فرهنگ و توسعه در جامعه مدنی
گر با همه تلاشی که انجام میگیرد، در حال حاضر فقط از حدود 30 الی 40درصد کل ظرفیت کشور استفاده میشود که چنانچه بتوانیم فقط بهبالای 50درصد از ظرفیت تولیدی جامعه دست یابیم، بهراحتی سطح اشتغال دو برابر خواهد شد و... همه و همه حاصل ضعف فرهنگ توسعهای کشور است که ریشه در سیاستها و باورهای سنتگرایانه ما دارد.
به گزارش گروه بررسی مطبوعات اقتصاد آنلاین غلامحسین دوانی در یادداشتی در روزنامه "بهار" به بررسی مقوله توسعه و فرهنگ پرداخته است:
دیرگاهی است که مقوله توسعه در فرهنگ جامعه وارد شده و حداقل از سالهای 1354 موضوع توسعه کشور دردستور کار قرار گرفته است. برداشتهای مکانیکی از مقوله توسعه باعث شده بود تا مدتها رشد اقتصادی را با توسعه اقتصادی یکسان فرض کنیم چون رشد یک مقوله کمی تلقی میشود به همین مناسبت با شدتوحدت به تغییر پیدرپی آمارها و ارقام برآمدیم، بهطوریکه در سال 1356 به یکباره اعلام شد که ایران پنجمین قدرت بزرگ اقتصادی جهان محسوب میشود. درواقع، درآمد 21میلیارد دلاری کشور از محل صادرات نفت باعث شده بود که حضرات دچار این توهم شوند. بعد از استقرار نظام جمهوریاسلامی، تا همین چند سال پیش نیز توسعه «فرآیندی اقتصادی و تکنولوژیک» محسوب میشود و به همین علت مسئولان اقتصادی کشور و کسانی که بر این باور بودند، مدام شاخصهای افزایش سرانه محصول ناخالص ملی و نرخ رشد اقتصادی را به رخ جماعت میکشیدند. ولی نکتهای که آنان را نیز دچار ابهام کرد، این بود که چرا جامعه وارد فاز توسعهیافتگی نمیشود! زیرا افزایش تولید ناخالص ملی، اگرچه بر بخشی از نارساییهای درونی اقتصادی جامعه سرپوش میگذاشت، نابرابری طبقاتی درون جامعه را نیز تشدید میکرد که این مساله مطلوبیت رشد اقتصادی را مورد تردید قرار میداد. در سالهای اخیر، توجه خاص به موضوع توسعه و توسعهیافتگی و کشورهای توسعهیافته و بررسی و دقت در جوانب مختلف توسعه اقتصادی نشان داد که در واقع توسعه پایدار صرفا میتواند برپایه «فرهنگ و توسعه» قوام یابد و لاغیر. در جمعبندی عوامل اساسی موثر در توسعه اجتماعی- اقتصادی، قطعنامه شماره یک کنفرانس بینالدول هلسینکی 1972 اعلام میداشت: «فرهنگ فقط به این معنا نیست که آثار و دانشهایی را گردآوری کنیم که نخبگان برای استفاده عموم آن را خلق، گردآوری و حفظ میکنند یا ملتی که از گذشته یا میراثی غنی برخوردار است، آن را به ملتهای دیگر به منزله الگویی ارزانی میکند...، بلکه درعینحال اکتساب دانشها و اقتضای شیوهای از زندگی و نیاز به ارتباط را هم دربرمیگیرد. عرصه فرهنگ، شیوه رفتار کردن با خود، با همنوعان و طبیعت است.» بنابراین فرهنگ عنصری چندبعدی است، شامل همه کنشها و واکنشهای فرد و محیط درباره او با ابعاد زیرین گروههای اجتماعی، یعنی مجموعه روشها و شرایط زیستی یک جامعه که براساس بنیاد مشترکی از سنتها و دانشها و نیز اشکال مختلف بیان و تحقق فرد در درون جامعه که به هم پیوند خورده است. در جامعهای که توسعه اجتماعی- اقتصادی در چارچوب جامعه مدنی را هدف خود قرار داده، باید تکتک آحاد جامعه، چه زن و مرد، امکان آن را داشته باشند تا براساس تاریخ، آداب و رسوم و دانش خود به شکوفایی فرهنگی واقعی نایل شوند و برای این کار لازم است هر فرد بتواند بدون هیچگونه احساس گناه و بدون ترس از سنگینی بار ممنوعیتهای گذشته، باور کند که به مکان و فرهنگی خاص تعلق دارد. تحکیم شأن و منزلت انسانی هر فرد، هرقدر هم که با دیگران متفاوت باشد، مستلزم تسامح و تساهل و تحمل نسبت به یکدیگر است و باید بعضی سلسله مراتب مورد ظن، بنیادهای ایدئولوژیک و توجیههای نابرابریهای اقتصادی- اجتماعی که درواقع چیزی جز تردستی نیستند، زیر سوال روند. اگر چنین بینش و گرایشی در توسعه حاکم نشود، مجددا باور ذهنی بعضی دستاندرکاران که مساله توسعه را فقط امری اقتصادی دانسته و بر این تصورند که با استعانت از الگوهای معجزهآسا، نظیر ورود کارخانههای آماده بهرهبرداری، میتوان قلمرو توسعه را گسترش بخشید، بر جامعه حاکم خواهد شد. برنامههای توسعه فقط با استفاده از راهبردهای متکی بر توان درونزا و خودانگیز کشورها و مردم هر منطقه تحقق خواهد یافت. کشورهای صنعتی هنوز هم کشورهای در حال توسعه را به چشم انبار مواداولیه و بازار جدیدی مینگرند که باید کارهای اضافی و بدون مشتری در کشورهای خود را برای فروش به آنجا سرازیر کنند. حضور و اشاعه فرهنگی باز و پذیرا که درهای خود را روی جهان گشوده باشد، به جای فرهنگ بسته سنتی و شمول فرهنگ به قلمرو هنر و ادبیات، شیوههای زیست، حقوق اولیه انسانها، نظامهای ارزشی، سنتها و اعتقادات در عصر کنونی پیشفرض اولیه توسعه تلقی میشود. واقعیت این است که حوزه فرهنگی و قلمرو آن بسیار گسترده و وسیع شده است. گسترش مفهوم فرهنگ و بسط آن به بعد فرهنگی توسعه مستلزم رهایی از فرهنگ تنگ هنرهای زیبا و آموزشوپرورش به معنای اخص کلمه و ورود در مقولاتی نظیر محیطزیست، تکنولوژی و مسائل مربوط به جریانات فراملیتی، اطلاعرسانی، هویت فرهنگی ملتها و حق انتخاب انسانها میشود و به همین علت بحث توسعه، فارغ از مسائل سیاسی نخواهد بود. تاریخ انسانی مستند حکایت از آن دارد که فرهنگ، بنیان و سرچشمه اقتصاد است و حتی توسعه اقتصاد در عهد باستان نیز بهطور عمیق با اتکا به ارزشهای معنوی تحقق یافته است و بر همین مبنا گفته شده که فرهنگ برآیند کنش متقابل فرد با محیط پیرامون او و نشانهای از اسطورهها و باورهایی است که احترام به آنها اساسی و ضروری به نظر میرسد. فرهنگ میتواند مساله مرگ یا زندگی، صعود یا سقوط ملی و پیشرفت یا واپسگرایی اجتماعی باشد. به همین علت وابستگی فرهنگی بیشتر از وابستگی اقتصادی از خود بیگانگی به دنبال دارد و بَدا به حال ملتی که دارای فرهنگ و هویت نباشد، زیرا محکوم به فنا خواهد بود. درواقع ملتهایی که دارای هویت فرهنگی بودهاند، به باورهای ملی- اجتماعی و مذهبی خود پایبند بوده و به امکانات محلی و وفاق ملی استوار هستند. ظهور قشر توسعهای مقلد غرب در بعد از جنگ تحمیلی که در عمل تحتتاثیر مجموعه ارزشهای بیگانه قرار دارند- که اعتبار گرایش به الگوی توسعهگرایی آنها با تحقق پیشرفتهای تکنیکی تضمین میشود- از یک طرف و تشکلپذیری قشر مخالف آنکه خود را در چنبره سنتگرایی و سنت راهبردی اقتدارمآبانه اسیر کرده و بیتوجهی کامل این تفکر به منابع انسانی و محیط پیرامونی آن، باعث شد که جامعه بهشدت تحتتاثیر بعضی به اصطلاح اندیشمندان اقتصادی که هیبت بانک جهانی پیکر نحیف آنان را تحتتاثیر قرار داده بود، قرار گیرد و متاسفانه آثار و پیامدهای این مساله باعث خروج میلیاردها ارز یارانهای از کشور، استیلای یاس و ناامیدی بر کارشناسان واقعی توسعه اقتصادی کشور و از بین رفتن زمان - که از همه مهمتر بود- شد. اگر نخواهیم سنت راهبردی را با واقعیتهای ملموس امروزین جامعه تطابق دهیم، ناچار خواهیم شد «اگر راهبردی» را با وجود شعارها و مخالفتهایمان بپذیریم؛ یعنی درواقع هدایت ما به دست دیگران صورت خواهد گرفت، بنابراین بهمنظور اجتناب از عوارض اگر راهبردی و در پروسه سنتگریزی باید به «خود راهبری عقلایی» حولمحور اندیشه و تدبیر پناه ببریم. پس از پیروزی شعار فرهنگ در انتخابات دوم خرداد، بسیاری بر این باور بودهاند که رییسجمهوری قبلی مرد میدان اقتصاد و رییسجمهوری بعدی مرد میدان فرهنگ محسوب میشود. غافل از اینکه بنیان عمل و سیاست در دنیای کنونی بر محورهای فرهنگی قرار دارد و اتفاقا پس از چند سده تاریخی، بالاخره یکنفر پیدا شد که بگوید «آنچه میکشیم از نبود یک فرهنگ مدون رو به اعتلاست و پاسخ سوال بیجواب «ما چگونه ما شدیم» را بهعنوان چراغ راه آینده کشور مطرح کرده و میگوید: «تردید نکنیم که آیندهای سوای وضع و حال امروز در انتظار بشر است و طبعا سیاست نیز بر این قرار نخواهد ماند. اما پرسش مهم این است که آیا ما میتوانیم در سرنوشت آینده بشر و دستکم خودمان نقشی داشته باشیم؟ و اگر پاسخ مثبت است با کدام چراغ باید راه را روشن کرد و ره توشهمان در این حرکت چیست؟» بر این اساس و چنانچه هنوز هم بر باور یک جامعه مدنی متکی بر «نهادهای مردمسالار و مردمنهاد» بر پایه مبانی و مفروضات مذکور هستیم، اشاعه فرهنگ توسعه حولمحور آزادیهای مدنی آحاد جامعه، گسترش و توسعه مطبوعات و کتاب، تشکیل نهادها و احزاب سیاسی، تشویق و حمایت از فنآوران، نوآوران و مبتکران باید در سرلوحه کار دولت و همه مسئولان و کسانی که دل در گرو این آب و خاک دارند، قرار گیرد. اگر حجم بارندگی و نزولات سالانه معادل 220میلیارد مترمکعب است که ما فقط از 90میلیارد متر مکعب آن استفاده میکنیم (130میلیارد متر مکعب هدر میرود)، اما مصرف سرانه آب شهروندان تهرانی دو برابر مصرف سرانه استاندارد جهانی است. اگر شاخص بهرهوری سرمایه در کل اقتصاد کشور در سال 1375 حدود نصف سال 1346 بوده (سال پایه 1345) اگر شاخص بهرهوری کل عوامل تولید در سال 1375 کمتر از سال 1351 و حداکثر معادل 62درصد شاخص سال 1353 است، اگر به یکباره در یک بازدید مسئولان مملکتی در یک استان، 4500 طرح افتتاح و راهاندازی میشود، اما در نحوه و کیفیت زندگی مردم آن استان توفیری حاصل نمیشود، اگر 10درصد منابع کشف شده نفت و 14/5 درصد منابع کشف شده مس جهان، 51میلیون هکتار زمین کشاورزی و قابل تبدیل به اراضی کشاورزی و 12میلیون هکتار جنگل داریم، اما هنوز استفاده بهینه و اقتصادی از آن را نیاموختهایم، اگر با همه تلاشی که انجام میگیرد، در حال حاضر فقط از حدود 30 الی 40درصد کل ظرفیت کشور استفاده میشود که چنانچه بتوانیم فقط بهبالای 50درصد از ظرفیت تولیدی جامعه دست یابیم، بهراحتی سطح اشتغال دو برابر خواهد شد و... همه و همه حاصل ضعف فرهنگ توسعهای کشور است که ریشه در سیاستها و باورهای سنتگرایانه ما دارد. پس بکوشیم جامعه را به مدار توسعهیافتگی اجتماعی- اقتصادی برسانیم که این مدار هیچگونه ارتباطی به برنامههای تعدیل بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول ندارد زیرا ثابت شده این نهادها معجزهای جز ویرانگری بنیادی بر نهادهای اقتصادی ندارند بلکه توسعه جز از طریق اشاعه فرهنگ و دموکراسی و مشارکت مردم در اقتصاد و سیاست امکان ندارد. *- مقاله با اقتباس از کتاب «فرهنگ و توسعه»، اثر گزاویه دوپویی از انتشارات کمیسیون ملی یونسکو در تهران نوشته شده است.