خانواده ها با فضای مجازی مخالفند
همیشه در حال جنگیدن برای به دست آوردن حداقلهای زندگی بودند. آری، صحبت از دهه شصتیهاست. همانهایی که سهمشان از مدرسه نیمکتهای 4 نفره بود و غول کنکور کابوسی برای شب هایشان. اما در طرف مقابل آنها متولد دهه هشتاد خودنمایی میکنند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، همان نوجوانهایی که همه آنها را بهعنوان صاحبان فضای مجازی میشناسند. جزء به جزء زندگیشان را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند و هر روز با رفتارهای عجیب و غریب خود، نسل 20 سال پیشتر خود را با سؤالهای جدیدی روبهرو میکنند. برای شناخت شکاف دقیق بین این دو نسل پای حرفهای آنها نشستیم که میخوانید.
هانیه رحیمی: متولد62بیشترین مشکلی که در زمان نوجوانی داشتیم، در مدرسه بود. سهم ما از مدرسه، نیمکتهای چوبی ای بود که 4 نفر روی آن مینشست و مدیر و ناظمی که هر روز کیف هایمان را در مدرسه میگشت. مدرسهها آنقدر شلوغ بود که جای نفس کشیدن هم نداشتیم. مثلاً، حق خواندن کتابهای رمان زرد را نداشتیم. حتی ناظم مدرسه ما، من را 3 بار برای خواندن رمان «بامداد خمار» از مدرسه اخراج کرد. برخورد مدیر و ناظم با بچههای دهه 60، آنقدر بد بود که گاهی کتک مان میزدند و نمیتوانستیم اعتراض کنیم. این درحالی است که به نوجوانهای دهه80 نمیتوان گفت بالای چشم ات ابرو است. امروزه، علاوه بر اینکه نگاه مدیر و معلم به نوجوانها تغییر کرده، خانواده هم دیگر سختگیریهای گذشته را ندارند. ما در آن زمان، حتی اجازه نداشتیم با دوستان خود بیرون برویم و باید سر یک ساعت خاص حتماً در خانه بودیم اما برای نوجوانهای متولد دهه 80، هیچ باید و نبایدی وجود ندارند. بنابراین، در دهه 60، همه چیز قوانین خاص خودش را داشت که یک نوجوان نمیتوانست خلاف آن عمل کند آرزوها و تفریحات ما هم خیلی محدودتر از نوجوانهای امروزی بود. مثلاً، اوج تفریح مان این بود که جوراب کوتاه بپوشیم، در کلاس با دوستانمان جو ک تعریف کنیم و بخندیم یا با فامیل و همسایه به پارک سرکوچه برویم. درحالیکه تفریح نوجوان امروز، فقط به فضای مجازی و بازیهای اینترنتی خلاصه می شد.
آرزویم رفتن به دانشگاه بود
محمد رضا خدا دوست: تنها آرزوی جوانهای متولد دهه 60، رفتن به دانشگاه بود. رقابت در کنکور، به خاطر پر بودن صندلیهای دانشگاه، از کنکور برای جوانهای آن روز، غول ساخته بود. به همین دلیل باید برای رفتن به دانشگاه زحمت زیادی میکشیدیم. دائم هم از طرف خانواده تحت فشار بودیم. حتی من و دوستانم تا چند سال پشت کنکور ماندیم تا بالاخره توانستیم وارد دانشگاه شویم. تنها امیدمان برای رفتن به دانشگاه این بود که بعد از چند سال کاری پیدا کنیم اما با این حال، خیلی هایمان نتوانستیم به راحتی وارد بازار کار شویم و کار دلخواهمان را پیدا کنیم. به خاطرهمین، خیلی سرخورده شدیم! اما نسل جدید دیگر، دغدغه نسل ما برای رفتن به کنکور را ندارد و حتی شاید اصلاً برای خیلی هایشان مهم نباشد که به دانشگاه بروند. به نظر من جوان و نوجوان امروزی فقط به زمان حالاش فکر میکند. اینکه با دوستانش به گیم نت برود، در فضای مجازی بچرخد یا فیلم و عکس آپلود کند اما متولدین دهه 60، به علت ناآرامیهای آن دوره با شرایط دشواری مواجه بودند. البته، در کنار این مشکلات، تفریح هم میکردیم اما همه تفریح مان این بود که با بچههای همسایه و محل در کوچه فوتبال بازی کنیم! به نظر من که دهه شصتیها واقعاً نسل سوخته هستند. از طرفی درگیر مشکلات جنگ بودند و از سمت دیگر، برای اشتغال و تحصیل و ازدواج شان رنجهای زیادی کشیدند.
اطرافیان ما را درک نمیکنند
محمد امین متولد 80 مهمترین مشکلی که من و هم سن و سال هایم داریم، این است که اطرافیان درک مان نمیکنند. خود من به شخصه با پدر و مادرم اختلاف زیادی دارم. پدرم دائم از من میخواهد در جمع خانواده باشم، درحالیکه من دوست دارم ساعتهای زیادی را در اتاقم و با گوشی همراهم سرگرم باشم و با دوستانم حرف بزنم اما او دائم با گلایه از من میخواهد همراهشان به مهمانیهای خانوادگی بروم. درحالیکه من دوست دارم بیشترین زمانم را با دوستانم بگذرانم، چون جمعهای خانوادگی خیلی کسالت آور و خسته کننده است.
در کنار این مسائل، حتی مربیان و معلمانم هم از من راضی نیستند و چندین بار به خاطر آوردن گوشی سر کلاس، عذرم را خواستهاند. درحالیکه به نظر من، آوردن گوشی در سر کلاس جرم نیست و این نوع برخوردها بچهها را سرخورده میکند. به نظرم نوجوانهای امروزی، بیشتر زمانشان را صرف فضای مجازی و گشت در اینستاگرام میکنند، نباید آوردن گوشی در مدرسه جرم باشد. حتی ناظم مان هم وقتی از ما گوشی میگیرد، طوری رفتار میکند که انگار مجرمی را دستگیر کرده است. بنابراین، اطرافیانمان اصلاً سعی نمیکنند ما را درک کنند و همیشه ما را با جوانیهای خودشان مقایسه میکنند. به همین خاطر، تنها خواستهای که از جامعه دارم این است که پای درد دل ما بنشینند.
دوست دارم در فضای مجازی مطرح باشم
سمیرا متولد81 مهمترین اختلاف من با پدر و مادرم به خاطر فضای مجازی است. من در اینستاگرام فعالیت زیادی دارم وفالوورهای زیادی دارم. به همین علت، مجبورم ساعتهای زیادی را در اینستاگرام باشم تا طرفدارانم را از دست ندهم اما پدر و مادرم مخالف این موضوع هستند و دائم با من دعوا میکنند. آنها اعتقاد دارند که خوب نیست، یک دختر جوان تصویر خود را در فضای مجازی منتشر کند. درحالیکه، هر کسی که بخواهد در این فضا فالوور جذب کند، ناچار است، جزء به جزء زندگی خود را به اشتراک بگذارد. من حتی در سال اولی که وارد اینستاگرام شدم، هزار عدد فالوور هم نداشتم اما آنقدر فعالیت کردم تا فالوورهایم به 8 هزار نفر رسید. به همین علت، خیلی برای این صفحه، زحمت کشیدم و حاضر نیستم آن را کنار بگذارم اما پدر و مادرم اعتقاد دارند که باید وقت بیشتری را به درس خواندن اختصاص دهم. برای همین پدرم دائم به من سرکوفت میزند که «سالی 6میلیون شهریه میدهم که تو شاخ اینستاگرام شوی» اما نمیداند که با همین حرفها من را از مدرسه بیزارتر میکند. مادرم هم دائم با کنایه میگوید که چرا این لباسها را میپوشی و اصلاً دنیای من و نوجوانهای هم سن و سالم را درک نمیکند. به همین خاطر، تنها چیزی که از زندگی و خانوادهام انتظار دارم، این است که اجازه دهند، خودم در مورد زندگیام تصمیم بگیرم.