عربستان، رقیبی که دیگر احتیاط نمیکند
مدتی است عربستان سعودی درگیر روندی شده که از بسیاری جهات میتوان آن را بیسابقه و تاریخی نامید؛ روندی که دو وجه دارد: از یک سو، بهطور جدی متوجه اصلاح نظام سنتی و بسیار محافظهکار در داخل است و از سوی دیگر، با ماجراجویی در سیاست خارجی، منطقه را در سراشیبی خطرناکی قرار داده است.
این دو وجه همسو و هماهنگ نیستند و دومی میتواند اولی را به شکست بکشاند. اصلاحاتی که باید از مدتها قبل در جامعه سعودی آغاز میشد، بهتدریج با شروع به کار ملک سلمان در دستور کار قرار گرفته است. در خارج از عربستان تقریبا اجماع وجود دارد که محمد بنسلمان، پسر ٣٢ساله ملک سلمان، در مرکز این گرایشهای اصلاحی قرار دارد و در حال ایجاد عربستانی جدید است. واقعیت این است که مدتهاست اصلاحات در همه زمینهها در عربستان اجتنابناپذیر شده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، اقتصاد عربستان بهشدت به نفت وابسته است و قادر به ایجاد شغل برای جمعیت حدود ٣٠میلیونی کشور نیست. بیکاری اگرچه رسما حدود ١٣ درصد است؛ اما اقتصاد سعودی قادر به ایجاد اشتغال مفید و معنادار برای جمعیتی که نیمی از آن زیر ٢٥ سال است، نیست. با توجه به سرعتگرفتن اعزام دانشجو به خارج در دوره ملک عبدالله، درحالحاضر حدود ٢٠٠ هزار دانشجوی سعودی در دانشگاههای خارج به تحصیل اشتغال دارند که ١٦٥ هزار نفر آنها بورسیه هستند و حدود یکچهارم کل آنها دخترند. کسر بودجه امسال، ٩,٣ درصد تولید داخلی و رشد بخش غیرنفتی حدود صفر است. قطع یا کاهش یارانهها و دستمزدها نیز به دلایل سیاسی فعلا منتفی شده است.
بهعلاوه، جامعه بسیار سنتی عربستان مشکل میتواند به صورت جزیرهای منزوی، جامعه جوان کشور را همچنان در چنبره قیود بهشدت سنتی خود نگه دارد. بنابراین، طرحهای اصلاحی هم متوجه ایجاد اشتغال غیرنفتی است و هم بر آن است تا با اعمال برخی محدودیتها بر سنت وهابی، راه را در برابر حداقلی از مدرنیسم و مدرنیته بگشاید. در مورد نخست، جلب سرمایه خارجی و داخلی در در مرکز توجه «چشمانداز ٢٠٣٠» قرار دارد و در مورد دوم نیز در یکی، دو سال گذشته، اصلاحاتی انجام شده که با توجه به تعصبات سنتی جامعه و روحانیون وهابی، باید آنها را بسیار مهم بهشمار آورد. محدودکردن هیئت امربهمعروف و نهیازمنکر از طریق محرومکردن آن از حق دستگیری افراد و نیز تحولات انجامشده در حوزه زنان، در صدر این اصلاحات قرار دارند. «اسلام معتدل» که مدنظر است، میتواند سیاست ٤٠ساله دولت سعودی (بعد از واقعه مسجدالحرام در ١٣٥٨) برای اثبات تعلقخاطرش به وهابیت و صدور وهابیت به خارج را تعدیل کند و همزمان از نفوذ آلشیخ (روحانیون وهابی) بر آلسعود بکاهد.
برای نیل به این اهداف رادیکال، کسب اجماع به روش سنتی غیرممکن مینماید و ظاهرا به این دلیل عدول از اجماعسازی سنتی و بسیار بطئی بین هفت شاخه آلسعود (هفت فرزند ملک عبدالعزیز) و آلشیخ ناگزیر است. محمد بنسلمان ظاهرا امیدوار است که با بسیج جوانان پیرامون خود و تکیه بر احساسات ضدفساد موجود که مزمن و فراگیر است، بتواند ناراضیان را ساکت یا سرکوب و از الگوی سنتی اجماعسازی عدول کند.
اما مسئله این است که دستگیریهای اخیر برای عدول از اجماعسازی سنتی، از حد نیاز فراتر رفته و به شکل تلاش برای ایجاد یک دیکتاتوری فردی بروز کرده است. با دستگیری متعب بنعبدالله، گارد ملی نیز مانند ارتش سعودی تحت کنترل محمد بنسلمان درآمده و خصلتش بهعنوان نیرویی که قرار بود مستقل و ضدکودتا باشد، در شرف تغییر است. پیش از این، با حذف امیر نائف، وزارت کشور بهعنوان ضلع سوم امنیتی، در کنترل محمد بنسلمان قرار گرفته بود و اکنون او در رأس تمام نیروهای نظامی با بودجهای حدود ٩٠ میلیادر دلار در سال است. دستگیری رؤسای سه شبکه تلویزیونی شبهخصوصی و مقامات و فعالان اقتصادی نیز تنها میتواند در رابطه تحکیم قدرت شخصی درک شود.
سرعت و کیفیت این تحولات و نیز ماجراجوییهای متعدد در سیاست خارجی، موجب نگرانی در داخل و خارج شده و میتواند موجب تضعیف یا فروپاشی پروژه ٢٠٣٠ که اساسا بر مبنای جلب سرمایه خصوصی است، شود. در روزهای اخیر، سرمایهگذاران بالقوه، این رفتارها را نشانه بیثباتی داخلی دانسته و تحلیلگران نهادهای اطلاعاتی غربی نیز از احتمال ناآرامی یا حتی کودتا بعد از مرگ ملک سلمان سخن میگویند.
سیاست خارجی ابلهانه محمد بنسلمان، مبنای دیگری برای نگرانی طرفهای داخلی و خارجی است. اکنون ریاض با تعدادی پروژه ناتمام و مسئلهساز در سیاست خارجی مواجه است؛ جنگ یمن همچنان بینتیجه و بیهدف ادامه دارد، محاصره قطر حاصلی در پی نداشته و ماجراجویی اخیر در ارتباط با نخستوزیر لبنان نیز بر مشکلات ریاض افزوده است. همه این موارد مستقیم یا غیرمستقیم در ارتباط با ایران قرار دارند و ادعای اخیر درباره موشک شلیکشده از یمن، حاکی از تصمیم محمد بنسلمان به ادامه ماجراجوییهایش در ارتباط با ایران است. نوعی ناسیونالیسم سعودی که او بروز میدهد و لبه آن نیز متوجه ایران و تشیع است، میتواند بهعنوان ملات جدیدی برای تحکیم همبستگی سعودی در صورت تضعیف سنت وهابی مورد استفاده قرار گیرد. او ظاهرا در این مسیر به حمایتهای بیقیدوشرط ترامپ و تبانی با اسرائیل متکی و دلخوش است. ترامپ سیاست منطقهای خود را به نحوی فزاینده به این شخص گره زده و ماجراجوییهای او را تشویق میکند. توییتهای اخیر ترامپ در تأیید دستگیریها و سه بار سفر داماد او به ریاض، در این رابطه شایان توجه است. نتانیاهو نیز بهتازگی برنامه اتمی ایران را رها و تمرکز خود را بر سیاست منطقهای ایران قرار داده است.
واقعیت این است که ما دیگر با عربستانی که در امور خارجی احتیاط را بر تقابل ترجیح میداد و در داخل بر ثبات تأکید داشت، مواجه نیستیم. پادشاهی سعودی در یک نقطه عطف تاریخی قرار دارد. علاوه بر بحرانهای یمن، قطر و لبنان، این کشور اکنون با درآمد نفت پایین و نیز مسئله جانشینی مواجه است و همزمان نیز قصد مقابله با ایران را در منطقه دارد؛ چنین وضعیتی همراه با ناسیونالیسم اشارهشده، میتواند زمینهساز ماجراجوییهای خطرناک بیشتری باشد.