اول تورم، بعد صفرها
دولت جدید نباید روی جنازه زندهیاد پول ملی که از دولت قبلی تحویل گرفته جنازه دیگری درست کند و باید در رفتار و گفتار خود تغییر را به مردم نشان دهد. به نظر میرسد دولت باید برای بعضی از مسئولان کلاسهای آموزشی سخنوری برگزار کند تا متوجه شوند چه سخنانی را چه زمانی و کجا بزنند.
به گزارش گروه بررسی مطبوعات اقتصاد آنلاین عباس هشی در یادداشتی در روزنامه "بهار " نوشته است:
کاهش ارزش پول ملی یک اتفاق بد اقتصادی است که بر زندگی مردم اثر بسیاربدی دارد. این به این معناست که زندگی اقتصادی، معیشت اقتصادی و زندگی اجتماعی مردم دچار مشکل میشود و توان اداره یک خانواده برای ایفای تعهدات نسبت به حفظ، نگهداری و مفید بودن اعضای خانواده برای اجتماع را با مشکلات زیادی مواجه میکند. در واقع کاهش ارزش پول ملی بدترین بلایی است که ممکن است بر سر اقتصاد یک کشور بیاید. سابقه حذف صفرها از پول ملی را قبلا در کشورهایی مانند آلمان داشتیم که در آن دوران آلمانها با 100 مارکی سیگار روشن میکردند. همین بلا بر سر ژاپن و روسیه هم آمد. کاری که یلتسین در روسیه کرد این بود که به روش ناصر الدینشاه که برای حل مشکل گرانی نان، دستور داد نانوا را به داخل تنور بیندازند، رییس بانک مرکزی روسیه را برکنار کرد. به همین دلیل حفظ ارزش پول ملی هر کشوری وظیفه بانک مرکزی آن کشور است. حفظ ارزش پول ملی در واقع حفظ قدرت خرید مردم است. حال آنکه اگر اقتصاد کارآمد باشد، تولید و صنعت کارآمد باشد، وضع مردم بهتر میشود، انضباط مالی، سنجش مالی، شفافیت مالی برقرار میشود، پذیرش حق حساب خواهی و حسابرسی عموم مردم از مدیران نهادینه میشود و درنهایت زیر بنای توسعههای اقتصادی با حفظ ارزش پول ملی ساخته میشود و در اینباره این بانک مرکزی است که مسئول اجرای سیاستهای مورد نظردر چارچوب چشمانداز و برنامههای تدوین شده است. در واقع میتوان گفت که انتظار مردم از دولت و بانک مرکزی ارتقای ارزش پول ملی است و نه کاهش ارزش پول ملی؛ زیرا مردم میخواهند قدرت خریدشان بالا برود. بانک مرکزی کشورهای مختلف جهان همگی عضو صندوق بینالمللی پول هستند و برای بررسی ارزش پول ملی و بررسی ارزش برابری آن با پول ملی یک کشور دیگر، یک فرمول مشخص توسط این صندوق بینالمللی تعریف میشود و در واقع براساس نرخ تورم دو کشور مورد نظر میتوان با این فرمول ارزش برابری آنها با هم را به دست آورد. بنابراین این جا دو عامل مطرح میشود؛ یکی وظیفه بانک مرکزی برای محاسبه ارزش برابری ارزهای خارجی با ارزش پول ملی کشور و دیگری اهمیت نرخ تورم برای محاسبه نرخ ارز خارجی در یک کشور. پس مولفه اصلی حفظ ارزش پول ملی، کنترل نرخ تورم است و در صورتی که تورم کشور اول نسبت به کشور دوم ثابت بماند، به ارزش پول ملی افزوده میشود و این مرتبط با توسعه اقتصادی آن کشور است. حال اگر تورم رو به رشد باشد، نتیجهگیری این است که این تورم ناشی از ناکارآمدی اقتصادی دولتها، بینظم و انضباطی ناشی از عدم اعتقاد به حسابدهی و حسابرسی دولتها توسط مردم است. وقتی دولتها ناکارآمد باشند و دولت خودش علاوه بر وظیفه حاکمیتی و نظارتی در امور اقتصادی دخالت کندو وارد فعالیتهای اقتصادی شود، هدف دولت کسب سود و درآمد برای خودش است و برای این مساله مانع فعالیتهای اقتصادی مردم میشود. در کشورهای کمونیستی این اتفاقات لازم و ملزوم هستند و در این کشورها چنین مسائلی طبیعی است ولی در کشورهایی مانند کشور ما که شعارمان احترام به حقوق مردم، سرمایه و صاحبان سهام است، نباید شاهد چنین اتفاقاتی باشیم. ما میگوییم دولت مردمی روی کار آمده ولی توجه داشته باشیم که دولت مردمی فقط دولتی نیست که با رای مردم روی کار بیاید بلکه دولتی هم هست که به مردم پاسخگو باشد. در واقع وقتی دولت چشمش به فعال اقتصادی باشد، نمیتواند سر مردم کلاه بگذارد، چون به آنها نیاز دارد و باید دولت برای مردم خرج کند. این اتفاق سیکل دولت مردمی است. در دولت مردمی فعالیتهای اقتصادی مال مردم است. در کشور ما به دلیل اقتصاد مبتنی بر نفت، به مالیات در این سالها هیچوقت آن طور که باید توجه نکردهایم. در این سالها اقتصاد زیر زمینی بر کشور حاکم شده و دولتها هم خود به نوعی کاسب بودهاند و بیشتر حالت توزیعکننده پول در جامعه را داشتهاند و بیشتر ارباب بودهاند تا خادم مردم و مردم در مقابل رعیت. از شروع انقلاب همواره تاکید امام خمینی(ره) و بعد از ایشان مقام معظم رهبری بر کاهش وابستگی کشور به نفت بوده و همواره اعتقاد به این بوده که از درآمدهای نفتی به سمت درآمدهای مالیاتی برویم ولی در عمل هیچیک از دولتها در این جهت گام برنداشتهاند. یکی از بیماریهای اقتصاد ما دلاریزه شدن آن است و باید برای آن یک فکر اساسی کنیم. پس باید به این نکته هم توجه کنیم که اگر بخواهیم ازرش پول ملی را کاهش دهیمباید دلیل منطقی برای این کار داشته باشیم. بالا رفتن نرخ دلار و ارز در واقع بهدلیل بالا رفتن نرخ تورم است و فشار این گرانی تنها بر دوش مردم، تولید و صنعت وارد میشود. خواست تولید و صنعت این است که قدرت خرید مردم زیاد باشد و وقتی قدرت خرید مردم پایین میآید، تولید و صنعت هم به سمت نابودی میروند. در واقع روی آوردن به قاچاق و واردات بیرویه یکی از مهمترین عوامل نابودی صنعت و تولید به حساب میآیند. در این میان تعداد معدود ولی با نفوذی هستند که از بالا رفتن نرخ ارز و دلار ذینفع میشوند ولی اکثریت مردم نمیتوانند زیر بار این گرانی نفس بکشند. اگر دولت ادعا میکند که مردمی است نباید از این سودهای کلان که به جیب افراد معدود و خاصی میرود، حمایت کند باید به نفع اکثریت مردم از این افراد مالیات بگیرد. هرچه عدد دلار بزرگتر شود، رقم ریال حجیمتر میشود و در واقع در آمد دولت بالاتر میرود و بانکها هم کارمزدشان بیشتر میشود. پس مشخص است که یکی از عوامل گرانی دلار میتواند خود دولت باشد؛ زیرا این دلارگران منبع درآمد مهمی برایش به حساب میآید. حال چگونه میتوان انتظار داشت این دولت دلش هم برای مردمش بسوزد و جلوی گرانی دلار را بگیرد. آیا دولت در این میان میتواند به تعهد خود در برابر مردم پایبند باقی بماند؟ در پایان باید گفت اینکه بانک مرکزی و دولت اعلام میکنند که میخواهند صفرهای پول ملی را حذف کنند، حرف جدیدی نیست و در واقع دولتها میخواهند با این گفته یک جو روانی راه بیندازند و واکنش مردم را بررسی کنند. ولی این گفته دولت تدبیر و امید که باید ابتدا تورم را کنترل کنیم و بعد در وقت مناسب با تورم مناسب اقدام به حذف صفرهای پول ملی کنیم، را باید به فال نیک گرفت؛ زیرا این حرف، حرف خوبی است. از سوی دیگر انتقاداتی هم به دولت تدبیر و امید و مسئولان دولت یازدهم در این مدت وارد است. این دولت با اعلام وعده 100روزه در واقع سطح انتظارات مردم را از خود خیلی بالا برده و بهنظر میرسد بیان این مطلب یک اشتباه استراتژیک از سوی گویندگان و دولت بود؛ زیرا در سخنان خود به جزییات نپرداختند. از سوی دیگر با توجه به اظهارنظرهای متفاوت و غیرمنطقی و تاریخی رییس کل بانک مرکزی، معاون اول رییسجمهوری، سخنگوی دولت و دیگر مدیران درباره منطقی یا مناسب داشتن قیمتهای کنونی دلار باید به دولت هشدار داد که بهتر است از این به بعد بیشتر به صحبتهای خود دقت کرده و حرف زدنهای خود را قدری کنترل کنند. دولت جدید نباید روی جنازه زندهیاد پول ملی که از دولت قبلی تحویل گرفته جنازه دیگری درست کند و باید در رفتار و گفتار خود تغییر را به مردم نشان دهد. به نظر میرسد دولت باید برای بعضی از مسئولان کلاسهای آموزشی سخنوری برگزار کند تا متوجه شوند چه سخنانی را چه زمانی و کجا بزنند.