کودکانی که در شرایط آسیبزا از والدینشان جدا میشوند
آذر میگوید باید یک اتاق بگیرم که وقتی میآیند وضع زندگی را ببینند، راضی شوند بچهام را برگردانند. البته اول باید آزمایش دیانای بدهم که معلوم شود بچه من است و بگذارند بچه را ببینم.
به گزارش اقتصادآنلاین، شهروند نوشت: بچه حالا در یک مرکز نگهداری شبانهروزی کودکان است و مادر میگوید که ٥ ماه است بچهاش را ندیده؛ دختربچهای یک سال و نیمه. آذر به صورتش ماسک زده است و وسط حرف زدن دایم سرفهاش میگیرد.
- چند وقته سرما خوردی؟
- سرما نخوردم. رفته بودم یک خانهای نظافت راهپلهها، وایتکس و جوهرنمک را با هم در سطل ریخته بودند و به من هم نگفتند. من هم ریههایم حساس است؛ الان ١٠- ١٥ روز است اینطور شدم.
قاضی گفته اگر تا دی ماه نتواند ثابت کند مادر بچه است، بچه را میفرستند برای فرزندخواندگی: «گفتند اگر آزمایش ندهم، باید رضایت بدهم که بچه برود به فرزندخواندگی.» مددکار مرکز شبانهروزی میگوید که شما اگر میتوانید به او کمک کنید که آزمایش را انجام دهد و بتواند ثابت کند مادر بچه است. هزینه آزمایش معمولا بین ٦٠٠هزار تا یکمیلیون و ٢٠٠هزار تومان است. به آذر گفتهاند هزینه ٨٠٠هزار تومان است. اشک و سرفه آذر با هم قاطی میشوند و یک لیوان آب که میخورد، میگوید: «به من اتهام زدهاند که میخواستی بچهات را بفروشی، من اگر میخواستم بفروشم همان روزی که به دنیا آمد، در بیمارستان میفروختم؛ اصلا قبل از اینکه به دنیا بیاید، میفروختم. نه اینکه یک سال و نیم بگذرد، دلبستهاش بشوم بعد.» آذر ٧- ٨ سال است که خانوادهاش را ندیده، خانواده او همین بچه است و شوهرش. در طبقه دوم یکی از سازمانهای مردمنهاد (انجیاو) در دروازهغار نشسته است، در اتاق کناری زنها پرده و کیسه نان میدوزند و صدای خندهها و گریههای بچههای کوچک میآید.
آذر و شوهرش در اتاقی در یکی از کوچههای مولوی زندگی میکردند، با ٥٠٠ تومان پول پیش و ماهی ٣٠٠ تومان اجاره: «نتوانستیم اجاره را بدهیم، بعد هم مشکلاتی پیش آمد که صاحبخانه بیرونمان کرد.» از مشکلات نمیگوید. «الان من شبها در خوابگاه میخوابم و شوهرم در خیابان.» سرپناه بانوان، روبهروی پارک شوش. روزها آذر در مترو دستفروشی میکند، روزی ٢٠-٣٠هزار تومان درآمد دارد: «خودتان که میدانید، آدم که خانه نداشته باشد، پولی نمیماند. خانه داشته باشی موادغذایی در خانه هست، با همان غذایی درست میکنی و میخوری اما ما صبح نان و پنیر ساده هم میخوریم باز هم ٥-٦هزار تومان پولش میشود. چی میماند؟» آذر جوراب میفروخت، مدلهای جورابها ناقص شدند: «تنوع نداشت، دیگر کسی نمیخرید. قبل از جوراب روسری میفروختم اما روسری سود ندارد. یکبار هم مامورهای مترو بساطم را گرفتند، بردند بالا و دیگر پس ندادند. حالا از یکی از انجیاوها کیسه نان گرفتهام که بفروشم.» چهرهاش پیرتر از خودش، پیرتر از ٣٢سالگی است. حرکاتش کند است. اوایل مسئولان انجیاو فکر میکردند معتاد است ولی معلوم شد زمان زایمان آنقدر به او مورفین زدهاند که به حالت عادی برنگشته: لمس شده.
شوهرش ٤٨ساله است. وقتی به خاطر مشکلات خانوادگی از شهرشان به تهران آمد، شوهرش را دید که در یک آژانس تاکسی نظافتچی بود. آذر چند سال پرستار شبانهروزی سالمندان بود. در دولتآباد و شهرری کار میکرد که هم سرپناهی داشته باشد، هم حقوقی بگیرد. بچه که به دنیا آمد آذر تا یک سال سر کار نرفت. شوهرش با یک فلاسک در یکی از پارکهای آریاشهر چای میفروخت: «از قبل از عید امسال دوباره رفتم سر کار، توی یک شرکت ویزیتوری میکردم. صبح تا ساعت ٢، بچه را شوهرم نگه میداشت، همان پارک نزدیک محل کارم که من بتوانم به بچه سر بزنم. یک روز صبح دیرمان شده بود، بدون صبحانه از خانه راه افتادیم و من هم یادم رفت شیر بچه را بیاورم. گفتیم همان پارک کنار شرکت صبحانه بخوریم. رفتم برای بچه شیر بخرم، وقتی برگشتم دیدم شوهرم با یک مردی جروبحث میکنند، شوهرم میگوید میخواسته بچه را بدزدد. چند دقیقه بعد ما داشتیم صبحانه میخوردیم دیدیم که همان مرد با یک مامور برگشت، گفت اینها میخواستند بچهشان را به من بفروشند. ما را بردند کلانتری. همانجا بود که بچهمان را گرفتند.» پرسیده بودند از کجا معلوم بچه مال شماست؟ هیچکدامشان شناسنامه ندارند. آذر میگوید یکی از آشناها قبل از به دنیا آمدن بچه شناسنامه خودش و شوهرش را دزدیده: «شوهرم که رفت دنبال شناسنامهاش، بهش گفتند باید عکسی را که در کلانتری روی پروندهاش میزنند، یک ضامن که فیش حقوقی یا جواز کسب داشته باشد، تأیید کند. کسی را نداشتیم. شوهرم نتوانست شناسنامه بگیرد، بچه هم شناسنامه ندارد.» میگوید شناسنامه خودش را هم دزدیدهاند و فقط کارت ملی دارد که آن هم دست شرکت پرستاری به ضمانت گذاشته بود. طبق آمارهای تخمینی از حدود یکمیلیون بیشناسنامه در ایران، ٤٠٠هزار نفر آنها کودکاند. سال گذشته رئیس دبیرخانه جمعیت داوطلبان سازمان بهزیستی گفت بیشترین هزینهای که به سازمان وارد میشود، مربوط به مسائل درمانی کودکان تحت پوشش است: «چرا که برای گرفتن بیمه درمانی فرد حتما باید شناسنامه داشته باشد، در حالی که برخی کودکان تحت پوشش بهزیستی هیچ مشخصهای ندارند.»
«من رفتم از بیمارستان مدارکم را آوردم که نشان بدهم زایمان کردهام و بچه مال من است. ولی قاضی گفت پس چرا میخواستی بچه را بفروشی؟ گفتم نمیخواستم بفروشم، گفت پس این آقا دروغ میگوید؟ گفتم فقط نظر آن آقا برایتان مهم است؟ حرف ما برایتان مهم نیست؟ چون او دبیر مدرسه است، راست میگوید و ما که هیچی نداریم، دروغگوییم؟ ولی باز هم حرف خودشان را میزنند.»
کودکفروشی یا کودکآزاری
خودروهای اورژانس اجتماعی( ١٢٣) بهزیستی آمدند و بچه را بردند. آذر میخواست از کلانتری فرار کند، با بچه؛ نتوانست. میخواست بچه پیش خودش باشد. بردن بچه را ندید. مامور کلانتری به آذر گفته بود برو ببین میتوانی رأی قاضی را عوض کنی یا نه: «گولم زدند، گفتند بچه پیش ما بماند، تو برو دنبال کارت. وقتی برگشتم دیدم نیست.» شنیده که یک زن و یک مرد آمدند و بچه را بردند. آذر میگوید مددکار مرکز شبانهروزی آدم دلسوزی است، پیگیری میکند و زنگ میزند که پس چرا نمیروی آزمایش دیانای بدهی: «یک بار هم آمدند خانه و وضع زندگیمان را دیدند.»
مددکار میگوید ما تا حالا شوهرش را ندیدهایم، آذر میگوید شوهرش کار میکند: قبلا در پارک چای میفروخت تا وقتی که شهرداری فلاسکش را زمان جمعآوری دستفروشها گرفت و شکست. مددکار میگوید: «نمیتوانم اطلاعات گزارش نیروی انتظامی را در اختیارتان بگذارم. این بچه را مرکز مبارزه با کودکآزاری ١٢٣ آورد. همین قدر میگویم که برای ما هم هنوز محرز نشده که آنها پدر و مادر این بچه باشند. هنوز پدر بچه را ندیدهایم. تنها راهشان برای اثبات این است که آزمایش دیانای بدهند و تا آن وقت بچه اینجا در شبانهروزی میماند.» قاضی به مرکز شبانهروزی فقط دستور نگهداری از کودک را داده است: «حتی دستور تحقیق و بررسی هم نداده اما من برای حل مشکلشان، به خانهشان هم رفتم و وضع زندگیشان را دیدم. شما به مادر بچه کمک کنید که به قاضی ثابت کند مادرش است؛ هیچکدامشان شناسنامه ندارند.»
آذر هنوز نمیداند که بعد از آزمایش دیانای هم مدتی تا گرفتن بچهاش فاصله دارد. باید صلاحیتش ثابت شود. مددکار میگوید: «تازه بعد از اینکه ثابت شود او مادر بچه است، باید بررسی شود که پدر کجاست و چرا بچه شناسنامه ندارد. کل این پروسه شاید یکی دو سال طول بکشد.»
آذر به این فکر میکند که چطور دوباره پول جور کند تا برای شوهرش فلاسک و زنبیل بخرد: «آنطوری اگر با هم کار کنیم شاید بتوانیم پول آزمایش را جور کنیم.»
مونیکا نادی، وکیل انجمن حمایت از حقوق کودکان میگوید وقتی کودک در معرض خطر است، بهتر است او را از فضای آسیب جدا کنند و در شرایط دیگری مثل بهزیستی یا مرکز شبانهروزی زندگی کند: «در این مورد ما نمیدانیم چه اتفاقی افتاده که ١٢٣ وارد شده است؛ زیرا این مرکز در موارد جدی به سختی دخالت میکند. بهترین راه این است که این خانم وکیل بگیرد و از این طریق روند گرفتن شناسنامه برای فرزندش را دنبال کند تا بتواند ثابت کند که مادر بچه است.» مسئولان انجیاو میگویند میخواهند برای مادر وکیل بگیرند که کارهایش انجام شود اما باید هزینه آزمایش تأمین شود تا مادر بتواند کودکش را ببیند. نادی میگوید در چنین مواردی اگر کودک شیرخوار باشد، اجازه ملاقات داده میشود: «مراحل گرفتن شناسنامه یک روند حقوقی جداست. بستگی به شرایط پرونده دارد، اگر نسب کودک مشخص باشد و پدر ایرانی باشد، با آزمایش دیانای و گواهی بیمارستان میشود برایش شناسنامه گرفت؛ اما شاید در صلاحیت این والدین مشکلی بوده، شاید اعتیاد داشته باشند و باید دید چه اتفاقی افتاده که گزارش کودکآزاری در این پرونده وجود دارد. اگر خانواده به دادگاه درخواست دهند که کودک را پس بگیرند، دادگاه آنها را به روانشناس، مددکار و پزشکی قانونی ارجاع میدهد و در صورتی که نتیجه صلاحیت مثبت باشد، میتوانند بچه را پس بگیرند.»
خرید و فروش کودک جرم مستقلی از کودکآزاری است و مجازات هم دارد: «هم حبس دارد و هم جزای نقدی برای فروشنده و خریدار و کودک هم از خانواده جدا میشود. وقتی دادگاه به این نتیجه برسد که والدین صلاحیت ندارند، قضات میتوانند به عنوان خانواده بدسرپرست، کودک را از والدین جدا کنند. صلاحیتنداشتن اعم از این است که والدین جرمی مثل کودکفروشی یا کودکآزاری مرتکب شده باشند یا اعتیاد داشته باشند یا در خیابان زندگی کنند و کودک شرایط زندگی خیلی بدی داشته باشد. آماری در این زمینه ندارم اما این مسأله در جامعه زیاد اتفاق میافتد و خیلی رواج دارد. کودک در چنین شرایطی به بهزیستی سپرده میشود.» به گفته او احتمالا اتهام کودکآزاری متوجه مادر این کودک نیست؛ در غیر این صورت آزاد نبود. قوانین حمایتی کودک در شرایطی که تداوم زندگی کودک با والدین مشکلاتی برایش در پی دارد، موافق جدایی او از والدین است.
به گفته نادی در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بدسرپرست که سال ٩٢ تدوین شده، زمینههای فرزندخواندگی افزایش پیدا کرده است و امکان سپردن این کودکان به فرزندخواندگی به وجود آمده است: «حتی به رضایت پدر و مادر هم احتیاجی نیست اما همیشه راهحل وجود دارد؛ یعنی اگر خانواده بتوانند صلاحیتشان را ثابت کنند حتی اگر بچه به فرزندخواندگی رفته باشد، میتوانند او را دوباره برگردانند اما در این صورت کودک لطمه میبیند.»
آذر میرود که کیسههای نان را در مترو بفروشد. در حیاط موسسه زنی دختربچهاش را بغل کرده و اسم پسرش را صدا میزند. پارسال در همین حیاط نشست و قصهاش را تعریف کرد. آن موقع دخترش را باردار بود. همسرش اعتیاد داشت، مسئولان موسسه میگویند هنوز ترک نکرده است و زن در اینجا پرده میدوزد تا بچههایش را در اتاقی اجارهای پیش خودش نگه دارد. آذر هم باید صلاحیتش را ثابت کند، برای بچهاش شناسنامه بگیرد، اتاقی اجاره کند، وسایل حداقلی زندگی داشته باشد و دادگاه را راضی کند؛ از شوهرش خبری نیست.