x
۱۳ / مهر / ۱۳۹۲ ۱۵:۱۵

نرمش‌قهرمانانه امام‌حسن؛کتابی‌از مقام‌رهبری

عنوان این کتاب ، "صلح امام حسن(ع) " بود و آیت الله خامنه ای تعبیر ادبی "پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ" را بر آن افزودند.

کد خبر: ۲۸۲۱۴
آرین موتور

با توجه به اشاره مقام معظم رهبری به اصطلاح «نرمش قهرمانانه» و تاکید بر این که « پیشتر این اسم گذاری صورت پذیرفته بود» تحلیل عصر ایران در همان روز انتشار سخنرانی (26 شهریور 92) در ارجاع به عنوان فرعی کتاب صلح امام حسن به ترجمه ایشان (پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) مورد توجه رسانه های داخلی و خارجی قرار گرفت. عنوان این کتاب ، "صلح امام حسن(ع) " بود و آیت الله خامنه ای تعبیر ادبی "پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ" را بر آن افزودند. به گزارش عصر ایران، به مناسبت بحث های روز ، فصل « انگیزه های صلح در هر دو جبهه» از کتاب مذکور باز نشر می شود: با آشنایی به چگونگى اقدامات معاویه براى رسیدن به هدف هاى خود ، شگفت نمى نماید که وى اولین پیشنهاد کننده ى صلح باشد و هر گونه تعهدى به امام حسن بسپارد فقط به ازاى گرفتن یک امتیاز یعنى (حکومت).

این نقشه را معاویه در هنگامى که هنوز طرفین براى جنگ در شور و التهاب بودند طرح کرد و فعالیت خود را بیش از آنچه براى تنظیم اردوگاه و تدبیر امور جنگ بکار می برد ، در اجراى این نقشه متمرکز ساخت نقشه این بود که به امام حسن پیشنهاد صلح کند ، اگر پذیرفت که هیچ ، و گرنه صلح را بزور بر او تحمیل کرده و به هر قیمتى از شروع جنگ جلوگیرى نماید . براى تأمین این منظور پیش از هر چیز لازم بود که در جبهه ى امام حسن وضعى به وجود بیاید که خود به خود مردم را به فکر ( صلح کردن) بیندازد . بر اساس این نقشه ، ناگهان سیل شایعات دروغین به سوى اردوگاه هاى این جبهه سرازیر شد ، بازار رشوه رونق گرفت ، در ستون وعده هایی که هوش از سر بسیارى از فرماندهان یا داعیه داران فرماندهى مى ربود ، این گونه وعده ها دیده مى شد : فرماندهى یک لشکر ، حکومت یا ناحیه ، ازدواج با یک شاهزاده خانم اموى ! و در رشوه هاى نقدى رقم یک میلیون دیده مى شد! معاویه براى پیاده کردن این نقشه همه ى نیرو و همه ى هوش و استعداد و تجربیات خود را به کار انداخت ، بسیارى از وجدان فروش هایی که به ظاهر حسن را ترک نگفته بودند نیز در باطن مزدور و آلت دست او به شمار مى رفتند و در دستگاه حسن بن على براى او جاسوسى مى کردند و هیچ گونه امکانى را براى ترویج هدفهاى او از دست نمی دادند. لشکرها و سلاح ها و عملیات سوق الجیشى نیز وسائل دیگر او براى عملى کردن نقشه ى صلح بودند ، او مایل نبود که نخستین بار به عراق حمله کند زیرا نمى خواست با بودن راه چاره ى دیگر ، با حسن وارد جنگ شود و البته راه چاره از نظر معاویه با راه چاره از نظر مردم یا از نظر دین جدید ، بسى تفاوت داشت . باید انصاف داد که وسائلى که معاویه در این مورد بر انگیخت همه ابتکارى و حساب شده و بر طبق روشهاى دقیق تنظیم شده بود و مى توانست نظر و هدف خاص او - یعنى ایجاد زمینه ای که رقیب را بفکر صلح بیندازد - را به طور کامل تأمین کند . وقتى از طرفى فرمانده جبهه ى عراق و بدنبال او بیشتر سرکردگان سپاه ، وجدان خود را با مال یا وعده معامله مى کنند و از طرف دیگر ناگهان سیل شایعات دروغ و تزلزل آور و مردد کننده و هولناک ، اردوگاه ( مسکن) و ( مدائن) را در هم مى ریزد و بالاخره خود امام حسن بر اثر رواج همین شایعات در وضعى قرار میگیرد که امکان هیچگونه اقدام مثبتى براى او باقى نمى ماند و حتى نمى تواند در برابر توده ى سپاهیانش ظاهر گردد بدون آنکه مورد هجوم ناگهانى دشمنان داخلى قرار گیرد در چنین موقعیت آشفته و اوضاع نابسامانى آیا راه چاره ای جز تن دادن به صلح به نظرش مى رسد؟ موقعیت عجیبى بود ، نیکی ها و شرائط مساعد تحت الشعاع فساد و بد اندیشى مردم قرار داشت و بر رهبر چه ایرادى می توان گرفت وقتى شرائط نامساعد و وضع ، نابسامان است ؟ و از مردم چه گله ای می توان داشت وقتى فتنه و فساد در میان ایشان ترویج مى شود البته انحراف برخى از طبیعت ها و نو ظهور بودن اسلام را - که هر یک جداگانه عاملى بودند براى پدید آمدن چنین وضعى در مردم دو دل یا کسانیکه و بال گردن اسلام شده بودند - نیز نمی توان نادیده گرفت. حال در چنین موقعیتى که حسن بن على بر اثر عواملى خارج اختیار خود او مانند خیانت سپاهیان یافتنه انگیزی هاى ماهرانه ى حریف ، در نخستین صف آرایی با شکست روبرو مى شود ، قاعده آن است که از همان لحظه و همان روز در فکر صف آرایی دیگرى باشد و نبرد خود با معاویه را به میدان جدیدى بکشاند ، میدانى که دست خیانت سپاهیان بدان نمى رسد و انحراف طبایع بدان زیان نمى رساند و دسیسه هاى دشمن و فتنه انگیزی هاى او بر شانس موفقیت و نفوذ و پیروزى روز افزون آن مى افزاید . این خلاصه ى آن طرحى است که امام حسن به نیکوترین وجهى از آن بهره بردارى کرد و معاویه با همه بیدارى و هشیارى اش در آن موقعیت ، غافلگیر شد و آنرا درک نکرد. پیشنهاد صلح معاویه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرائط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پایبند آن تعهدات نخواهد ماند و در آینده ى نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى آشکارا نقض خواهد کرد و مردم نیز وقتى چنین دیدند ، قاعده خشم و انکار خویش را نسبت بدو آشکارا بیان خواهند کرد و بدین صورت بود که بذر خشم و انتقام ، بذرى که در سرزمین دل مردم ، دیر پاى و در امتداد نسل ها بر قرار است ، به وسیله ى صلح پاشیده شد و این خشم ، مایه ى شورش هایی شد که در طول تاریخ همواره به تصفیه ى قدرتهاى غاصبانه کمک کرد. این می تواند خلاصه ى طرح سیاسى یی باشد که امام حسن بخاطر آن تن به قبول صلح داد و سپس به نیکوترین وجهى از آن بهره بردارى کرد و معاویه را غافلگیر ساخت و این عمل همچون نشان نبوغ مظلومانه ای بر تارک آن امام مظلوم درخشید. در این صورت بر حسن چه ایرادى می توان گرفت اگر صلح را بر طبق نقشه ى حساب شده ى خود امضاء کند ؟ نابسامانى وضع او در ( نخستین صحنه) و امیدوارى به نتایج ( صحنه ى دومین) صلح را در نظر او موجه مى ساخت ، علاوه بر اینکه اساسا پدیده ى اصلاح میان امت اسلامى و آثار قهرى آن مانند جلوگیرى از خونریزى و صیانت مقدسات و محقق ساختن و جهه ى نظر اسلامى ، نیز خود موجب ترجیح صلح مى شد. بیش از چند ماه طول نکشید، کمتر از عدد انگشتان دو دست ولى حوادث خرد کننده و شکننده ای که در این ماهها به وقوع پیوست آن را بعدد ستارگان آسمان وانمود مى ساخت این ، قطعه زمانى بود که دل آدمى با هر آنچه از عشق و تحسین که در گنجایش آنست بدان روى مى آورد عطر دلاویز نبوت از آن متصاد گشت و مزایاى امامت راستین در آن تجلى نمود و با همه کوتاهى و زود گذرى ، باطن و حقیقت کار کسانى بیشمار را آشکار ساخت این همان ماههای بود که پرونده اش با بهترین سر انجام ها در عالم مسالمت و اصلاح ، ختم شد و در آن برترین سر انجام ، مصلحت دین و دنیا به هم پیوست . حسن بن على در چهره ى ( مصلح اکبر) ى که جدش رسول خدا -صلى الله علیه و آله- در حدیثى بدان بشارت داده بود ، ظاهر گشت : ( این پسر من سرور و آقاست ، و در آینده ى نزدیک خدا به دست او میان دو گروه بزرگ مسلمانان صلح خواهد داد) . اراده ى خدا بر این است که این خاندان از برترین مراحل شرف در شکل ها و صحنه هاى گوناگونش برخوردار باشند اگر پیروزى از راه شمشیر بدست نیامد ، از راه شهادت و مرگى که در پیشگاه خدا و قضاوت تاریخ ارزش مند است ، و اگر به این هر دو صورت امکان نیافت ، به وسیله ى اصلاح و وحدت کلمه و یکپارچه ساختن پیروان توحید براى شرف آدمى همین بس که پیام آور صلح باشد و در پیروزى یک انسان همین بس که شرفش پایدار ماند پایدار بودن شرف ، ضامن پایدارى عزت است و عزت انگیزه ى پیوسته ای است که آدمى را به زندگى سوق مى دهد و بر سرورى و آقای استوار است . اینک با توجه به آنچه گذشت باسانى می توان انگیزه هاى صلح را از نظر امام حسن باز شناخت . و اما انگیزه هاى معاویه که موجب پیش قدمى او در موضوع صلح شد ، انگیزه های از نوع دیگر بود که نه از عجز و ناتوانى ریشه مى گرفت و نه به خواسته هاى دین یا اصلاح میان امت و جلوگیرى از خونریزى نظر داشت اصلاح میان امت یا جلوگیرى از خونریزى از نظر معاویه نمى توانست انگیزه ى چشم پوشى از امتیازات فاتح بودن باشد ، شبیخون ها و سفاکی هاى او در مدینه و مکه و یمن و وضع گستاخانه ى او در ( صفین) می تواند هر کسى را با ماهیت شیطانى او آشنا سازد ، گرچه کم اند کسانی که معاویه را کاملا شناخته باشند . در این صورت باید گفت که پیشنهاد صلح از طرف او فقط می تواند طغیان یک حس سود جویانه باشد و بس چیزى که با سرگذشت افسانه وار معاویه متناسب تر و قابل تطبیق تر است . او چنین پنداشته بود که کناره گرفتن امام حسن از حکومت به نفع او ، در افکار عمومى به معناى کناره گرفتن از خلافت تلقى خواهد شد و گمان کرده بود که پس از این پیشامد ، او در نظر مسلمانان به عنوان خلیفه ى قانونى معرفى خواهد گشت ( 2 ) این رؤیاى لذت بخشى بود که معاویه هر چیز گران بهای را در برابر آن خوار مى شمرد دیگر نمی دانست که اسلام بسى عزیزتر و شامختر از آن است که رجاله بازى ها و هوچی گرى هاى کسى چون او را بپذیرد یا زمام خود را بدست بردگان جنگى آزاد شده و فرزندان ایشان بسپارد . انکار نمی توان کرد که ممکن است انگیزه هاى دیگرى نیز وجود داشته و توانسته از معاویه شخصیت دیگرى که دشمن جنگ و دوست دار صلح و پذیرنده ى تعهدات و سوگندها و میثاق هاى مؤکد است ، بسازد ولى بررسى دیگر انگیزه هاى وى از قوت این مطلب نمى کاهد که بزرگ ترین انگیزه ها و دواعى وى همان رؤیاى لذت بخشى بوده است که بدان اشاره کردیم . اینک در زیر ، مجموعه ى موضوعاتى را که هر یک می تواند بخشى از عامل وادار کننده ى او بر پیشنهاد صلح باشد ، بیان مى کنیم : 1 - می دانست که حسن بن على علیهما السلام صاحب اصلى حکومت است و براى به دست آوردن حکومت ناگزیر باید صاحب اصلى آن را - و لو به ظاهر - قانع ساخت و بهترین طریق قانع ساختن او ( صلح) است . اعتقاد او به این مطلب - یعنى به اولویت حسن بن على براى حکومت - در نامه ای که کمى پیش از حرکت سپاه بسوى ( مسکن) براى آنحضرت فرستاد ، با این عبارت ذکر شده : ( تو بدین امر سزاوارتر و شایسته ترى) و در گفتگوای که راجع به اهل بیت پیغمبر با پسرش یزید داشته چنین بیان گردیده : ( پسرم ! بى تردید این حق از آن ایشان است) ( 3 ) و باز در نامه ای که به زیاد بن ابیه نوشته ، بدینگونه تبیین شده است : ( و اما اینکه او ( یعنى حسن ) بر تو برترى جسته و آمرانه سخن گفته ، این حق اوست و میباید چنین کند) ( 4 ) . در معضلات و مشکلات دینى نظر امام حسن را همچون کسى که معتقد به امامت اوست ، مى پرسید ( 5 ) و بارها صریحا مى گفت که حسن ( سرور مسلمانان) است ( 6 ) و مگر کسى جز پیشوا و امام مسلمانان ، سرور ایشان تواند بود ؟ 2 - با وجود همه ى وسائلى که در اختیار داشت از نتائج جنگیدن با امام حسن سخت بیمناک بود و این مطلب را کتمان نیز نمیکرد مثلا : ( در توصیف دشمنان عراقیش مى گفت : بخدا هرگاه چشمان ایشان را که در صفین از زیر کلاهخودها نمایان بود بیاد مىآورم هوش از سرم پرواز مى کند ( 7 ) گاه درباره ى آنان مى گفت : خدا بر آنان غضب کند ، گوای دلهایشان همه یکدل است ( 8 ) بدینجهت بود که گرایش به صلح را گریز گاهى از برخورد با ایشان و مشاهده ى چشمهاى آنان از زیر کلاه خود مى دانست ! 3 - از موقعیت امام حسن فرزند رسولخدا صلى الله علیه و آله در میان مردم و مکانت معنوى بینظیرى که آنحضرت بر حسب اعتقادات اسلامى دارا بود ، واهمه داشت لذا مى خواست بوسیله ى صلح از جنگ با او بگریزد . وى مى اندیشید که ممکن است خداوند کسى را از میان صفوف شام بر انگیزد که حقایق را بمردم باز گفته و ناپسندى وضعى را که در برابر امام حسن بخود گرفته اند ، براى آنان مدلل سازد چنین حادثه ای بى تردید مسلمانان جبهه ى او را بر شورش و نافرمانى بر مى انگیخت و عاقبت ، سپاه او را متلاشى مى ساخت . او در تمام مدتى که در برابر حسن صف آرای کرده بود ماجراى ( نعمان بن جبله ى تنوخى) را که در صفین بخاطر داشت در آن جنگ ، وى که خود از سران سپاه شام بود با صراحت بیسابقه ای با معاویه سخن گفته و آنچنانکه از یکفرد معمولى نسبت به حاکمى انتظار نمى رود ، او را بباد تمسخر و استهزاء گرفته بود معاویه حتى امروز نیز قبول نمیکرد که مردم شام شعورى بپایه ى شعور آنروز آن مرد داشته باشند . از جمله سخنانى که وى در صفین به معاویه گفت این بود : ( بخدا - اى معاویه - من بزبان خود براى تو مصلحت اندیشى کردم و ملک و حکومت ترا بر دین خود ترجیح دادم و بخاطر هوسهاى تو ، راه هدایت را که مى شناختم ترک گفتم و از صراط حق و حقیقت که مى دیدم ، کناره گرفتم چگونه به رشد و هدایت راه خواهم یافت من که با پسر عم رسول خدا صلى الله علیه و ( آله ) و سلم و اول گرونده ى به او و نخستین هجرت کننده ى با او ، مى جنگم ؟ اگر آنچه را که ما اینک در اختیار تو گذارده ایم به او ارزانى میداشتیم یقینا دلى مهربانتر و دستى بخشنده تر میداشت لیکن اکنون کار را به تو واگذار کرده ایم و ناگزیر باید آنرا - چه بحق و چه بناحق - بپایان بریم حال که از میوه و جویبار بهشت محروم مانده ایم از انجیر و زیتون ( غوطه) ( 9 ) دفاع خواهیم کرد) ! ( 10 ) . یکى از تدابیر سیاسى معاویه این بود که مردم شام را از شناسایی بزرگان اسلام که در خارج شام مى زیستند باز می داشت ، مبادا که از این شناسایی ، روزنى به مخالفت و انشعاب گشوده گردد لذا بر ما پوشیده است که چگونه این مرد شامى توانسته بود پسر عم رسولخدا را شناخته و از سبقت او در اسلام و دل مهربان و دست بخشنده و اولویت او براى حکومت اطلاع یابد . معاویه ، سیاست بیخبر نگاهداشتن مردم از بزرگان اسلام را تا آخر دوران حکومتش ادامه داد این سیاست ، ابزارى بود که بوسیله ى آن توانست آن اجتماع عظیم را در جنگ صفین و سپس در لشکر کشى بسوى ( مسکن) فراهم آورد . یکى از نشانه هاى به کار بردن این سیاست را - که نشانه ى ضعف بکار برنده ى آن نیز هست - در سخنى که معاویه خطاب به ( عمروعاص) بیان کرد می توان مشاهده نمود در آنروز عمروعاص در برابر امام حسن زبان به مفاخره گشوده و از آن حضرت پاسخى بلیغ و دندان شکن - که محرکش معاویه نیز از آسیب آن در امان نماند - شنیده بود معاویه در این هنگام خطاب به عمرو گفت : به خدا قسم از این گفتگو جز اهانت بمن منظورى نداشتى مردم شام تا این لحظه که این سخنان را از حسن شنیدند ، گمان نمی کردند که کسى به مرتبت و منزلت من باشد ( 11 ) . 4 - سیاست معاویه - که در راه منافع شخصى وى کمتر خطا می کرد - ایجاب می نمود که وى درباب ( صلح) پیش قدم باشد و بر آن اصرار بورزد و هر اندازه که براى او ممکن است از مردم دو منطقه ى عراق و شام و دیگر آفاقى که صداى وى بدانجا مى رسد ، بر این صلح طلبى گواه گیرد . وى در وراى این ظاهر صلح جویانه منظور دیگرى را تعقیب می کرد و آن اینکه براى آینده ى نزدیک خود که سرنوشت جنگ آن را مشخص مى ساخت ، زمینه ای فراهم آورده باشد یکى از دو صورتى که انتظار وقوع آن می رفت این بود که جنگ با پیروزى شام ختم شود و حسن و حسین و خاندان و یارانشان بطور دسته جمعى کشته شوند ، در این صورت هیچ عذرى در مورد این جنایت بزرگ بهتر از این نبود که وى مسئولیت فاجعه را متوجه امام حسن نموده و بى آنکه دروغ گفته باشد به مردم بگوید : من حسن را به صلح خواندم ولى او به هیچ چیز جز جنگ رضایت نداد ، من زندگى او را می خواستم و او مرگ مرا ، من در پى حفظ خون مردم بودم و او طالب قتل مردمى که در میان من و او مى جنگیدند . این تردستى سیاسى بسیارى از هدف هاى معاویه را تأمین می کرد و بدو امکان می داد که به طور نهایی حساب خود را با آل محمد تصفیه کند ، در آن صورت وى در نظر عموم ، رقیب فاتح و در عین حال مرد عادل و منصفى قلمداد مى شد که همه ى کسانى که نداى صلح او را پیش از شروع جنگ شنیده بودند حق رابه جانب او می دادند و انصاف و عدالت او را گواهى می کردند . ولى امام حسن علیه السلام کسى نبود که از تردستى هاى سیاسى حریف خود غافل گشته یا خود از بکار بستن این روشها عاجز باشد ، او در همه حال از دشمن خود هشیارتر و زبردست تر و در بهره بردارى از فرصت ها به نحو صحیح و خدا پسند نیرومندتر بود ، لذا با مشاهده ى شرایط ناهنجارى که از همه سو او را در میان گرفته بود و با اطلاع از مقاصد پلید دشمن و منظورى که از دعوت بصلح داشت ، مقتضى دید که به پیشنهاد صلح پاسخ مثبت دهد . و سپس فقط بدین اکتفا نکرد که نقشه هاى معاویه را خنثى و باطل سازد ، بلکه در پوشش ( صلح) دشمن خود را با نقشه ای حکیمانه و قاطع ، تا ابد منکوب ساخت .

نوبیتکس
ارسال نظرات
x