پشت پرده بازی با قطر چیست؟
همهچیز به ظاهر از ٥ ژوئن ٢٠١٧ آغاز شد. خاورمیانه در نخستین روزهای ماه رمضان، شاهد شکل گرفتن تنش دیگری بود. اینبار نه سوریه، یمن، عراق یا اختلاف با ایران که همه علیه یک حلقه خودی بلند شده بودند: قطر.
در نخستین ساعات شکلگیری حادثه جدید همهچیز مانند یک سال و نیم پیش و زمان قطع رابطه دیپلماتیک عربستان با ایران پیش رفت. ریاض به تنهایی وارد میدان نشد و لشگر کشی دیپلماتیک سعودی علیه قطر اینبار با حلقههای امارات، مصر، بحرین، یمن، لیبی و مالدیو آغاز شد. هرچند که مقطع زمانی این رخداد برای همه تعجب آور بود اما تنش در رابطه قطر با شورای همکاری خلیج فارس به خصوص عربستان، امارات و بحرین امر تازهای نبود و به گواه تاریخ مسبوق به سابقه نیز بوده است.
رابطهای همواره پرخطر
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد ، الجزیره با انتشار جدول زمانی به تاریخهایی اشاره کرده است که در آنها قطر با اعضای شورای همکاری تنشهای سیاسی را تجربه کرده است:
٥ ژوئن ٢٠١٧: بحرین، عربستان سعودی، امارات، بحرین و مصر اعلام کردند که رابطه دیپلماتیک خود با دوحه را قطع میکنند البته عربستان سعودی موافقت میکند که حجاج قطری از این قاعده تحریمی مستثنا شوند و بتوانند برای انجام مناسک به مکه و مدینه سفر کنند. بحرین که سابقه اختلافهای مرزی با قطر در دهه ٩٠ را هم در کارنامه خود دارد با آتش تندتری برخورد میکند و به دیپلماتهای قطری ٤٨ ساعت زمان برای ترک بحرین میدهد. عربستان سعودی، بحرین، امارات به اتباع قطری حاضر در کشورهای خود دو هفته فرصت برای ترک خاک کشورهای خود میدهند. عربستان سعودی نامه اخراج قطر از ائتلاف نظامی برای جنگ در یمن را هم امضا میکند و در ساعات اولیه تنها واکنشی که وزارت خارجه قطر نشان میدهد این است که هیچ گونه توجیهی برای این رفتارهای سعودی وجود ندارد.
٤ ژوئن ٢٠١٧: گزارشهای رسانهای منتشر میشود مبنی بر اینکه ایمیل سفیر امارات در امریکا هک شده است. این ایمیلها ارتباط میان سفیر اماراتی با یک نهاد تحقیقاتی و مطالعاتی در واشنگتن که توسط اسراییل تامین مالی و حمایت سیاسی میشد را افشا میکند. همچنین مکاتبههای شفافی از سفیر امارات در امریکا برملا میشود که در همه آنها تلاشهایی برای تخریب قطر صورت گرفته بود. در بخشی از این مکالمهها سفیر امارات به امریکا پیشنهاد داده بود که پایگاه نظامی العدید که در اختیار نیروهای امریکایی در قطر است را به امارات منتقل کند.
٢٣ ژوئن ٢٠١٧: وبسایت خبرگزاری رسمی قطر هک میشود. جملههایی منسوب به شیخ تمیم بن حمد آل ثانی منتشر میشود. دولت قطر بلافاصله وارد صحنه میشود و خبر هک سایت را اعلام میکند. در جملات منسوب به امیر قطر وی خواهان گفتوگو با ایران شده بود. مسالهای که خشم سعودیها را در منطقه برمیانگیزد. با وجود آنکه گفته میشود این اظهارات نادرست است و دوحه نیز اصرار بر هک شدن خبرگزاری خود دارد اما برخی از منابع خبری در منطقه خلیج فارس تاکید دارند که این اظهارات در حقیقت رخ داده است. البته برخی منابع آگاه عربی میگویند که این اظهارات منسوب به شیخ تمیم در حقیقت نظرات پدر وی بوده که از شیخ تمیم خواسته بود آنها را منعکس کند اما با امتناع وی روبه رو شده و در نتیجه شخصا آنها را به عنوان اظهارات فرزندش در اختیار رسانهها قرار میدهد.
دسامبر ٢٠١٦: ملک سلمان، پادشاه عربستان سعودی برای تقویت رابطه با قطر وارد دوحه میشود و با مقامهای ارشد قطری دیدار میکند.
٢٠١٥: دیلی میل در گزارشی خبری افشا میکند که دولت امارات به یک مرکز مشاوره اقتصادی- سیاسی رده بالا در بریتانیا به مدت ٦ سال هزینه پرداخت میکرده است تا نحوه تقویت دیدگاههای امارات در حوزه سیاست خارجی را بررسی و عملی کند. تمامی فعالیتها و همکاریهای این موسسه مشاورهای انگلیسی با امارات نیز در خفای کامل و بدون هیچ گونه درز خبری صورت گرفته بود. یکی از کارهایی که این موسسه انجام میداده گفتوگوهای خصوصی با خبرنگاران انگلیسی در مورد قطر بوده است. در تمام این گفتوگوها به خبرنگاران گفته میشد که قطر در حال ترویج تفکر و تامین مالی تروریستها است.
نوامبر ٢٠١٤: عربستان سعودی، امارات و بحرین با بازگشت سفرای خود به دوحه پس از هشت ماه تنش و متوقف شدن رابطه دیپلماتیک موافقت کردند.
٥ مارس ٢٠١٤: عربستان سعودی، امارات و بحرین به دلیل حمایتهای قطر از اخوانالمسلمین که توسط امارات و عربستان سعودی گروهی تروریستی شناخته میشود رابطه دیپلماتیک با دوحه را متوقف کردند. قطر متهم به نقض توافقنامه امنیتی شورای همکاری خلیج فارس مصوب سال ٢٠١٣ شد. توافقی که در آن اعضا متعهد شده بودند که در امور داخلی کشورهای عضو شورای همکاری دخالت نکنند. با اینهمه عربستان، امارات و بحرین این کشور را به دخالت در امور داخلی خود به وسیله تخریبهای صورت گرفته توسط الجزیره متهم کردند.
١٣ مارس ٢٠١٤: یک شهروند اهل قطر به نام محمود الجدیده در امارات به ٧ سال حبس محکوم شد. اتهام وی حمایت از الاصلاح بود. گروهی که امارات آن را شاخهای از اخوانالمسلمین میداند.
٢٠١١: مساله بهارعربی تاثیر داخلی اندکی بر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس داشت البته به استثنای بحرین که شاهد برخی خیزشهای داخلی بود. با اینهمه عربستان سعودی و قطر از همان زمان در دو سوی متفاوت این ماجرا ایستادند و میتوان گفت که اختلافهای شدید منطقهای میان دوحه و ریاض از همان زمان آغاز شد.
٢٠١٠: شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی که در آن زمان امیر قطر بود تعدادی از شهروندان سعودی را که متهم به تلاش برای کودتا علیه دولت خود بودند مورد عفو عمومی قرار دارد. این مساله به درخواست پادشاه وقت عربستان سعودی ملک عبدالله صورت گرفت. این عفو عمومی تاثیر بسیار زیادی بر بهبود و شاید هم ترمیم رابطه دو کشور داشت.
جولای ٢٠٠٨: قطر و عربستان سعودی پس از چندسال تنش بر سر مرزها به یک توافقنامه مشترک مرزی دست پیدا کردند. سلطان بد بن عبدالعزیز که در آن زمان ولیعهدسعودی بود با سفر به دوحه عادیسازی رابطه میان دو کشور را اعلام کرد. رابطهای که از سال ٢٠٠٢ بدون حضور سفیر سعودی در دوحه دنبال میشد.
٢٠٠٦: عربستان سعودی تایید خود از برنامه قطر برای ساخت خطوط انتقال گازی به کویت را که باید از زمینهای آبی سعودی عبور میکرد را پس گرفت. توافق این کار میان قطر و کویت در سال ٢٠٠٠ امضا شده بود و بر اساس این توافق کویت میتوانست از قطر گاز وارد کند. عربستان نیز در سال ٢٠٠٣ موافقت خود را برای عبور این خط گازی از خاک خود اعلام کرده بود و یک سال بعد هم کویت موافقت کرده بود که تا زمان پایان این پروژه اقدام به واردات گاز با تانکر از قطر بکند. عربستان در سال ٢٠٠٦ همچنین مخالفت خود را با ساخت خطوط گازی برای انتقال گاز از قطر به عمان و امارات را هم اعلام کرده بود.
٢٠٠٢: عربستان سعودی سفیر خود را از دوحه فراخواند. اینبار علت آن حضور برخی از تبعیدیها از عربستان سعودی در شبکه الجزیره و اظهارات ضدسعودی آنها بود.
٢٠٠٠: ولیعهد وقت عربستان سعودی نشست سازمان کنفرانس همکاریهای اسلامی را به دلیل همکاریهای تجاری قطر و اسراییل بایکوت کرد.
چرا عربستان ناگهان بر قطر تاخت؟
چرا ائتلافی چند حلقهای به رهبری عربستان سعودی باید در این مقطع زمانی تنش با قطر را کلید بزند؟ سوالی پررنگ که البته پاسخهای رنگارنگ متفاوتی را هم از سوی تحلیلگران مختلف دریافت میکند. برای رسیدن به پاسخ این سوال شاید بد نباشد عقربههای زمان را به ١٠ روز قبلتر از ٥ ژوئن بازگردانیم. به روزهایی که ریاض میزبان دونالد ترامپ، رییسجمهور ایالات متحده و البته رهبران و نمایندگان قریب به ٥٠ کشور اسلامی بود. نمایش قدرتی از نظر ظاهری تمامعیار که به صفکشی در برابر ایران هم تعبیر شد. ترامپ نخستین رییسجمهور امریکا بود که ریاض را به عنوان نخستین مقصد سفرفرامرزی خود انتخاب کرد. وی نخستین رییسجمهور امریکا بود که تصمیم گرفت نه از تریبون قاهره یا آنکارا که از منبر سعودیها با جهان اسلام سخن بگوید. همهچیز طبق برنامه سعودیها پیش رفت، قراردادهای کلان میان ریاض و واشنگتن امضا شد، دونالد ترامپ سخن چندانی در انتقاد از وضعیت حقوق بشری عربستان به میان نیاورد، تهران را آن طور که سعودیها کم و بیش انتظار داشتند در منگنه حملات لفظی خود قرار داد و البته حمایت تمام قد خود از محمد بن سلمان، پسر پادشاه و جانشین ولیعهد را هم اعلام کرد. در چنین شرایطی که ریاض در نمایش حداقل دیپلماتیک خود در منطقه موفق بوده است چرا باید گلولههای حملات دیپلماتیک این کشور دوحه را نشانه بگیرد؟ چرا باید این ائتلاف به ظاهر مرتب در برابر ایران، شکسته میشد و عربستان سعودی با یکی از حلقههای اول متحدان منطقهای خود یعنی قطر که عضو شورای همکاری خلیج فارس هم است وارد نزاعی تا این حد عمیق در فاصله زمانی اندک از آشکار شدن آن شود ؟ آیا عربستان با این قدم در حقیقت دستاوردهای اجلاس ریاض را به باد نداده است؟
١. اشتباه استراتژیک: شاید سادهترین پاسخ برای توضیح دلیل این رویکرد عربستان سعودی در برابر قطر همین دو کلمه کوتاه ردیف شده پشت سر هم باشد. در خاورمیانه، بازیگران منطقهای به کرات دچار اشتباه میشوند و شاید هم بتوان گفت که فراوانی گزینههای اشتباه بیشتر از انتخابهای درست است. امروز اگر بحران در عراق پس از سال ٢٠٠٣ هیچگاه رنگ آرامش را به خود ندیده است، اگر بحران در سوریه وارد هفتمین سال خود میشود، اگر یمن گرفتار ناامنی شدید و فجایع انسانی است و اصلیترین بازیگران منطقهای هم از یکدیگر دور و دورتر شدهاند یک دلیل اصلی میتواند برای این وضعیت وجود داشته باشد و آن هم این است که کشورهایی که درگیر در این بحرانها هستند در حال پرداخت تاوان اشتباهات خود هستند. بسیاری از کشورهای منطقهای نمیتوانند در یک مقطع زمانی دست از بازیگر فعال بودن بردارند و به تماشاگری فعال بدل شوند که مراقب هزینههای رفتارهای خود است. در منطقه خاورمیانه یک اشتباه استراتژیک یا یک انتخاب نادرست میتواند زنجیرهای از اشتباهات را به دنبال داشته باشد. در چند سال گذشته از عمر دولت یازدهم با توجه به اینکه عربستان سعودی از شکلگیری جریان مذاکراتی میان ایران و امریکا در قالب توافق هستهای عصبانی بود اقدام به رفتارهای ضدایرانی بسیاری کرد که عمدتا باواکنشهای آرام و به دور از هیاهوی ایران روبهرو شد. در همین سالها یکی از اصلیترین انتقادها به وزارت امور خارجه، برخورد منفعل بود. امروز آنچه در منطقه رخ داده نشان میدهد که در آن مقاطع اقدام نکردن بهتر از حرکت اشتباه بود. امروز هرچند روابط عربی ایران دچار چالشهایی شده است اما عربستان سعودی در حال پرداخت هزینهای است که ایران با سکوت و تماشا کردن فعال از پرداخت آن معاف شده است.
٢. دریافت سیگنال از رییسجمهور امریکا برای برخورد با قطر: همهچیز از اجلاس ریاض آغاز شد. نگاهی به تصاویر از برخوردهای صورت گرفته با شیخ تمیم، امیر قطر در ریاض نشان میدهد که عربستان سعودی و امارات از همان نشست تصمیم خود را برای تحت فشار قرار دادن دوحه گرفته بودند و تنها منتظر چراغ سبز رییسجمهور امریکا بودند. در یکی از معروفترین صحنههای این رویارویی، زمانی که رهبران کشورهای مهمان در ریاض برای عکس یادگاری کنار هم قرار میگیرند، دونالد ترامپ بر اساس رسم دیپلماتیک در کنار ملک سلمان که میزبان است قرار میگیرد و در سمت راست وی نیز شیخ تمیم میایستد. ناگهان محمد بن زاید، ولیعد ابوظبی وارد میشود و پس از دست دادن با ملک سلمان و دونالد ترامپ بدون هیچ گونه خوش و بشی با امیر قطر مقابل او و کنار ترامپ میایستد. این در حالی است که وی به دلیل قرارداشتن در جایگاه ولیعهدی باید در صف بالاتر میایستاد. شیخ تمیم با تماشای این رفتار محمد بن زاید به ناچار جای خود را تغییر میدهد و از ترامپ فاصله میگیرد. به نظر میرسد که دونالد ترامپ نیز در جریان نشست ریاض چنین سیگنالی را به عربستان و امارات برای برخورد با قطر داده بود. به گفته یک منبع آگاه، اخبار رسیده از داخل اجلاس ریاض نشان میدهد که در ملاقاتهایی که محمد بن سلمان و محمد بن زاید با دونالد ترامپ داشتهاند علیه قطر صحبتهایی شده است و ترامپ نیز موافقت خود را با این اظهارات دو مقام سعودی و اماراتی اعلام کرده است. پس از شکلگیری بحران میان دوحه با برخی کشورهای اسلامی و عربی نیز چند توییتی که دونالد ترامپ در توییتر خود ثبت کرد و در آنها بر قطر به عنوان حامی تروریست توپید نشان میدهد که وی مجوز چنین برخوردی را به سعودیها و اماراتیها داده بوده است.
ایران، بهانه فرعی است
در این میان سوال دیگری که به وجود میآید این است که چرا عربستان، امارات و بحرین قصد در تنبیه قطر داشتهاند ؟ قطر، بازیگر چموش شورای همکاری خلیج فارس است و بسیاری به دنبال فرصتهایی بودند که قطر را تنبیه و مجازات کنند. دوحه در بسیاری از موارد به آنچه عربستان و امارات از این کشور میخواستند به خصوص در دو دهه اخیر بیتوجهی کامل کرده بود و در تمام این موارد اتکای دوحه به استفاده از بازدارندگی امریکا بود. اما آیا تنبیه قطر به معنای شکاف در ائتلافی نبود که عربستان سعودی تلاش کرده بود حداقل در شکل نمادین علیه ایران ایجاد کند؟ قطعا امروز دیگر از شورای همکاری جز یک نام باقی نمانده و از آن ائتلاف هم حتی ابهت نمادینی هم به جا نمانده است اما تنبیه قطر به قدری برای عربستان و امارات و مصر جذاب بود که ترجیح دادند ائتلاف علیه ایران را موقتا کنار بگذارند و این هدف سهولالوصول را دنبال کنند. البته نگاه دیگری نیز وجود داشت و آن هم این بود که این کشورها میتوانند در سایه برخورد با قطر با ایران هم به گونهای برخورد کنند. قطر در کنار عمان و کویت در زمره کشورهایی از شورای همکاری بود که چندان با سیاستهای ضدایرانی عربستان همراه نشد و حتی به گفته برخی منابع امیر قطر در جلسات شورای همکاری تندتر از عمان و کویت بر لزوم گفتوگو با ایران تاکید داشت. به هرحال سعودیها گمان میکنند که میتوانند با تنبیه قطر و بهانه نزدیکی دوحه به تهران سایر کشورهایی را نیز که چندان با شورای همکاری در سیاستهای ضدایرانی همراه نبودهاند، تنبیه کنند. در چنین سناریویی پس از کرنش دوحه میتوانند سیاست ضدایرانی خود را اینبار با شدت بیشتری دنبال کنند. با وجود این تصور در سعودیها اما باید گفت که روابط میان تهران و دوحه فراتر و بیشتر از رابطه میان ایران با عمان و کویت نبوده و نیست و صرفا تنشی که میان ایران با امارات و سعودی وجود داشت میان ایران با قطر نبوده است.
درد امارات چیست؟
انگیزههای عربستان سعودی از اقدام علیه قطر چندان برای ناظران بینالمللی و منطقهای پنهان نیست اما چرا امارات متحده عربی باید وارد این میدان میشد ؟ حقیقت این است که شاید باید گفت به نقش امارات در این تنش توجه چندانی نشده است و حتی نقش امارات کمرنگتر از سعودی هم در نظر گرفته شده که با حقیقت همخوان نیست. سابقه تنش میان قطر و امارات به سال ١٩٩٥ بازمیگردد. زمانی که حمد بن خلیفه آل ثانی پدر خود را کنار زد تا امیر قطر شود، امارات به خلیفه بن حمد آل ثانی پناهندگی در ابوظبی داد. برهمین اساس دولت جدید قطر، امارات را متهم کرد که به همراه بحرین و عربستان سعودی به دنبال هدایت توطئهای علیه امیر جدید هستند. با این همه این سه کشور این اتهام دوحه را رد کردند. از فاصله سالهای ١٩٩٥ تا ١٩٩٧ دولت قطر به همین بهانه و شاید هم از همین واهمه اقدام به بازداشت صدها نفر کرد در سال ١٩٩٦ هم گارد ویژه امیر قطر تعریف و شکل گرفت. بیشترین تنشهای بعدی میان امارات و عربستان با قطر نیز در سال ٢٠١٤ صورت گرفت. امارات از عبدالفتاح السیسی در مصر در برابر گزینه اخوان المسلمین یعنی محمد مرسی حمایت کرد و با همین حمایت از خط قرمز دوحه عبور کرد. امارات متحده عربی مساله اخوانالمسلمین را یک مساله امنیت ملی برای خود میداند به خصوص پس از آنکه شورای امنیت ملی امارات در ابوظبی برای برخی از اعضای اخوان المسلمین که در امارات پا گرفته بودند، مجازاتهای سنگین تعیین کرد. امارات همواره اعتقاد داشته و دارد که جریان اخوانالمسلمین به محض فعالیت در این کشور هدف اصلی خود را فروپاشی حاکمیت قرار خواهد داد. در آوریل سال ٢٠١٤ بود که رییس پلیس دوبی به صراحت اعلام کرد که نباید اجازه داد دوحه به بهشت امنی برای اخوانالمسلمین بدل شود. با وجود این موضعگیریها از سوی امارات اما قطر به حمایت خود از اخوان المسلمین ادامه داد و شیخ تمیم بن حمد آل ثانی در ژوئن سال ٢٠١٤، انتخاب السیسی در مصر را مصداق کودتای نظامی خواند. سال ٢٠١٤ در حقیقت پرتنشترین سال میان امارات و قطر بود. در سپتامبر همین سال بود که افشا شد که دولت امارات ٣ میلیارد دلار خرج کمپینهای ضدقطری کرده است و در حقیقت تلافی حمایتهای قطر از اخوانالمسلمین را میکند در این کمپین امارات تلاش میکرد روزنامهنگاران امریکایی را متقاعد به انتشار مطالبی در تایید حمایت قطر از جریانهای تروریستی بکند.
اخوان المسلمین هدف اصلی بود؟
با پیشینهای که در بالا گفته شد میتوان گفت که برخورد با قطر به معنای برخورد با اخوان المسلمین است. قطر، پایگاه اصلی اخوان المسلمین در جهان عرب است و دوحه حامی اصلی این گروه در جهان اسلام است. دوحه از این حیث از ترکیه که دولت اخوانی هم تشکیل داده است جلوتر است چرا که آنکارا دقیقا به دلیل تشکیل حکومت اخوانی تحفظهایی دارد که نمیتواند چندان باز از اخوانالمسلمین حمایت کند. دلایل تنش میان اخوان و امارات در بالا گفته شد اما چرا عربستان سعودی باید به خاطر مقابله با اخوان دست به تنش زایی با قطر بزند؟ برخلاف امارات که هیچگاه مخالفت با اخوان و سرکوب آنها را پنهان نکرد اما عربستانیها همواره در برابر اخوان سیاست کجدار و مریزی را پیش بردهاند. ریاض هیچگاه با اخوان نه تا انتهای مرز تنش و نه تا انتهای مرز تعامل پیش رفت. دلیل این رفتار نیز برخورد ابزارگونه ریاض با اخوانالمسلمین بوده است. این جریان در برخی نقاط به عنوان اهرم عربستان عمل کرده است و به عنوان نمونه در یمن اصلیترین متحد عربستان سعودی، حزب اصلاح است که حزبی اخوانی به حساب میآید. از سوی دیگر در داخل سعودی نیز اخوان بسیار قوی است و برخی از تحلیلگران میگویند که منظمترین و قدرتمندترین تشکل مقابل حاکمیت سعودی در عربستان اخوانیها هستند. اخوان، قویترین تشکیلات جهان عرب است. در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به مدت شش دهه نظام آموزش و پرورش این کشورها، بهداشت و بیمارستانها و پزشکان آنها همه در اختیار اخوان المسلمین بوده است. اخوان توان اطلاعاتی و تشکیلاتی بسیار بالایی در این کشورها دارد. بیاغراق باید گفت که اگر رسانههای قطر امروز حرف نخست را در جهان عرب میزنند به دلیل همین شبکه اخوانی است که در اختیار قطر است. اخوانیها از پستوهای سیاسی جهان عرب آگاهی دارند. اما جماعت اخوان در این سالها همواره در تعامل با حاکمیت بودهاند و هیچگاه این تعامل را با تقابل جایگزین نکردند. با وجود اینکه اخوانیها در داخل عربستان بسیار محبوب هستند اما همیشه در حالت آتش بس و تعامل با حاکمیت به سر بردهاند. به گزارش بلومبرگ، ظهور اخوانالمسلمین در عربستان سعودی با چراغ سبز ملک فیصل در ١٩٦٠ صورت گرفت و فیصل در آن زمان از آنها به عنوان ابزاری برای مقابله با ناسیونالیسمگرایی ناصر استفاده کرد. اما اندک اندک با گستردهتر شدن دامنه فعالیتهای اخوانالمسلمین، حاکمان سعودی نگران شدند که تفکر اخوانی روزی دامن آلسعود را نیز بگیرد. نخستین جرقههای اختلاف میان اخوان و حاکمان سعودی زمانی شکل گرفت که اخوان به حضور نظامی امریکا در عربستان پس از حمله عراق به کویت واکنش نشان داد. تظاهراتی که اخوانیها در همان سال به راه انداختند و خواهان اصلاحات در سعودی شدند به زنگ خطری برای سعودیها بدل شد و از همان زمان کار مهار کردن قدرت اخوان آغاز شد. ریاض در همین چند روز گذشته از بحران، احضار اخوانیهای سعودی را آغاز کرده و یک به یک با آنها صحبتهایی صورت میگیرد. اسپوتنیک در تحلیلی در این باره مینویسد: سرکوب شدید قطر توسط عربستان سعودی ریشه در ترس بسیار زیاد ریاض از اخوانالمسلمین دارد. این گروه سیاسی در وضعیتی قرار دارد که میتواند به اصلیترین بازوی قدرت غیردولتی در خاورمیانه بدل شود در حالی که از حمایتهای دولتی مانند حمایت دولت قطر برخوردار است و ایران نیز چنین تفکر سیاسی صلحطلبی را به جریانهای سیاسی سلفی در جهان اهل سنت ترجیح میدهد و امکان همزیستی مسالمتآمیز با آن را نیز دارد. این رسانه روسی به نقل از یک مشاور سابق سناتورهای جمهوریخواه مینویسد: درحقیقت سعودیها تا سال ٢٠١٢ نیز به شکلگیری اخوان کمک کرده بودند و از آن حمایت میکردند اما پس از اتفاقهای رخ داده در مصر و کنار رفتن حسنی مبارک و جایگزینی آن با اخوانیها بود که زنگهای خطر برای ریاض نیز به صدا درآمد. این مشاور سابق جمهوریخواهان سنا به اسپوتنیک میگوید: در حالی که امریکا هیچگاه با نگاه افراطی سیاسی در اخوانیها موافق نبوده است اما این گروه را هم در لیست گروههای حامی تروریست تا به امروز قرار نداده است. مساله اینجا است که اعتراض سعودیها به اخوان المسلمین به دلیل افکار تند یا افراطی آنها نبوده است چراکه سعودیها عادت به حمایت از جریانهای بسیار تندتری در منطقه هم دارند. آنچه به خاری در چشم سعودیها بدل شده است؛ محبوبیت اخوان است. محبوبیتی که آل سعود آن را تهدیدی جدی برای خود میداند.
٣. عربستان طراح نبود، مجری بود: یکی دیگر از مباحث مطرح شده در مورد چرایی تقابل اینچنینی عربستان با قطر این است که شاید طراح این تقابل اصلا عربستان سعودی نبوده است. شاید ریاض تنها مسوولیت هدایت این عملیات با چراغ سبز امریکا را برعهده داشته و در پشت پرده کشور دیگری موتور محرک این عملیات بوده است. در این سناریو باید گفت که اگر در جهان عرب یک بازیگر وجود داشته باشد که بیشترین تمایل را به درگیری با قطر داشته باشد، امارات است. هرچند که مصر به شکل طبیعی به دلیل پیروزی محمد مرسی از جریان اخوان در نخستین انتخابات پس از حسنی مبارک باید بیشترین هواخواهی از تحت فشار قرار دادن قطر را داشته باشد اما حقیقت جامعه مصر و زندگی کردن با اخوانیها خود را به تمایل شخصی عبدالفتاح السیسی برای سرکوب اینچنینی اخوان تحمیل میکند. بنابراین مصریها تحفظهایی دارند که اماراتیها ندارند. برای امارات در منطقه هیچ اولویتی بالاتر از برخورد با قطر نبوده و نیست. شیطان بزرگ امارات، اخوانالمسلمین است و دلیل آن هم این است که در دو دهه گذشته اخوان در امارات پا را فراتر از حیطه اختیارات خود گذاشته است. اخوان المسلمین هرگز اجازه عضوگیری از شهروندان اماراتی را نداشت. در این سالها سوریها و مصریهایی در امارات بودند که اخوانی بودند اما هیچ فرد اماراتی در این گروه عضویت نداشت تا ٦ سال قبل که اماراتیها متوجه شدند که اخوان از داخل خاندانهای سلطنتی امارات عضوگیری کرده است و حزب رسمی تاسیس کرده است. حاکم امارات با احضار اخوانیها به آنها تاکید کرد که ما در امارات حزب سیاسی نداریم و شما باید حزب را منحل کنید. اخوانیها نیز با این درخواست مخالفت کردند که همین مساله منجر به بازداشت ١٢ نفر شد و برخورد اماراتیها با اخوان آغاز شد.
چرا عربستان به خاطر امارات پا پیش گذاشت؟
همراهی کشورهایی چون امارات و بحرین با عربستان سعودی در تصمیمهای گرفته شده همواره مشخص است؛ نوعی پذیرش پدرخواندگی که در ازای آن هم امنیت خریداری میشود و هم روابط اقتصادی تضمین میشود. عربستان ائتلاف اسلامی مبارزه با تروریسم درست میکند و این کشورها بدون اطلاع از چند و چون این ائتلاف آن را امضا میکنند. عربستان رابطه دیپلماتیک خود با تهران را قطع میکند و سایر کشورها به تبع آن یا در سطح روابط کاهش ایجاد میکنند یا سفرای خود را فرا میخوانند. در چنین شرایطی چرا باید اینبار عربستان به خاطر امارات دست به چنین ریسک منطقهای در تنش زایی با قطر بزند؟ در پاسخ به این سوال رابطه شخصی محمد بن زاید، ولیعهد ابوظبی با محمد بن سلمان، جانشین ولیعهد عربستان سعودی اهمیت پیدا میکند. چرا محمد بن زاید باید قضیه قطر را در دامان عربستان سعودی بگذارد؟ چرا قطر تبدیل به نخستین نقطهای شد که برای نخستین بار یک بحران مهم را امارات هدایت و سعودیها را مجبور به بازی در میدان خود کند؟ محمد بن زاید ٥٦ ساله ولیعهد ابوظبی از دوم نوامبر ٢٠٠٤ است. مردی که در کارنامه کاری خود در چندسال گذشته اشتباهات استراتژیک بسیاری را ثبت کرده و قطر را آخرین زمین بازی برای جبران اشتباهات گذشته خود میداند. درحالی که محمد بن سلمان ٣١ ساله به عنوان همهکاره این روزهای عربستان سعودی توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است اما برخی از تحلیلگران میگویند که محمد بن زاید، معلم محمد بن سلمان است. غیبت شیخ خلیفه، حاکم ابوظبی در فضای اجرایی امارات زمین را برای بازی محمد بن زاید باز کرده است. محمد بن زاید در راس فرزندان شیخ فاطمه است که همسر دردانه پادشاه بوده و به همین دلیل قدرت ابوظبی را فرزندان او در دست دارند. محمد بن زاید برای آنکه بتواند در صورت مرگ شیخ خلیفه که برادر ناتنیاش است به حاکم بلامنازعه بدل شود و هیچ کدام از امارتهای ٧ گانه در مورد حاکمیت او حرفی نداشته باشند نیاز به پشتیباتی سعودی دارد؛ پشتیبانی از همان جنس کمکی که عربستان سعودی برای تغییرات داخلی خود به آن از سوی امریکا نیاز دارد. برهمین اساس بود که محمد بن زاید از زمان حیات ملک عبدالله تلاش کرد با جانشین وی زد و بندهای سیاسی را انجام داده و حمایت ریاض از خود برای تبدیل شدن به حاکم بلامنازع امارات را جلب کند. با اینهمه مهرهشناسی محمد بن زاید در مورد چینش شاهزادهها پس از مرگ ملک عبدالله اشتباه از کار درآمدو تصور محمد بن زاید این بود که پس از دوره پادشاهی عبدالله، نخستین شاهزادهای که از نسل بعدی به قدرت میرسد متعب بن عبدالله پسر او خواهد بود. البته تصور ملک عبدالله نیز همین بود و گزینهها را به گونهای چیده بود که فرزندش پس از او به پادشاهی برسد. محمد بن زاید با متعب بن عبدالله توافقهای لازم را انجام داده بود و منتظر مرگ عبدالله بود تا بازی با عربستان را در دست بگیرد. با مرگ ملک عبدالله، ملک سلمان به پادشاهی رسید، فرزند شاه سابق را برکنار کرد، تاج ولیعهدی را بر سر محمد بن نایف گذاشت و جانشینی ولیعهدی را هم به فرزند جوان خود یعنی محمد بن سلمان داد. رویای محمد بن زاید در شطرنج با سعودی بر باد رفت. محمد بن زاید با محمد بن نایف که به ولیعهدی رسیده بود به هیچوجه خوب نبود و با محمد بن سلمان نیز رابطهای نداشت. در یک برخورد تاریخی، منافع محمد بن زاید از امارات با محمد بن سلمان از خاندان سلطنتی سعودی همپوشانی پیدا کرد. آن منفعت نیز چیزی نبود جز اینکه محمد بن نایف نباید به کرسی پادشاهی برسد. دو شاهزاده سعودی و اماراتی برای رسیدن به کرسی سلطنت به هم نیاز داشتند پس بده و بستان آغاز شد. نیاز به محمد بن سلمان باعث شد که امارات وارد جنگ یمن شود. حقیقت این است که امارات هیچ نیازی به ورود به جنگ یمن نداشت اما به دلیل رابطه محمد بن زاید با محمد بن سلمان بود که این ورود به جنگ صورت گرفت.
پاس گل محمد بن زاید به نفع محمد بن سلمان
پس از این اتفاق ناگهان ریاستجمهوری دونالد ترامپ در امریکا اتفاق افتاد. سخنان تند و تیزی که ترامپ در زمان کمپین انتخاباتی خود درمورد عربستان بر زبان آورده بود، خانواده سعودی را بهشدت ترساند. امریکا نشینی چند هفتگی عادل الجبیر هم تنها به نگاه کاسبکارانه رییسجمهور جدید به رابطه با عربستان افزود و این در حالی بود که خاندان سلمان در ریاض به تغییر نگاه کلی رییسجمهور جدید نسبت به خود نیاز داشتند. بدنه سازمان سیا و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در امریکا، محمد بن نایف را مرد شماره یک خود در عربستان میدانند و اعتقاد دارند که وی جانشین بلامنازع ملک سلمان است. برای اثبات همین ادعا بود که رییس سازمان سیا در نخستین هفتههای آغاز به کار راهی ریاض شد، با محمد بن نایف دیدار کرد و نشان مبارزه با تروریسم را به وی اعطا کرد؛ اقدامی که نشان از حمایت بیقید و شرط دولت جدید امریکا از محمد بن نایف داشت. این اتفاق برای محمد بن سلمان به معنای پایان رویای سلطنت بود. این رویا را اما محمد بن زاید برای شاهزاده جوان سعودی دوباره از نو زنده کرد. محمد بن زاید از کانال تجار اماراتی که با خانواده دونالد ترامپ به خصوص داماد وی ارتباط مالی داشتند با رییسجمهور جدید امریکا ارتباط گرفت. نیمههای ماه مه بود که محمد بن زاید پیش از سفر محمد بن سلمان به امریکا راهی این کشور شد و برای شاهزاده جوان سعودی در دیدار با کاخ سفید تبلیغ کرد. برخی از منابع میگویند که ایده سفر ترامپ به عربستان به عنوان نخستین مقصد فرامرزی نیز از جانب محمد بن زاید بوده است. در چنین شرایطی امارات در دو ماجرای حمله به یمن و نجات محمد بن سلمان از سقوط در دالان پادشاهی دو کارت بدهی را مقابل ریاض گذاشت که در نتیجه آن میتوان گفت قطر و در منگنه قرار دادن این کشور پاداش محمد بن زاید بود.