مهاجر افغانستانی: یک سیم کارت هم به نام من نیست
«30 سال است ایران زندگی میکنم و چند سالی است کار میکنم؛ مغازه هم دارم اما نه یک کارت عابربانک دارم، نه سیمکارت تلفن همراه و نه گواهینامه رانندگی و نه حتی یک موتورسیکلت به نام خودم. اصلاً هیچ حق شهروندی ندارم.»
به گزرش اقتصادآنلاین، ایران نوشت: اینها حرفهای مصطفی 30ساله، مهاجر افغانستانی است. در ایران به دنیا آمده، بزرگ شده و حالا مغازه باتریسازی خودرو دارد. اما با این همه و به قول خودش هیچ حق و حقوقی ندارد.
خودتان را بگذارید جای مصطفی و دیگر مهاجران در ایران. تصور کنید ۳۰ یا ۴۰ سال در یک کشور زندگی کردهاید، چه احساسی نسبت به آنجا خواهید داشت؟ آیا آن کشور را خانه خود نمیدانید؟ آیا دلتان نمیخواهد در آن کشور یک خانه کوچک به نام خودتان داشته باشید؟ ماشین داشته باشید؟ اصلاً دوست ندارید تلفنتان به نام خودتان باشد؟ دوست ندارید در کشوری که دیگر وطن دوم شماست، با نام خودتان ملک خرید وفروش کنید؟ گواهینامه رانندگی بگیرید؟ بد نیست بدانید افغانستانیها و برخی دیگر از اتباع خارجی مقیم ایران از این حقوق محرومند، همان طور که از حق سفر و اقامت در شهر دلخواه خود هم محرومند. اما بگذارید در این گزارش بیشتر به موضوع حق مالکیتشان بپردازیم و اینکه این محرومیت چه تبعاتی داشته؛ چه برای خودشان و چه برای ما به عنوان میزبانی قدیمی.
خانواده مصطفی سال 63 به ایران پناهنده شدند. او سال 67 در ایران به دنیا آمد اما تولدش در ایران هم هرگز امتیازی برایش نشد: «کلی تجربه تلخ دارم که در این باره برایت بگویم. من جا و مکان مشخص دارم، مغازه دارم اما با این همه در واقع هیچ چیزی ندارم. برای گرفتن یک سیم کارت باید به دوستان ایرانیام التماس بکنم. درهر کشور دیگری به دنیا میآمدم الان یک خانه از خودم داشتم. رفتم وزارت کشور اعتراض کردم، گفتند اعتراضت جایی ندارد این قانون کشور ماست. فکر کن رانندگی میکنم، بدون گواهینامه. بدون گواهینامه سوار موتور میشوم. میدانی چند تا از هموطنانم برای همین مسأله دچار مشکل شدهاند. همین چند وقت پیش داییام مجبور شد شمال یک قطعه زمین بخرد و به اسم کس دیگری سند بزند و طرف هم زمین را پس نداد. الان 12 سال است موبایل دارم اما به اسم دوستم است. یک لحظه خودتان را بگذارید جای ما.
نمیتوانیم یک موبایل از خودمان داشته باشیم یا راحت و بدون نامه از تهران به شهرهای دیگر سفر کنیم. اینها کوچکترین حقوق شهروندی هر آدمی است. میدانی همه اینها وقتی سختتر میشود که تو متولد همان کشور هم باشی، 30 سال در آن کشور زندگی کرده باشی و قصد ترک آن کشور را هم نداشته باشی و اصلاً آنجا را وطن خودت بدانی. ایران وطن من است اما...»
حمید 45 ساله مهاجر افغانستانی چند وقت پیش با ماشینش تصادف کرد اما چون ماشین به اسم دوست ایرانیاش بود نمیتوانست کارهای قانونی ماشین را برای خروج از پارکینگ انجام دهد: «نمیگویم همه ایرانیها این کار را میکنند؛ اصلاً من این ماجرا را از چشم دوستانم نمیبینم درهمه این سالها کمکم کردهاند... اما این بار دوستی که ماشینم به نامش بود گفت تو به من لطمه زدهای و کلی جریمه شدهام و خرج کردهام و... دیگر ماشین را به من پس نداد. درحالی که میدانستم فقط سه چهار میلیون خرج کرده و من ماشین را 25 میلیون خریده بودم. چه بگویم دستم جایی بند نبود. وقتی ماشین به اسم دیگری بود کاری از دستم برنمیآمد. نه شکایت فایده داشت نه داد و فریاد. الان هم تنها چیزی که بعد 30 سال زندگی در ایران به نامم است قولنامه یک واحد خانه اجارهای است. تازگیها با کارت آمایش حتی عابر بانک هم نمیدهند. یعنی به جای اینکه قوانین را برای ما تسهیل کنند مدام سختتر میکنند.»
حمید برایم میگوید فقط مهاجرانی که پاسپورت دارند آن هم در شرایط خیلی خاص و در موارد محدود میتوانند ملک یا اموالی را به نام خود کنند. او با خوشحالی میگوید اما یک خبر خوب هم در یک سال و نیم اخیر شنیده؛ اینکه اتباع خارجی با کارت آمایش میتوانند بیمه تأمین اجتماعی شوند.
احمد عراقی است او هم همین گلایهها را دارد: «زمان جنگ آمدیم و دیگر هم برنگشتیم. ایرانیها با ما واقعاً مهربان بودند اما نمیدانم چرا ما را کامل نپذیرفتند. مهمترین درخواست ما پناهندگان دریافت کارت ملی و گواهینامه است. هر وقت از من میپرسند تو کجایی هستی؟ میگویم ایرانیام، عراقی بودن یادم رفته. اما ایران هیچوقت ما را قبول نکرد. فکر کن یک گواهینامه ندارم راحت زن و بچهام را سوار ماشینم کنم و این ور و آن ور ببرم.»
سمیرا زن افغانستانی 30 سال است ایران زندگی میکند و همیشه برایش سؤال بوده که چرا بعد از این همه سال زندگی هنوز این همه محدودیت برایشان وجود دارد: «شوهرم ۴۰ سال است که اینجا زندگی میکند. یعنی این همه وقت ما شهروند نشدهایم؟ پسرم فقط یک سال است که رفته نروژ ماشین خریده به اسم خودش. ما اینجا هیچی به اسم خودمان نمیتوانیم بخریم. توی محله خودمان یک بار یک افغان خانه خریده بود زد به اسم دوست ایرانیاش طرف بعداً پس نداد. البته برای ما اصلاً پیش نیامده. بیشتر برای آنها که قبول میکنند دردسرساز میشود. دردسر سند زدن و نمیدانم آزاد کردن موتورمان وقتی توقیف میشود با آنهاست و ما همیشه شرمنده میشویم. کاش بتوانیم اموالمان را به اسم خودمان کنیم تا این مشکلات هم پیش نیاید.»
اتباع بیگانه، منع مالکیت و قوانین مدنی ایران
آرش نصر اصفهانی، پژوهشگر اجتماعی که رساله دکترایش را با موضوع موانع ادغام اجتماعی پناهندگان افغانستانی در ایران نوشته در گفتوگو با ما دراین باره بیشتر توضیح میدهد: «وضعیت حقوقی پناهندگان و مهاجران افغانستانی در ایران در حقوق مدنی ایران ذیل عبارت اتباع بیگانه تعریف میشود. در نتیجه یک افغانستانی که 30 سال ساکن ایران است همانند یک خارجی جدیدالورود به کشور، به لحاظ حقوقی امکان برخورداری از مالکیت جز با مجوز دولت را ندارد. از همان ابتدای حضور این پناهندگان در ایران، منع مالکیت آنها با جدیت از سوی دولت پیگیری شد زیرا تصور براین بود که برخورداری از حق مالکیت به معنای تثبیت حضور آنها در ایران و کاهش احتمال بازگشت آنان به افغانستان است.»
به گفته او این سیاست تاکنون و کمو بیش، تداوم داشته؛ هرچند برخی از پناهندگان امکان به دست آوردن مالکیت در موارد محدود را داشتهاند اما جریان کلی، محرومیت این گروه از مالکیت، حتی در کمارزشترین کالاها مانند سیمکارت تلفن همراه است. تغییر این وضعیت مستلزم این است که یا قوانین مدنی ایران درخصوص حقوق اتباع بیگانه در ایران تغییر کند یا وضعیت حقوقی پناهندگان از ذیل عنوان کلی اتباع بیگانه خارج شود. با پیمودن مسیر دوم، اگر پناهنده بودن بهعنوان یک موقعیت حقوقی متمایز تعریف شود آنگاه امکان اعطای برخی حقوق و خدمات به این جمعیت وجود خواهد داشت. کلید حل مسأله پناهندگان در ایران نیز همین تغییر جایگاه حقوقی و تصریح قانونی برخورداری آنان از مجموعهای از حقوق شهروندی است. این مسیر آغاز راهی خواهد بود که درنهایت به اعطای تابعیت و برخورداری از حقوق کامل شهروندی منتهی خواهد شد.
محسن شهرابی، کارشناس امور مهاجرت و مؤسس انجمن دیار یاران هم در این باره میگوید: «منع مالکیت از جمله محدودیتهای بیشماری است که برای مهاجران قرار دادهایم. اینکه آنها نمیتوانند حساب بانکی یا یک سیم کارت به اسم خودشان داشته باشند. نمیدانم دلیل این همه ترس نسبت به مهاجران از کجا میآید و خیلی اوقات این محدودیتها آییننامهای است؛ مثلاً میشود طبقه دوم یک ملک را به اسم کسی کرد اما مثلاً زمین را نمیشود. این ترسها گاهی برای خودمان هم مشکل ایجاد میکند. چون خیلی از افغانستانیها مجبور میشوند برای مثال سیم کارتهای دزدی بخرند یا به برخی معتادان پولی بدهند و با کپی شناسنامهشان سیم کارت بگیرند.»
به تیم ملی فرانسه، قهرمان جهان دقت کنید که نیمی از اعضای این تیم آفریقایی هستند و چنان در جامعه مقصد پذیرفته شدهاند که کاملاً خود را فرانسوی میدانند. اما ما باید قبول کنیم که در ادغام آنها در جامعه خود موفق نبودهایم. دو وزیر کابینه افغانستان در ایران درس خواندهاند، اما چقدر خود را ایرانی میدانند. شهرابی تأکید میکند: «پس زدن مهاجران و محروم کردن آنها از حقوق اولیه شهروندی، برای خودمان و فرزندانمان بحران اجتماعی درست میکند که یکی از این بحرانها وجود بیش از 500 هزار فرزند بدون شناسنامه از مادران ایرانی و پدران افغانستانی است.»
به حرفهای مصطفی فکر میکنم که میگوید سه میلیون مهاجر در ایران هست که مشکلات زیادی دارند از جمله نداشتن حق مالکیت. ما ایران را وطن خودمان میدانیم حالا نوبت وطن است که قدمی بردارد و کاری برای ما بکند.