شکست سرمایهداری و تولد چپ نو؛ بحران ۲۰۰۸، چگونه سیاستمداران چپ را پرورش داد؟

بحران مالی ۲۰۰۸ نقطه عطفی در سیاست آمریکا بود که نسل جوانی را به سمت پرسش از سرمایهداری و جستوجوی راهحلهای سوسیالیستی سوق داد. اکنون این میراث در پیروزی چهرههایی، چون زهران ممدانی در نیویورک نمایان شده است.
به گزارش اقتصادآنلاین، نشریه وال استریت ژورنال در گزارشی به نقش بحران مالی در ظهور جنبش سوسیالیستهای دموکرات پرداخته است. این نشریه در گزارش خود آورده است: مدتها پیش از فروپاشی بانک «لیمن برادرز» و لرزش سرمایهداری، «گِیب توبیاس» چشمانداز هشداردهندهای از بحرانی داشت که بعدها به بحران مالی جهانی بدل شد.
این در «سانتا آنا» در ایالت کالیفرنیا بود؛ جایی که توبیاس پس از پایان دانشگاه در سال ۲۰۰۶ بهعنوان یک سازماندهنده اجتماعی کار میکرد. مأموریت او مشاوره به خانوادههای کمدرآمد درباره خدمات بهداشتی بود.
اما خیلی زود مسیر کاری او تغییر کرد.
سازمان غیرانتفاعی «اکورن» که او را استخدام کرده بود، با موجی از شکایتهای خانوادهها، بهویژه مهاجران اسپانیاییتبار، روبهرو شد که میگفتند به اجبار از خانههای خود رانده میشوند. عامل اصلی، وامهای مسکن با نرخ بهره متغیر بود که امضا کرده، اما به سختی درک کرده بودند.
وامهای پرخطر و بیخانمانی مهاجران
«این ویرانگر بود»، توبیاس به یاد میآورد. «آنها همه داراییشان را در خانههایشان گذاشته بودند. هیچ چیز دیگری نداشتند.»
در ماههای بعد، او با شیوههای فریبکارانه دلالان وام مسکن آشنا شد: استفاده از چندین مجموعه مدارک برای گمراه کردن مشتریان، بهکارگیری رهبران اجتماعی برای فروش محصولات مشکوک به کسانی که انگلیسی کمی میدانستند و مواردی بیشتر. او در همان سنین جوانی به نتیجهای تلخ رسید: «یک صنعت وجود دارد که ساخته شده تا پول را از دست کارگران بیرون بکشد.»
در ماه ژوئن، دوست او «زهران ممدانی» ۳۳ ساله، جهان را شگفتزده کرد؛ زمانی که در رقابتهای مقدماتی حزب دموکرات برای شهرداری نیویورک بهعنوان یک سوسیالیست آشکار، پیروزی قاطع به دست آورد. پیروزی ممدانی به عوامل گوناگونی نسبت داده شده است: کاریزمای شخصی، استفاده ماهرانه از شبکههای اجتماعی، توانایی در جلب مشارکت ساکنان آسیای جنوبی در سیاست شهری و ضعف رقبای اصلی.
اما موضوع چیز دیگری هم بود: شکوفایی جنبشی که نزدیک به ۲۰ سال پیش ریشه گرفت، زمانی که رنج بحران مالی برای نسلی که تازه به بلوغ میرسید، سرنوشتساز شد.
اثرات ماندگار بحران مالی بر نسل جدید
برای بسیاری همچون توبیاس، که اکنون ۳۹ سال دارد، آن بحران و واکنش ضعیفی که به آن داده شد، تصویری ماندگار از معایب سرمایهداری و ناتوانی دو حزب اصلی آمریکا در حل مشکلات کشور به جا گذاشت.
با گذشت زمان، برخی از این افراد به جنبش ملیگرایانه ترامپ (MAGA) پیوستند، اما گروهی دیگر برای یافتن پاسخها به سمت چپ حرکت کردند. در این مسیر، آنان بخشی از حزب دموکرات را که به مرگ تدریجی دچار شده بود، دوباره زنده کردند و شبکهای از فعالان کارآزموده ایجاد نمودند که به پیروزی ممدانی کمک کردند.
«بسیاری از ریشههای آنچه امروز بهعنوان چپ نیرومند بازمیگردد، از [سال ۲۰۰۸]آغاز شد»، توبیاس گفت که اکنون استراتژیست ارشد «سوسیالیستهای دموکرات آمریکا» است؛ خانه سیاسی ممدانی و چهرههای ترقیخواهی همچون «الکساندریا اوکازیو-کورتز» نماینده نیویورک. او افزود: «بسیاری از کسانی که امروز در جناح چپ کار میکنند، تجربه شخصی از بحران مالی دارند.»
کهنهسربازان جنبش اعتراضی «اشغال والاستریت» که در واکنش به بحران ۲۰۰۸ شکل گرفت، امروز در سمتهای ارشد گروههایی، چون «حزب خانوادههای کارگر» – که حمایت اولیه حیاتی از ممدانی داشت – و «دموکراتهای عدالتخواه» قرار دارند.
«مردم مدام میگویند: نیویورکیها محافظهکارتر از چیزی هستند که فکر میکنید. یک سوسیالیست هرگز پیروز نخواهد شد»، «جزمین گریپر» گفت که دوران تدریس خود را در سایه بحران ۲۰۰۸ آغاز کرد و اکنون مدیر شاخه نیویورک حزب خانوادههای کارگر است. او افزود: «اما من میگویم، یک سوسیالیست دارد پیروز میشود، رفقا.»
محبوبیت فزاینده سوسیالیسم در میان جوانان آمریکا
در حالی که طبق یک نظرسنجی، محبوبیت حزب دموکرات جریان اصلی به پایینترین سطح خود در ۳۰ سال گذشته رسیده و رهبران آن در مقابله با ترامپ نامطمئن به نظر میرسند، جناح چپ رادیکال بهویژه در میان جوانان پرتوانتر شده است. یک نظرسنجی اخیر از سوی مؤسسه «کاتو» و «یوگاو» نشان داد که ۶۲ درصد آمریکاییهای ۱۸ تا ۲۹ ساله دیدگاهی مثبت نسبت به سوسیالیسم دارند؛ موضوعی که برای نسلهای جنگ سرد غیرقابل تصور بود.
برخی حتی پا را فراتر گذاشته و به سمت چپ افراطی حرکت کردهاند.
در یک عصر اخیر، ۱۵ نفر از اعضای هسته فیلادلفیای شمالغربی «کمونیستهای انقلابی آمریکا» در یک کلاس درس در دانشگاه «توماس جفرسون» برای نشست هفتگی گرد هم آمدند.
نشست کمونیستهای انقلابی و بازخوانی بحران ۲۰۰۸
این گروه عمدتاً متشکل از جوانان ۲۰ و ۳۰ ساله بود که از کلاههای مائو و تیشرتهای چهگوارا، که نسلهای پیشین میپوشیدند، صرفنظر کرده بودند. با این حال، خیلی زود اصطلاحاتی، چون «طبقه حاکم»، «انگلصفت»، «بورژوازی» و «دیالکتیک» در فضای کلاس رد و بدل شد؛ آن هم در خلال بحثی جدی درباره مقالهای با عنوان «اخلاق و مبارزه طبقاتی». ارجاعات فراوانی هم به بحران ۲۰۰۸ صورت گرفت. چندین عضو، هنگام توضیح دلیل جدایی خود از «چپ بیرمق» – به تعبیر یکی از آنان – به آن بحران اشاره کردند.
«سیستم هیچگاه واقعاً از ۲۰۰۸ بهبود نیافت»، «نیکو ملتِن» ۲۵ ساله گفت که مدعی بود در دوران تحصیل در مدرسه کسبوکار وارتون دانشگاه پنسیلوانیا که بهعنوان نماد سرمایهداری و زادگاه ترامپ شناخته میشود، سرخورده شده است. ملتن از معدود اعضای اولیه این هسته بود که حدود یک سال پیش تأسیس شد.
در مقاطعی، نشست آنان بیشتر به یک گروه حمایتی شبیه بود –، اما در اینجا برای کسانی که از اقتصاد مدرن رنج میبرند. اعضا اذعان کردند که کمونیسم تاکنون در هیچکجای جهان نتیجه موفقی به بار نیاورده است – حداقل هنوز. با این حال، یکی از اعضای قدیمیتر جمع، تازهواردها را ترغیب کرد که در کارزار جذب پاییزه، داس و چکش را با افتخار به نمایش بگذارند. او گفت: «هر جا برویم باید خود را نشان دهیم. ما کمونیستهای انقلابی هستیم!»
سوسیالیسم بهعنوان ضرورت اخلاقی
هیچکدام از اینها برای «جرمی وارن»، استاد تاریخ در دانشگاه «نیو اسکول» نیویورک که جنبشهای اعتراضی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را مطالعه کرده و خود را یک ترقیخواه میداند، تعجبآور نبود. او درباره دانشجویانش گفت: «آنها با آن انگ اجتماعی نسبت به همه چیزهای سوسیالیستی یا کمونیستی بزرگ نشدند.»
علاوه بر این، او خاطرنشان کرد که اوکازیو-کورتز، ممدانی و سناتور ورمونت «برنی سندرز» توانستهاند نوعی از سوسیالیسم را جذاب سازند؛ آن هم با تصویر کردنش بهعنوان یک الزام اخلاقی. وارن توضیح داد: «این اصل ساده است که چنین کشور مولد و مرفهی نباید فقر داشته باشد و نباید اینهمه مردم برای اندک دستمزد سخت کار کنند، در حالی که شمار اندکی مالک همه چیز هستند. اگر به این شکل بیان شود، نهتنها پذیرفتنی است بلکه، بهنظر من، برای مردم هیجانانگیز هم هست.»
«ژنوویو رَند» ۲۸ ساله، که سازماندهنده حقوق مستأجران است، چنین توضیح داد: «درک سنتی از یک سوسیالیست این بود که شما یک فرد کتابخوان هستید که آثار ۲۰۰ سال پیش را مطالعه میکنید.»
دیگر چنین نیست.
تجربههای شخصی نسل بحران
در یک عصر اخیر، رند در حوالی «پارک پراسپکت» بروکلین خانهبهخانه میرفت تا برای ممدانی تبلیغ کند. او با شلوارک جین، جورابشلواری مشکی و تیشرت قرمز و سفید «اجاره را متوقف کنید» فعالیت میکرد. او در حالی که با سگهای پارسکننده، آیفونهای خراب ساختمان، همسایگان مشکوک و دیگر دردسرها روبهرو میشد، همچنان روحیه خود را حفظ کرده بود. هر زمان که موفق به گفتوگو میشد، ساکنان استقبال نشان میدادند.
وقتی از زنی پرسید چرا از ممدانی حمایت میکند، پاسخ کوتاه بود: «سوسیالیسم.»
رند در ادامه با اطمینان گفت: «خیلیها همین را میگویند.»
سرگذشت خانوادگی و بحران مالی ۲۰۰۸
تجربه شخصی رند از بحران ۲۰۰۸ هم بسیار شخصی بود و هم پیچیده. او در خانوادهای طبقه متوسط در جنوب نیوهمپشایر بزرگ شد. والدینش همیشه در مورد مسائل مالی بسیار محتاط و رازدار بودند.
اما در مقطعی، رند متوجه شد که آنها شروع به لغو کلاسهای موسیقی، ورزشهای فوقبرنامه و هر فعالیتی کردند که هزینهبر بود. سپس یک روز در حدود سال ۲۰۱۱، والدینش خبر دادند که برای صرفهجویی در هزینهها، قرار است به خانه پدربزرگ و مادربزرگش نقل مکان کنند. حدود شش ماه بعد، خانواده به خانهای کوچکتر در منطقه روستایی نیوهمپشایر رفت. نزدیکترین فروشگاه مواد غذایی، ۳۰ دقیقه رانندگی فاصله داشت.
والدین رند برای کنار آمدن با این سختیها به دین پناه بردند. آنها به عضوی پرشور در یک کلیسای انجیلی با گرایشهای آخرالزمانی تبدیل شدند. رند درباره آن روزها گفت: «این همه آشوب و تغییر بود. برای من بسیار گیجکننده بود.»
ورود به سیاست از مسیر برنی سندرز
در نهایت، او با ورود به یک کالج کوچک در نیوهمپشایر توانست از این فضا فاصله بگیرد. روزها را با کلاسهای درسی و شیفتهای کاری در یک رستوران فستفود میگذراند. خودش را چندان سیاسی نمیدانست تا اینکه با کارزار «برنی سندرز» مواجه شد؛ زمانی که او در سال ۲۰۱۶ برای نامزدی حزب دموکرات رقابت میکرد.
رند به یاد آورد: «او حرفهایی میزد که منطقی بود؛ درباره اینکه چرا اوضاع اینقدر سخت است و چه کسانی از این وضعیت سود میبرند. من اینها را در اینترنت میدیدم و با خودم میگفتم: عالیه!»
اولین تجربه جدی او در سازماندهی سیاسی در سال ۲۰۱۹ رخ داد؛ پس از آنکه با چند صد دلار به «ایتاکا» در ایالت نیویورک نقل مکان کرد. او توانست حدود ۱۲ نفر از همکارانش در رستوران را متقاعد کند که اتحادیهای برای افزایش دستمزد تشکیل دهند. رستوران خیلی زود تعطیل شد، اما حس همبستگی که رند با اعضای اتحادیه تجربه کرد، باقی ماند. در همان زمان، او در حال گذراندن فرآیند تغییر جنسیت بود و احساس آسیبپذیری شدیدی داشت؛ با این حال، همکارانش از او حمایت کردند و حتی به یافتن شغل جدید کمک نمودند.
«آن تجربه برای من واقعاً شکلدهنده بود»، او به یاد آورد.
اوجگیری فعالیتهای مستأجران پس از همهگیری
رند با شیوع همهگیری کرونا به جنبش حقوق مستأجران پیوست؛ در حالی که از ترس دریافت اخطاریه تخلیه خانه، منتظر دریافت چکهای حمایتی دولت بود. آنچه در ابتدا یک مسئله محلی در شهر دانشجویی ایتاکا بود، بهمرور به یک جنبش و «یک پدیده فرهنگی» بدل شد؛ همانگونه که رند توصیف کرد.
سال گذشته، اتحادیه داوطلبانه مستأجران ایتاکا که او در تأسیسش نقش داشت، نقطه عطفی را جشن گرفت؛ زمانی که این شهر برای نخستین بار شورایی تشکیل داد که اکثریت اعضای آن حامی حقوق مستأجران بودند.
نقش سوسیالیستهای دموکرات آمریکا در سیاست محلی
این موفقیت با تکیه بر توان سازماندهی «سوسیالیستهای دموکرات آمریکا» به دست آمد؛ حزبی که بنیانگذار فقیدش «مایکل هَرینگتون» هدف آن را «جناح چپ آنچه ممکن است» توصیف کرده بود. رند توضیح داد که در ابتدا عضویت او در این گروه بیش از آنکه ایدئولوژیک باشد، عملی بود. او استدلال کرد که سیاست در نیویورک تحت سلطه بارونهای املاک و مستغلات است و تنها راه ایجاد تعادل، بسیج مردم از پایین بود. سوسیالیستهای دموکرات ثابت کرده بودند که در این کار مهارت دارند و بر مسائلی تمرکز کرده بودند که بیش از همه برای او اهمیت داشت.
او پرسید: «چرا باید نگران نجات دموکراسی باشم اگر نتواند خانهای برای زندگی یا غذایی که توان خریدش را داشته باشم، برایم فراهم کند؟» او مسکن را «مسئله اقتصادی زمان ما» توصیف کرد.
سرخوردگی از اوباما و گرایش به چپ
برای توبیاس، ورود به سیاست سوسیالیستی در چارچوب «سوسیالیستهای دموکرات آمریکا» نیز تدریجی بود. او در کارزار انتخاباتی «باراک اوباما» در سال ۲۰۰۸ بهعنوان سازماندهنده فعالیت کرد و امید زیادی داشت که رئیسجمهور جدید هم به جنگ عراق پایان دهد و هم والاستریت را بابت بحران مالی پاسخگو سازد.
اما به ناامیدی او، بخش دوم هرگز واقعاً محقق نشد. توبیاس با یادآوری آن سالها گفت: «در آن دو سال اول فقط یک ناامیدی باورنکردنی وجود داشت.» او تصویب طرح بیمه درمانی «اوباماکر» را نادیده گرفت و آن را کافی ندانست.
در همین زمان، جنبش «اشغال والاستریت» در حال شکلگیری بود و دیدگاههای سیاسی خودش هم در حال تغییر. او حزب دموکرات را وابسته به اهداکنندگان مالی و در نتیجه، ثروتمندان میدید. توبیاس از تصویر آرمانی این حزب که در سریال تلویزیونی «وست وینگ» نمایش داده میشد، منزجر شده بود.
او توضیح داد: «این فقط درباره تلاش برای تصویب یک لایحه نیست. مسئله، یک مشکل بنیادین با کل سیستم است.»
کارزارهای محلی و تجربههای تازه
توبیاس در آن زمان سیاستورزی جناح چپ را بیشتر یک سرگرمی میدانست تا یک مسیر شغلی. او برای سازمانهای امدادی همچون «آکسفام» در آمریکای لاتین و شمال آفریقا کار کرد. در فواصل بین مأموریتها، در سال ۲۰۱۴ به نیویورک بازگشت و به کارزار انتخاباتی ساده و کمهزینه «زِفیر تیچاوت»، استاد حقوق و فعال شفافیت، پیوست که علیه «اندرو کومو» برای فرمانداری نیویورک رقابت میکرد.
تیچاوت با اینکه فردی متخصص بود، پول اندکی داشت، شهرت کمی برخوردار بود و شاید حتی جذابیت عمومی چندانی هم نداشت. ستاد انتخاباتی او هنوز از سیستمهای قدیمی تلفنزنی استفاده میکرد که کارمندان مجبور بودند هر شماره را بهصورت دستی بگیرند. در همین حال، کومو حمایت اتحادیههای کارگری و «حزب خانوادههای کارگر» را در اختیار داشت.
با این وجود، تیچاوت توانست یکسوم آرا در انتخابات مقدماتی را به دست آورد. هرچند این نتیجه در آن زمان تا حد زیادی نادیده گرفته شد، توبیاس آن را «چشمگشا» توصیف کرد. او گفت: «این مرا متقاعد کرد که میل به چیزی متفاوت وجود دارد. بیشتر مردم حتی توسط کارزار ما تماس نگرفتند، اما باز هم به ما رأی دادند.»
پیوند با نسل جدید فعالان سیاسی
یکی دیگر از اعضای همان کارزار، زنی به نام «تاشا ون آوکن» بود که بهعنوان مسئول جذب استعداد برای گروه نمایشی «بلو من گروپ» کار میکرد. ون آوکن بعدها مسئولیت عملیات میدانی بسیار موفق کارزار ممدانی در انتخابات مقدماتی امسال برای شهرداری نیویورک را بر عهده گرفت؛ عملیاتی که در آن دهها هزار داوطلب همچون رند خانهبهخانه در حمایت از نامزد خود فعالیت کردند.
انتخابات ناموفق «برنی سندرز» در سال ۲۰۱۶ نقطه عطفی بود. این کارزار، جوانان سرخورده در سراسر کشور را گرد هم آورد. ممدانی بارها آن را بخشی اساسی از مسیر بلوغ سیاسی خود دانسته است. در همین حال، توبیاس متوجه شد که دوستانی که پیشتر خود را «ترقیخواه» مینامیدند، اکنون با الهام از سناتور ورمونت خود را «سوسیالیست» معرفی میکردند.
شوک پیروزی ترامپ و ظهور الکساندریا اوکازیو-کورتز
شوک ناشی از پیروزی «دونالد ترامپ» در سال ۲۰۱۶ ضربه بزرگی برای نیروهای چپگرا بود. اما این رویداد بهطور غیرمنتظرهای انرژی تازهای به جنبش سوسیالیستی در آمریکا بخشید. همان سال و سال بعد، جوانان بیشتری به «سوسیالیستهای دموکرات آمریکا» پیوستند و این سازمان از یک گروه کوچک به یک نیروی سیاسی ملی تبدیل شد.
در سال ۲۰۱۸، «الکساندریا اوکازیو-کورتز»، پیشخدمت سابق و فعال اجتماعی ۲۸ ساله، با حمایت همین جنبش توانست «جو کراولی»، یکی از بانفوذترین دموکراتهای مجلس نمایندگان، را شکست دهد. پیروزی او نقطه عطفی برای جریان سوسیالیستی درون حزب دموکرات بود و نشان داد که میتوان با کارزارهای محلی و داوطلبانه، حتی سیاستمداران تثبیتشده را کنار زد.
توبیاس که سالها تجربه فعالیت در کارزارهای حاشیهای داشت، در این لحظه دریافت که این حرکت دیگر یک جریان حاشیهای نیست بلکه به پدیدهای جدی در سیاست آمریکا بدل شده است. او بعدها گفت: «موفقیت اوکازیو-کورتز چیزی بود که نشان داد همه این تلاشها میتواند نتیجه بدهد.»
آشنایی با زهران ممدانی
در همان سال، مسیر توبیاس با «زهران ممدانی» تلاقی پیدا کرد. ممدانی، فرزند یک خانواده مهاجر اوگاندایی-هندی و مسلمان، در محله آستوریا زندگی میکرد. او در ابتدا بهعنوان یک فعال اجتماعی روی مسائل مسکن و اخراج مستأجران کار میکرد. سپس با الهام از کارزار سندرز و اوکازیو-کورتز، تصمیم گرفت وارد سیاست انتخاباتی شود.
ممدانی در گفتوگوهایش بارها توضیح داده است که چگونه دیدگاههای شخصیاش درباره عدالت اجتماعی و تجربههای خانوادگی مهاجر بودن، او را به سمت سوسیالیسم دموکراتیک سوق داد. او در مصاحبهای گفته بود: «وقتی از نزدیک شاهد بودی که والدینت برای بقا چطور تلاش میکنند، سیاست برایت چیزی شخصی میشود.»
همکاری اولیه و شکلگیری یک تیم
توبیاس که تجربه شکستها و پیروزیهای کوچک کارزارهای محلی را پشت سر گذاشته بود، بهعنوان مشاور و بعد مدیر کارزار ممدانی وارد عمل شد. آنچه او در ممدانی میدید، ترکیبی از صداقت شخصی، ارتباط نزدیک با جامعه محلی و تعهد به ایدههای عدالت اجتماعی بود.
این همکاری در سال ۲۰۲۰ به اوج خود رسید، زمانی که ممدانی توانست با کارزاری داوطلبانه و مردمی، نماینده دموکرات وقت را در انتخابات مقدماتی شکست دهد و به مجلس ایالتی نیویورک راه یابد. توبیاس این پیروزی را «اثبات نهایی اینکه سیاستورزی مردمی میتواند واقعاً قدرت را جابهجا کند» توصیف کرده است.
تاکتیکهای کارزار ممدانی
کارزار انتخاباتی «زهران ممدانی» بهویژه در سال ۲۰۲۰ نمونهای روشن از چگونگی پیوند دادن سیاست محلی با جنبشهای مردمی بود. برخلاف کمپینهای سنتی که تکیه بر منابع مالی و تبلیغات گسترده دارند، تیم ممدانی از شبکهای متشکل از صدها داوطلب بهره برد که خانهبهخانه میرفتند، با رأیدهندگان مستقیم صحبت میکردند و نیازهای محله را شناسایی میکردند.
«آرون توبیاس» این روش را «سیاست چهرهبهچهره» مینامید؛ مدلی که بر گفتوگوی انسانی، جلب اعتماد و حضور مداوم در جامعه استوار بود. به گفته او، هدف اصلی این بود که نشان دهند ممدانی نه تنها نامزدی برای یک صندلی سیاسی بلکه بخشی از همان جامعه است که مشکلات آن را لمس کرده و برای حل آنها برنامه دارد.
در کنار این، کمپین از ابزارهای نوین دیجیتال نیز بهره برد. داوطلبان از نرمافزارهای ساده، اما کارآمد برای هماهنگی تماسها و پیگیری رأیدهندگان استفاده میکردند. همین ترکیب میان فعالیت میدانی سنتی و سازماندهی مدرن، کارزار را به الگویی برای سایر نامزدهای جناح چپ بدل ساخت.
نقشه راه برای پیروزی سوسیالیستها
پیروزی ممدانی و دیگر نامزدهای سوسیالیست در نیویورک تصادفی نبود. بهگفته توبیاس، این موفقیت نتیجه راهبردی آگاهانه بود: تمرکز بر محلاتی با جمعیت جوانتر، مهاجر و کارگر؛ محلاتی که کمتر در محاسبات سیاستمداران سنتی جدی گرفته میشدند.
او تأکید داشت که سوسیالیستها باید از تجربه شکستهای گذشته درس بگیرند و به جای اتکا به شعارهای کلی، بر مسائل ملموس و روزمره مردم مانند اجارهبها، دسترسی به خدمات درمانی و حملونقل عمومی متمرکز شوند.
توبیاس گفته بود: «وقتی مردم ببینند که شما واقعاً در کنارشان ایستادهاید و مسائلشان را پیگیری میکنید، حاضرند به شما اعتماد کنند، اگر برچسب سیاسیتان غیرمعمول باشد.»
از محلی به ملی؟
با این حال، پرسشی که همچنان باقی است، این است که آیا چنین مدلهایی میتوانند در مقیاس ملی نیز موفق شوند یا نه. تجربه برنی سندرز نشان داد که شور و اشتیاق جوانان کافی نیست و ساختارهای سیاسی و مالی آمریکا همچنان موانع بزرگی سر راه نامزدهای چپگرا ایجاد میکنند.
با وجود این، موفقیت ممدانی و همفکرانش در نیویورک بهعنوان چراغی برای جنبش سوسیالیستی عمل میکند. این پیروزیها بهزعم توبیاس «سنگبنای یک تغییر نسلی» هستند که میتوانند مسیر آینده حزب دموکرات و حتی سیاست آمریکا را تغییر دهند.
چشمانداز آینده جنبش سوسیالیستی در نیویورک
موفقیتهای اخیر جناح چپ در نیویورک، بهویژه پیروزی چهرههایی، چون زهران ممدانی، بهخوبی نشان داد که این جریان دیگر تنها یک حاشیه اعتراضی نیست، بلکه میتواند به نیرویی واقعی در سیاست ایالتی تبدیل شود. با این حال، تداوم این مسیر نیازمند عبور از چند مانع کلیدی است: نخست، سازماندهی پایدار و فراتر رفتن از انتخابات؛ دوم، ایجاد ائتلافهای گستردهتر با اتحادیههای کارگری، مهاجران و گروههای محلی؛ و سوم، مقابله با فشارهای درونحزبی دموکراتها که اغلب سعی در مهار صدای سوسیالیستها دارند.
نیویورک با تنوع جمعیتی و ریشههای قوی فعالیتهای مدنی، بستری مناسب برای آزمون این ایدهها فراهم کرده است. اگر سوسیالیستها بتوانند کارنامهای قابل لمس در زمینه کاهش هزینههای مسکن، بهبود دسترسی به خدمات عمومی و دفاع از حقوق کارگران ارائه دهند، احتمال دارد این مدل به سایر ایالتها نیز سرایت کند.
نقش محوری آرون توبیاس
در این میان، نقش آرون توبیاس بهعنوان استراتژیست و معمار کارزارهای موفق غیرقابل انکار است. او نه تنها تجربه شکستها و ناکامیهای گذشته را با خود دارد، بلکه توانسته آنها را به درسهای عملی برای نسل جدید فعالان سیاسی تبدیل کند.
توبیاس بیش از آنکه خود را در مرکز توجه قرار دهد، ترجیح میدهد پشت صحنه عمل کند؛ جایی که استراتژیها طراحی میشوند، داوطلبان آموزش میبینند و تاکتیکهای میدانی پیاده میشوند. بسیاری از همکارانش او را «چشم تیزبین جنبش» توصیف میکنند؛ کسی که میداند کجا باید انرژی صرف کرد و کجا باید از تقابلهای فرسایشی پرهیز نمود.
آیندهای در حال شکلگیری
اکنون که ممدانی و همفکرانش در مجلس ایالتی نیویورک جایگاهی تثبیت کردهاند، نگاهها به آینده دوخته شده است: آیا این نسل جدید سیاستمداران میتواند بر فضای سیاسی ایالت و حتی فراتر از آن تأثیر بگذارد؟ یا آنکه همانند بسیاری از جنبشهای اعتراضی گذشته، در نهایت با محدودیتهای ساختاری نظام سیاسی آمریکا روبهرو خواهد شد؟
توبیاس در گفتوگویی تأکید کرده بود: «ما تازه اول راه هستیم. اگر بخواهیم تغییری پایدار ایجاد کنیم، باید نشان دهیم که میتوانیم هم در انتخابات پیروز شویم و هم در عمل، کیفیت زندگی مردم را بهبود ببخشیم.»
این چشمانداز، هرچند بلندپروازانه، اما در دل محلههایی مانند آستوریا در حال آزمون است؛ جایی که سوسیالیستها میخواهند ثابت کنند سیاست میتواند نه بر پایه قدرت پول و لابیگری، بلکه بر اساس سازماندهی مردمی و اعتماد اجتماعی بازسازی شود.