روایت عینی آتشنشانان از حادثه پلاسکو
آتشنشانان حاضر در حادثه پلاسکو از وقایع تلخ روز سیام دیماه سال ۹۵ در این ساختمان میگویند.
علی ایزدی و حمید صمدی ۶ سال پیش با هم دوره خدمت خود را در آتشنشانیشروع کردند. آنها از همان روز اول که با هم دوره آموزشی را آغاز کردند تا امروز در ایستگاه یک حضور دارند.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از ایلنا ، صبح روز سیام دیماه مانند تمام روزهای شیفت علی ایزدی آتشنشان ایستگاه یک، مشغول پخت املت برای صبحانه بود. املت که آماده شد، هنوز اولین لقمه را نخورده بودند که زنگ ایستگاه به صدا در میآید و خبر از حریق گستردهای در ساختمان پلاسکومیدهد. بچههای ایستگاه یک که در اطفاء حریق در میان آتشنشان معروفند، عازم محل حادثه میشوند.
شهید محسن روحانی، شهید محمد آقایی، علی ایزدی و حمید صمدی به محل حادثه میروند و خود را به سرعت به طبقه دهم و محل حریق میرسانند، شهید فریدون علیتبار هم که آن روز صبح امتحان دانشگاه داشته، بلافاصله خود را به محل حادثه میرساند. علی ایزدی و حمید صمدی دو آتشنشانی که در دقایق اولیه به ایستگاه پلاسکو رسیده بودند، پس از گذشت یکسال درباره حادثه پلاسکو و ناگفتههایی دراین باره میگویند که متن آن را در ادامه میخوانید:
از زمان اعلام وقوع حادثه پلاسکو و نحوه اطفاء حریق بگویید و اینکه آیا تجهیزات کافی در اختیار داشتید؟
ایزدی: معمولا در روزهای شیفت صبحانه را من درست میکنم و املت میخوریم، اولین لقمه که در دستمان بود، زنگ ایستگاه به صدا درآمد. از اعلام وسایل و تجهیزاتی که به محل اعزام شده بود و درخواست میکردند، مشخص بود که وسعت حادثه بزرگ است.
اولین ایستگاه از چهارراه مخبرالدوله به فاصله زمانی کمتر از یک دقیقه رسیده بود. ما هم کمتر از دو دقیقه بعد به آنجا رسیدیم. فریدون علیتبار از دانشگاه آمد و محسن روحانی هم همراه ما بود، نیروهای سه ایستگاه شروع به لولهکشی کردند و ده طبقه را به سختی بالا رفتیم. پلههای پلاسکو طوری است که باید یک دور کامل میچرخیدیم و ۱۵ پله شیبدار را میرفتیم تا یک طبقه را بالا رفته باشیم.در طبقه هفتم هم مراسم زیارت عاشورا برگزار کرده بودند و جمعیت زیادی در آنجا حضور داشتند.
ما زودتر رفته بودیم تا با استفاده از فایرباکس آتش را اطفاءکنیم. فایرباکس را کشیدیم، اما متاسفانه آب نداشت، لولههای آن پاره شده بود، در حالی که اگر اینها درست بود، میتوانستیم خیلی زودتر حریق را کنترل کنیم.
در همه جای دنیا وقتی ماشین آتشنشانی در حال آژیرمیرود، همه کنار میروند، در حالی که در کشور ما همه هجوم میآورند، در اینجا همه چیز متفاوت است، در طول مسیر که در بیشتر مواقع مردم به ما راه نمیدهند، از طرفی ایمنی بیشتر ساختمانها هم که به شدت پایین است.
ساختمان پلاسکو در گذشته نیز دچار حریق شده بود، وقتی به پلاسکو میرفتید؛ تصور میکردید با چنین حادثهای روبرو شوید؟
ایزدی: ساختمان پلاسکو چندین بار دیگر هم دچار حریق شده بود و یکی از ساختمانهایی بود که به آنها تذکر داده بودیم.
به خاطر دارم یک روز برای بازدید موارد ایمنی به پلاسکو رفتیم و با جمعی از مغازهداران به دفتر نمایندگی مالک پلاسکو که بنیاد مستضعفان است، رفتیم، موارد ایمنی را برای آنها توضیح دادیم و گفتیم هزینه این ایمنسازی نزدیک به ۳۰۰ میلیون تومان شود، اما نماینده بنیاد در ساختمان پلاسکو به ما گفت؛ برادر بودجه نداریم و این تغییرات انجام نمیشود.
درباره اطفاء حریق بگویید، آیا با مشکل و کمبود تجهیزات مواجه بودید؟
ایزدی:محسن روحانی یکی از نیروهای بسیار قوی ایستگاه ما بود. در هر عملیاتی حضور داشت به هیچ کس سرلوله نمیداد، معمولا در هر حادثهای که رخ میداد، میگفتند؛ اگر ایستگاه یک بیاید، حتما حریق جمع میشود.ضلع شمال غربی ساختمان کانون آتش بود و ما از کوچه طاهری به دلیل باریکی معبر امکان استقرار ماشین و نردبان را نداشتیم. دسترسی از بیرون ساختمان بسیار سخت بود، اینها از مواردی بود که ما را در حادثه پلاسکو فلج کرد. در داخل هم آتش بسیار زیاد و شعلههای آتش ارتفاع زیادی داشت و شعله دوره زده بود، البته زمان طولانی هم بود که شروع شده بود و همین موضوع استحکام ساختمان را کم کرده بود.روی زمین میخوابیدیم، اما باز هم حرارت به شدت آزار دهنده بود.
صمدی:براساس تئوری حریق یک قطره آب ۱۷۰۰ برابر بخار تولید میکند که آن بخار آب داغتر از آتش است، اما فضای پلاسکو به گونهای بود که سرلوله را باز میکردیم، میسوختیم؛ میبستیم هم میسوختیم. شب عید بود و مغازهداران انبارهایشان را از اجناسشان پرکرده بودند. انباشت جنس در مغازهها به قدری بود که با آنها راهرو در مغازه درست کرده بودند. ارتفاع سقفهای کاذب به حدود یک و متر و ۷۰ سانتی متر میرسید که آن نیز تبدیل به انبار شده بود و متاسفانه این سقفهای کاذب بهم راه داشته و سری بودند، آتش از این سقفها به همه جا سرایت کرده بود.
شایعه شده بود که انفجار در پلاسکو رخ داده، نظر شما در این باره چیست؟
ایزدی: ساختمان سه بار از داخل آوار شد و ما چیزی فراتر از انفجار میشنیدیم. در ریزش اول طبقه ۱۲ بر طبقه یازدهم آوار شد و پس از آن طبقه یازدهم بر طبقه دهم آوار شد و یک حفره عمیقی را ایجاد کرده بود، بیشتر نیروهای ما هم در همان دقایق اولیه زیر آوار بودند.
صمدی: به دلیل وجود سقف کاذب و اجناسی که در آن وجود داشت، آتش به سرعت به همه جا سرایت کرده و حجم شعله را زیاد کرده بود. ما چون داخل بودیم، اصلا صدایی نمیشنیدیم که متوجه صدایی همچون انفجار باشیم.
وقتی برای اطفاء حریق وارد ساختمان شدید، احتمال ریزش آن را میدادید؟
ایزدی:اصلا چنین چیزی به ذهن ما نرسیده بود. وقتی سقف فروریخت، همه چیز از هم پاشید. ما دستور تخلیه را نشنیدیم، چند نفر در کنارم زیر آوار ماندند و صحنههای بسیار بدی را میدیدم. به طور کل روال همه چیز بهم ریخته بود.تیم ما به طبقه دهم آمد تا به یازدهم برویم و آنجا را اطفاء کنیم. آقای رحمان شکری رییس یکی از ایستگاهها مانع ما شدند و گفت، بالا نروید چون ازدحام جمعیت است و هر وقت لازم بود میگویم بالا بروید.
صمدی: کانون حریق طبقه ۱۰ بود که ما آن را اطفاء کردیم و تمام شده بود؛ تیم به تیم به طبقه یازده میرفتیم و در حال اطفاء آنجا بودیم. ما در طبقه هشتم مشغول استراحت بودیم تا سیلندرها را تعویض کرده و دوباره شروع کنیم.ما در کنار دیوار راهپلههای دهم به ردیف ایستادیم، علی پشت سرم بود، وقتی برگشتم با علی صحبت کنم، دیدم سقف شکم آورده و انبار لوازم و اجناسی که در سقف بود به پایههایی که نبشی زده بودند، فشار میآورد. به علی گفتم سقف شکم آورده، نکند بریزد که به یکباره سقف فروریخت و ۷ الی ۸ نفر از بچهها زیر آوار ماندند.وقتی سقفی آوار میشود به شکل حرف v آوار میشود، یعنی کنارهها سالم میماند و وسط میریزد، در پلاسکو هم سقفها به شکل v فرو ریخت و البته کتف من هم به آوار گرفت. روی زمین افتادم و احساس کردم استخوان کتفم خرد شده، دو نفر کمکم کردند تا به طبقه هشتم بیایم و وسایلی که همراه داشتم را باز کردند. علی هم بالا به دنبال من بود. من را روبروی پلههای طبقه هشتم گذاشتند و همه این اتفاقات در کمتر از ۱۰ دقیقه طول کشید.
بعد از ریزش نخست پلاسکو در چه وضعیتی قرار داشتید؟
ایزدی: از پاگرد پلههای طبقه نهم وارد طبقه هشتم شدیم، یکباره آوار طبقه دهم دوباره ریزش کرد و تا طبقه همکف رسید. بر اثر این آوار، پرتگاهی در میانه ساختمان ایجاد شده بود. موج آوار بسیار زیاد بود، دهانمان پر از خاک وگل شده بود و هیچجا را نمیدیدم، سیاهی مطلق بود. خوشبختانه به دلیل اینکه چندین بار دیگر هم به ساختمان پلاسکو رفته بودم، ساختارش را در ذهنم داشتم و دست حمید را گرفتم و از باقیمانده راهپلهها پایین آمدیم.پشت شیشه یک مغازه فردی بود که با شدت به شیشه میزد، شیشه را شکستیم و دیدیم فردی که پشتش آتش گرفته بود از آنجا بیرون آمد. آن مرد فقط نعره میزد و میدوید. دیگر نمیدانم در آن اوضاع چه بلایی سر او آمد.
صمدی:وقتی ساختمان آوار شد همه جا را دود و خاک گرفته بود و هیچ جا را نمیدیدیم، فقط میدانستیم روبرویمان پله است که به پایین میرود، یکی از بچهها نزدیک پلهها ایستاده و شکزده بود. به او گفتم چراغ قوهات را بیانداز تا راه را پیدا کنیم و پایین برویم. او شکزده فقط نگاه میکرد وقتی دیدم متوجه نمیشود، چراغقوهاش را گرفتم و دو تا کشیده به گوشش زدم تا حالش جا بیاد و گفتم همراه ما بیاید که خوشبختانه او هم آمد و جزو شهدا نبود.
من به دنبال علی میگشتم که یکی از بچهها گفت؛ حمید را به پایین آوردند و کتفش آسیب دیدهاست. به پایین آمدم و علی را دیدم که به همراه بقیه بچهها به سمت پنجره هجوم بردند تا با نردبان از آنجا خارج شوند. ازدحام جمعیت در جلوی پنجره بسیار زیاد بود با توجه به اینکه ممکن بود، نوبت به ما نرسد تا با نردبان پایین برویم، علی بر پشتم سوار کردم و از پلهها به پایین آمدیم.از بالا پایین را نگاه میکردیم، آن پایین قیامتی بود. یکی از بچهها فکر میکرد که در امتداد پله پاگرد است درآن دود و تاریکی به سرعت آمد و از طبقه هشتم به طبقه همکف سقوط کرد.
حادثه پلاسکو اثرات سویی روی روان شما داشته است، برای اینکه بتوانید دوباره به شرایط عادی بازگردید، چه اقداماتی برای شما انجام شد؟
ایزدی: از همان شب اول شیفت، روانشناسان داوطلبانه به اینجا آمدند و با ما صحبت میکردند. ما صحنههای بسیار بدی را آنجا دیدیم، اما ایکاش در موقع بروز حوادث کمتر وقایع نشان داده شود، چراکه برای خانوادههایی که عزیزانشان را از دست دادهاند، تحمل این ماجرا بسیار سخت است.
صمدی: من آن زمان مشکل خاصی نداشتم و به روانشناسان هم میگفتم. آنها معتقد بودند که من بعد از چند ماه با مشکل مواجه میشوم و دقیقا همینطور هم شد، از سه الی چهارماه بعد از حادثه دیگر نمیتوانم به داخل تونل بروم و از سقف بالای سر هراس دارم.
بخش شمالی پلاسکو سالم مانده بود، آیا راهی نبود که بتوانید از آنجا خارج شوید؟
ایزدی: تجمع نیروهای آتشنشانی در بخشی بود که آوار شد و اگر قرار بود که از آن بخش خارج شویم باید به طبقه سوم میآمدیم که البته راه پلهها هم خراب شده بود.
صمدی: اشهدمان را بلند بلند میخواندیم و دیوار را گرفته و از روی نخالهها پایین میآمدیم و این همزمان با سر و صدای مهیب و لرزش ساختمان و آواری بود که داشت بر سرمان میریخت، البته هیچکدام از این اتفاقات از بیرون مشخص نبود.
تا طبقه سوم رسیدیم؛ دیدیم راهپلهها بسته شده بود، یک تونل در وسط ساختمان از مدتها قبل وجود داشت که از آن عبور کردیم و وقتی دیدیم هیچ راهی نیست از ارتفاع نه متری به پایین پریدیم و بیرون آمدیم و کمتر از۴ دقیقه ساختمان آوار شد.
حادثه پلاسکو اثرات سویی روی روان شما داشته است، برای اینکه بتوانید دوباره به شرایط عادی بازگردید، چه اقداماتی برای شما انجام شد؟
ایزدی:از همان شب اول شیفت، روانشناسان داوطلبانه به اینجا آمدند و با ما صحبت میکردند. ما صحنههای بسیار بدی را آنجا دیدیم، اما ایکاش در موقع بروز حوادث کمتر وقایع نشان داده شود، چراکه برای خانوادههایی که عزیزانشان را از دست دادهاند، تحمل این ماجرا بسیار سخت است.
صمدی:من آن زمان مشکل خاصی نداشتم و به روانشناسان هم میگفتم. آنها معتقد بودند که من بعد از چند ماه با مشکل مواجه میشوم و دقیقا همینطور هم شد، از سه الی چهارماه بعد از حادثه دیگر نمیتوانم به داخل تونل بروم و از سقف بالای سر هراس دارم.