بعد از هفتهها از زلزله، هنوز بسیاری از مردم بیسامانند
«اگر ما در هر جای دیگهای از دنیا بودیم، حداقل تکلیف اسکانمان مشخص بود»؛ این گفته مرد فولادی است! محله فولادی، یکی از محلات سرپل ذهاب کرمانشاه بوده که آسیب زیادی دیده است.
به گزارش اقتصادآنلاین، قانون نوشت: نامش فولادی است و مردمانش از جنس فولاد، محکم. چشم هایشان دریایی از اشکهای فروخورده است اما ایستاده اند و منتظر، شاید کسی بیاید و بشنود و کسی بیاید و با آنها شفاف سخن بگوید. وقتی قدم در محله فولادی می گذاری، نخل های سر به آسمان رسیده را میبینی و زمینی که گویی خانههای اینجا را بلعیده است. اینچنین بغض وجودت را میگیرد. نگاه میکنی به نگاه های پر از سوال مردم؛ مردمی که می گویند سرپل ذهاب هشت سال تلخی دفاع مقدس را چشید، هشت سال این شهر جنگید و این همه بی محلی برایش سرد و تلخ است. کمی رد می شوم تا به کانکسهایی که خیرین به مردم داده اند، برسم.
چشمم میخورد به کیف کولهپشتی کودکانه ای که روی زمین خاک میخورد و انگار منتظر دستان کوچکی است که بلندش کند. کمی آن سو ترهم زنی با بیل زمین را میکند و میگوید:«اینجا آشپزخانه م بود، دنبال لیوانم میگردم». از مردم درباره نحوه اسکان موقت و دایمیشان می پرسم. هیچ کسی جواب مشخصی ندارد. خیلیها کانکس از دولت نگرفتهاند که پنج میلیون تومان وامشان از دست نرود و خیلی ها هم کانکس دارند و هم آن وام را، زیرا که خیرین به آنها کانکس رساندهاند که این خود تبعیض ایجاد کرده و مردم را دلخور. چشمم به زنی خورد که مینشست ظرف ها و لباسهایش را زیر شیلنگی که به جدول نیمهریخته کنار کوچه متصل بود، به سراغش رفتم که میگفت به سازمان هلال احمر رفته تا دلیل بازپس گرفتن کارت های مواد غذایی را بپرسد و آنها فقط گفته اند که دستوری از تهران آمده ! مردم ساکن این کوچه میگفتند:«ما فقط شب را به صبح می رسانیم و صبح را به شب». از اینکه قرار بود دقیقا چه اتفاقی برایشان بیفتد بیخبر بودند؛ بهطوری که یکی از مردان این محله میگفت اگر در سوریه بودیم، حداقل تکلیف اسکانمان معلوم بود . کمی آن سو تر مسکنهای مهر بود که مهرش فرو ریخته و فقط چارچوبی از اسکلتش مانده بود. وارد یکی از چادرهای مقابل مسکن های مهر شدم. برق از چشمانم پرید، وقتی شنیدم که صاحب چادر میگوید باید 80 میلیون تومان به مهندسی بدهیم تا خانه م را بسازد. 40 میلیون وام ازبنیاد مسکن با سودی که میزانش را نمی دانست و 40 میلیون تومان دیگری که معلوم نبود مرد کارگر از کجا باید جمع می کرد. تازه میگفت قسط های پیشین وام 70 میلیون تومانی مسکن مهر هم مانده. او از جزییات وام بنیاد هیچ خبری نداشت.
امیدی که رنگ می بازد
به سراغ سایر چادرها رفتم. آن ها هم نمی دانستند که ماجرا از چه قرار است. مردم گیج شده بودند و ترس از آینده، نفسشان را به بغض میگرفت. بلاتکلیفی میان همه چادرها بود. همه سوال داشتند و می گفتند کسی با ما شفاف حرف نمی زند. بعضی می گفتند ما کانکس نگرفتیم که پنج میلیون تومان وام را از دست ندهیم اما خیلی ها بیش ازدو بار حتی از خیرین مختلفی کانکس گرفتند. سرگردانی مردم تا پای دفتر بنیاد مسکن رسیده بود. به بنیاد مسکن ثلاث باباجانی سری زدم تا کمی وضعیت برایم روشن شود.
چند دقیقه ای با مردمی که از داخل ساختمان بیرون میآمدند، صحبت می کردم و انتظار داشتم به طور شفاف وضعیت وام را بدانند .یکی میگفت باید سفته 60 میلیونی بگذاریم تا وام 40 میلیون تومانی به ما بدهند اما معلوم نیست چه زمانی قرار است وام به ما تعلق گیرد. حرف های پراکنده زیاد بود و مردم همچنان توجیه نبودند. با یکی از مسئولین بنیاد مسکن صحبت کردم که او گفت: « وام 40 میلیون تومانی با سود چهار درصدی که طی 15 سال باید پرداخت کنند، به مردم تعلق میگیرد».تا حدی ماجرا روشن شده بود و برگشتم سراغ مرد چادر نشینی که از پیمانکار مسکن مهر میگفت و حرف از 80میلیون تومان خرج خانه ش می زد و گلایه داشت و گویی کارد به استخوانش رسیده بود.
او باز هم میگفت یک مهندسی می خواهد 80 میلیون تومان از آن ها بگیرد تا خانه شان را بسازد ولی آنها نه پول قسط های قبلی خانه خرابشدهشان را داشتند، نه هزینه وامی که دولت می خواست به آنها بدهد و نه حتی خرجی برای درمان سرماخوردگی و بیماریشان. همین که داشتم با زنان و چادرنشینان مقابل مسکن های مهر حرف می زدم، یهو زنی آمد و با هول و ترس میگفت چند دقیقه قبل به خاطر کانکس سرویس بهداشتی بین مردم دعوا شده و پلیس به محله آمده تا مردم را سوا کند. در کل این منطقه تنها دو کانکس دستشویی وجود داشت و بیش از 100 و حتی 200 نفر که باید از آنها استفاده می کردند. متاسفانه وضعیت بهداشتی در تمامی مناطق زلزله زده اسفناک شده بود و کودکانی که بیمار میشدند و مادرانی نگران که میگفتند در سرپل ذهاب تنها دو روز پزشک متخصص اطفال می آید .
مردمی که سرگردانند
مردم از جهات مختلفی در سردرگمی مانده بودند؛ نه وضعیت مشخصی برای اسکان، نه وضعیت مناسب بهداشتی و هر روز آواری که مقابل چشمشان فرو میریزد و جمع میشود. هنوز مراحل آوار برداری تمام نشده و جرثقیلهایی که آواربردار شهر شده اند؛ جلوی چشم مردم زندگی فروریختهشان را جمع میکنند. زن های زیادی بودند که این حجم از درد را توان تحملشان نبود و می خواستند خودکشی کنند . حتی کودکانی که به شدت عصبی و افسرده شده اند. آنها از بازگشت به زندگی میترسند و حتی زمستان را به آمدن تابستان ترجیح می دادند زیرا که زندگی در کانکس توی تابستان برایشان جهنمی میکرد و اما دهها مسائلی که پیش از زلزله شنیده نمی شد و اکنون هم دیده و شنیده نمیشود؛ در چندین محله و روستاهای سرپل ذهاب و ثلاث و ازگله مساله ای پیش از زلزله بوده و هست و گویی با لرزههای هزارریشتری هم قرار نیست از بین رود ،آن هم بیکاری شدیدی بود که در تمامی این نقاط بیداد میکرد. یکی از دختران نوجوان روستای امام عباس ازگله میگفت قبل از زلزله و فروریختن خانه شان، پول یارانه خرج زندگیشان بود زیرا نه پدر سالم است و نه مادر بنیه کارکردن را دارد و اکنون چطور می خواهند وام و قسط تعمیر و ساخت خانهشان را بدهند ؟ نمی دانستند برای اینکه اسکان امنی بیابند باید چه کنند؟ این « نمیدانستند ها» کم نبود. پیشتر مردم به دنبال وسایل گرمایشی بودند اما اکنون می گویند یک نفر بیاید و با ما صادقانه حرف بزند و حرف ما را بشنود... فقط یک نفر.