
یک مغازه برای همه

این روزها تعمیرکاران دیگر حجره و مغازه و دکان ندارند، آچاره نصب کردهاند.
قبلترها وقتی یک وسیلهای در خانه خراب میشد ما همیشه یک تعمیرکاری از محلة خودمان سراغ داشتیم که جَلدی میپریدیم دمِ مغازهاش. که معمولاً در مغازهاش بالایِ سرِ دل و رودة یک چیزی بود که نمیشد دقیق حدس زد یخچال است یا لباسشویی. اگر میرفتیم و مغازه نبود و گوشیش را جواب میداد باید ميپرسیدیم خانة کدام همسایه است و یک جوری قانعش میکردیم که به خانة ما نزدیک است و فِرزی بعدش میتواند بیاید اینجا.
درآمد این آدم معمولاً تغییرات زیادی نداشت. یک میانگینی از خرابیهای معمول در هر خانه، بهاضافة بدشانسیهای عجیب و غریبِ چند خانة دیگر. همه در یک محله. مشتریها حدوداً ثابت بودند و هر سال هم با بالا رفتنِ اجاره، هزینة تعمیرات هم زیاد میشد(که کاش اینطور میماند البته). تازه همة اینها زمانی اتفاق میافتاد که تعمیرکار، مهارتش را به همسایهها ثابت میکرد و بقیه هم میتوانستند مثلاً آن ماشینِ ظرفشویی یا پکیجِ گران را بدهند دستش. شاخِ غول وقتی شکسته میشد که شمارة تعمیرکار میرفت توی لیستِ مخاطبین صاحبخانه و اینجا بود که کار راهبندازیِ تعمیرکار و فرزیاش حسابی دلِ صاحبخانه را بردهبود.
بیمغازهگانِ پردرآمد
حالا همه چیز عوض شده است. چند وقت پیش یک روزنامهنگاری در مورد درآمد تعمیرکارانِ کولر گازی تحقیق کردهبود و نوشتهبود متخصصان تعمیر کولرِ گازی حدوداً ماهی صد میلیون درآمد دارند. بعدتر هم یک گزارشی از آچاره منتشر شد که میانگین درآمد متخصصان ساخت و سازِ خودش از دویست میلیون رد کرده. اینجا آدم یک کمی به فکر فرو ميرود و یاد آن آقای ابراهیمیِ طفلکِ محلهشان میافتد که عمراً در تمام سالهایی که کار میکرد یک بار هم در ماه دویست میلیون تومان که چه، صد تومنش را هم درنیاوردهبود. آمار و ارقام این سؤال را در ذهن آدم به وجود میآورند که تعمیرکار حتماً باید مغازه داشتهباشد؟ اصلاً کدام مغازه در کجای شهر میتواند تا این اندازه مشتری برای آدم پیدا کند که بشود باهاش این همه پول درآورد؟ که اگر هم پیدا شود نصف همین پول، بلکم بیشتر میرود توی جیب صاحب مغازه. بدشانسترین آدمها کجا زندگی میکنند؟ در کدام محلهها؟ اگر بدشانسترین آدمها را هم در یک محله جمع کنیم، از مجموعِ بدبیاریهاشان نمیشود دویست میلیون درآمد خالص برای یک تعمیرکار جور کرد.
همة اینها کنجکاویم را بیشتر کرد و رفتم دنبال بیشتر گشتن. از آچاره و چند جای دیگر. آچاره به تنهایی ۲۷۰ هزار متخصص در کل ایران دارد. حدوداً دویست هزار تعمیرکار که هیچکدام مغازهای در نبش یک خیابانِ خوب یا برِ یک خیابانِ خوب دیگر ندارند اما چیزی که احتمالاً ته ماه حساب و کتابش را میکنند به عدد خوبی میرسد. دنیا واقعا عوض شده است.
کیفِ بازیِ دو سر بُرد
و این یک بُردِ دو طرفه است انگار. ما صاحبان وسیلههای خرابِ تا زانو در عجز، قمار نمیکنیم. وقتمان را تلفِ یکی که کاربلد نیست نمیکنیم، هی از این و آن سوال نمیکنیم و چند روز را با حالِ خراب کنار موتورِ یخچالِ سوختهمان کز نمیکنیم که تعمیرکار اگر چند بگیرد خوب است. در چند دقیقه یک تعمیرکارِ خوب آن هم با تضمین پیدا میکنیم. همان تعمیرکارِ رؤیاییِ فِرزی که هنوز کارِ قبلیش را تمام نکرده، نوتیفِ سفارش ما را روی گوشیش میبیند، زنگ میزند و هماهنگ میکند مثلاً برای چند ساعتِ دیگر.
انگار تمام اینها در یک مغازه باشند. مغازهای که جا برای دویست هزار کار و کار راهبنداز دارد. مغازهای به اندازة یک شهر یا حتی کل کشور. صبح به صبح کرکره بالا میرود و درخواستِ آدمها و بعضیِ بد شانسمان که زیر دوش گیر کردهایم، لباسی که باید تا چند ساعت دیگر میپوشیدیم وسط آب و کفِ توی ماشین مانده، موتور یخچالمان وقتی که شب مهمان داریم سوخته یا در جلالِ گرمای ظهر مرداد، کولرمان تسمه پاره کرده، یکی یکی لیست میشود.