سفر قاچاقی به دیار باقی!
مسعود جمیلی، مدیرکل حمل و نقل و راهداری جنوب کرمان با اشاره به سرعت سرسامآور خودروهای افغانیکش در محورهای مواصلاتی این استان از آمار سالانه بسیاری از تصادفات و کشته شدگان جادهای مربوط به این معضل خبر داده و خواهان عزم قاطعی برای برخورد با این موضوع از طرف مسئولان و دستاندرکاران شدهاست.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، «واژگونی خودروی حامل اتباع افغانستانی منجر به مرگ 4 نفر و زخمی شدن 15 نفر دیگر شد.» برخورد خودروی اتباع غیرمجاز افغانها با خودروی دیگر مرگ 3نفر از آنان را در پی داشت. «شاخ به شاخ شدن دو خودروی قاچاق سوخت و قاچاق اتباع بیگانه منجر به کشته شدن همه سرنشینان خودرو شد، همه آنها زنده زنده در آتش سوختند.»
هر از گاهی اینگونه اخبار تلخ و غمانگیزی روی خط خروجی خبرگزاریها قرار میگیرد و علت اصلی آن از سوی کارشناسان راهنمایی و رانندگی تخطی از سرعت مجاز و مسافرگیری بیش از اندازه عنوان میشود. بنابر منابع غیر رسمی سالانه تعدادی از اتباع بیگانه هنگام قاچاق از مرزهای جنوبشرقی به مرکز و شمالغرب کشور در تصادفات رانندگی جان خود را از دست میدهند؛ اتباعی که میتوانستند با گرفتن ویزا و از مسیری امن خود را به مقصد برسانند!
اپیزود نخست
بار و بندیلش را بسته بود و میخواست راهی ایران شود. با پسرعمویش توی تهران صحبت کرد و قول گرفته بود که اگر پایش رسید به آنجا او را سر کاری بگذارد. «عبدالله» جوان 18 ساله و لاغر اندامی بود که با هزار امید و آرزو رخت سفر بست و خودش را سپرد به قاچاقبر. او همراه با 12 هموطنش برای رسیدن به تهران یک هفته تمام توی کوه و کمر و در آن سرمای سخت و استخوانسوز زمستان ماندند و وقتی پایشان را اینور مرز گذاشتند تصور کردند همهچی تمام شده است و بالاخره روی خوشی را خواهند دید.
برای رسیدن به تهران 500 هزار تومان به قاچاقبر دادند و ماند نیمی از راه طول و درازی که معلوم نبود چه سرنوشتی انتظارشان را میکشد. 2نفر جلو، 7نفر عقب و 4 نفر هم توی صندوق جا گرفتند. 13 مسافر آنچنان توی هم رفته بودند که نفس کشیدن برایشان سخت بود.
قرار بود هر 2 ساعت یکبار راننده توقفی کند و مسافرها جابجا شوند و آبی به دست و صورتشان بزنند و نیمچه استراحتی کنند ولی پشت تلفن آمار دادند که پلیس توی جاده ایست و بازرسی زده است.
همین خبر باعث شد راننده از مسیر فرعی که کمتر مورد استفاده ماشینهای دیگر قرار میگرفت، استفاده کند. سرعت ماشین از 130 رسیده بود به 180. ارابهای افسار گریخته در سیاهی شب میتاخت و میتاخت. نزدیکیهای کرمان، عبدالله که صندلی جلو نشستهبود و از شدت خستگی خوابش برده بود، دیگر از خواب بیدار نشد. کسی نمیداند او در خواب چه میدید؛ شاید خواب تهران، شاید در خواب خانوادهاش را میدید، شاید هم روزهای خوبی که آرزویشان را میکرد...
ماشینشان با ماشین دیگری شاخ به شاخ شد و راننده و عبدالله و 4 مسافر هموطن دیگرش در دم جان سپردند.
اپیزود دوم
ماشینش را راست و ریس کرد برای سرویس. باید از دم مرز تا نزدیکی پاسگاه مهریز میراند. برای هر مسافر 50 هزار تومان گیرش میآمد. 14 تا مسافر زد و 700 هزار تومان گیرش میآمد. جایی از مرز که خبری از دیوار و سیم خاردار نبود مسافرها را سریع سوار کرد. 3 نفر جلو، 7 نفر صندلی عقب و محفظه بین صندلی جلو و عقب و 4 نفر هم نیمتیغ توی صندوق عقب.
«مصطفی» روغن سوخته را توی محفظهای که به منبع اگزوز ماشینش راه دارد پر پر کرد تا اگر پلیس دنبالش آمد دگمه را بزند و با دودی که از اگزوز بیرون میزند پلیس را از تعقیبش منصرف کند. این شگردی است که بیشتر قاچاقبرها از آن استفاده میکنند.
مصطفی فوق دیپلم حسابداری بود و مثل بقیه همشهریهایش زود ازدواج کرده بودو 3 بچه قد و نیمقد داشت. پیش از اینکار چارهای نداشت جز قاچاق سوخت ولی از زمانی که ماشیناش را توقیف کردند به توصیه یکی از بستگانش زد توی همین کار. یکی دو روز درمیان مسافر قاچاق میزد و 600 – 700 هزار تومانی دستش را میگرفت. عکس بچههایش را روی سایهبان ماشیناش زده بود تا وقتی دلتنگشان میشود به آنها نگاه کند. عکس دختر کوچکش را پس زمینه صفحه گوشی موبایلش گذاشته بود.
نزدیکیهای صبح نرسیده به رفسنجان، مصطفی خوابش برد و ماشین به خاکی رفت و... مصطفی دو سالی میشود خانهنشین شده و دیگر نمیتواند رانندگی کند. او پاهایش را از دست داد.
اپیزود سوم
سرمای سخت زمستان و یک هفته بیتکلیفی در کوهستانهای ایرانشهر را خرید تا خودش را به ماکو برساند. «ابراهیم» قرار بود از آنجا به ترکیه برود و با چند میلیون پولی که برایش باقی مانده بود خود را به اروپا برساند ولی مرزبانها او و دیگر مسافران قاچاقی را گرفتند و فرستادند به کشور خودشان، یعنی آن همه زحمت بر باد رفت.
ابراهیم چند ماه بعد دوباره بار سفر را بست که این بار هر طور شده خودش را به کشوری که آرزویش را داشت، برساند. دار و ندارش را در نیمروز فروخت و بالاخره خود را به ایران رساند. یک میلیون و 500 هزار تومان پول داد تا او را به مرز بازرگان برسانند. قرار بود مسافرپرانی او را تضمینی به یونان و از آنجا به انگلیس ببرد.
چند هفته پیش ماشینی که آنها را به کرمان میبرد توی راه واژگون میشود و ابراهیم و یکی از هموطنانش بشدت زخمی شدند. او دو روز بعد بهخاطر شدت جراحات و ضربه مغزی از دنیا رفت.
پذیرش از مبادی قانونی
اگر از فعالیتهای باندهای قاچاقبر که مسافرهای بیزبان را از ایرانشهرو ریگان و... سوار میکنند و برای خودشان تشکیلاتی دارند، بگذریم باید این سؤال را مطرح کنیم که چرا این همه متقاضی ورود به کشور با این روش خطرناک وجود دارد؟
نادر موسوی، فعال مدنی افغان در مصاحبه با ما میگوید: «نیمی از مشکلاتی که گریبانگیر هموطنانم در ایران است در واقع مربوط به کشور خودمان است. با توجه به محدودیتهایی که برای صدور ویزای ایران از سوی سازمانهای دولتی کشورمان وجود دارد بسیاری از هموطنانم مجبور میشوند بهطور غیرمجاز وارد ایران شوند که با توجه به غیرقانونی بودن این کار، آنهایی که این مسافران را به نقاط مختلف منتقل میکنند مجبور میشوند از راههای غیرایمن استفاده کنند که هر از گاهی اخبار تلخ تصادفات به گوشمان میرسد.»
وی در ادامه میافزاید: «ویزای کشور ایران 100 دلار هزینه دارد و پیش از این کسانی که قصد سفر به ایران را داشتند باید از مرز هوایی از کشور خارج میشدند ولی در حال حاضر این مشکل هم حل شده است و این افراد میتوانند از مرز زمینی و مبادی قانونی به کشور همسایه سفر کنند.»
به گفته موسوی سفر متقاضیان ورود به ایران از طریق قانونی بسیار با صرفهتر از راه غیرقانونی است و گاهی اینچنین سفرهایی بین 2 تا 3 میلیون تومان هزینه در بر دارد.
علی اوسط هاشمی، استاندار وقت سیستان و بلوچستان هم در دیدار با سرکنسول افغانستان، پاکستان و برخی پناهندگان افغانستانی در استانداری عنوان کرده بود: «افغانستان باید ورود اتباع خود به داخل مرزهای جمهوری اسلامی ایران را قانونمند و از طریق گرفتن گذرنامه و ویزا تسریع بخشد تا دیگر شاهد قاچاق غیر قانونی مهاجران افغانستانی و حوادث برای آنها نباشیم.
برخی افراد سودجو و قاچاقچیان انسان با سوءاستفاده از موقعیت مرزی سیستان و بلوچستان با انتقال اتباع بیگانه غیرمجاز و تردد با سرعت زیاد در جادههای منطقه سبب بروز حوادث جبرانناپذیری میشوند. هزینههای درمانی برای مهاجرانی که در سانحه رانندگی تصادف میکنند برای ایران سنگین است و اگر ورود این افراد از مبادی قانونی باشد دیگر شاهد این گونه خسارتها نخواهیم بود.»
به خطر افتادن جان هر انسانی چه ایرانی باشد چه افغان بسیار تلخ و غمانگیز است. چرا باید با ورود غیرقانونی آن هم با هدر کردن میلیونها تومان پول و از آن مهمتر بهخطر انداختن جان ، این ریسک خطرناک را پذیرفت؟