x
۱۸ / خرداد / ۱۳۹۶ ۰۹:۱۹

بازار اندیشه‌ چگونه به صنعت اندیشه‌ تبدیل شد؟

بازار اندیشه‌ چگونه به صنعت اندیشه‌ تبدیل شد؟

رهبران فکری و روشنفکران عمومی با وجود نقش‌های مشابهی که دارند دارای دو موجودیت مجزا هستند.

کد خبر: ۱۹۸۲۷۱
آرین موتور

مهارت‌های روشنفکران عمومی این امکان را به آنها می‌دهد تا درباره گستره وسیعی از مسائل بحث کنند؛ درحالی که شور و حرارت رهبران فکری مخاطبی را در اختیارشان می‌گذارد که به ایده‌هایشان گوش خواهد سپرد. بی‌اعتمادی به چهره‌های صاحب‌نظر موجب افزایش چشمگیر«رهبران فکری» شده است. درحالی که این تغییر در بازار اندیشه‌ها تنوع در تفکر خلاق را افزایش داده است، موانعی نیز بر سر راه روشنفکرانی که تلاش می‌کنند تا خوب را از بد متمایز می‌کنند به وجود آورده است.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، در متن منتخب زیر از صنعت اندیشه‌ها، دنیل درزنر به بررسی نقش اساسی روشنفکران عمومی در بازاری می‌پردازد که به وسیله رهبران فکری هدایت می‌شود.در بازار اندیشه‌ها شاهد زمانه‌یی غریب هستیم. اکنون بهترین زمان برای رهبران فکری، بدترین زمان برای روشنفکران عمومی و آشفته‌ترین زمان برای سایر افراد است.

منظورم از «بازار اندیشه‌ها» عرضه باورها و محصولات فکری است و میزانی که سیاست‌گذاران و عموم مردم از این اندیشه‌ها استقبال می‌کنند. هنگامی که محققی کتابی منتشر می‌کند که توضیح می‌دهد چرا سیاست خارجی امریکا نیاز به بازاندیشی دارد یا زمانی که یک استراتژیست بین‌المللی در تد درباره اینکه چگونه سیاست‌های تغییر اقلیمی این کشور باید مانند یک صندوق پوشش ریسک مدیریت شود سخنرانی می‌کند احتمالا راه خود را برای ورود به بازار اندیشه‌ها باز خواهد کرد.

هنگامی که از «روشنفکران عمومی» سخن می‌گویم، منظورم کارشناسانی است که آنقدر خبره و آموزش دیده هستند که قادر باشند تا در باب طیف گسترده‌یی از موضوعات سیاست عمومی اظهارنظر کنند.

روشنفکر عمومی نقشی حیاتی در گفتمان دموکراتیک بازی می‌کند: پرده‌ برداشتن از عقاید پوسیده‌یی که ماسک دانش پذیرفته‌ شده را به چهره زده‌اند. روشنفکران عمومی منتقدند و کسانی را نقد می‌کنند که سیاست‌های بنجل را در جامعه ترویج می‌کنند، کاری که در هر دموکراسی ضروری است. هنگاهی که روشنفکران عمومی اعتبار خود را از دست بدهند، سیاستمداران یا شارلاتان‌ها بسیار راحت‌تر می‌توانند اندیشه‌یی را، فارغ از محاسن درونی‌اش صرفا با اراده‌یی پیگیرانه در ذهن مردم جا بیندازند.

منشأ اصطلاح«رهبر فکری» بسیار جدیدتر از اصطلاح «روشنفکر عمومی» است. با وجود این نگاهی گذرا به گوگل ترندز آشکار می‌کند که از سال ۲۰۱۲ میزان کاربرد اصطلاح اول بر اصطلاح دوم پیشی گرفته است. چگونه یک رهبر فکری از یک روشنفکر عمومی متمایز می‌شود؟ رهبر فکری مانند یک مبلغ فکری است. رهبران فکری به نگاه خاص خود برای تبیین جهان شکل داده سپس هر کسی که در صدارت باشد به جهان‌بینی خودشان فرامی‌خوانند. هم روشنفکران عمومی و هم رهبران فکری به آفرینش فکری دست می‌زنند اما سبک و هدف آنها متفاوت است.

روشنفکران عمومی به اندازه کافی درباره بسیاری از مسائل می‌دانند تا قادر باشند، شیادان فکری را شناسایی کنند اما رهبران فکری یک چیز بزرگ را می‌دانند و معتقدند که فکر مهم آنها جهان را تغییر خواهد داد.

آنچه دارد اتفاق می‌افتد این است که بازار اندیشه‌ها به صنعت اندیشه‌ها تبدیل شده است. فضای عمومی قرن بیست‌ویکم، وسیع‌تر، پرهیاهوتر و سیال‌تر از هر زمان دیگری است. موجی از میزگردهای سطح بالا، کنفرانس‌های ادواری و گفت‌وگوهای خصوصی به روشنفکران اجازه می‌دهد تا با دیگر نخبگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به طریقی آمیخته شوند که نیم قرن پیش تصورپذیر نبود.

این افزایش درخواست برای تمامی طبقه روشنفکر مفید بوده اما پیامد جالب دیگری نیز داشته است.

اکنون صنعت اندیشه به رهبران فکری بیش از روشنفکران عمومی پاداش می‌دهد. این موضوع به خاطر 3 روند به هم پیوسته است که پیکر بازار مدرن اندیشه را تشکیل می‌دهد: افول اعتماد به مرجعیت، قطبی ‌شدن سیاست‌های امریکا و افزایش چشمگیر نابرابری اقتصادی. طی نیم قرن اخیر افولی با حرکت آهسته در اعتماد به نهادها و حرفه‌های معتبر وجود داشته است. بعد از 11سپتامبر «اعتماد» در اوج خود بود اما در مابقی قرن بیست‌ویکم شاهد زوال پیوسته اعتماد به مرجعیت و چهره‌های مرجع بوده است. دموکراتیزه ‌شدن بازار اندیشه‌ها، سخن‌ گفتن روشنفکران عمومی سنتی از مرجعیت را بسیار سخت‌تر کرده است. این موضوع همچنان که به ظهور مفاهیم جدید کمک می‌کند، رسوا کردن ایده‌های بد را هم دشوارتر کرده است.

قطبی‌ شدن جامعه امریکایی-و نهادهای سیاسی امریکایی- پدیده دیگری است که بر بازار اندیشه‌ها تاثیر می‌گذارد. پدید آوردن مخاطبانی از هم گسیخته که به موازات هم قرار دارند و به شکلی ایدئولوژیک از روشنفکران تمام‌ عیار حمایت خواهند کرد موجب ظهور انواع جدیدی از رهبران فکری شده است. چنین روشنفکرانی قادر به رشد در یک اکوسیستم اطلاعاتی خالی از تضارب افکار هستند.

با این‌ حال مهم‌ترین روند، رشد نابرابری اقتصادی و اهمیت روزافزون حامیان ثروتمند به ‌مثابه یک وزنه در بازار اندیشه‌ها بوده است. به موازات اینکه نخبگان امریکایی ثروتمند و ثروتمندتر می‌شوند از عهده انجام هرچیزی که می‌خواهند برمی‌آیند. اشراف امریکایی، یک قرن پیش ثروت خود را به موقوفات دانشگاهی، منابع فکری یا بنیادهای خیریه تبدیل می‌کردند. ثروتمندان کنونی محافل و تریبون‌های نشر روشنفکری خود را برپا می‌کنند و درباره محصولات فکری همنامان خود دست بسته نیستند. رهبران فکری امتیازی نسبت به روشنفکران عمومی در نشر اندیشه‌هایی که پر از طنین صدای اشراف است، خواهند داشت.

صنعت اندیشه‌های قرن بیست‌ویکم می‌تواند فواید بسیاری داشته باشد. مطمئنا این موضوع قابل توجه است که خواستی شدید برای اندیشه‌های جدید و اشکال پرشور تفکر درباره جهان ظهور کرده است اما مانند هر انقلابی، برنده و بازنده‌یی وجود دارد. این روندها همچنین در راه عرضه‌کننده‌های سنتی‌تر اندیشه‌ها که در دانشگاه‌ها یا منابع تفکر مسکن گزیده‌اند، مشکلاتی به وجود می‌آورد. روشنفکران عمومی بیشتر بر منابع مالی‌ای متکی هستند که یا ثابت بوده یا کمتر شده است. برخی از این موسسات بر خلاف برخی افراد درون این موسسات با سرعت کافی با این اکوسیستم جدید اندیشه‌ها وفق نیافته‌اند. نتیجه–مانند انقلاب‌های پیشین در کشاورزی و تولید- ریزشی گسترده در طبقه روشنفکر است.

آنچه مورد نیاز است یک همزیستی است. چیزی که صنعت اندیشه‌ها را بیمار می‌کند را با توسل به دربانان قدرتمندتر نمی‌توان درمان کرد بلکه درمان اختلاف نظر و مباحثه بیشتر است.

در واقع امروز بیش از هر زمانی به روشنفکران عمومی نیاز است. آنها در خدمت یک هدف جدید و حیاتی هستند. آنها باید رهبران فکری پرطرفدار را تحلیل و نقد کنند. روشنفکران عمومی برای تمیز میان متفکران معتبر و شیادان ضروری هستند.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x