x
۱۶ / بهمن / ۱۳۹۶ ۱۱:۰۸

ونیز ایران چگونه است؟

ونیز ایران چگونه است؟

خانه‌ها بر آبند، زندگی بر آب است و زنان سوار بر بلم‌های باریک در میان نیزارها می‌چرخند و قایق‌های کوچک را روی تالابی که سال‌هاست یک‌جا آرام گرفته، می‌رانند. آنها ساکنان یک روستای آبی کوچکند، ایستاده روی آب.

کد خبر: ۲۵۰۰۷۹
آرین موتور

خانه آنها از وسط آب می‌گذرد، نه فقط خانه که زندگی در این روستا هر روز در کوچه‌های آبی شروع می‌شود و در خانه‌های آبی تمام. برای گذر از کوچه‌ها باید پارو زد تا از راهی به راه دیگر و از خانه‌ای به خانه دیگر رسید.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، سراخیه، روستایی است کوچک در جنوب ایران در میانه تالابی بزرگ با خانه‌های ساده‌ای که در میان نیزارهای سبز محصور شده‌اند. هیچ شباهتی به شهر تاریخی و افسانه‌ای ونیز ندارد اما همین که کوچه‌ها آبی است و خانه‌هایش تا کمر در آب فرورفته شاید همین‌ها کافی بوده تا خیلی‌ها بگویند سراخیه، این روستای ایستاده بر تالاب شادگان، ونیز ایران است.

برای جنوبی‌ها یعنی آنها که ساکنان روستای سراخیه‌اند، هیچ‌چیز خوش‌تر از آن نیست که این کلمه چهار حرفی «ونیز» را بکشند و بگویند: «‌ها... اینجا ونیز ایران هست‌ها، قایق نمی‌خوای؟»

در میانه جاده آبادان به اهواز یک راه فرعی هست که به نیزارهای سبز می‌رسد؛ به تالاب شادگان که هنوز زیستگاه آرام پرندگان مهاجر است، هر چند زیستگاهی آلوده اما همچنان پناهگاهی است برای حیات وحش. در مجاورت این تالاب بین‌المللی روستاهای سراخیه و رگبه واقع شده که درواقع ساکنان اصلی این تالاب را تشکیل می‌دهند و بخشی از زندگی خود را به وسیله تالاب شادگان فراهم می‌کنند.

 قایق‌های دست‌ساز

ورودی روستای سراخیه، یک کوچه آبی باریک است که با تابلویی از بقیه کوچه‌ها و فضاهای پیرامونی‌اش متمایز شده. روی آن نوشته‌اند: «منطقه وی‍ژه گردشگری». زیر تابلو قایق‌های باریک کوچک، در ردیفی منظم، زیر آفتاب داغ جنوب چرت می‌زنند.

«حسین» کنار همین تالاب ایستاده و با لهجه جنوبی‌ می‌گوید: «این تابلو را نباید خیلی جدی گرفت، چون از منطقه ویژه گردشگری تنها همین تابلو نصیب مردم شده. امکانات و زیرساخت‌ها، هیچ.»

قایقش یک قایق دست‌ساز ساده است. شبیه برگِ بلند و باریک گیاه خرزهره با گوشه‌های کشیده و پیکری کاملا متقارن. با چند پاروی بلند و تکه‌های باریک چوبی که در میانه آن برای نشستن تعبیه کرده‌اند. قایق‌های تالاب و به قول محلی‌ها بَلَم همه شبیه هم‌اند. هندسه طراحی‌شان یکی است و تنها اختلافشان در رنگ‌هاست: قرمز و آبی و زرد.

قایق‌های یک‌نفره در کوچه‌های آبی سراخیه، حکم ماشین کورسی در بزرگراه‌ها و شاید پیست‌های مسابقه را دارد. سرعتی است و مخصوص رفت‌وآمد محلی‌ها. گردشگران و تازه‌واردان برای ورود به این روستای آبی یا باید سوار بلم‌های دو تا چهارنفره شوند یا سرنشین یکی از قایق موتوری‌ها. «حسین» می‌گوید، تالاب و کوچه‌های آبی روستا را باید با بلم گشت: «قایق موتوری حیوانات را فراری می‌دهد. گاومیش‌ها رم می‌کنند و پرنده‌ها می‌پرند. شادگان را بدون اینها دیدن چه لطفی دارد؟»

به گفته «حسین» تالاب این روزها نیمه‌جان است و سطح آب پایین رفته. حق‌آبه تالاب درست تأمین نمی‌شود و آب به دلیل انتقال برخی سموم شیمیایی کشاورزی و فاضلاب آلوده شده. او یکی از اهالی عرب‌زبان سراخیه است که ٢٩‌سال پیش در یکی از همین خانه‌های روستایی به دنیا آمد. چند قایق پارویی و یک قایق موتوری دارد و زندگی‌اش از همین راه می‌گذرد: «برای زندگی دایمی این‌جا به قایق موتوری نیاز هست. وضع کار بد نیست. گردشگر باشد، اوضاع کار ما خوب است اما نباشد، کار چندانی نداریم.»

در سراخیه تازه‌واردها و گردشگران را با پارو به کوچه‌های آبی می‌رسانند. رسمشان این است. قایق از میان آب راکد، از میان تالاب ساکت می‌گذرد و نخل‌های بلند و خانه‌های کوتاه روستا از دور نمایان شود؛ همه دست‌ساخته‌هایی پیچیده در نی و بوریا.

اهالی روستا با بتن‌های ارزان و سقف‌های گنبدی و دیوارهای خشت و گلی برای خود خانه‌ها اسرارآمیز ساخته‌اند. حیاط خانه‌ها در سراخیه دیوار ندارد و به جای آن نی‎های بلند را به هم بافته، در هم تنیده‌ و دور خانه‌هایشان کشیده‌اند، باد هر ازگاهی این دیوارها را کنار می‌زند و پشت آنها سادگی زندگی روزمره یک روستا پیداست: زنان ساده و کودکان نیمه‌برهنه در آب، یک اجاق سنگی روشن و بند رخت‌های پریشان در باد.

«ما حدود ٩٠ خانوار هستیم. در هر خانه‌ای بالای ٦ نفر زندگی می‌کنند. این خانه‌ها را خودمان می‌سازیم. قایق‌ها هم دست‌ساز است، مخصوص همین‌جاست. تک‌نفره‌ها ٥٠٠‌هزار تومان، چندنفره‌ها یک تا دو میلیون تومان. چند سالی کار می‌کنند برایمان و بعد از نو باید ساخت.» اینها را «حسین» می‌گوید. قایق در کناره یکی از کوچه‌های آبی می‌ایستد و زنی روسری گلدارش را سفت می‌کند. می‌گویند رسم نیست زنان روبه‌روی دوربین بایستند. بسیاری از آنها عرب‌زبان هستند و فارسی نمی‌دانند.

«سمیه» یک پرنده شکار شده را در دستانش گرفته و زیر شیر آب پرهایش را می‌کند و پیکر بی‌جان چند پرنده دیگر در چند قدمی حوضچه کوچکی در انتظار سرنوشتی مشابه‌اند. این غذای ظهرشان است. پرندگان حلال‌گوشتی که شوهرانشان در همین تالاب شکار می‌کنند. در خانه‌ای تورهایی برای صید ماهی هست که بخشی از آنها رزق و روزی و غذای هر روزه ساکنان تالابند. زنان روستا می‌گویند بین ماهی‌ها بیشتر مصرف حمری شانک در این منطقه رایج است، اما گاهی ماهی‌های دیگری هم صید می‌کنند. بعضی ساکنان روستا دامدارند و دام‌هایشان همان گاومیش‌هایی‌ است که لابه‌لای نیزارهای تالاب شادگان، زیر آفتاب داغ جنوب تا گردن در آب فرو رفته و پرندگان سفید روی سرهایشان نشسته‌اند.

«یونس»، مردی است ٢٨ساله اما صورتش به چهل‌ساله‌ها می‌زند: «وضع تالاب خوب نیست. چند ‌سال است می‌گویند رسیدگی می‌کنیم اما هر ‌سال می‌گذرد و اوضاع بدتر می‌شود. آب تالاب خیلی پایین آمده، آلوده است و گاومیش‌هایمان مریض شده‌اند. خیلی از گیاه‌‎های تالاب خشک شده.»

 آب آلوده

کاهش حق‌آبه تالاب‌ها، تغذیه تالاب با زهاب نیشکر به جای آب سالم، بی‌توجهی به وضع زیستی تالاب‌ها و عواقب پس از آن همه از وخاومت حال تالاب‌های خوزستان خبر می‌دهد و تالاب شادگان نیز از این وخامت در امان نیست.

از چهارسال قبل تالاب شادگان به‌عنوان یکی از مناطق مورد اهمیت گردشگری دیده شد و حتی سازمان میراث فرهنگی، صنایع ‌دستی و گردشگری با ایجاد تابلوی بزرگی در محل تالاب اقدام به احداث ایستگاه گردشگری تالاب شادگان کرد، اما این اقدامات درحالی انجام می‌گرفت که مشکلات زیست‌محیطی این بستر طبیعی آغاز شده بود و مردم روستای سراخیه به‌عنوان ساکنان اصلی تالاب از داشتن امکانات رفاهی محروم بودند.

ورود آب ناشی از فعالیت‌های صنعتی در کارخانه نیشکر به تالاب شادگان ازجمله ضایعات مهم زیست‌محیطی در این تالاب بین‌المللی بود که به‌تازگی قرار شده این آب به داخل خلیج فارس منتقل شود. پیش از این یک کارشناس محیط ‌زیست با اشاره به انحراف آب آلوده نیشکر از تالاب شادگان به بستر خلیج ‌فارس گفته بود با این‌که آب آلوده دریا را هم آلوده می‌کند، اما تالاب شادگان و مردم حاشیه‌نشین اهمیت بیشتری دارند، چرا که حیات آنها در خطر است.

ورود گردشگران به داخل تالاب شادگان از دیگر مشکلات زیست‌محیطی این تالاب محسوب می‌شود. گردشگران با ریختن زباله‌های خود به داخل تالاب فضای آن را بشدت آلوده می‌کنند و چهره تالاب را دگرگون کرده‌اند. انداختن بطری‌های مصرف‌شده آب معدنی و نوشابه‌ها و همچنین پلاستیک‌های مصرف‌شده به داخل تالاب شادگان ازجمله مسائل و مشکلات زیست‌محیطی این تالاب بین‌المللی است.

 در میان این مشکلات خشکسالی معضل دیگری برای اهالی تالاب شادگان شده است. خشکسالی باعث شده تا آب تالاب پایین برود و در بخشی از مناطق آن باعث مرگ ماهیان شده است. از طرف دیگر تغییرات اکوسیستمی از قبیل ورود آب‌های آلوده به بستر تالاب نیز باعث مرگ ماهیان و کم‌شدن تعداد آنها شده است؛ این مشکلات تا کنون بر معیشت ساکنان تالاب تأثیر بسزایی داشته است.

سمیه بیست‌و‌شش ساله است، با سه دختر و یک پسر و همین‌جا در یکی از همین خانه‌های بر آب متولد شده: «همه بیشتر همین جا به دنیا آمده‌اند، به جز بعضی از عروس‌ها که از روستاهای دیگر گرفته‌اند؛ خیلی مهاجرت نداریم.»

در این روستا مهاجرت کمتر صورت می‌گیرد، اهالی سراخیه روستای خود و زندگی در کنار تالاب را به مهاجرت ترجیح می‌دهند. بسیاری از جوانان سراخیه با ماندن در روستا و ازدواج‌های بومی باعث افزایش جمعیت بومی آن نیز شده‌اند.

زندگی در خانه‌های بومی‌ساز کوچک و آشپزی روی اجاق‌هایی که با کپسول‌های بزرگ گاز روشن می‌شوند و خرید دبه‌های آب تصفیه‌شده و زندگی با شکار و ماهیگیری و قایقرانی اگر چه آسان نیست، اما او می‌گوید این شرایط برای ساکنان این روستای آرام‌گرفته در میانه شادگان عادت شده: «هر کسی در سراخیه به دنیا می‌آید همین جا می‌ماند؛ مهاجرت خیلی کم است. از بیرون که می‌آیند، همه می‌گویند چه سخت است زندگی در این شرایط اما در سراخیه اگر کسی پولدار هم بشود، نمی‌رود و همین زندگی را دوست دارند البته زندگی‌مان سخت است؛ هوای گرم و شرجی، آب تالاب هم که پایین رفته. با شکار و صید ماهی و پرنده زندگی می‌کنیم، وسط آب است و امکانات کم اما خوب عادت کرده‌ایم به این زندگی.»

در سراخیه آدم‌هایی که عادت دارند به زندگی در کوچه‌های آبی و نشست زیر سایه‌بان‌های حصیری ناگزیرند در مصرف آب شرب حد را نگه دارند؛ چرا که روستا آب شرب لوله‎کشی ندارد. هر دبه آب سالم برایشان ٨‌ هزار تومان تمام می‌شود.

کوچه‌های آبی روستا و لابه‌لای نیزارهای بلند تالاب پر است از قایق‌های باریک کوچکی که زنی، پیرمردی و حتی کودکی روی آن نشسته یا ایستاده و پارو می‌زند. تالاب مواج می‌شود و بچه اردک‌های کوچکِ چند روزه که پشت نی‌های بلند پنهان شده‌اند، ناگهان تعادلشان را از دست می‌دهند و بیرون می‌افتند اما تنها چند ثانیه کافی است که با همان جثه بندانگشتی کوچک در چشم بر هم‌زدنی از این سوی تالاب به آن سوی دیگر بروند.

آدم‌ها در سراخیه رویاهای دور و آرزوهای محال ندارند و زنان هم. زندگی برایشان در همین چهاردیواری‌های خشت و گلی، نان‌پختن دسته‌جمعی به وقت ساعت ٥ عصر و و پاروزدن در سکوت تالاب خوش است. زنان همه مادرانی جوانند که چند فرزند دارند و بیشترشان سواد خواندن و نوشتن ندارند و اگر هم داشته باشند تا کلاس ششم بیشتر نیست. در میانشان کم هستند زنانی که فارسی را درست و بدون اشکال حرف بزنند و اگر بخواهی از آنها بپرسی که روزگارشان چطور در میانه این روستای آبی می‌گذرد، بیشترشان سرهایشان را تکان می‌دهند که فارسی نمی‌دانند.

سعیده تنها عروس غریبه روستاست و آشنایی‌اش با عدنان او را از شهری دیگر به سراخیه کشانده. او فارسی را بهتر از همه می‌داند: «اینجا همه ازدواج‌ها فامیلی است. غریبه‌شان منم که ازدواج کردم و از ٢٢ سالگی آمدم اینجا. گاهی دلم برای شهر تنگ می‌شود اما زندگی در میان آب حس و حال متفاوتی دارد. درست است که پای آدم بسته می‌شود اما باید خودتان تجربه کنید تا حس کنید.»

بسیاری از دختران و زنان سراخیه سواد خواندن و نوشتن ندارند: «هم نمی‌گذارند خیلی درس بخوانیم هم این‌که مدرسه نداریم. آنها که سواد دارند در حد خواندن و نوشتن است؛ البته الان بعضی‌ها نهضت هم می‌روند اما چون مدرسه راهنمایی دور است و بعد از ابتدایی باید بروند شادگان، درسشان نیمه‌کاره می‌ماند. بچه‌ها هم باید با قایق بروند و برگردند و برای همین خیلی درس را ادامه نمی‌دهند. ترک تحصیل و بی‌سوادی بین دخترها بیشتر است اما پسرها هم خیلی نمی‌خوانند و اغلب از نوجوانی به بعد می‌روند دنبال کار.»

نه فقط زندگی که سرگرمی و تفریح ساکنان سراخیه هم همین‌جا وسط تالاب و وابسته به آن است. آنها در همین روستای روی آب، باربیکیوی سنگی، اسکله و آلاچیق و حتی زمین فوتبال دارند. یک زمین چمن فوتبال در ابعاد واقعی با دو دروازه بزرگ البته ایستاده روی آب.

عدنان می‎گوید، هفته‌ای یک‌بار مسابقه فوتبال روستا در همین زمین برگزار می‌شود: «٥ دقیقه بازی می‌کنیم و ١٠ دقیقه روی آب دنبال توپ می دویم.» صورتش می‌شود تماما خنده.

در روستای سراخیه داشته‌ها و نداشته‌های زندگی آمیخته با هم است اما کاستی‌ها کم نیست. مردم روستا پزشک و خانه بهداشت ندارند، گاز و آب تصفیه‌شده ندارند اما نگهبان و پلیس هم ندارند و خانه‌هایشان همه بی‌قفل و کلید است: «همه همدیگر را می‌شناسیم. روستای ما نه دزدی دارد، نه مواد و نه حتی یک نفر سیگاری. خانه‌ها همه بازند، خیلی از اتاق‌ها در ندارند، خدا را شکر کارمان خوب است، اگر مسافران بیشتر بیایند از این هم بهتر می‌شود، با قایق می‌بریمشان روی تالاب، هم آنها دوست دارند و هم برای ما کار است.»

قایق در سراخیه همه چیز است و زندگی بدون قایق معنا پیدا نمی‌کند. روی تالاب شادگان و در کوچه پس کوچه‌های آبی سراخیه اما قایق‌سواری مختص آدم‌بزرگ‌ها نیست و روی آب قایق‌هایی هست با قایقرانان کوچک، دختران و پسرانی که قدشان به میانه پاروهای بلند هم نمی رسد اما بلم‌ها را می‌رانند مثل یک قایقران حرفه‌ای. مادرانشان می‌گویند بچه‌ها از ٥ سالگی به بعد روی تالاب قایق‌سواری می‌کنند؛ البته در سراخیه کسی نمی‌گوید قایق، همه می‌گویند بَلَم.

در سراخیه سرنوشت بچه‌ها شبیه پدرها و مادرهایشان است. همان‌طور که در روستای بومی به دنیا می‌آیند راه بومی‌زیستن را در پیش می‌گیرند؛ بچه‌هایی که اگر دختر باشند در سال‌هایی نه خیلی دورتر از روزگار کودکی کنار دست مادرهایشان در خانه حصیربافی می‌کنند و صنایع‌دستی‌شان را می‌فرستند بازار شادگان، لباس‌های رنگی شاد می‌پوشند و موهایشان بلند و بافته مثل گیسوان زنان قدیمی و پسرها یا می‌شوند قایقرانان ماهری که گردشگران را به تالاب می‌برند و می‌آورند یا می‌روند در کار صید و ماهیگیری و شکار.

شمیل یکی از آنهاست که می‌گوید به خاطر کارش که صیادی است، جای دیگری نمی‌رود: «هر روز ماهی صید می‌کنم؛ معلوم نیست که هر روز چقدر. رزق و روزی که دست ما نیست، دست خداست، بعضی روزها در تورم ١٠ تا ماهی هست و بعضی روزها ١٠٠تا. ماهی‌ها را می‌برم بازار شادگان. روزانه بین ١٠ تا ٢٠‌هزار تومان را دارم؛ اگر مسافر بیاید بیشتر.»

در سراخیه مردم هنوز زندگی کنار تالاب را به زندگی در کوچه پس کوچه‌های شهری ترجیح می‌دهند. آنها می‌گویند اگر تالاب شادگان تالاب بماند و مشکلات زیست‌محیطی را چاره‌ای باشد تا چند نسل دیگر روی همین کوچه‌های آبی خانه‌هایشان را سرپا نگه می‌دارند همه با امید این‌که این منطقه در آینده‌ای که نمی‌دانند کی می‌رسد، منطقه‌ای نمونه برای گردشگری باشد.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x