خوزستانیها: از گرد و غبار به دود پناه میبریم
اهواز بوی خاک میدهد. اینجا در هر خانه و خیابان و مغازه و تاکسی، حرفها و گلایهها درباره یک چیز است؛ گرد و غبار و گرد و غبار. روی بنرهای بزرگ اتوبان، روی شیشه ماشینها، روی میوه و روی هر چیزی که فکرش را بکنید لایهای از خاک نشسته است.
به گزارش اقتصادآنلاین، ایران نوشت: صدای سرفه را هم به خاک اضافه کنید؛ در اهواز هرجا که باشید، صدای سرفه را خواهید شنید؛ از هر چند نفری که با آنها حرف میزنید یکی با صدای گرفته و خشدار میگوید که دیر یا زود از اهواز فرار خواهد کرد. مثل بهروز 40 ساله که میخواهد با 10 سال سابقه کار همه چیز را رها کند و در برود: «مثل جنگزدهها میخواهم کوچ کنم و از صفر شروع کنم. اهواز دیگر جای زندگی نیست!»
درهای هواپیما که باز میشود، فضا پر میشود از بوی خاک. هنوز پیاده نشده همه مسافران شروع میکنند به حرف زدن درباره گرد و غبار. ورودی فرودگاه دختری موقع در آغوش گرفتن پدرش چند بار عطسه میکند. پدرش میگوید: «هنوز نیامده شروع شد.» جالب اینکه امروز یک روز بحرانی نیست و همه میگویند اگر 2 روز زودتر میآمدی وضعیت ما را بهتر درک میکردی.
بهروز را در میدان نادری میبینم. میدان همیشه شلوغ اهواز در چند متری رودخانه کارون. 40 ساله است و چند سالی است که در کار تجهیزات پزشکی است: «10سال است که این وضعیت ادامه دارد و هر سال بدتر میشود. ولی توی ماههای 11 و 12 بدتر است.» بهروز راجع به بودجه 150 میلیون دلاری که بتازگی برای مبارزه با ریزگردهای اهواز اختصاص داده شده میگوید: «در حد حرف، میگویند بودجه اختصاص دادهایم ولی اصلاً امیدوار نیستم. این وضعیت با یکی دو روز حل نمیشود. آن روزی که داشتند هورالعظیم را خشک میکردند و دنبال نفت بودند، باید فکر این روزها را میکردند.»
اینجا هر ماشینی که میبینی مثل تخته سیاه شعاری چیزی رویش نوشتهاند. خاک چسبیده به بدنه و شیشه ماشین وسوسه انگیز است. میخواهم به محله «کیان پارس» بروم. راننده تاکسی مردی 50 ساله است و مثل همه اهوازیها حرفهایش در مورد ریزگرد تمامی ندارد: « آقا امروز را نگاه نکن، این چیزی که میبینی خیلی خوب است. دیروز و پریروز چشم چشم را نمیدید. مریضی زیاد شده. توی بیمارستانها جا برای مردم نیست. بعد از یک باران اسیدی راهروها پر میشود از بیمار. خود دکترها و پرستارها هم همه آسم دارند.»
او که میفهمد مسافر هستم، شروع میکند به تعریف کردن از تاریخچه پلهای اهواز و کم آبی کارون و روزهای خوش گذشته. روزهایی که انگار فقط فکر کردن به آن میتواند این مردم را برای چند دقیقه آرام کند. از او هم راجع به بودجه میپرسم که میگوید: «راجع به بودجه شنیدم ولی اتفاقی که نیفتاده. همه چیز در حد حرف است. ما که مجبوریم اینجا زندگی کنیم ولی خیلی از مردم کوچ میکنند شهرهای بالاتر، بیشتر مشهد، اصفهان... یکی ناراحتی قلبی دارد و یکی مشکل تنفسی، یکی از بچههای ما تاکسیاش را فروخت و رفت شاهین شهر اصفهان.»
خانواده کعبی را در کیان پارس میبینم. علی کعبی همراه همسرش در حال رفتن به رستوران است. به نظر از مناسب بودن هوا استفاده کرده و بیرون زدهاند. علی با صدای دو رگه و کلفتی میگوید: «وقتی گرد و خاک میشود ماهم مثل مردم میرویم توی خانه و کمتر بیرون هستیم. ماسک هم میزنیم ولی همه اینها بیفایده است. نفس کشیدن واقعاً در آن شرایط سخت است. الآن صدای من برای گرد و خاک اینطوری شده. باور کنید اگر کار و زندگی ما اینجا نبود، یک دقیقه هم نمیماندیم.»
خانم کعبی از آشناها و دوستانی میگوید که در این سالها به خاطر گرد و خاک دچار بیماری شدید شدهاند: « برادرم مرتب تنگی نفس میگیرد. باور کنید این چیزی که توی تلویزیون از وضعیت ما نشان میدهند فقط بخش کوچکی از بحرانی است که ما اینجا با آن درگیریم.» کعبی راجع به بودجهای که به تازگی برای کنترل کانونهای داخلی ریزگرد اختصاص دادهاند، میگوید: «همیشه این حرفها و بودجهها بوده و جدید نیست. ماهم فقط میگوییم انشاالله! چون چند سال است وضعیت هیچ فرقی نکرده. اصلاً گیرم که پول هم داده باشند اما آن کسانی که باید کار را انجام بدهند انجام نمیدهند. تا تغییری در زندگی ما ایجاد نشود، به هیچ چیزی اعتماد نداریم.»
توی خیابان کیان پارس قدم میزنم و به هرجا که نگاه میکنم لایهای از خاک میبینم. با علیرضای 35ساله که منتظر تحویل گرفتن آبمیوه است سر حرف را باز میکنم. میگوید: «برای ما که 30 سال است توی اهواز زندگی میکنیم این وضعیت تعجبآور است که واقعاً در این 5 سال چه خبر شده؟ واقعاً شرایط اقلیمی خاورمیانه تا این اندازه بهم ریخته یا اینکه این ندانم کاری دست اندرکاران و مدیران است. شایعات هم زیاد است و بعضی میگویند به خاطر اکتشافات نفت توی هورالعظیم است که از 10 – 12 سال پیش توسط چینیها خشکانده شده و یکی میگوید برای نکاشتن نهالهای جدید در اطراف اهواز است.»
علیرضا هم مثل خیلیهای دیگر منتظر موافقت اداره با انتقالی او به تهران است. همین حالا هم همسر و بچهاش در تهران ساکن شدهاند: «بدبختانه کارمند دولتیم و مجبوریم سر کار برویم ولی همسرم و بچههایم را فرستادهام تهران. چون بچه کوچکم مریض شد. الآن 7 یا 8 ماه است که کوچ کردهایم. خودم هم میروم و میآیم و خانمم هم مرخصی بدون حقوق گرفته تا ببینیم شرایط به چه شکلی میشود.» علیرضا از ترس گرد و غبار تمام سوراخ سنبههای خانه را پنبه گذاشته و رویش بتونه زده و رنگ کرده. از طرفی همین کار باعث شده شبها دچار حالت خفگی شود.
به یکی از کانونها فوق بحرانی ریزگردها در جنوب شرقی اهواز میروم. جایی که «جهاد نصر» به صورت شبانه روزی در حال کار کردن است تا با احداث کانال آب را به مناطق بحرانی برساند و زمین خشک را مرطوب کند. یدالله شمایلی مدیر عامل جهاد نصر با کت و شلوار خاکی و کلاه لبه دار سفید از این پروژه جهاد نصر زیر نظر وزارت جهاد کشاورزی میگوید: «ما در اهواز 350هزار هکتار منطقه بحرانی داریم که به هفت کانون تقسیم شده. اینجا معروف به کانون شماره 4 یا جنوب شرق اهواز است و یکی از بحرانیترین کانونهای اهواز به حساب میآید که 42 هزار هکتار است. جهاد نصر مجری آبرسانی به این مناطق است. ما برای تأمین آب با توجه به مشکلات و محدودیتهایی آبی مجبور شدیم از کارون، آب منتقل کنیم و کانالی طراحی کردیم به طول 47 کیلومتر و با عرض متوسط 30 متر با دبی آب 20 متر مکعب در ثانیه. این کانال از اسفند سال گذشته با بسیج امکانات و 500 ماشین سنگین شروع شد و ظرف سه ماه 6 میلیون متر مکعب عملیات خاکریزی و خاکبرداری انجام شد که یک رکورد است.» شمایلی میگوید این طرح دو هدف آبیاری و مرطوبسازی این منطقه را به عهده دارد تا در آینده برای کشت نهالهایی که قرار است منابع طبیعی بکارد آماده شود.
وی میگوید: «بودجه این پروژه تا به اینجای کار از محلهای دیگری تأمین شده اما قرار است با بخشی از اعتبار 150میلیون دلاری که بتازگی برای گرد و غبار اهواز اختصاص داده شده تا سال 1400 تمام 350 هزار هکتار از حالت بحرانی خارج شود. اما فعلاً اولویت در سال 96 همین 42 هزار هکتار بوده که با موفقیت در حال تمام شدن است.»
اهواز شهر زیبایی است؛ شهری زیبا و خونگرم، البته اگر خاک بگذارد. همان طور که در عید تازه زیبایی تهران را میبینیم وقتی پرده دود کنار میرود. به خانوادهای فکر میکنم که از خاک به دود پناه میبرند. خاک با اهواز چه کرده است!