کابوس اعدام و شلاق در حکمرانی سه ساله داعش
از جنایات داعش میگویند، از احکام ظالمانه شان، از مجازاتهای غیرانسانی و وحشیانه و از ترسی که مثل بختک رهایشان نمیکرده. آنها میخواهند به زمانی برگردند که هنوز داعش نیامده بود و زندگیشان روی روال بود. زمانی که آرامش و امنیت داشتند.
به گزارش اقتصادآنلاین ، ایران نوشت : ، اهالی اردوگاه آوارگان «حمام العلیل» در نزدیکی موصل با پایان یافتن جنگ میخواهند به خانههایشان برگردند، میگویند که معلوم نیست خانه هایشان سرپا ماندهاند یا نه!
حمام العلیل در شمال عراق که به آبگرمهای معدنی و درمان بخش معروف است پیش از حمله داعش به آنجا نزدیک ١٠ هزار تن جمعیت داشت، حالا پس از خلاص شدن از دست تروریستهای تکفیری چندماهی میشود که رنگ و روی زندگی را به خود میبیند. هنوز رد گلوله و خمپارهها روی تن خانه و ساختمانها پیداست و نیمی از مردم شهر به خانه هایشان بازگشتهاند.
هنگام ورود به این شهر صحنهای که همه جای شهر آن را میبینیم وجود کودکان بیشماری است که آب خنک میفروشند یا برای ٢٥٠ دینار عراقی- کمترین واحد پول این کشور- گدایی میکنند. از سر صبح تا دم غروب در سطح شهر و ابتدای جاده حمام العلیل به موصل و هر جایی که «سیطره» یا همان ایست بازرسی حضور دارند، حضور تلخ و غم انگیزی که نتیجه فعالیت داعش در این منطقه است و حالا ختم شده به آوارگی صدها هزار بلکه میلیونها انسان بیگناه.
پرس و جو از تعدادی از کودکان دختر و پسر بین ٤ تا ٨ ساله نشان میدهد اهل موصل و شهرهای اطراف هستند که خانوادههایشان از دست داعش فرار کردهاند و به اردوگاهی حاشیه حمام العلیل پناه آوردهاند. «عبید» پسربچه ٧ سالهای با موهای بور و چشمانی روشن از ما میخواهد از او عکس بگیریم، پسربچه شلوغ و پرانرژی است نسبت به همسن و سال هایش. به زبان عربی از داعش میگوید و برای اینکه بهتر متوجه حرفهایش شویم دستش را شبیه به چاقو میکند و میکشد زیر گلویش و سرش را به سمت دیگر میاندازد؛ یعنی داعشیها سر خیلیها را از تنشان جدا کردهاند.
بلدمان ترجمه میکند که عبید میگوید پدرش را داعشیها کشتهاند و او همراه مادر و ٢ خواهر بزرگترش در چادر کوچکی در اردوگاه زندگی میکند و آب معدنیهایی که رایگان در اختیارشان قرار میگیرد برای فروش به اینجا میآورد و پول آنها را به مادرش میدهد.
او و کودکان دیگری که مقابل سیطره آب خنک میفروشند روزانه ١٠ کیلومتر را با پای پیاده از اردوگاه آوارگان شماره ٢ حمام العلیل تا اینجا میپیمایند تا چندرغاز پول گیرشان بیاید. به سوی آدرسی که میدهند میرویم، جاده فرعی پر دستانداز را رد میکنیم و از دور دشتی جلوی رویمان قرار میگیرد که تا چشم کار میکند پر است از چادرهای سفید رنگی که مرا به یاد منطقه «منا» در مکه که حاجیان چند شب را در آنجا میگذرانند، میاندازد.
دمادم غروب است و اردوگاه پر از جنب و جوش. اردوگاه به ٨ بلوک تقسیمبندی شده تا امکانات بهطور مساوی بینشان تقسیم شود. امکانات ابتدایی مثل سرویس بهداشتی و حمام و مخازن آب و... نخستین بلوک و مقابل ورودی، چند زن مشغول پخت نان هستند، دختربچهها با دیدن دوربین عکاسی میدوند داخل چادرهایشان و فرار کودکانهشان بقیه را به خنده میاندازد. وضعیت زندگی در اردوگاه را از زن هایی که اجازه عکاسی دادهاند میپرسیم. زنی که خمیر را چانهگیری میکند، میگوید: «خودتان که میبینید کلی آدم جمع شدهاند دورهم، وضعیت غذا و بهداشتمان اصلاً خوب نیست، توی این گرما برقمان مرتب میرود، زندگیمان سر و سامانی ندارد و کلاً به سختی زندگی میکنیم.»
به گفته این زن که اهل «وادی الحجر» از مناطق غربی موصل است، زندگی تحت حاکمیت داعش برایشان غیرقابل تحمل بوده بهطور مثال هر وقت یکی از اعضای خانوادهاش قصد سفر به شهر دیگر مثل بغداد را داشتهاند باید برای تضمین بازگشت او سند گرو میگذاشتند و در صورت بازنگشتن خانه مصادره میشد.
زن دیگری که اهل منطقه «اصلاح زراعی» است وارد بحث میشود و عنوان میکند: «داعش زندگی را هر روز برایمان سختتر میکرد و زمانی که ارتش موصل را به محاصره درآورد قوانین بیرحمانهای به اجرا گذاشت. آنها برای اینکه شهر را از دست ندهند از زنان و کودکان بهعنوان سپر انسانی استفاده میکردند و فرقی هم برایشان نمیکرد از کدام خانواده باشد، من و شوهرم برای اینکه بچه هایمان قربانی داعشیها نشوند از موصل فرار کردیم.»
سری به بلوک دیگری میزنیم که گویی جمعیتش بیشتر از بلوکهای دیگر است، گویا برق قطع شده و ساکنان موقت آن از چادرها بیرون زدهاند. «ابوموسی» مردی سیاه چرده ٦٥ ساله اهل «حی التنک» همراه همسرش چادر کوچکی کنار چادرشان برپا کردهاند و خیاطی میکنند، از رفوی لباس دست دوم گرفته تا دوخت لباس مردانه و زنانه. ما را به چای مخصوص خودشان که آن را میجوشانند دعوت میکند. ٣استکان کمرباریک و ظرفی از شکر جلویمان میگذارد. در موصل غربی مغازه خیاطی داشته و با بالا گرفتن درگیری بین ارتش و تروریستها دست زن و بچههایش را گرفته و اینجا آمده. دشداشهاش-لباس رایج اعراب- را بالا میزند و پای راستش را نشانم میدهد؛ جای زخم کهنهای که تبدیل به خاطره تلخ از داعش شده. میگوید سال پیش جلوی مغازهاش در حال سیگارکشیدن بوده که یکی از ماشینهای داعش او را زیر گرفته است، پایش را شکستهاند تا برای دیگران درس عبرت شود، چرا که سیگار کشیدن در اماکن عمومی جرم بود و کسانی که قانون را رعایت نمیکردند، مجازات میشدند.
ابوموسی در ادامه حرفهایش میگوید: «یکی از نمایندگان داعش در امور پوشش اسلامی مغازهام آمد و هشدار داد اگر مثل مد غربیها لباس مردانه تنگ بدوزم وسط میدان شهر اعدامم میکنند راستش خیلی ترسیدم چون یقین داشتم این کار را میکردند.»
داخل اردوگاه بعضی از چادرها نقش آرایشگاه، بقالی، کفاشی، نانوایی و میوه فروشی و... را دارند، چادرهای کوچکی که صاحبانشان حرفهای زیادی از داعش دارند که بگویند. «ابو مصطفی» ٣٥ ساله و آرایشگر است. زبان ترکی را بخوبی صحبت میکند؛ ترکمن است. او هم از کابوس داعش در موصل میگوید: «دستورالعمل داده بودند که نباید صورت کسی را اصلاح کنیم، اصلاح با تیغ حرام بود. موها را باید ساده و یک شکل میزدیم و حق نداشتیم موی مشتری را مدل بدهیم، اگر این کار را میکردیم مشتری و آرایشگر مجازات میشدند و در انظار عمومی شلاق میخوردند.»
جوان دیگری هم به نام «عبدالرحمن» ٢٣ ساله از ورزش و فوتبال برایمان میگوید؛ از اینکه کسی توی کوچه و خیابان حق نداشت فوتبال بازی کند یا فوتبال ببیند. تعریف میکند: «فکر کنم یادتان بیاید که ٣ سال پیش داعشیها ١٣ نفر از جوانهای موصلی را به جرم تماشای فوتبال اعدام کردند. همه آنها در منطقه یرموک زندگی میکردند که یکی از آنها پسر عمویم بود.وقتی اعدامشان کردند و جسدشان را در زمین فوتبال رها کردند خانواده عمویم جرأت نداشتند بروند و جسد پسرشان را برای خاکسپاری به قبرستان ببرند از ترس اینکه داعش آنها را شناسایی و اعدام کند. سال پیش هم چند نفر برای دیدن بازی فوتبال اعدام شدند. باید بگویم داعش با هر چیزی که مردم از آن لذت میبردند مخالف بود و بشدت با آنها برخورد میکرد.»
دل آدمهای اردوگاه از دست داعش و خلافت آنها پر است، مدام لعن و نفرین به ابوبکر بغدادی و آدمهایش میفرستند اما این همه ماجرا نیست، آنها از مغلوب شدن داعش خوشحالند ولی میخواهند هرچه سریع تر به خانههایشان بازگردند.
«ابو سلام» اهل زمار است و عنوان میکند که شهرشان در درگیریها آسیب چندانی ندیده و داعش از آنجا عقب رانده شده و امنیت به منطقه بازگشته ولی به خاطر اینکه شهرشان در حوزه استحفاظی کردهای پیشمرگه قرار گرفته به او و دیگر آوارگان زماری اجازه ورود نمیدهند و ماههاست انتظار میکشد که بالاخره به خانه و کاشانهاش برگردد.
برخی هم از بیکاری و بیپولی و شرایط سختشان در اردوگاه میگویند و از دولت و سازمانهای بینالمللی بشردوستانه تقاضای کمک میکنند، از ما میخواهند صدایشان را به گوش بقیه مردم برسانیم.
اما کودکان اردوگاه که بسیاریشان مثل نسلهای دیگر تجربه زندگی در شرایط جنگ را دارند یا مجبورند دستفروشی و گدایی کنند یا اینکه ساعتها بیرون چادر با همسن و سالهای خود به دنبال هم بدوند؛ تنها سرگرمی که آنها دارند همین است. نه امکاناتی برای کودکان است نه اسباب بازی.
یکی از مسئولان ارشد این اردوگاه در تشریح فعالیتهای اردوگاه آوارگان میگوید: «این اردوگاه ٤ ماه پیش با حمایت نهاد خیریه اتریشی و همکاری سازمان ملل در حمام العلیل راهاندازی شد و ٤ هزار و ٧٦٠ چادر برای آوارگان برپا کردیم. بیشتر آوارگان از مناطقی همچون «حی التنک»، «اصلاح زراعی»، «وادی الحجر»، «سحاجیه»، «زمار» و «حمیدات» هستند. از بین ١٤ هزار جوان اردوگاه روزانه ٧٠ تن از آنها را برای مشاغل مختلف به کار می گیریم و حقوقی بین٢٠تا٢٥ هزار دینار میپردازیم و اگر حمایت مالی شویم میتوانیم جوانهای بیشتری را بهکار بگیریم.»
به گفته این مسئول، 18 درصد از کل جمعیت 25 هزار نفری این اردوگاه را زنان بیسرپرست تشکیل میدهند که بهدلیل جنگ، شوهران خود را از دست دادهاند و در هر ٣ خانواده یک تن معلول جنگی است که طبق گفته خانوادهها به خاطرانفجار بمب یا سوختگی شدید ناشی از انفجار دچار قطع عضو و معلولیت شدهاند.
بعضی اهالی اردوگاه مدعیاند بیش از یک ماه است که هیچ کمک غذایی بین آنها توزیع نشده اما این مسئول عنوان میکند هر خانواده در بدو ورود به اردوگاه 15 بسته کمکی شامل پتو، چراغ آشپزی، زیرانداز، چادر، پوشاک و مواد غذایی دریافت میکند. یک مؤسسه بینالمللی بشردوستانه دیگر هم به نام «دستهای رحمت» علاوه برآن، 9 بسته کمکی که شامل انواع مواد غذایی مثل حبوبات و برنج و روغن و آب بین آنها توزیع میکند و این در حالی است که وزارت مهاجران و رانده شدگان عراق به هر خانواده یک کولر آبی و مقادیری پوشاک میدهد.
آفتاب زودتر از جایی که از آن آمدهایم غروب میکند و بچهها که انگار همبازی جدیدی پیدا کردهاند دورهمان کردهاند و به چادرهایشان بر نمیگردند. میخواهند از آنها عکس بگیریم، به لنز خیره میشوند و علامت پیروزی را مقابل صورتشان میگیرند. داعش از موصل بیرون رانده شد اما زخم نگاه تنگنظرانه و مجازاتهای سنگین غیر انسانی آنها و رعب و وحشتی که در قلمرو ایجاد کردند، بعید است، ساده و زود از روح و روان اهالی موصل و بویژه کودکان پاک شود؛ کابوس داعش همچنان پابرجاست، اما نه در قلمرو موصل، بلکه درون اهالی این سرزمین. شاید آنها هیچگاه آوارگی و دربه دری و جنایتهای داعش را فراموش نکنند.