذهنیت سنگیمان نفوذ پیدا نمیکنند. البته لازم است که در الگوبرداری از رفتار افراد صاحبتجربه، براساس ضابطهها و معیارهای قابلقبول و متناسب با نیازمان عمل کنیم؛ زیرا هرکدام از ما علایق، توانمندیها، مصلحتها و اولویتهای منحصربهفرد خودمان را داریم؛ در نتیجه، شراکت در آموختهها و اندوختههای کسی که با عینک خاص خودش به مسائل ما نگاه میکند، مستعد زیان و پشیمانی است.
به سرمایههای دیگران دل خوش کردهایم
یکی از مهمترین دلایل کمکوشی و اهمالکاری ما در امر تجربهاندوزی و عاقبتاندیشی، دلخوشکردن به چیزهایی است که مالکیتشان نه در دست ما که در اختیار دیگری است؛ مثل کسی که با تکیه بر ثروت والدین خود، از تندادن به مهارتآموزی سر باز میزند.کافی است چنین کسی یک لحظه به این فکر کند که در مواقعی خاص، والدین او نتوانند یا نخواهند از او پشتیبانی کنند. واقعا چهچیزی میتواند در این وضعیت بحرانی، او را استوار نگه دارد؟بهعنوان مثالی دیگر، فردی با تکیه به اینکه یکی از بستگان یا آشنایان دفتر خدمات ساختمانی دارد، رشته مهندسی عمران را انتخاب میکند. حال اگر به هر دلیل، شخص مدنظر نتواند یا نخواهد از این مهندس عمران آینده، در دفتر ساختمانی خود استفاده کند، تکلیف چیست؟هیچکس نمیداند در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. در این میان کسی میتواند با رخدادهای پیشبینیناپذیر احتمالی آینده، مؤثرتر مقابله کند که در ارزیابی فرصتها و گزینش آنها دقت نظر بیشتری به خرج داده باشد.
اشتباهات خود را تکرار میکنیم
اگر در میان اطرافیان خود، کسی را یافتیم که بیچکوچانه، به اشتباههای خود اقرار کرده و برای جبران آنها تلاش میکند، شایسته است که قدر او بدانیم. اگر گفته شود: «اقرار به اشتباه، از اشتباهنکردن دشوارتر است.» بهسادگی نمیتوان صحت این گزاره را زیر سؤال برد؛ زیرا پذیرفتن اشتباه، لااقل در ظاهر، ما را در موضع ضعف قرار میدهد؛ همچنین مسئولیت جبران اشتباه و پرهیز از تکرار آن را بر دوش ما میگذارد. ما با مکانیسمهای دفاعی، آگاهانه یا ناآگاهانه میکوشیم از پیشامد چنین وضعی دوری کنیم. اما به فرض جَستن از بند مسئولیت پذیری، آیا حذف مسئله، موجب حلوفصل آن میشود؟کسی که از پذیرفتن مسئولیت امتناع میکند، برای آسودگی و عافیتخواهی خود یک قدم مثبت برداشته است؛ اما عاقبت، بهای این تنپروری را به هر طریق ممکن خواهد پرداخت. بیتردید نتیجه چنین رفتاری، سرگردانی و فرسودگی است.آنگاه، در ادامه این وضع، به بازیکردن نقش قربانی روی میآوریم. همواره خود را بازنده و مظلوم جلوه میدهیم تا حل مسئله را به دیگران واگذار کنیم.این یک مکانیسم دفاعی و یک ابزار کنترل است.
به حرف مردم بیش از اندازه اهمیت میدهیم
واقعیت آن است که نه قرار است دیگران را شبیه خود کنیم، نه لازم است خود مشابه آنها بشویم؛ اما چرا بسیاری از ما، مشتاق پیچیدن نسخه برای دیگران یا دریافت تأیید از ایشان هستیم؟در جواب باید گفت ظاهرا تأیید دیگران، سند خدشهناپذیری برای صحیحبودن عملکرد فعلی ماست. هرکس ما را تأیید میکند، گویی زیر برگه عملکرد ما را مُهر میزند. چه بسیار فرصتها و سرمایههایی که به باد فنا دادهایم یا میدهیم تا تأیید دیگران را دریافت کنیم.تأیید دیگران به ما القا میکند که ما پذیرفتنی هستیم. این مسئله، ما را از تلاش و تقلا و تردید در تصحیح عملکردمان بازمیدارد.
بهجای موفقشدن دنبال موفقبودن هستیم
یکی از مهمترین عوامل پریدنمان از این شاخه به آن شاخه، ناآشنایی با انگیزه های واقعیمان است. ما انگیزهای داریم که هربار نشانههای وجود آن را در چیزی یا در جایی تشخیص میدهیم. بعد که به آن نزدیک میشویم، میفهمیم انگار چندان هم هدف خوشایندی را نشان نکردهایم. باز آن را در چیز دیگری میبینیم و بیبرنامه بهسمت آن کوچ میکنیم. با گذشت زمان، در صورت استمرار این عادت رفتاریمان، ناگهان چشم باز میکنیم و میبینیم زمان و انرژی خود را هدر دادهایم؛ ولی همچنان هزار کار ناتمام و هزار آرزوی ناکام داریم.برخی از افراد به گفته حافظ به خود نهیب میزنند: «بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد». اما برخی دیگر در سراشیبی نابودی فرو میافتند. یا منزوی میشوند یا متوقع. شاید هم به نصیحتکنندههایی تبدیل شوند که انتظار دارند فرزندان یا بازماندگانشان بهجای آنها موفق شوند.عدهای دیگر، باز به اشتباه خود ادامه میدهند؛ درحالیکه بهظاهر فکر میکنند مشغول جبران گذشتهاند؛ اما غافل از اینکه در بسیاری از موارد، نمیتوان ره صدساله را یکشبه رفت؛ زیرا موفقیت یک فرایند است نه یک رخداد. گاهی اوقات، ازدستدادن فرصتها، دایره انتخابهای ما را چنان محدود میکند که حتی تصور خروج از این محدودیتها، ناممکن بهنظر میرسد.