بهترین راهها برای ازدواج کردن چیست؟
جوامع خوشبخت جوامعی هستند که آحاد آن جامعه یعنی خانواده ها خوشبخت باشند.خیلی مهم است که خانوادهها خوشبخت زندگی کنند. بچه هایی که در آن خانواده رشد میکنند و تربیت میشوند و جامعه را میچرخانند، اگر بچه های خوشبختی باشند، جامعه پیشرفت میکند. اگر این بچه ها سلامت باشند، تندرست و خلاق باشند، آن جامعه ظرف 5 سال از خیلی جوامع دیگر پیشی میگیرد.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از تبیان، کلید موفقیت جوامع در خانواده است و کوچکترین واحد خانواده، آن خانم و آقا هستند که یکدیگر را برای زندگی انتخاب میکنند.
زندگیِ خوب از انتخاب خوب شروع میشود.
انتخاب خوب به چه معناست؟
ما چطور عاشق شخصی میشویم؟
چطور تصمیم میگیریم این خانم یا این آقا مناسبِ ماست؟
ملاکهای همسرگزینی کارِ آسانی نیست. ولی میتوانیم آن را به دو بخش تقسیم کنیم:
بخش اول آن «غرایز» است. ما هم مانند همهی موجودات زنده، یک دلیل غریزی برای ازدواج داریم: تولیدمثلِ بیشتر و سالمتر و قویتر، نسلِ بیشتری از خود بهجای میگذارد.
و اما بخش دوم مربوط به «زیبایی» است. زیبایی در طبیعت، فرمول سادهای دارد. زیبایی در طبیعت یعنی تندرستی. نر، ماده و ماده، نرِ تندرست را انتخاب میکنند؛ اما در انسان، به خاطرِ آموزشهایی که میبینیم، این سلایق تغییر میکند. امروزه با وجود ارتباطاتِ صدا و تلویزیون و روزنامهها و مجلات و اینترنت، به ما یاد میدهند که زن زیبا و مورد مقبول چیست؟ و ما غرایزمان را نادیده میگیریم! میرویم به دنبال انتخابهایی که به ما القا کردهاند. مثلاً شبیه فلان هنرپیشه، یا فلان شخص معروف. و ما همه سعی میکنیم که مثلاً هیکل خود را لاغر، متوسط یا عضلانی کنیم و...
و این امواج با غرایز طولانی مدتِ ما مرتبط نیست!
برای مثال اگر مد شده است که زن یا مردِ زیبا، باید فلان مشخصات را داشتهباشد، خب فردا مد عوض میشود. و چون من مشخصاً در این سال همسرگزینی کردهام، سالِ بعد، همسرم از مد خواهد افتاد! یعنی ملاکهای انتخابم ملاکهای صحیحی نبودهاست.
به غرایز و نیازهای اساسیخود توجه کنیم
اصطلاحی دارم که به زوجهای جوان پیشنهاد میکنم:
وقتی همدیگر را برای اولین بار میبینید، ببینید که کلاً از یکدیگر خوشتان میآید؟ بدین معنا که اصلا خارج از هر چارچوب و قانونی، از دیدن یکدیگر خوشحال میشوید یا نه؟! ملاک خوبی است؛ بهویژه اگر شخص با خودش خالص باشد. چرا؟ چون احساس درونی شما از غرایزتان صحبت میکند. وقتی شما نگاه میکنید، آن غریزه شماست که درحالِ نگاه کردن است. امّا این کافی نیست! باید دید که در مراحلِ بعدی، نیازها چیست؟
زمانش وقتی است که شما به مرحلهای از آرامش در زندگیتان رسیدید، به مرحلهای که رشدتان خطی و آرام است.
فرض کنید شما در 20 سالگی تحصیلاتتان تمام شده است، لیسانس گرفتید. به کاری مشغول شدهاید. شما به سرعت در طول سالهای آتی رشد خواهید کرد. به سرعت مدارج را طی میکنید. آن وقت میدانید چه اتفاقی رخ میدهد؟ اگر منحنی رشدتان را در نظر بگیرید، شما در پایین منحنی با وضعیت موجود یک همسر انتخاب کردهاید. حالا شما رشد میکنید و بالا میروید. اگر همسرتان همزمان با شما رشد نکند، مانع رشدتان میشود چون شما در حال دور شدن از او هستید. شما در سن رشد هستید، رشدِ اجتماعی و شخصیتی و روانی. و چون دنیا در تغییراتِ سریع است، شما سریع رشد میکنید و همسرتان نمیتواند بپذیرد. شما میگویید او وبالِ من است. وبال نیست. هنگامی او را انتخاب کردهاید که در آن زمان درست بوده ولی آینده را در نظر نگرفتهاید!
حالت دوم این است که از سن ازدواج شما گذشته باشد. سختپسند میشوید. نمیتوانید افراد را چنان که هستند، بپذیرید! میخواهید تمام تجربیات خود را روی آن فرد پیاده کنید! که نمیشود. بهجای نگاه کردن به دیگران به خود نگاه کنید؛ آیا شما کامل هستید؟ آیا شما بینقص هستید؟ ممکن است از شکست بترسید! آنوقت باز هم شرایط طوری میشود که ازدواج نخواهید کرد.
بهترین راه برای ازدواج این است که مشورت کنید
با افراد بیطرف و صاحبنظر صحبت کنید. بگویید من میخواهم با این شخص ازدواج کنم، نظرتان چیست؟ اگر یک خصوصیت درباره آن شخص را در تمام دیدگاهها شنیدید (مثلا تندخویی، یا کمتحملی و...) بدانید که این شخص یک چنین مسئلهای دارد. بپذیرید این خصوصیت، جزوِ این شخص است. نگویید بعداً آن را درست خواهم کرد. این اشتباه است. ازدواج وقتی درست است که شخص را بتوانید همانگونه که هست، بپذیرید.
اگر اختلافات قابل حل هست، میتوان جلو رفت. هیچکس کامل و بینقص نیست. امّا اگر شخص مورد نظر شما با ایدهآلهای شما فاصله دارد، مثلا خیلی ملایم نباشد، باید حد ناملایمات او را با میزان صبر و تحمل خود بسنجید. اگر میتوانید تحمل کنید، جلو بروید.
چند نکتهی مهم:
اول - سعی کنید در مرحلهی رشد زندگی اجتماعی، شخصی و ثروت و دانش، ازدواج نکنید یا با کسی ازدواج کنید که همپای شما بیاید و چنین اهدافی داشتهباشد، یا در اصول با هم توافق کنید. تغییراتِ شدید، میتواند سبب از هم پاشیدهشدن زندگی شود.
دوم - این که قبول کنیم ما نمیتوانیم افراد را تغییر دهیم. باید ببینیم در بدترین حالت میتوانیم با آنها زندگی کنیم یا نه.
سوم - توجه به غرایز است. این حکم و قانون نیست ولی طبق احتمالات و تجربهی من، دختران شبیهِ پدرشان و پسرها شبیه مادرشان را جستجو میکنند. هرچند این همیشه کار درستی نیست، ولی رایج است. خانمها! اگر تصمیم گرفتهاید ازدواج کنید، سعی کنید در خانواده دامادِ آیندهتان وارد شوید و رفتار پدر و مادر او را با هم ببینید. بدانید که در چند سال آینده ممکن است چنین وضعیتی برای شما رخ دهد، ببینید که آیا مورد پذیرشتان هست؟
چهارم - این نکته را از دوستم در زمان تحصیل شنیدم؛ او میگفت در گذشته که گرمابه ها بیرون از خانه بود، میگفتند اگر میخواهی با کسی ازدواج کنی، برو وقتی که از حمام بیرون میآید او را ببین! بدون آرایش.
اگر میخواهید ازدواج کنید، حتما یک دوران نامزدی داشته باشید. در این دوران، با یکدیگر رفت وآمد کنید بی آنکه تعهدی بههم داشته باشید. زیرا در این رفت وآمدها شرایطی فراهم میشود که میتوانید ببینید وقتی شرایط بر وفق مراد نباشد، طرف مقابل چه واکنشی نشان میدهد. مثلاً وقتی با مسئله مالی مواجه میشوید، یا کم حوصلگی و... این اطلاعات را جمع آوری و پردازش کنید.
افراد با رفتارشان، گفتارشان و واکنشهایشان با شما حرف میزنند و اطلاعات زیادی در اختیارتان قرار میدهند. این نکات را جمعآوری کنید و با چند نفر آدمِ بی غرض و صاحبنظر مشورت کنید. اگر قراینی دیدید، مثلاً 5 نفر گفتند به نظر ما طرف، انسان معقولی است، شانس زیادی وجود دارد که درست باشد. و آن وقت تصمیم به ازدواج بگیرید.